شما اینجا هستید: رهنامه پژوهش » ش 5 » هویت طلبگی در نظام حوزه
هویت طلبگی در نظام حوزه | ابوالحسن بیاتی
531 بازدید

 

در ابتداي بحث و قبل از ورود به بررسي نهاد حوزه و هويت طلبگي، بايد به چند نکته اشاره کرد:

1ـ در دنيا فقط يک‌بار براي انسان فرصت زندگي پيش مي‌آيد و تکراري ندارد. عمر کوتاه است و ما براي رسيدن به مطلوب نمي‌توانيم آزمون و خطا کنيم.

2ـ براي استفاده بهينه و کارآمد از اين فرصت، برنامه‌ريزي ضروري است.

3ـ اين برنامه بايد بدون خطا و انحراف باشد تا انسان بدون آزمون و خطا و در کوتاه‌ترين زمان و مطمئن‌ترين حالت به نتيجه مطلوب دست يابد.

4ـ به عنوان اصل موضوع، دين را برنامه بدون خطا تلقي مي‌کنيم که آخرين و کامل‌ترين برنامه، برنامه دين اسلام است.

5ـ نهاد حوزه در پاسخ به اين سؤال تشکيل شده است که برنامه اسلام براي زندگي بشر چيست و نحوه اجراي آن چگونه است؟

(منظور از نحوه اجرا اين است که چون زندگي و تلاش انسان‌ها در ساختار خلقت انجام مي‌پذيرد و ساختار خلقت، به هم پيوسته، شبكه‌اي و قاعده‌مند است، پس تلاش انسان‌ها ضرورتاً در قالب برنامه‌اي قاعده‌مند صورت مي‌پذيرد بنابراين، بايد دين به صورتي عرضه شود که توانايي مديريت زندگي انسان را داشته باشد.)

یک طلبه، دانش پژوه رشته اسلام شناسی است.

پس رسالت1 حوزه‌هاي علميه «اسلام‌شناسي» است و طلبه هم دانش پژوه «رشته اسلام‌شناسي» است.

هويت طلبگي و معناي تفقه و انذار

آية نفر بيانگر هويت طلبگي است:

«وَ ما كانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ» (توبه: 122)

اما لازم است معناي دقيق تفقه و انذار دانسته شود:

تفقه را به فهم عميق ترجمه کرده‌اند که نگاه خردنگر را تداعي مي‌کند و «تفقه در دين»، به معناي «فهم عميق از دين» تفسير شده است.

اما اين تفسير از تفقه صحيح نيست!

«فقه» با «فهق» در اشتقاق کبير مشترکند:

فقه و فهق

معناي فهق: امتلأ حتي صار ينصب؛ يعني لبريز شد.

«فقه» با «فهم» در اشتقاق اکبر مشترکند و مزيت فقه بر فهم، داشتن حرف قاف است.

حرف قاف، به معناي احاطه دلالت دارد بنابراين فقه، عبارت است از فهمي که محيط بر موضوع باشد که هم نگاه خرد‌نگر را شامل مي‌شود و هم نگاه کلان‌نگر را. بنابراين تفقه، به معناي فهمي محيط بر موضوع است که جان را لبريز از معرفت کرده باشد. پس معناي «ليتفقهوا في الدين» هم مي‌شود: دين در دل‌هاي آنها جاي بگيرد و قلوب آنها را از معارف خود لبريز کند.2

اکنون که معناي تفقه دانسته شد، بايد معناي انذار را نيز روشن کنيم:

ضرورتي ندارد که انذار را به معناي ترساندن بگيريم؛ چون قدر مسلم اين است که در امر تبليغ، غير از انذار، تبشير هم داريم؛ پس اگر بخواهيم براي اين آيه جامعيتي قائل شويم، بايد انذار را در اينجا اعم از تبشير بدانيم. بنابراين اگر انذار را به اين صورت معنا کنيم: «نشان دادن نقاط هشدار و بحران»، معناي عامي خواهد بود.

براي انذار لازم نيست به طور مستقيم با مردم صحبت کرد. آن شخصي که زيرساخت‌ها را طراحي مي‌کند يا کتاب‌هاي مبنايي مي‌نويسد، او هم در اين مسير است. شخصي در فضاي روستايي، به طور مستقيم معارف را از پيامبر دريافت مي‌کند و آنها را به مردم منتقل مي‌کند. ولي تبليغ در هر فضايي اقتضائات خاص خودش را دارد. بعضي بايد کارهاي زيربنايي بکنند و عدة ديگري بايد بنايي را بسازند.

تفقه، فهمی محیط بر موضوع است که جان را لبریز از معرفت کرده باشد.

مأموريت اصلي طلبه هم تفقه است و هم انذار که اولي مقدمه محسوب مي‌شود. بسياري از ضربه‌هايي که در حوزه خورده‌ايم، به خاطر جدايي اين دو از هم بوده است. در روايات تصريح شده است که «العلم يهتف بالعمل»؛ علم، عمل را صدا مي‌زند، اگر عمل با آن عجين گردد، مي‌ماند و اگر نه، «ارتحل»؛ کوچ مي‌کند و مي‌رود. وظيفه طلبه از ابتدا ترکيبي و مزجي بوده است: بداني و بفهماني. اگر اين دو مؤلفه از هم جدا شوند همان ضايعه‌اي پيش مي‌آيد که در حوزه شکل گرفته است؛ شخص پس از بيست سال خواندن درس خارج، به «گوشه‌نشيني» مفتخر مي‌شود و بازدهي ندارد. در مورد رابطه علم و عمل روايت زيبا و گويايي از معصوم: داريم که «من علم عمل». اگر از اين جمله عکس نقيض بگيريم، اين‌چنين مي‌شود: «من لم‌يعمل فلا علم له»؛ کسي که عمل نمي‌کند، علم ندارد؛ اتفاقاً به اين شکل هم روايت داريم که «من لم‌يعمل فلا معرفة له».

اهداف کلان حوزه

براي تحقق رسالت حوزه که اسلام‌شناسي است، بايد به پنج هدف کلان دست يافت:

تفقه:

1ـ فهم دين (رشتة اسلام‌شناسي)

الف) فهم دين به طوري که بتوان آن را تبيين کرد.

ب) فهم دين به طوري که بتوان آن را اجرايي کرد.

ج) فهم دين به طوري که بتوان از آن دفاع کرد.

د) فهم دين به طوري که بتوان بر اساس آن آينده‌سازي و تمدن‌سازي کرد.

انذار:

2ـ تعليم دين (تبيين و ابلاغ دين)

3ـ تحقق دين (دين را به صورت برنامه‌اي اجرايي درآوردن)

4ـ دفاع از دين (اثبات برتري برنامة خداوند بر برنامه‌هاي بشري)

5ـ تمدن‌سازي براساس دين

برنامه حوزه، به طور عام، تشکيل دنياي مدنظر خداوند است که اين برنامه دو بخش دارد: بخش آموزشي و بخش اجرايي.

در بخش آموزشي، رشتة اسلام‌شناسي آموزش داده مي‌شود و در بخش اجرايي، نتيجه و خروجي بخش آموزشي به نمايش گذاشته مي‌شود.

توضيح اجمالي بخش اجرايي:

مرتبه اول، تبيين است؛ مانند تدريس و تبليغ که به دنبال انتقال معارف و اطلاعات است و  مراد از تبليغ هم تنها مسافرت‌هاي خاص نيست؛ بلکه هر طلبه پيوسته بايد با رفتارش مبلغ دين باشد؛ يعني مصداق روايت «شَهِدَتْ بِصحّةِ أقوالِه أفعالُه» باشد.

مرتبه دوم، مدل‌سازي براي تحقق‌بخشي به دين است؛ مثلاً نبايد صرفا گفت که ربا حرام است و بايد نظام بانکي حذف شود؛ چون در آن صورت کل نظام بانکي که بر ربا بنا نهاده شده است، فرو مي‌ريزد؛ بلکه بايد مدل اجرايي نظام بانکي براساس نظر اسلام طراحي و جايگزين مدل کنوني شود.

انذار به معنای نشان دادن نقاط بحران و هشدار است.

مرتبه سوم، دفاع از دين در مقابل سيستم‌هايي است که در فضاي برنامه‌ريزي براي بشر قدم بر مي‌دارند. در اين مرتبه مقايسه و تطبيق نظريات با يکديگر و نشان دادن برتري‌هاي نظرات اسلام و جواب دادن شبهات وارد به آن  و پدافند غيرعامل که در واقع واکسينه کردن مسلمانان در برابر هجمه‌هاي فرهنگي است، در دستور کار است.

مرتبه چهارم، آينده‌سازي براساس برنامة خداوند است و رويکرد ما نسبت به آن به دو شکل آگاهانه يا رويکرد خلاقانه مي‌تواند باشد. رويکرد اول پيش‌بيني آينده با توجه به روندها و قالب‌هاي موجود و تشخيص وظيفه نسبت به آن فضا و رويکرد دوم، طراحي آينده براساس ايجاد روندهاي مورد نظر دين است.

طلبه بايد مرتب کنترل شود و در خروجي‌هايي که گفته شده، از او استفاده شود؛ چون هويت حوزه را تفقه و انذار تشکيل مي‌دهد و انذار هم بر عهدة همان کساني است که تفقه کرده‌اند. درحالي‌که حوزة امروز ما فقط به بخش آموزشي مي‌پردازد و هيچ کنترلي روي خروجي حوزه ندارد!

تخصص‌گرايي يا جامعيت؟

در اينجا دو نظر نسبت به اسلام‌شناسي وجود دارد. الگوي تخصّص‌گرايي و الگوي جامعيّت. الان در حوزه رويکرد تخصص‌گرايي بيش‌تر وجود دارد و طلبه از پاية ششم وارد مؤسسات تخصصي مي‌شود.

رويکرد دوم، رويکرد ميان‌رشته‌اي است که شخص بايد براي شناخت يک شيء ذو وجوه، داراي نگرش شبکه‌اي باشد، در غير اين صورت نمي‌تواند آن را شناسايي و معرفي کند؛ دقيقاً مانند مثالي که مولوي دربارة شناسايي فيل در شب تار به شعر درآورده است.

1ـ دين جوانب مختلفي دارد، (يعني هويتي ميان‌رشته‌اي دارد) که مثلاً در يک تقسيم‌بندي مي‌توانيم آن را به سه بُعد تقسيم کنيم:

ـ نگرش‌ها (هست‌ها و نيست‌ها)

ـ قوانين (بايدها و نبايدها که از واجبات و محرمات به دست مي‌آيند)

ـ فرهنگ‌ها (خوب‌ها و بدها که از مستحبات و مکروهات به دست مي‌آيند)

2ـ براي شناخت شيئي که داراي جوانب مختلفي است، بايد آن را از جوانب مختلف مورد مطالعه قرار داد، وگرنه آن شيء شناخته نخواهد شد.

نتيجه دو مقدمه:

اگر تنها در يک بُعد دين کار کنيم و حتي به ريزترين عناصر بنيادي آن بُعد هم دست پيدا کنيم، نمي‌توانيم نظر دين را حتي در همان بُعد اعلام کنيم؛ يعني فهم ما به عنوان نظر دين حجيت نخواهد داشت. حتي کسي که تمام جوانب را هم کار کرده باشد، اما به صورت شبه‌جزيره‌هاي جدا از هم، او هم همين حکم را دارد. تنها سخن کسي را مي‌توان به عنوان دين پذيرفت که تمام ابعاد دين را به صورت منسجم (سيستمي) ديده باشد؛ يعني اگر از مسئله‌اي فقهي سخن به ميان مي‌آورد، جنبه‌هاي اعتقادي دين را هم ديده باشد و ارتباط آنها با اين مسئله فقهي و ارتباط اينها با مسائل اخلاقي را هم بررسي کرده باشد.

تفقه، مربوط به بارگیری علمی و انذار، مربوط به اجرایی کردن آن است.

يک شبهه: شوراي متخصصين

برخي مي‌گويند چه اشکال دارد که عده‌اي از علما، هر يک در رشته‌اي از علوم دين متخصص شوند و سپس کنار هم بنشينند و ابعاد مختلف را کنار هم قرار دهند تا نظر دين به دست بيايد؟

جواب شبهه 1:

از کنار هم قرار دادن ناودان، بادبزن، ستون و تخت چه چيزي به دست مي‌آيد؟ و چه تصويري تداعي مي‌شود؟

آيا مثلاً غير از ايوان منزلي که تختي براي استراحت در آن قرار داده‌اند، چيز ديگري تداعي مي‌شود؟!

آيا مي‌توان از کنار هم قرار دادن آنها فيل را تصور کرد؟!

جواب شبهه 2:

اصلاً تصويري که شخص متخصص از يک بُعد از شيء الف دارد، با تصويري که شخص جامع از همان بُعد دارد، با هم متفاوت هستند و اين طور نيست که تفاوت اينها فقط در تعداد تصاوير از يک شيء باشد! چون تصاوير قبليِ شخص جامع، با چرخشِ تصوير تغيير مي‌کند!

در واقع نظرات متخصصيني که جامعيت ندارند، مانند قطعات پازلي مي‌ماند که صفحه‌اي براي چيدن آنها وجود نداشته باشد! چگونه کنار هم قرار خواهند گرفت و نقشة نهايي پازل را نمايان خواهند کرد؟! بنابراين براي تفقه در دين و اينکه مسئله را به شارع نسبت دهيم، به جامعيت نياز است.

البته جامعيت خود سطوح مختلفي دارد که مثلاً مي‌توان سطوح زير را پيشنهاد کرد:3

1ـ مقطع اسلام‌شناسي عمومي= اسلام‌شناس عمومي (با عموم4 مردم روبه‌روست)

– در اين مقطع در تمام ابعاد دين بايد به سطح فهم کاربردي از سطوح فهم و ادراک دست يافت.5

2ـ مقطع اسلام‌شناسي تخصصي= اسلام‌شناس تخصصي (با نخبگان و اهل تخصص6 در علوم انساني، تصميم‌گيران و برنامه‌ريزان روبه‌روست)

– در اين مقطع در تمام ابعاد دين بايد سطح فهم را به سطح نقادانه ارتقا داد که در اينجا مهارت استنباط روشمند بايد حاصل شود.

3ـ مقطع اسلام‌شناسي فوق‌تخصصي (نظريه‌پردازي)= اسلام‌شناس نظريه‌پرداز (با متخصصان اسلام‌شناس روبه‌روست)

– در اين مقطع با انتخاب يکي از علوم زيرمجموعة دين، به عنوان گرايش تخصصي، بايد سطح فهم را در آن رشته به سطح خلاقانه و نظريه‌پردازي ارتقا داد.

در سطح عمومي، اجتهاد نياز نيست، بلکه انتقال نظر متخصصان به عموم است. اما در همان انتقال کاملاً محيط به مطلب است و اشراف دارد؛ يعني مي‌داند اين مسئله را که دارد بيان مي‌کند در کنارش چه مسائل ديگري را بايد بگويد تا در مجموع مطلب حل شود.

مثلاً تمام جنبه‌ها را در حد فهم کاربردي به دست آورده است. اين شخص مي‌تواند پاسخگوي سؤالات اعتقادي و اخلاقي و فقهي و… عموم جامعه باشد. البته نه از سر اجتهاد، بلکه مستند به متخصصان.

هر طلبه پیوسته باید با رفتارش مبلغ دین باشد؛ یعنی مصداق روایت «شهدت بصحه اقواله افعاله» باشد.

و اين تقليد نيست بلکه استناد به متخصص است؛ يعني فهميده است، اما از کانال فلان شخص؛ مثلاً فلسفه را در دستگاهي که يک فيلسوف پايه‌ريزي کرده، فهميده است و فقه را در نظام فقهي فلان فقيه به دست آورده است و…

خلاصه بحث

پس حاصل بحث اينکه حوزه متکفل آموزش دادن رشتة اسلام شناسي و چهار حوزة اجرايي است.

آموزش در حوزه بايد ميان‌رشته‌اي باشد و طلاب بايد به جامعيت برسند؛ البته در مقاطع مختلف؛ يعني جامعيت در اينجا فازي و تشکيکي است. مثلاً مي‌تواند طلبه‌اي جامع باشد، اما جامعيتي که در آن، نظر متخصصان را فهميده و نقل مي‌کند و براساس آن پيش مي‌رود که اين اولين حد از جامعيت است. در غير اين صورت تصويري که ترسيم مي‌شود، قابل استناد به دين نيست و حجيت ندارد.

لازم است مثال فيل مولوي همواره مد نظر باشد. اين شبهه که با جمع شدن متخصصان کنار هم مي‌توان نظر دين را ترسيم کرد هم غلط است؛ چون از کنار هم قرار دادن آنها نظر دين ترسيم نمي‌شود. همچنان که از کنار هم قرار دادن تصاوير ناودان و بادبزن و تخت و… شکل فيل در هيچ ذهني ترسيم نمي‌شود.

آنچه ما به آن نياز داريم نظر دين به عنوان يک سيستم براي مديريت زندگي بشر است که ابتدا بايد شکل کلي آن ترسيم شود.

 

پي‌نوشت‌ها:

1ـ رسالت، يعني فلسفه وجودي يک سازمان يا برنامه.

ذکر اين نکته خالي از لطف نيست که هر برنامه‌اي نمي‌تواند بيش از يک رسالت داشته باشد. ولي اهداف کلان که مقدمه دستيابي به رسالت هستند مي‌توانند متکثر باشند.

تفاوت رسالت و اهداف کلان، همانند تفاوت بين غايت فاعل و غايت فعل است.

2ـ و اگر اين‌طور شد، همان علمي مي‌شود که اميرالمومنين7 در خطبة شقشقيه فرمود: ينحدر عنّي السيل و لايرقي إلي الطير؛ يعني سيل علم از بلنداي من سرازير شده است و هيچ پرندة تيزپروازي به اوج من نمي‌رسد.

3ـ اين تقسيم بندي بر اساس شاخص «طبقه‌بندي مخاطبان، براساس ميزان نياز آنها به علوم و معارف اسلام» به دست آمده است.

4ـ فرد عامي كسي است كه (در حداكثر حالت) نسبت به موضوع: اطلاعات دارد، پرسش‌گر است،‌ براساس تجربيات خود تحليل‌گر است، مقايسه‌گر و ارائه‌دهنده موارد نقض است.

5ـ تبيين لايه‌ها و سطوح فهم و ادراک و شاخصه هر کدام از لايه‌ها نيازمند بحث مستقلي است.

6ـ نخبه و متخصص كسي است كه قدرت تبيين، تحليل روشمند، استدلال و نقادي را دارد.

پاسخ دهید: