شما اینجا هستید: رهنامه پژوهش » آرشیو مجلات / ش 2 » آموزش پژوهش محور در مصاحبه با استاد مجید طرقی

سلسله نشست‌هاي نگاه نو مجموعه‌اي است که در راستاي امر ترويج پژوهش توسط اداره امور پژوهشي طلّاب برگزار گرديده است و اخيراً تحت عنوان کارگاه مقدمات پژوهش و به صورت لوح فشرده توسّط اداره امور پژوهشي عرضه گرديده است از آنجا که قسمتهايي از سخنان استاد ارجمند مجيد طرقي در راستاي آموزش پژوهش محور با موضوع اين شماره مرتبط بود اين سخنان را در سه قسمت در مجله درج کرديم.

رهنامه: اين شماره در رابطه با آموزش پژوهش محور است، سؤال ما از حضرتعالي اين است که کارگاه مقدمات پژوهش چه جايگاهي در آموزش پژوهش محور دارد؟

يک سطح اين چيزي است که امروز ما بيشتر بهش ميگوييم پژوهشهاي درسي. پژوهشهاي درسي يعني اين نگرشي است که امروز در آموزش بوجود آمده است. آموزش پژوهش محور. اينجاست که اگر طلبه‌اي آنچه ميخواهد ياد بگيرد ـ يعني اگر از دانش موجود ـ به جايي که آنها بهش بدهند خودش بدست بياورد همان دانش موجود است توليد ديگري اينجا نيست اين سبب ميشود که يادگيري‌اش بيشتر باشد عميقتر باشد و در واقع منجر بشود به اينکه روش علم را بدست بياورد. پس ما يک سطح پژوهش داريم که ميتوانيم بگوييم پژوهشهاي درسي، کلاسي و آموزشي. اين پژوهشها انشاءالله در نظامهاي آموزشي ما جا بگيرد که قدماي ما بحث رساله نويسي هايي که داشتند يک مقداري اش رساله نويسي اوليه بوده که پژوهش به معناي دقيق کلمه نبوده است. پژوهشهاي آموزشي بوده. ما يک سطح ديگر پژوهش داريم که ميتوانيم بهش بگوييم پژوهشهاي تمريني. پژوهشهاي تمريني در واقع پژوهشهايي هستند که هدفشان يادگيري پژوهش است هدفشان توليد علم نيست. حل مسئله نيست. يادگيري اجتهادي است. اجتهاد نيست در واقع. اين نوع پژوهشها هم يک فرايندي در واقع مشابه فرايند پژوهشهاي واقعي دارد فقط تفاوتش اين است که مسئله اي که يک طلبه باهاش مواجه ميشود اينها مسئله نو نيست به نوعي فرد دارد کار تکراري انجام ميدهد اما هدف اين تکرار و انجامها چي است اين است که بيشتر از آنکه او توجه به نتيجه کار او داشته باشند توجه به اين فرايندآموزي دارند که فرد با اين ممارستهايي که ميکند روش کار بيايد دستش. تقريبا امروز در همه زمينه ها اينجوري است که کسي ميخواهد مهارتي ياد بگيرد و ما اجتهاد يک نوع مهارت تفکر يا مهارت تفقه بدانيم بايد اين تمرينها را داشته باشد اين هم سطح دوم. سطح سوم در واقع پژوهش به مفهوم دقيق کلمه يعني پژوهش براي توليد است يا به عبارت حوزوي مي گوييم اجتهاد به مفهوم در واقع فتوا دادن است. ما بايد توجه داشته باشيم اين بحثهايي که ما مي کنيم هنوز وارد مرحله سوم نشديم. نگاه ما اين است که کسي که اين بحثها بهش توجه مي کند اين اقدام در اين دو سطح است. يک، بتواند پژوهشهاي درسي که امروز انشاءالله در حوزه ها زنده مي‌شود انجام بدهد تا يادگيريهاي عميقتر با سطح بالا در درسهاي سطح بالا در حوزه‌ها انجام بشود. دوم، پژوهشهاي تمريني که امروز ميتوانيم بگوييم اين جشنواره علامه حلي شما يک ابزار انگيزشي براي پژوهشهاي تمريني است تا طلاب جوان ما در عرصه هاي فقه ممارستي واردشان بکنيم. از اين لحاظ اين بحثهايي که ما داريم ميتوانيم بگوييم اين دو تا سطح را هدف خودش قرار مي دهد که طلاب ما با اين جلساتي که مي‌آيند بتوانند اين اهداف هم آموزشي هم علمي، حالا علمي مفهوم يادگيري، اما براي ارتقاء بيشتر و وارد انشاءالله جرگة پژوهشگران واقعي شدن انشاءالله بايد بتوانيم کارگاههاي بعدي تشکيل بدهند و خصوصاً بحث مهمي که است اين دفعه بايد نگاه چي باشد؟ در علوم حوزوي نگاه رشته‌اي باشد. نگاه تخصصي باشد يعني با توجه به تنوع رشته‌هايي که در حوزه داريم و در عين حال که اينها اشتراکات دارند ولي تمايزات هم دارند و کارگاهها بايد به صورت به اصطلاح مي‌توانيم بگوييم چند استادي و چند برنامه‌اي برگزار بشود و ما وارد بحثهاي تخصصي‌تر بشويم. پس ما خودمان به طلاب مي‌گوييم که انتظار از خودشان نداشته باشند بدون طي اين مراحل وارد پژوهشهاي توليد علمي بشوند. از اين لحاظ اين توجه خودش خيلي تأثيرگذار است. نکته دومي که عرض کنم اين است که اين بحثها چون عمدتاً ماهيت مهارتي دارد کسي ميتواند در آن تسلط پيدا کند تو اين روند سرعت پيدا کند که ممارست داشته باشد مباحث نظري عمدتاً با يادگيري هاي حالا ذهني از طريق گوش دادن براي ما حاصل ميشود و اين بازخواني هاي ذهني که انجام مي دهيم اما مهارتهاي عملي جز از طريق اقدام جز از طريق عمل، آن تسلط مهارتي به دست نمي‌آيد تسلط دانشي راه خاص خودش را دارد، دانش نظري، ولي تسلط مهارتي و عملي بايد از طريق تکرار و انجام آن فعل انجام بشود. اين است که انتظاري که داريم کسي اگر مي خواهد در اين مسير ترقي و ارتقايي داشته باشد ممارستهاي بعدي انجام بدهند که البته بايد اين مراکز ترويجي حوزه در اين زمينه عاملهاي انگيزشي بالايي ايجاد کنند که مرتب ما بچه‌هايمان تشويقشان کنيم که وارد عرصه پژوهش بشوند حالا ولو اينکه پژوهشهاي درسي و تمريني باشد چون که ما انتظار بيشتري از طلبه در مراحل تحصيلش مخصوصاً سطوح نخواهيم داشت و نبايد هم داشت. اين هم نکته اي است که بايد توجه داشته باشيم والا با اين دو روز کارگاه کسي به مهارت دست پيدا نمي‌کند. به نظر من اگر اين دو تا نکته شايد امور ديگري هم باشد که نياز به يادآوري داشته باشد ولي من تاکيدم اين است که اين دو تا نکته رعايت بشود. به اين سطوح توجه بشود. هيچگاه هيچ طلبه اي نخواسته باشد که يکباره بدون طي مراحل ابتدايي به مراحل انتهايي برسد و نکته دوم کسب اين مهارتها از طريق اقدام است. طلبه هاي ما در نظام هاي آموزشي برنامه‌هايي داشته باشيم و يک طلبه اي که مثلاً دارد در حد سطح وارد بشود سالي يکي دو تا نوشته پژوهشي يا پژوهش تمريني داشته باشد اگر اين پژوهشهاي تمريني و آن پژوهشهاي درسي به هم ضميمه بشوند ما هم بايد مسلماً بگوييم که طلابمان از فرايند ابتدايي گذر خواهند کرد و انشاءالله پژوهشگران سطح بالا و به عبارتي ميتوانيم بگوييم مجتهد تبديل خواهند شد با ادبيات حوزوي خودمان ميگويم.

رهنامه: آسيب ها و موانع پژوهش چه مي باشد؟

بحث آسيب شناسي واقعاً بحث سختي است. خصوصاً اينکه بتوانيم آسيبهاي موجود را طبقه بندي بکنيم. حالا من چيزهايي که در وادي نظر و عجالتاً به ذهنم ميرسد برخي هايش را عرض ميکنم. اولين آسيبي که ما در مباحث پژوهشي امروز داريم در حوزه‌هايمان اين است که نگاه برنامه‌ريزي آموزشي ما يا بتوانيم بگوييم نگاه مديران آموزشي ما هنوز در مقوله ياد دادن مقوله چي است؟ آموزش محور است. پژوهش محور واردش نشدند. به اين نکته هنوز توجه نشده که طلبه ميتواند بسياري از امور را خودش ياد بگيرد. لازم نيست به او ياد بدهيم. فقط ما برايش زمينه سازي کنيم. از اين لحاظ اين بحث مهمي که حالا ميتوانيم بگوييم در حوزه لازم است صورت بگيرد بحث ترويج اين انديشه است که ما بتوانيم آموزشهايمان را نه در سطحهاي خارجمان بلکه در سطحهاي اوليه، بلکه من ميگويم اولين سالهاي ورودي طلبه ما آموزشهاي پژوهش محور را داشته باشيم و طلبه ما در همان سالهاي اول ياد بگيرد که يادگيري اش صرفاً کلاس رفتن و گوش دادن نيست. استادها ميتوانند نقش راهنما داشته باشند تا نقش انتقال دهنده. از اين لحاظ به نظر من يکي از ضعفهاي موجود ما در حوزه اين است که هنوز اين انديشه ترويج نشده. يکي از مهمترين وظيفه‌هاي حوزه اين باشد که ترويج بکند اين انديشه را که طلبه و فراگير نقش فعّال داشته باشد، مهمترين نکته در آموزش پژوهش محور اين است که بجايي که يادگيرنده را يک موجود منفعل بداند يادگيرنده را يک موجود فعال ميداند و يادگيري عمدتاً از طريق خود تجربه هاي فرد بوجود مي آيد و معلم و اساتيد هم بيشتر در اين فرآيندها نقش راهنما و نقش زمينه ساز دارند. اين يک ادبياتي است که بايد واقعاً رويش کار بشود و بنظرم در دو سطح هم اين ترويج بايد صورت بگيرد يکي ترويج اين انديشه در سطح طلاب است و دوم که شايد بتوانيم بگوييم که لازم تر است ترويج در سطح اساتيد و مديران است. خيلي امروز توجيه ميکنند عوامل بازدارنده زياد است. استاد ما چون خودش با اين روشها مأنوس نيست خودش کار نکرده است شايد بشود بگوييم خودش بيشتر نياز به آموزش دارد تا فراگيرش که واقعاً ما يادش مي دهيم پژوهش درسي چطور انجام بدهد. اين يک مشکلي است که واقعاً مشکل جدي ماست. مشکل دوم ما مشکل برنامه ريزي هاي آموزشي ماست. برنامه ريزي هاي آموزشي ما هم در واقع هنوز متمرکز بر آموزشهاي حجيم پرخواني است اين است که شما مي بينيد برنامه هاي درسي ما عملاً شده برنامه هايي که نگاهشان به فراگير نگاهي منفعل است گوش بدهد و برود. طلبه ها حجم درس خواندنشان حجم کلاسشان، زياد است. مواد امتحاني زياد است.

سيستم ارزشيابي تو حوزه هنوز سيستم آموزش محور و حتي ميتوانيم بگوييم آموزش محور به شيوه آموزشهاي سطح پايين و حفظ محور است تا پژوهش محور. اين هم يک مشکلي است که بايد به نوعي در اين بحثهاي پژوهش محور بهش توجه بکنيم. بحث سومي که خدمت تان عرض کنم ميتواند به نوعي بحثهاي آموزشي تلقي بشود آموزش در جهت پژوهش اين است که طلبه هاي ما يک سري مهارتهاي لازم براي اين نوع آموزشها ندارند. از اين لحاظ ما بايد بتوانيم اين نوع کلاس بگوييم کارگاه بگوييم انتقال مهارت بگوييم کارورزي در سالهاي اول طلبگي داشته باشيم. اين را براي سالهاي آخر طلبگي نيست که مهارتهاي لازم پژوهشگري به طلبه هايمان بدهيم منتهي اين مهارتها ميتواند سطح بندي بشود در هر مرحله اي چه چيزي بهشان ياد بدهيم. چيزي که بايد بهش توجه بشود در نظام آموزشي ما اين است که نظام آموزشي ما در مراحل گذار گاهي دچار اسيبها شده است. ما از يک نظام ازاد رفتيم به يک نظام برنامه ريزي. اين نظام برنامه ريزي خوبيهايي هم دارد اما عملاً اين نظامهاي برنامه ريزي مشکلاتي هم دارد. برنامه ريزي يک مقداري نخبه کشي هم در آن است. امروز در دنيا يک چيزي که بهش توجه شده است نخبگان يک نظام آزاد ميخواهد. بحثي که من توجه بهش دارم اينجا است که ما بايد سرمايه گذاري براي کارهاي پژوهشي مان در عين حال که يک سرمايه گذاري فراگير براي همه کارهايمان داريم يک سرمايه گذاري مضاعف براي نخبگان مان داشته باشيم. اجازه بدهيم نخبگان ما وارد يک نظام آموزشي آزاد بشوند. اگر اقتضائاتي اين نخبگان داشته باشند آن وقت ما اين را تامين بکنيم نظام آموزشي آزاد براي نخبگان اين است که اين دفعه به نيازهايشان پاسخ بدهيم تا اينکه نگاه برنامه اي داشته باشيم. ببينيم اينکه نخبه چي ميخواهد. از لحاظ بحثهاي پژوهشي ما بايد توجه به اين داشته باشيم که نخبگان در سيستمهاي آموزشي بعنوان مولدان علم بهشان نگاه مي شود نه مروجان علم به تنهايي. يعني ما اگر به ادبيات علمي حوزه بگوييم، نخبگان هستند که ما انتظار داشته باشيم فردا فقيه بشوند مجتهد بشوند عالمان طراز اول در راستاي توليد علم ديني بشوند. اينجاست که يک توجه مضاعف بايد براي چي، نخبگان داشته باشيم. اين آموزشهاي پژوهش محور اگر بتواند فراگيرش کنيم که بسيار خوب و اگر نتوانيم لااقل در سطح نخبگان پياده کنيم، نخبگان دو تا اثر و نقش ميتوانيم کارکرد داشته باشد يکي اينکه به عنوان الگوها قلمداد ميشوند و دوم اينکه عملاً با تربيت‌شان در راستاي پژوهش و فعاليتهاي پژوهشي مولدان علم خواهند شد اينها، عوامل مزاحم اينها را اذيت نمي‌کند و متأسفانه از مسير علم گاهي خارج نميکندشان که الان ما مي بينيم بعضي از نخبگان ما چون در فضاي پژوهشگري وارد نميشوند فضاهاي ديگر هم برايشان جذابيت ندارد گاهي دچار زدگي مي‌شوند، نکته ديگري که خيلي رويش تاکيد دارم اين بحث کاري است که شماها بايد بهش توجه داشته باشيد يا واحدهاي تدوين ما، ما بايد بتوانيم در نظام آموزشي مان متوني در راستاي اين سطوح پژوهشي، آموزش اين سطوح پژوهشي. امروز من يکي از ضعفهاي جدي که مي‌بينم اين است که ما اوّلاً متون نداريم. ثانياً متوني که داريم يک آفتي دارد که حتي برخي هايش را خود معاونت پژوهشي حوزه تهيه کرده است حالا يا به صورت غافلانه يا امور ديگري توجه اصلي‌اش به علوم ديني نيست. چيزي که به نظر مي‌رسد ما بايد رويش توجه داشته باشيم در آموزش‌هايمان اين است که روش تحقيق، روش در واقع پژوهش در هر علمي بايد متناسب با خودش باشد. با توجه به اينکه مي‌توانيم بگوييم حوزه بنيانش دانشهاي نقلي است. دانشهاي علوم ديني سر و کارش با عالم تدوين است ما بايد پژوهشگراني تربيت بکنيم که به اصطلاح پژوهشهاي عالم تدوين مأنوس بشوند نه عالم باصطلاح تجربي نه عالم فلسفي که آنها هم هر کدام جاي خود لازم است اما اهميت مضاعف بايد به اينها داده بشود از اين لحاظ بايد متوني براي اينها تهيه بشود که مروج اين نوع پژوهشها باشد مهارت اين نوع پژوهشها را به بچه‌ها ياد بدهد و آنها را دچار سردرگمي نکند که امروز يکي از آسيبهايي که اين آثار دارند اين است که طلبه‌هاي ما را دچار سرگرداني کردند يا اينکه بگوييم آسيب دوم از اول بيشتر است، به نوعي آنها را بي توجه به پژوهشهاي ديني کردند و اين بي توجهي به پژوهشهاي ديني خودش يک عامل مي‌شود که بي توجه به آموزشهاي ديني، درسهايي که بچه‌ها مي‌خوانند، به طور کلي ما تو اين فرآيند فعلي مان بايد بدانيم که يک سري آسيبهاي جدي باهاش مواجه هستيم اما با يک برنامه‌ريزي که معاونت پژوهشي حوزه که همراه با معاونتهاي آموزش و معاونتهاي ديگر ميتوانند داشته باشند الان به نظر مي‌رسد که يک نگاه خوشبينانه داشته باشيم که في الجمله برخي از اين مراحل و تحولات در حوزه پياده بشود. آسيب بعدي عدم توجه به مراحل پژوهشي يا سطوح پژوهشي است، برخي از طلاب جوان ما گاهي به اصطلاح عجله مي‌کنند بدون اينکه مراحل پژوهشهاي درسي، مراحل پژوهشهاي تمريني را پشت سر گذرانده باشند مستقيماً ميخواهند وارد پژوهشهاي توليد علم بشوند که اينها امکان پذير نيست. نکته ديگري که بايد ميتوانم بگويم که به عنوان يک پيشنهادي توجه داشته باشيم مخصوصاً با توجه به نخبگان ما، ما يک سيستم دستياري پژوهش تعريف بکنيم. يک عده نخبه‌اي را بياوريم با عده‌اي عالمان‌مان، همراهشان کنيم. از لحاظ پژوهشي و اينها يک مدتي دستياري پژوهشي بکنند قبل از اينکه وارد پژوهشهاي توليد علم بشوند به صورت مستقل. ما الان گاهي به دليل نبود اين سيستمهاي دستياري مي‌بينيم که طلبه‌هايمان دچار يک نوعي مشکلات جدي مي‌شوند و بي تجربگي‌ها باعث مي‌شود که خداي ناکرده هم خودشان دچار يک نوع خستگي و زدگي بشوند و هم اينکه گاهي در مسير توليد علم دچار مشکلاتي بشوند و به قول معروف به جاي نوآوري گاهي ميتوانيم اينجوري بگوييم که بدعت مرتکب بشوند تا نوآوري علمي و توليد علمي.

رهنامه: اگر توصيه هاي ديگري در رابطه با الگوي آموزش پژوهش محور داريد بيان فرمائيد؟

مباحث بسيار زيادي دارد ولي من دو سه تا نکته خدمتتان عرض کنم. يک بحثي که ما داريم الگوهاي تدريس که ما مي‌توانيم به کار بگيريم برخي الگوهاي تدريس منفعل هستند، يعني استاد در واقع انتقال دهنده در فرايند تدريس تلقي ميشود و فراگير صرفاً شنونده و تلقي‌شان، اين الگوهايشان اين است که يادگيري از طريق شنيدن بوجود مي‌آيد؟ که در کلاسهاي درس قديمي ما، هميشه اين گفتگو و گفتمان معلم ما هميشه در ذهن ما است. گوش کنيد! گوش کنيد! تلقي‌شان در واقع اين بود که اگر ياد ميخواهي بگيري چه کار کن؟ گوش کن. يک راه بيشتر نداري که گوش کني. اين الگو تقريباً ميتوانيم بگوييم امروز زير سوال رفته است. اگر کامل هم زير سوال کامل نرفته است هشتاد درصدش مباني اش قابل قبول نيست حتي براي کودکان. اينجاست که يک سري الگوهاي تدريس جديد وارد عرصه ميدان شد و پيش فرض اين الگوهاي جديد اين‌جا بود که يادگيري تعريفش که شما مي کنيد چيزي است که از طريق تجربه فردي به دست مي آوريد و شنيدن ها عمدتاً تجربه به ما نمي دهند و صرفاً يک سري دانسته‌هاي ديگران را به ما مي‌دهند. اينجاست که يادگيريهايي امروز حالا الگوهايي مثل يادگيري حل مسئله، يادگيريهايي مثل آموزش اکتشافي و امثال ذالک همه توجهشان به اين شد که اگر مي‌خواهي يادگيري دو تا تحول بنيادي در کلاسها در آن بوجود بيايد بايد بيايي ياددهي به صورت فعالش بکنيد. يعني ياددهي منفعلانه را بگذاريم کنار. يادگيريهاي فعال، ياددهي‌هاي فعال، اين است که بجاي اينکه به فرد انتقال اطلاعات بدهيم، کمکش کنيم زمينه‌سازي برايش بکنيم و او را فعال بکنيم که خودش برود اطلاعات موجود در عالم دانش، يعني اطلاعات موجود، يعني دانش موجود را خودش به دست بياورد. اينجاست که مي‌گوييم پژوهشهاي درسي. پژوهشهاي درسي در واقع يک تلاشي است که اساتيد و معلمها انجام مي دهند. بجاي اينکه خود به فرد آنچه ميخواهند ياد بدهند، سوال مي‌دهند، منابع معرفي مي‌کنند برايشان، في‌الجمله برخي از روشها و مهارتها را ياد مي‌دهند که خودشان لمس بکنند آنچه مي‌خواهند ياد بگيرند مثلاً به عنوان مثال در درس تفسير ما لازم نيست لغت را ما ترجمه بکنيم، ما تجزيه و ترکيب انجام بدهيم، ما صرف و نحو داشته باشيم، ما اين اقدامات را انجام مي‌دهيم تا فرد به يک تفسير برسد. اين کتاب، اين موانع و اين گامها را بايد طي بکنيد شما، اين سه تا آيه را تفسير کني و برداري بياري و يا اين منابع را مطالعه بکني، اين منابع تفسيري وجود دارد. اين منابع اقوال است، اين منابع تفسيري در آن روايت است. همه اين اقدامات را مي‌تواني برايشان انجام دهي. حالا دو تا فايده اين يادگيري چي است؟ يادگيري‌هاي پژوهش محور دو تا ثمره کلي دارد. يکي ثمره‌اش اين است که فرد در واقع به جايي که با دانش فقط آشنا بشود يعني با نتايج توليدات ديگران آشنا بشود عملاً با روش آشنا مي‌شود. اين بحث امروز مرسوم شده که مي‌گويند به جاي اينکه ماهي به فرد بدهيد يعني توليد ديگران، نتايج بهش بدهيد. ماهيگيري هم يادش بدهيد. يعني ما همزمان داريم چي مي‌گوييم، دانش توليد شده ديگران به فرد مي‌دهيم و روشش مي‌دهيم. اين يک فايده بسيار بزرگ است که فرد در گامهاي ورودي‌اش در يک رشته علمي با روش هم آشنا مي‌شود و ماهيت آن علم را هم درک مي‌کند. ما الان جدي‌ترين آسيبي که در آموزش‌هاي حوزه مي‌بينيم اين است که گاهي فرد هفت هشت سال درس مي‌خواند صرفاً با محتواها آشنا شده و با روش آشنا نشده است. روش پشت صحنه محتوا است. محتوا محصول آن روش است. در واقع مي‌بينيد که در اين حوزه همچنان سرگردان است و غريبه است. ثمرة دوم اين است که اين يادگيري‌ها باعث مي‌شود که يادگيري فرد يادگيري سطح بالا باشد، ما يادگيري‌ها را مي‌گوييم يک سري است سطح پايين است که عمدتاً حافظه‌اي است و يک چيزهايي به گوشمان خورده است و ما به نوعي سازماندهي به آن داده‌ايم. يادگيري‌هاي سطح بالا آن چيزي است که فهم کرده و اين چيزي که ياد گرفته تجزيه و تحليلش کرده است يک نوع محک زده، ارزش‌يابي اش کرده و بالاتر از همه اينکه يک قدرتي برايش به وجود آمده که او هم مي‌تواند در مسير اين علم آفريننده بشود. توليدکننده بشود. اين در واقع نگاهي است که به نوعي به آموزش پژوهش محور امروز مي‌شود. آموزش پژوهش محور که يک از لحاظ ظاهري مشکل دارد که کندي‌اش است ولي يا توجه به اين ندارند که اين کندي ثمراتي که دارد گرچه در واقع دير شايد بشود ديربازده است، به کمتر کسي مي‌توانيم در يک جلسه گاهي يک ساعت اطلاعات بهش بدهيم، فرد که خودش مي‌خواهد برود اينها را به دست بياورد بايد دهها ساعت زحمت بکشد ولي غافل نشويم که اين آموزش پربازده است و اگر فرد در اين نوع مدل آموزشي تسلط کافي پيدا کرد ما قايل هستيم که بسياري از سطوح آموزشي را فرد مي‌تواند خودش سريع پشت سر بگذارد و خيلي از کلاسها و درسها ديگر لازم نيست. فرد در فرآيند علم اگر با تمرين در مواردي جلو برويم به حد استقلال مي‌رسيم. زودتر به استقلال مي‌رسد. ما اينجاست که حوزه‌هاي قديم‌مان اينجوري بود که زودتر فرد به مرحله اجتهاد مي‌رسيد. حوزه‌هاي ما الان چون روش محوري را فراموش کردند پژوهش محوري را فراموش کردند شايد حجم دانسته‌هاي ما زياد باشد، بمباران اطلاعات ما زياد باشد، ذهنهاي ما بسيار انباشت اطلاعات شده باشد ولي عملاً بسياري از يادگيري‌هاي ما يادگيري‌هاي سطح پايين است و آن مطلوب آموزشها براي ما حاصل نمي‌شود.

پاسخ دهید: