
گفتگو با حجتالاسلام و المسلمين علی رضا پناهيان در مورد مميزات هويت طلبگي از ساير صنوف
رهنامه: بسم الله الرحمن الرحيم. موضوع اين شماره نشريه هويت طلبگي است. طلبه کيست؟ چه جايگاه، وظائف و رسالتهايي دارد؟ و ارکان هويت او چيست؟ اگر مايل هستيد اين بحث را از منظر آيات و روايات و اگر خودتان جهت ديگري ميپسنديد از آن زاويه بحث را پيش بگيريم. علت انتخاب اين بحث احساس آشفتگي در نسلهاي جديد حوزه نسبت به هويّت خويش است. لااقل جاي اين پرسش براي بهتر يافتن خود در دنياي جديد، وجود دارد.
استاد: بسمالله الرحمن الرحيم. فرق ابتدايي که ميان طلبگي به عنوان يک شغل و يا رشتة تحصيلي با ساير رشتههاي تحصيلي يا مشاغل احساس ميشود. اين است که طلبه با رسالت و اهداف رشتة تحصيلي خود و يا مشغوليت پس از تحصيلش بايد ارتباط روحي عميقي برقرار کند. رسالت طلبگي براي يک طلبه تبديل به آرماني ميشود که تمام وجود او را ميگيرد نه فقط تمام ذهن و ساعات او را اشغال ميکند که اين را در ساير مشاغل و رشتهها هم ميتوان ديد بلکه تمام ابعاد روحي او را فرا خواهد گرفت، کساني که در ديگر رشتههاي درسي فعاليت ميکنند فضاي ذهني آنها درگير با خوب درس خواندن و منافع شغلي را بدست آوردن و يا به خوبي ايفا کردن نقششان در شغل خويش است اما رسالت و هدف طلبگي آرمانزاست و ميتواند روح را تسخير کند و بايد هم اين کار صورت پذيرد. اگر روح طلبهاي توسط رسالت شغلي که انتخاب کرده تسخير نشود در واقع طلبگي را درک نخواهد کرد. اين اولين تمايزي است که بين اين شغل و رشتة تحصيلي با ساير مشاغل يا رشتهها احساس ميشود. فرقي هم نميکند که طلبه در حال تحصيل باشد و يا در حال انجام مأموريتهاي روحانيت. رسالتِ مشخص طلبگي. ترويج دين و تبيين حقائق ديني و تحقق دين و احکام الهي در جامعه است. حتي طلبه به دنبال موفقيت خود هم نيست بلکه به دنبال تحقق دين و سعادت انسانها است و بايد به جايي برسد که خود را هم در اين ميانه نبيند. دين هيچ فردي را در کنار خودش بيتفاوت باقي نميگذارد چه برسد به اينکه شخصي بخواهد اصليترين خدمت را به دين بکند لذا فعاليت در طلبگي بدون صَرف احساسات سرشار و عميق، بدون علاقمندي و آرمانگرايي بسيار اصيل پذيرفته شده نيست. نه از طرف حوزه، بلکه از طرف جامعه هم پذيرش نميشود. شايد بدينترتيب ما بتوانيم اولين رکن هويت طلبگي را پيوند روحي طلبه با رسالت طلبگي تلقي کنيم. در اين صورت ميتوان اين تعبير را به کار برد که طلبه نبايد به عنوان يک شغل به طلبگي نگاه کند.
رهنامه: آيا منظور شما از شغل، شغل به معناي منبع درآمد است؟
استاد: بله شغل به معناي توجه به منافع مادي آن براي شخصِ خودش. به هر حال طلبگي هم يک شغل و يک رشته تحصيلي است مانند ديگر رشتههاي تحصيلي. ولي رابطه با شغل و رشته تحصيلي خويش، يک رابطة روحي تمام عيار است.
رسالت و هدف طلبگی آرمان زاست و می تواند روح را تسخیر کند و باید هم این کار صورت پذیرد. اگر روح طلبه ای توسط رسالت شغلی که انتخاب کرده تسخیر نشود در واقع طلبگی را درک نکرده است.
ويژگي ديگري که در پي اين ويژگي بايد براي طلبه برشمرد ـ که شايد به سهولت در ساير رشتهها و مشاغل يافت نشود ـ اين است که طلبه به دليل رابطهاي که دين با فطرت انسان دارد بيشترين لذت را از شغل خويش ميبرد و بايد اينگونه باشد مگر اينکه کسي با هويت طلبگي خويش ارتباط برقرار نکند و حقيقتاً ماهيت آن را نچشد. اين لذت ممکن است لذت عقلاني باشد و يا لذت روحي و عاطفي. در هر صورت لذتي است که به اين شدت و حدّت و به اين فراگيري در ساير مشاغل و رشتهها يافت نميشود. هر ميزان عقلانيت و حسابشدگي در علوم ديگر ميبينيم در سطح توليدات بشري است حتي در علومي مانند فلسفه و رياضيات که از سطح بالايي از عقلانيت استفاده ميشود اما طلبه با متون ديني سر و کار دارد که نشأت گرفته از کلام پروردگار است و يا خود کلام پروردگار است، اگر جاهاي ديگر رودخانههايي از عقلانيت و علم جاري باشد، اينجا اقيانوسها و کهکشانهاي عقلانيت وجود دارد و همه ميدانند که با چه متون ژرف و حقايق عميقي روبهرو هستند. اگر کسي اهل لذت عقلاني باشد، اينجا بيشتر از هر جاي ديگر لذت ميبرد.
ممکن است کسي به عنوان طلبه غور در حقائق ديني نکند و خود را از اين لذت سرشار محروم کند ولي طبيعت اين شغل چنين اقتضائي دارد، لذا ميزان رضايتمندي و بالتبع ميزان نشاط يک طلبه بيش از هر کس ديگري در هر صنف و يا رشته درسي ميباشد. اين دومين وجهي است که طلبه را از ديگران ممتاز ميکند. اين امتيازات نبايد منجر به غرور طلبه و يا تحقير ديگران شود و حتماً طلبهاي که به اين مقدار سرشار از نشاط و آرمان شد، نتايج آرمانگرايي و نشاط عقلاني خويش را با ديگران تقسيم ميکند و زکات اين برداشتهاي خويش را به ديگران هديه ميکند و ديگران از او استفاده ميکنند و هنگامي که در کنار او قرار ميگيرند سرشار از آرمان و نشاط ميگردند.
اين وجوه، وجوهي هستند که طلبه را از لحاظ روحي بسيار متفاوت ميسازند. يکي ديگر از وجوهي که در طلبگي به سهولت قابل مشاهده است ـ حتي نظام آموزشي هم اگرچه ممکن است کاستيهايي داشته باشد ولي بر اين ويژگي دلالت دارد ـ اين است که حقيقت علم هيچ حد و مرزي ندارد و اين بي حد و مرز بودن و مجاهدت فزاينده و فراوان براي کسب علم در زي طلبگي به سهولت مشاهده ميشود. اينجا مدرک تحصيلي شاخصي براي رشد علمي نيست. بلکه افتا يکي از شاخصهاي مهم علميت يک طلبه است. اگر کسي قرار شد به فتوا برسد ديگر شبيه به پاياننامههاي درسي که براي مقاطع مختلف آموزشي عالي در نظر ميگيرند، نيست. حد و مرزي که مدرکها و سالهاي تحصيلي نمايانکننده آن باشند وجود ندارد بلکه حقيقت علم است که حکومت ميکند. شايد به همين دليل است که در حوزههاي علميه هم تحصيل طولانيتر است و هم مدرک کمرنگتر است و هم اگر کسي استعداد داشته باشد به سهولت دوران تحصيل کوتاهتر خواهد شد. مهم اين است که طلبه به قدرت اجتهاد برسد.
حقیقت علم هیچ حد و مرزی ندارد و این بی حد و مرز بودن و مجاهدت فزاینده و فراوان برای کسب علم در زی طلبگی به سهولت مشاهده می شود. این جا مدرک تحصیلی شاخصی برای رشد علمی نیست. بلکه اِفتا یکی از شاخص های مهم علمیت یک طلبه است.
در زي طلبگي و هويت طلبگي علم و عقلانيت حاکميت مطلق دارد. و از پيرايههايي که به يک زندگي علمي بسته ميشود، وارستهتر است. اگرچه حوزه اخيراً گرايشي به سمت مدرکگرايي يافته است ولي هنوز اعلم در حوزه به کسي گفته ميشود که بيش از ديگران عجين با حقيقت علم شده باشد. از مقدار سالهاي تحصيل و تدريس او سؤال نميشود بلکه جوياي ميزان رسيدن او به حقيقت علم ميشوند و توانايي علمي به ميزان واقعي حرف اول را ميزند. از اين جهت حوزه شايد شبيه مجموعهاي است از مخترعان و مبتکراني که قصد خلاقيت دارند. اگر بناي يک مجموعه اين باشد که نخبگان علمي و کساني که داراي خلاقيت علمي هستند، را ثبت نام کنند، طبيعتاً مدرک تحصيلي در آن اصل قرار نميگيرد، توانايي، خلاقيت و نوآوري علمي صِرف در آنجا ملاک تشخيص خواهد بود. پس يک طلبه در دريافتي که از هويت طلبگي خودش ميخواهد داشته باشد بايد بداند که زندگي او با حقيقت علم عجين شده است و او نميتواند با پاس کردن واحدها و نمره گرفتن در امتحانات خودش و ديگران را فريب دهد بلکه بايد حقيقتاً آگاهي داشته باشد. در ديگر مشاغل هم کمابيش اين مسأله ديده ميشود اما در طلبگي بيشتر قابل مشاهده است.
شاید بدین ترتیب ما بتوانیم اولین رکن هویت طلبگی را پیوند روحی طلبه با رسالت طلبگی تلقی کنیم.
آرمان، رضايتمندي از قرار گرفتن در اين مسير و عجين شدن با علم، شايد سه ويژگي مهم هويت طلبگي باشد که هر کسي طلبهاي را ببيند بايد اين سه ويژگي را در او به سهولت ملاحظه کند و هر که از اين ويژگيها فاصله گيرد و دغدغههاي اصلي او ويژگيهاي ديگري باشد، طبيعتاً از هويت طلبگي فاصله گرفته است. اگر طلبه دغدغة حقوق و درآمد و يا دغدغة اعتبار اجتماعي در داخل حوزه و يا خارج حوزه پيدا کند، از هويت طلبگي خارج شده است.
طلبه به دلیل رابطه ای که دین با فطرت انسان دارد بیشترین لذت را از شغل خویش می برد و باید اینگونه باشد.
ويژگي چهارمي که ميتوانيم براي هويت طلبگي مدنظر قرار دهم اين است که موضوع مطالعة طلاب ارجمند، دين، احکام دين و عقايد دين و آن مباني عقلاني است که به اين اعتقادات کمک ميکند، مثل فلسفه و کلام و هر موضوعي که ميتواند به دين ارتباط داشته باشد. وقتي کسي موضوع مطالعه و تحصيل خود را دين قرار دهد، طبيعتاً همه از او انتظار دارند که بيش از همه معتقد و متدين باشد و جزء همان قليل از ديّانوني باشد که با دين شوخي نميکند و دين را لقلقه زبان قرار نميدهد. شايد هيچ شغل ديگري به اندازه شغل طلبگي به پايبندي ارزشها وابستگي نداشته باشد. هر شغلي اقتضاي ارزشهايي را دارد. پزشکي ارزشهايي را اقتضا ميکند که تحت عنوان اخلاق پزشکي توضيح داده ميشود و ارائه مي گردد ولي آنها مجموعة محدودي هستند از مقررات اخلاقي که يک پزشک بايد رعايت کند و قسم ميخورد که آنها را رعايت کند مثل اينکه راز بيمارش را پنهان نگه دارد و تمام تلاش خود را براي درمان او انجام دهد، هيچگاه بيماري را در خدمتِ درآمد خود تحت درمان قرار ندهد همينطور ديگر مشاغل. مثل يک نظامي که قسم ميخورد که ارزشهايي را به عنوان يک نظامي رعايت کند. بيشترين ارزشها را يک طلبه مقيد ميشود که رعايت کند و اين کار را سخت ميکند، همين بايد مانع ورود خيليها به حوزه شود و خوب هم هست که مانع شود. يک طلبه تمام ارزشهاي ديني را بايد عليالقاعده رعايت کند رعايت نکردن هر ارزشي از ارزشهاي دين به مثابه رعايت نکردن يکي از کليديترين ارزشهاي مربوط به هويت صنفي خودش است. اگر آماري از ارزشها را که يک طلبه بايد رعايت کند با آماري از ارزشها که توسط ساير مشاغل بايد رعايت شود مقايسه کنيم ميبينيم که طلبه بايد مقيد به همه ارزشهايي باشد که صنوف مختلف هر کدام موظف به رعايت بخشي از آن هستند.
رهنامه: به چه دليل طلبه بايد بيش از ديگران مقيد به ارزشها باشد؟
استاد: براي اينکه دين چنين خاصيتي دارد و اينگونه اقتضائي دارد که «نؤمن ببعض و نکفر ببعض» نباشيم. دين تماميتخواه است. اگر حق است، همهاش حق است، به حدي که به عنوان يک طلبه اگر به کسي يک توصيه کنيم در حاليکه خودمان صدها توصيه بالاتر از آن را تبعيت ميکنيم ولي در يکي از کارها، کوتاهي کنيم آن شخص همان يک کوتاهي را بهانه قرار ميدهد. درک مردم از دين، درک هوشمندانه و درستي است. اينها عناصر کليدي در تعريف هويت طلبگي هستند. طبيعتاً طلبه زندگي را بر خودش سخت ميکند. طلبه مشغله خود را درگيري بيپايان با علم و عقلانيت قرار ميدهد. و طلبه رسالتش را آرمان وجودش قرار ميدهد و از آن پس دنيا را بگونهاي ديگر ميبيند و صد البته اين نگاه، نگاهي حقيقي و مطابق با واقع است.
در زی طلبگی و هویت طلبگی علم و عقلانیت حاکمیت مطلق دارد و از پیرایه هایی که به یک زندگی علمی بسته می شود، وارسته تر است.
رهنامه: اگر سخناني را که بيان کرديد بخواهيم تحت عناويني درآوريم. آيا ميتوان آيه نفر را به عنوان حقيقت هويت طلبگي بيان کرد؟ البته سؤالي هم مطرح است که بحث اخلاق داخل در اين دو مقوله است يا در کنار آنها مطرح ميگردد و جاي ديگري بايد به دنبال آن گشت؟
استاد: اين آيه کريمه قرآن به تمام اين عناصر دلالت دارد منتها يا به دلالت التزامي و يا به دلالت مطابقي که وقتي امر به تفقه در دين ميکند همان عرصة بيکران و گسترده از علم را فراروي انسان قرار ميدهد. وقتي رسالت انذار را مطرح ميکند اگر طلبه به رسالت انذار عشق نورزد در آن موفق نخواهد بود و رسالت انذار ارزشمندترين رسالتي است که هر انساني در هر جايگاهي ممکن است داشته باشد. در جاي ديگر داريم: «و من أحسن قولاً ممن دعا إلي الله». انذار يک نوع دعوت إلي الله است. شدت ارزشمندي اين رسالت بايد تمام وجود طلبه را فرا بگيرد و از طرف ديگر: «ذات نايافته از هستي بخش/ کي تواند که شود هستيبخش»
یک طلبه در دریافتی که از هویت طلبگی خودش می خواهد داشته باشد باید بداند که زندگی او با حقیقت علم عجین شده است و او نمی تواند با پاس کردن واحدها و نمره گرفتن در امتحانات، خودش و دیگران را فریب دهد.
کسي که خود انذار نشده و خائف از پروردگار و اهل خشيت نباشد، پديده خندهداري است که بخواهد منذر ديگران باشد. در حاليکه در پزشکي اينطور نيست و پزشک ميتواند به شما توصيه کند که مثلاً سيگار نکش ولي خود او سيگار بکشد و شما ممکن است اين توصيه را از او بپذيري ولي به عملکرد او کاري نداشته باشي. چون در اينجا صرفاً علم رد و بدل ميشود ولي در طلبگي ايمان است که رد و بدل ميشود. اگر کسي خودش ايمان نداشته باشد و مؤمنانه عمل نکند توصية او به ايمان مورد ترديد قرار ميگيرد. پس به صورتهاي مختلف ميتوان از آيه نفر استفاده کرد.
رهنامه: يعني ميتوان گفت که اخلاق در ضمن تفقه و انذار وجود دارد؟
استاد: به عنوان يکي از لوازم است. اگر اخلاق را به معناي اعم در نظر بگيريم، به دليل اينکه منشأ ارزشمند شدن وجودِ انسان و مقيد شدن به ارزشها، انذار و پذيرش انذار است، پس اخلاق به عنوان يک مقدمة بديهي و طبيعي و لازم که شايد در اينجا نيازي به ذکر آن نبوده است مطرح است.
رهنامه: در تفقه چطور؟ ميتوان گفت اکر کسي تهذيب نداشته باشد به فهم دين نميرسد؟
استاد: مسلماً اينطور است. و اگر کسي مهذّب نباشد در فهم دين هم دچار مشکل خواهد شد و اگر در بخشي از فهم دين هم مشکل پيدا نکند در استنتاجها و استنباطهايي که انجام ميدهد، دچار مشکل خواهد شد. آدم خوشفهمي که ديندار نيست، اين بيديني در جايي به فهم ديني او لطمه خواهد زد. جدا از اينکه بيديني مانع فهم دين است، عامل کجفهمي هم خواهد شد و اين خطرناکتر است لذا صيانت از اخلاق و معنويت براي يک طلبه بسيار ضرورت دارد. مهمترين خطر هم اين نيست که آدم بعضي چيزها را نميفهمد بلکه دچار کجفهمي در مسائل ميشود.
شاید هیچ شغل دیگری به اندازه شغل طلبگی به پایبندی ارزش ها وابستگی نداشته باشد.
بعد از آن هم «چو دزدي با چراغ آيد/ گزيدهتر برد کالا» آن شخص ديگران را منحرف خواهد کرد. سختترين برخوردهاي قرآن نسبت به عالمان بياخلاق و بيمعنويت است، آنها را به حمار و سگ تشبيه کرده است.
رهنامه: آيا تقدم و تأخري بين اين ارکان وجود دارد يا اينکه در عرض هم هستند؟
استاد: اولاً يک طلبه بايد رابطه خود را با دين روشن کند. بايد از اول قدم، تکليف خود را با دين مشخص کند در حدي که دين و تحقق دين در جامعه تبديل به آرماني شود که تمام ابعاد وجود او را فرا گيرد و جزو «وَ مِنَ الناسِ مِنَ يَعبُدُ اللهَ عَلي حَرفٍ» نباشد، بايد حاضر شود خودش را وقف دين کند. مانند کسي که ملک خود را وقف دين کند که حرام است براي کار ديگري صَرف شود. و اگر طلبهاي وجود خودش را وقف طلبگي نميبيند بهتر است کم کم از طلبگي فاصله بگيرد، مقداري درس طلبگي بخواند و در معيشت از آن استفاده کند که خوب هم هست. قديم کاسبها هم درس طلبگي و مکاسب ميخواندند. الآن هم کم نيستند کساني که مقداري از دروس و آموزشهاي طلبگي را فرا ميگيرند و به کار خود مشغولند و خوب هم هست. ولي براي طلبه ناپسند است که دين تمام وجودش را تسخير نکند، بعد از اين، طلبه بايد تکليف خود را با علم مشخص کند يعني تصميم بگيرد زندگي علمي ـ ديني داشته باشد. زيرا دين، غير علمي هم ميشود مثلاً رزمندهاي که مجاهدة في سبيلالله ميکند و جانش را ميدهد در خدمت دين قرار ميگيرد و وجودش وقف دين است ولي يک زيّ علمي ندارد. يک زيّ عملي در ميدان نبرد دارد، خيلي از مديران حزباللهي کساني هستند که عملاً ميخواهند به دين و جامعة ديني در حد رشته و توانايي خود کمک کنند. آنها زندگي علمي طلبگي ندارند زندگي عملي ديني دارند.
اگر طلبه ای وجود خودش را وقف طلبگی نمی بیند بهتر است کم کم از طلبگی فاصله بگیرد.
لذا عشق به دين اگر رکن اول طلبگي باشد، رکن دوم را بايد عشق به علم و معرفت ديني بدانيم. اگر کسي توانايياش را ندارد بايد کنار بکشد. سپس طبيعتاً بايد آن نشاط لازم پديد آيد و در اين مسير در اوج لذت باشد. من به هويت طلبگي يک عنصر ديگر هم ميخواهم اضافه کنم که يک طلبه به اقتضاي احکام دين و حقايق ديني و رسالتي که دين بر دوش او گذاشته لاجرم يک عنصر سياسي است. و اين را نميشود از هويت طلبگي جدا کرد. يکبار حضرت امام فرمود اين کارهايي که ما انجام داديم وظيفة طبيعي يک طلبه است. حضرت امام همة سياسي بودن در حد رهبري يک جامعه و بنيانگذاري يک نظام را وظايف طبيعي يک طلبه ميدانست. نگذاريم بعضي زمزمه کنند که طلبه غير سياسي شويم. غير سياسي بودن با طلبگي مغايرت دارد. و اين هم جزو هويت طلبگي است. طلبه بايد روزنامه بخواند، بايد اخبار گوش دهد. البته مقدار و نوع اينها را ميتوان تعيين کرد. بسياري از روزنامهها براي يک طلبه مطالب بيهوده دارند. گاهي يک هفتهنامه و ماهنامه يا شنيدن يک اخبار هفتگي انسان را از شنيدن اخبار روزانه مستغني ميکند. ولي طلبه نميتواند نسبت به جامعة خود بيتفاوت باشد و در طول مدت طلبگي هم بايد بر شناخت جامعه ممارست داشته باشد. زيرا آن هم يک تجربهاي است که به مرور زمان به دست ميآيد. حضرت امام از همان دوران طلبگي اهل سياست بودند و گاهي از اوقات، ايشان صريحاً به عنوان مشاور سياسي حضرت آقاي بروجردي معرفي ميشدند. در جواني در مجلس شوراي آن زمان حاضر ميشدند و پانزده سال قبل از پانزده خرداد 42 اولين اطلاعيه خود را مرقوم فرمودند. سياسي بودن به معناي درست کلمه، نه سياسي کار بودن و اهل تدبيرهاي سياسي بودن، و نه به اين معنا که در عرصة سياست چگونه فرصتطلبي کنيم و چگونه به حذف رقبا بينديشيم بلکه سياست به معناي توجه به تحقق دين در جامعه و توجه به چرخش قدرت بين نخبگان جامعه و بيدار کردن مردم براي کنترل قدرت و کمک به محور اصلي قدرت در جامعه يعني ولايت. اينها در هويت و ذات طلبگي نهفته است. دين اقتضا ميکند که طلبه به همان مقدار که به فرد فکر ميکند به جامعه هم فکر کند. هر دو را بايد در نظر گرفت. گاهي با کنترل جامعه فرد ساخته ميشود گاهي با افراد ساخته شدهاي بايد به جامعه پرداخت. اين دو، تعامل و تأثيرگذاري متقابل دارند و طلبه به تدبير براي اصلاح هر دو ميپردازد و هنگامي که به سراغ جامعه ميرويم دو موضوع غير قابل چشمپوشي است يکي موضوع فرهنگي و ديگري موضوع سياسي. تعيينکنندهترين عامل در وضعيت جامعه، وضع قدرت در آن جامعه و اوضاع سياسي آن است. بسياري از موعظههاي ما در منبرها با ثبت يک قانون در مجلس محقق خواهد شد و بينياز از بسياري از مواعظ، سطح معنوي و فرهنگي جامعه بالا خواهد رفت نه اينکه ما از موعظه بينياز ميشويم ولي موعظه جايگزين نظامهاي باطل نميشود. وقتي نظام اقتصادي، اسلامي نباشد و مردم را به بيديني دعوت کند، در چنين شرائطي دعوت به دين کار کمفايدهاي است. وقتي نظام حقوقي موجب تشديد فساد در جامعه شود و ساختارهاي حقوقي در جامعه به گونهاي باشند که فساد را در جامعه افزايش دهند، موعظهکردن کار بيهودهايست و رسالت طلبه اين است که ساختارهاي جامعه را اصلاح کند و در قانونگذاريها مداخله کند و از آن طريق به اصلاح جامعه بپردازد.
رهنامه: يعني حکومت و شئونات آن را جزو هويت طلبگي ميدانيد؟
استاد: بله.
رهنامه: آيا عنصر زمان و مکان و عناصري از اين قبيل تأثيرگذار در هويت طلبگي هستند؟ مثلاً بگوييم هويت طلبگي امروز با پانصدسال پيش متفاوت است و هر چه که پيش ميرويم به آن معناي اصيل ديني خود نزديکتر ميشود؟
استاد: اصل حقيقت طلبگي در طول زمانهاي متفاوت هيچ تغييري نکرده است. از زمان امام جعفر صادق (عليهالسلام) تاکنون هويت طلبگي برخوردار از يک حقيقت ثابت بوده است و آن تفقه در دين است که از زمان رسول خدا موضوع اصلي بوده است. اما به اقتضاي جامعهاي که مخاطب اين طلبه هست، رسالت طلبه رنگ و بوي ديگري پيدا ميکند و حس متفاوت و شايد شفافتر و عميقتري از طلبگي پيدا ميکند. خيلي فرق است بين طلبهاي که در جامعهاش گروه اندکي از مردم به او مراجعه ميکنند با طلبه دوران معاصر. مهارتهاي اين طلبه متفاوت است با طلبهاي که الان در دوران حاکميت دين به تحصيل ميپردازد. طلبه جواني که امروز لباس ميپوشد و به داخل جامعه ميرود مردم ممکن است او را مقصر بخشي از مشکلات خود بدانند چون بالاخره ميبينند که عالمان ديني حاکمند. امروزه بيش از اينکه مردم مراجعهکننده به طلبهها باشند، مواجهشونده با طلبهها هستند و طلبهها پيش از آنکه بخواهند «طبيب دوّار بعلمه» باشند در وسط ميدان شهر با مردم مواجهند و بايد پاسخگو باشند. پاسخگو نسبت به شبهات فراواني که دشمنان اين دين بر سر اين مردم فرو ميريزند، به خاطر اينکه دشمنان، قدرت دين را شناختهاند سرعت فعاليت يک طلبه، امروزه زمين تا آسمان نسبت به سابق فرق کرده است، ميزان مجاهدت يک طلبه متفاوت شده است. و يا درايتي که يک طلبه در مراودة خود با اقشار جامعه بايد داشته باشد، بسيار بيشتر از طلبههايي است که در گذشته زندگي ميکردند و انجام رسالت داشتند و موفق هم بودند.
لذا عشق به دین اگر رکن اول طلبگی باشد، رکن دوم را باید عشق به علم و معرفت دینی بدانیم. اگر کسی توانایی اش را ندارد باید کنار بکشد.
طلبههاي موفقي که پنجاه سال پيش در قصبات و شهرها بودند چهقدر از مهارتهاي اجتماعي برخوردار بودند؟ از چه ميزان آگاهيهايي لازم بوده که برخوردار باشند. از چه مقدار احساسات و معنويات ديني لازم بوده که برخوردار باشند، قديمها تمايز طلبه با ديگران راحت فهميده ميشد، همين که دست به حرام نميزد و مسلّم بود که در مراسم خانوادة آنها لهو و لعب جايي ندارد، کافي بود. ولي الان بسياري از جوانان دانشجو در رشتههاي ديگر همينطور زندگي ميکنند و مذهبي هستند. در اينجا تمايز يک طلبه به رقابت خيلي سختي تبديل شده است و در چنين فضايي طلبه بايد اين رقابت را ساماندهي کند. اين طلبه ميخواهد براي دانشجوهايي الگو و اسوه باشد که خودشان از طلبهها هيچ کم ندارند. من نميخواهم اينها را در هويت طلبگي داخل کنم، طلبه از قديم سياسي بوده است، همه طلبهها در حد مقدور خود سياسي بودهاند و اين سياسي بودن را به صورتهاي مختلف نشان ميدادهاند اما امروز شدت آن بسيار بيشتر است. بيتفاوتي نسبت به جامعه نه تنها براي طلبه بلکه براي هيچ يک از آحاد جامعه امکان ندارد. عزلتنشيني معنا ندارد ولي بيش از آن، درايت سياسي متوقّع از يک طلبه خيلي بيشتر از آن چيزي است که قبلاً از يک طلبه انتظار داشتهاند.
رهنامه: اگر در پايان هم نکتهاي داريد يا توصيهاي به طلبهها هست، بفرماييد.
استاد: طلبهها براي درک هويت طلبگي با تمام اعماق وجود خودشان بايد رياضت معنوي بکشند کار سادهاي نيست. ديگران هم به سهولت اين را به آنها هديه نخواهند کرد، درک اين هويت نياز به يک سلوک معنوي دارد تا هويت وجود او را تسخير کند. بعد از اين مرحله، سير و سلوک ديگري لازم است براي اينکه بتواند خود را در حد و اندازههاي يک طلبة موفق و مطلوب مطابق با اين هويت تعريف کند.