شما اینجا هستید: رهنامه پژوهش » ش 21+22 » اجتهاد روايت‌محور و فقاهت‌مدار در گفت‌وگو با علي نصيري گيلانی

… به هر حال معتقدم که بايد روايات اهل بيت را سطر به سطر کار کنيم، نه به سبک اخباري‌ها که تفکر و مباني اجتهاد و فقه الحديث را ممنوع مي‌دانند، بلكه روش اصوليان را به کار ببريم با اين تفاوت كه به جاي آنکه نخست ديدگاه فقيهان مبنا باشد، روايت مبناي کار قرار گيرد.

همچنين همه روايات هر باب را بخوانيم، نه تعدادي از آنها را و درباره هر روايت بحث کنيم. روايت اهل بيت نور است. من معتقدم با اين روش به فقه اکبر نزديک‌تر مي‌شويم و حتي استنباط فقهي ما عمق، سعه و واقع‌نمايي بيشتري پيدا مي‌کند. روايات اهل بيت ايجاد نورانيت مي‌كند و برکات فراواني دارد. عرض کردم كه در اين روش، روش‌هاي رايج هم وجود دارند. اميدوارم کاري که شروع کرده‌ايم به پايان برسد. بر اساس حساب خودمان، با اين روش که حدود پنج روز در هفته مشغول هستيم، در هر باب بيش از پنج يا شش روايت را نمي‌توانيم بخوانيم؛ با اين حساب بيست سال وقت مي‌خواهد. اين کار برکات فراواني دارد و نتايج بسياري مي‌دهد.

… الان سال پنجم است که تدريس خارج فقه بر مبناي دو بخش کتاب وسائل ادامه يافته است. از کتاب الطهاره بخش‌هاي آب‌ها، آب مطلق و مضاف، ابواب الاسئار، نواقض وضو و ابواب تخلي بحث شد و الان در اواخر بحث جنابت هستيم؛ کتاب الجهاد به پايان رسيده و بخش قابل توجهي از مباحث کتاب الامر بالمعروف و النهي عن المنکر ارايه شده است.

اين مقدمه را عرض کردم که بگويم ايده‌اي که مطرح مي‌کنم، بر پيشينه تحصيل و تلمذ، مطالعات ده سال پيش بر روي وسائل، پژوهش سه چهار سال اخير و پنج سال تدريس خارج فقه، مبتني است. دست‌كم يك دهه بر روي اين ايده تفکر و تأمل شده است.

رهنامه پژوهش: معروف شده است که شما روش اجتهاد خاصي را دنبال مي کنيد. لطفا در مورد آن توضيح دهيد.

استاد: عنوان بحثي که تصميم گرفته ام عرض کنم «روش شناسي اجتهاد روايت محور و فقاهت مدار» است. اين عنوان را براي حاصل حدود شش سال پژوهش مستمر انتخاب کرده ام. بيش از سه دهه است که در حوزه، از مشهد تا قم، خدمت اساتيد بزرگواري رسيده ام و روش هاي مختلف مباني و مباحث اجتهاد اين بزرگواران را تجربه کرده ام. مايل بودم سرمايه اي را که در بخش هاي مختلف مقدمات و سطوح، به ويژه اصول و فقه و ديگر زمينه هاي مطالعاتي وجود دارد، در بحث فقه، مجسد و کاربردي کنم. مدتي در فکر بودم كه كدام يك از روش هاي فعلي را انتخاب كنم که به نظرم رسيد بحث خارج فقه مبتني بر خود روايت اهل بيت مناسب است؛ مثلاً وسائل الشيعه که انصافاً موسوعه جامعي از روايات فقهي است. شايد بيش از يک سال مطالعات اوليه انجام گرفت. اين كتاب و روش مولف را ده سال قبل در کتاب درسنامه حديث شناسي و آشنايي با جوامع حديثي شيعه و اهل سنت معرفي کرده بودم. پس از مطالعات اوليه و مشورت با دوستان به اين نتيجه رسيدم كه اگر بخواهيم بر روي 35 هزار روايت کتاب وسائل کار کنيم، زمان زيادي مي برد. از طرفي هم اگر بخواهيم فقط به عباديات اين کتاب بپردازيم، بيش از ده سال وقت لازم دارد و بخش معاملات بمعني الاعم، مباحث سياسي و اجتماعي را که در روايات آمده است نيز از دست مي دهيم؛ در نتيجه به نظرم رسيد دو بخش از وسائل را مبناي کار قرار بدهيم. از اول از کتاب الطهاره و از وسط از کتاب الجهاد، جلد 15، شروع کنيم.

الان سال پنجم است که تدريس خارج فقه بر مبناي دو بخش کتاب وسائل ادامه يافته است. از کتاب الطهاره بخش هاي آب ها، آب مطلق و مضاف، ابواب الاسئار، نواقض وضو و ابواب تخلي بحث شد و الان در اواخر بحث جنابت هستيم؛ کتاب الجهاد به پايان رسيده و بخش قابل توجهي از مباحث کتاب الامر بالمعروف و النهي عن المنکر ارايه شده است.

اين مقدمه را عرض کردم که بگويم ايده اي که مطرح مي کنم، بر پيشينه تحصيل و تلمذ، مطالعات ده سال پيش بر روي وسائل، پژوهش سه چهار سال اخير و پنج سال تدريس خارج فقه، مبتني است. دست كم يك دهه بر روي اين ايده تفکر و تأمل شده است.

روش‏هاي مختلف اجتهاد از آغاز تا کنون

مطالعات تاريخي ادوار اجتهاد نشان مي‏دهد که از آغاز سده چهارم، يعني از دوره مرحوم کليني، به اين سو، ما چهار روش در اجتهاد داشته ايم:

1ـ اجتهاد روايت محور؛ بر مبناي اين روش، فقيه ديدگاه خود را مبتني بر روايات ارايه مي‏کند و از اظهار نظر و کاربست روش رايج اجتهادي پرهيز مي‏نمايد. مبناي اين روش، روايت است. اجتهاد روايت محور کلا مبني بر روايات است و اظهار نظر بسيار كمي در آن شكل مي گيرد. اين روش را امثال مرحوم کليني، مرحوم علي ابن بابويه قمي پدر شيخ صدوق، شيخ صدوق و فيض دنبال کرده اند. بهترين شاهد آن کتاب «من لايحضره الفقيه» شيخ صدوق است که در آن آراء و فتاواي فقهي صدوق بر مباني روايات ارايه شده است.

مقصود از روش «اجتهاد روايت‌محور» آن است که فقيه به جاي ارايه ديدگاه‌هاي فقهي و نقض و ابرام آنها، نصّ عبارت‌هاي معصوم را نقل کرده و آن را مبناي فتواي خود قرار مي‌دهد.

اين کار خود به سه صورت انجام گرفته است:

1ـ بسان شيخ حر عاملي نص روايات معصوم ذکر شده و با عنوان گذاري باب، نوع چيدمان و اظهار نظرهاي کوتاه که در لابلاي روايات انجام مي شود، ديدگاه هاي پديد آورنده بازتاب داده مي شود.

2ـ بسان والد شيخ صدوق؛ علي بن بابويه قمي در کتاب الهداية نص روايات معصومان به صورت تضمين، مورد توجه قرار گرفته و بسان رساله هاي توضيح المسائل دوران ما، فتاوا و ديدگاه هاي فقهي در آن انعکاس مي يابد. به عبارت روشن‏تر، در متن کتاب نصّ روايات ذکر نشده، اما عبارت‏هاي مولف سراسر برگرفته از متن روايات است.[1]

3ـ بسان شيخ صدوق گاه عين روايات و گاه متن فتوا و ديدگاه‏هاي فقهي ذکر شده است.

از جمله ويژگي هاي اين روش مي توان به موارد ذيل اشاره کرد: 1. ذکر نصوص روايي به عنوان فتوا؛ 2. عدم ارايه مباحث فقه الحديثي؛ 3. فقدان اجتهادات فقهي؛ 4. عدم اهتمام به آراء فقهي فقهاء.

2ـ اجتهاد روايت محور و فقاهت مدار؛ اين روش را امثال شيخ طوسي و صاحب النجعه، مرحوم علامه شوشتري، دنبال کرده اند. بر اساس اين روش، فقيه نخست روايات را به تفصيل ذکر مي‏کند و در پايان يا لابلاي آنها نظر خود را اعلام مي‏کند.

کتاب تهذيب الاحکام نمونه خوبي براي نشان دادن اين روش است که در حقيقت بايد آن را شرح روايي کتاب المقنعة شيخ مفيد دانست. چنان که کتاب النجعة شرح روايي کتاب اللمعة به شمار مي رود.

اجتهاد روايت‌محور کلا مبني بر روايات است و اظهار‌نظر بسيار كمي در آن شكل مي‌گيرد. اين روش را امثال مرحوم کليني، مرحوم علي ابن‌بابويه قمي پدر شيخ صدوق، شيخ صدوق و فيض دنبال کرده‌اند.

بر اساس روش «اجتهاد فقاهت مدار و روايت محور» ديدگاه يک فقيه مبناي فتوا قرار گرفته و روايات به‌عنوان شرحي بر آن ديدگاه ارايه مي‌گردد. از شيخ طوسي و علامه شوشتري مي‌توان به‌عنوان نمايندگان اين روش نام برد.

روش شيخ طوسي در کتاب تهذيب الاحکام بدين صورت است که نخست عبارت فقهي کتاب المقنعة استاد خود؛ شيخ مفيد را ذکر مي کند و سپس در شرح و دفاع از ديدگاه فقهي او، روايات را ذکر مي کند.

شبيه چنين روشي را علامه شوشتري در کتاب النُجعة مورد استفاده قرار داده است؛ به اين معنا که نخست عبارت هاي کتاب شرح اللمعة را ذکر مي کند و سپس روايات را به عنوان شرح آنها مورد بررسي قرار مي دهد.

اجتهادات فقهي اندک و کاربست اندک مباني فقه الحديث از جمله ويژگي هاي اين روش است.

3ـ اجتهاد فقاهت محور و روايت مدار؛ اين روش اجتهاد روش ساري و جاري و حاکم بر حوزه هاي ما در طول اين هزار سال است که از ابن ابي عقيل عماني به اين طرف شروع شده است. بر اساس آنچه مرحوم علامه حلي مي گويد، اين تفکر کاملا دايرمدار اجتهاد، فقاهت و استنباط است؛ يعني فقاهت محور و مراجعه به روايات در مرحله بعد قرار مي گيرد. اين تفکر بعد از شيخ طوسي و مي شود گفت بعد از علامه و محقق تا شيخ انصاري و شاگردانش رواج داشته است.

بر اساس اين روش يکي از فروعات فقهي و عموماً برگرفته از يک متن مختصر فقهي ذکر مي‏شود آنگاه به تفصيل دلايل موافقان و موافقان مورد بررسي قرار گرفته و به برخي از روايات براي تاييد يا نقد يک ديدگاه استناد مي‏شود.

عموم آثار فقهي شيخ طوسي همچون خلاف، النهاية، المبسوط و آثار فقهي علامه حلي همچون تذکرة الفقهاء، منتهي المطلب و موسوعه‏هاي فقهي نظير جامع المقاصد، مسالک الفهام، مجمع الفائده، مفتاح الکرامة و جواهر الکلام بر اساس همين روش شکل گرفته‏اند.

روش «اجتهاد فقاهت‌محور و روايت‌مدار» رايج‌ترين روش فقهي است که طي سده‌هاي متمادي مورد توجه فقهيان شيعه قرار گرفته و عموم موسوعه‌هاي فقهي بر اساس اين روش فراهم آمده‌اند.

بر اساس اين روش، عموماً يک کتاب مختصر فقهي همچون شرائع‏الاحکام و عروة الوثقي به عنوان محور کار فقهي قرار مي گيرد و پس از ذکر عبارت هاي فقهي آن، ديدگاه موافقان و مخالفان به صورت تفصيلي مورد بررسي قرار گرفته و در کنار آنها مداليل روايات مورد توجه قرار مي گيرد.

در اين روش، اجتهاد به معناي رايج کلمه که در آن عقل و استنباطات عقلي از جايگاه ويژه‏اي برخوردار است، در فقه راه يافته و فرآيند اجتهاد به جاي تکيه اساسي بر نصّ روايات معصوم، از مباني و روش‏هاي عقلي و اجتهادي براي فهم مداليل روايات بهره مي‏گيرد.

علامه حلي معتقد است که ابن ابي عقيل (معاصر کليني) نخستين فقيه شيعه است که در کتاب المتمسك بحبل آل الرسول اين روش را مورد استفاده قرار داد و پس از او اکثريت قاطع فقهاء از همين روش براي واکاوي مباحث و مسايل فقهي استفاده مي کنند.

براي اين روش ويژگي هاي ذيل را مي توان برشمرد: 1. ذکر آراء فقهي با الهام از روايات؛ 2. بهره گيري از اصول فقه و اجتهاد؛ 3. ارايه استدلال و براهين عقلي و نقلي براي دفاع از آراء؛ 4. استفاده محدود از روايات در دفاع از آراء؛ 5. استفاده از متون مختصر فقهي نظير شرايع الاسلام، عروة الوثقي و وسيلة النجاة ؛ 6. اشراب آراء فقهي در دفاع يا رد ديدگاه ها؛ 7. کاربست روش فقه مقارن به صورت محدود.

4ـ اجتهاد روايت محور و فقاهت مدار؛ نام اين روش را خودم گذاشته ام و دنبال كردن آن را پسنديده ام. اين روش علاوه بر اينكه امتيازات روش گذشته را دارد، در جهات ديگر نيز ما را چند قدم جلو مي برد. اگر کسي اين بحث را دنبال کند و بگويد شما در برابر اين همه فقيه و مجتهد ايستاده ايد، مي گويم طبع علم همين است. مي خواهم اين روش ها را مقداري توضيح بدهم.

بر اساس آن در مرحله نخست، متن روايات بر اساس کتبي همچون وسائل‏الشيعة مورد توجه قرار مي‏گيرد و در کنار استخراج مداليل روايات، آراء فقهي مورد بررسي و مداقه قرار گرفته و در نهايت استنتاج فقهي ارايه مي گردد.

از نگاه ما روش اخباريان و اصوليان با همه احترامي که براي آنان قائل هستيم و همه خدمات علمي آنان را ارج مي‏نهيم، با کاستي‏هايي روبرو است؛ زيرا اخباريان با اعلام بي اعتباري عقل به عنوان يکي از ادله و منابع استنباط، عملاً فرآيند استنباط و اجتهاد و به عبارتي روشن‏تر، فرآيند دقيق و موشکافانه در فهم متون آيات و روايات که أمثال شيخ انصاري و صاحب جواهر دنبال کردند، را کنار نهادند.[2]

در روش رايج نيز به ميزان کافي روايات اهل بيت مورد توجه قرار نمي‏گيرند؛ به اين معنا که از يک سو در عموم موارد تنها شمار اندکي از روايات باب‏هاي مختلف فقهي مورد توجه قرار مي‏گيرد و از سويي ديگر، از ميان مداليل مختلف روايات اهل بيت، تنها در باره مداليل فقهي به معناي خاص، گفت وگو مي‏شود.

اين در حالي است که دستيابي به ديدگاه شارع مقدس و ارائه نقطه نظر جامع در هر زمينه از أبواب فقهي، به بررسي دقيق همه روايات آن باب و واکاوي موشکافانه همه مداليل آنها باب بستگي تام دارد.

از سويي ديگر، روش «روايت محور و فقاهت مدار» آثار و نتايج موثري را در پي مي آورد که مي توان به موارد ذيل اشاره کرد: 1. دستيابي به قواعد عام فقهي؛ 2. امکان استخراج مسائل مستحدثه؛ 3. شناخت مقاصد شريعت؛ 4. آشنايي با علل تشريع احکام؛ 5. آشنايي با چگونگي تشريع احکام؛ 6. شناخت آثار و پيامدهاي اعمال؛ 7. آگاهي از چگونگي تشريع در امت هاي گذشته؛ 8. شناخت مذاهب فقهي مخالف.

ميزان اهتمام علما به روش «فقاهت روايت محور»

چنان که اشاره کردم اجتهاد روايت محور به سه نوع تقسيم مي شود. در يک نوع فقط نصوص روايي ذکر مي شود و هيچ اظهار نظري در آن نيست. از مقدمه کتاب کافي برمي آيد كه وقتي از مرحوم کليني خواسته مي شود کتابي ارائه کند كه براي دنياي مردم كافي و جامع اصول و فروع باشد و اختلافات را بردارد، دقيقاً مشخص است که ايشان توضيح المسائلي امروزي را ارائه مي كند؛ كافي عملاً فتواي كليني است. مرحوم کليني در بحث ميراث، جايي که روايت دلخواهش نيست، دست به قلم مي برد. بحث ارث را خودش تنظيم و در جاهايي اظهار نظر کرده است. عنوان هايي که کليني انتخاب كرده، به نظرم به نوعي فتواي ايشان و قابل دفاع است. يا مثل کاري که شيخ حر کرد. افکار و انديشه هاي شيخ حر را مي توانيد در کتاب الفوائد الطوسيه ببينيد. ايشان دفاع گسترده اي از تفکر اخباري مي کند. اگر محمدامين استرآبادي را که بنيانگذار اخباري گري است، اخباري افراطي و مرحوم فيض و مجلسي يا حتي صاحب حدائق را اخباري معتدل بگوييم، شيخ حر بينابين است. بعضي از حرف هايش رگه هاي تند دارد و به سمت استرآبادي مي رود و برخي از سخنانش به معتدل ها نزديك مي شود. ايشان هم در آثاري غير از وسائل و هم در مقدمه و خاتمه تفصيل وسائل الشيعه الي تحصيل مسائل الشريعه كه کتاب فتواي وي است، مي گويد من دستاوردها و راهبردهايم را در اختيار شيعه مي گذارم تا به مسائل شريعت برسد.

روش فقاهت‌محور و روايت‌مدار روش رايج در ميان فقيهان است. در اين روش آنچه در وهله نخست مورد توجه فقيه است، فتوا است. فروعات فقهي و ديدگاه‌هاي متکثر و متنوعي که يک فقيه مطرح کرده است، متن کار است و استنباطات و استدلالات لازم ــ از قرآن، احياناً روايات، عقل، اگر برهاني داشته باشد که علامه حلي اين مسئله را زياد دارد، و بعد هم اجماع ــ بر روي آن انجام مي‌گيرد.

روشي که عرض کردم، يعني روش اجتهاد روايت محور را مرحوم فيض در وافي پي گرفته است. اگر كسي مقدمه وافي را بخواند، کاملاً متوجه مي شود كه فضاي فکري فيض چگونه است. فيض در اين مقدمه به روش استنباطات مبتني بر عقل و عقلانيت كه عموماً در ميان بزرگان فقهي عصر ايشان و قبل بوده، به شدت اعتراض مي کند. شديدتر از اين اعتراض را امين استرآبادي در فوائد المدنيه دارد. او در آنجا بيشتر به نوبختي ها، شيخ مفيد و علامه حلي حمله مي کند كه باعث اين فکر شدند. از مقدمه فيض اين سؤال برمي آيد که چرا نبايد به روايت اهل بيت برگرديم و ببينيم اينها چه مي گويند؛ بنابراين نگاه خيلي نگاه غليظي است. حال جالب است كه مثل شيخ حر روايت را معنا مي کند؛ اما دنبال بحث هاي استدلالي و استنباطات فقهي رايج اصطلاحي نيست. او معتقد است که روايت را در اختيار مخاطب قرار بدهيم تا خودش متوجه شود.

شيوه ديگر، روشي است که پدر شيخ صدوق در کتاب فقه الرضا انتخاب کرده است. در اين شيوه روايت معصوم به صورت تضميني ذکر مي شود. اين روش را شيخ صدوق نيز در کتاب هاي هدايه و مقنعه تقريباً پي گرفته است. ايشان مي گويد من اسانيد را برداشتم و مطالب را از خود آوردم. در واقع تضمين كرده است؛ عبارت ها به نوعي ناظر به کلام معصوم است.

روش سوم كاري است که صدوق در من لايحضر انجام داده است. من لايحضر الفقيه نيز مانند دو روش پيشين، روش روايت محور است و سخن معصوم را مبناي فتوا قرار مي دهد؛ اما در اين كتاب نه فقط روايت محض است و نه تضمين، بلکه حد فاصل بين متن روايت و تضمين است. عنوان اين كتاب فقيه من لايحضر الفقيه بوده است؛ يعني اين کتاب فقيه کسي است که فقه در کنارش نيست. در واقع خودآموز فقه بوده است، مثل رساله عمليه. من لايحضره الفقيه توضيح المسائل شيخ صدوق است؛ اما چه فرقي با کتاب پدرش يا برخي آثار مثل آثار شيخ حر دارد؟ شيخ صدوق در اين كتاب هم روايت مي آورد و هم نظر. در جايي حرف مي زند، نظر مي گيرد و فتوا و توضيح مي دهد؛ نه تضمين به آن معنا است نه روايت صرف؛ از اين رو مشکلي که من لا يحضر دارد اين است كه گاهي بايد تشخيص داد که روايت است يا حرف ايشان. گاهي روايت است، گاهي عبارت و گاهي توضيح.

در مجموع، هر سه روش ــ يعني تضمين که پدر ايشان انجام داده، کاري که خود شيخ صدوق کرده كه بين روايت و اظهارنظر جمع کرده و کاري که شيخ حر يا کليني کرده اند كه فقط روايت را مطرح كرده اند ــ همان روش روايت محورند كه مبنايشان روايت است.

ميزان اهتمام علما به روش «فقاهت مدار و روايت محور»

روش دوم، يعني روش فقاهت مدار و روايت محور، ابتدا به سراغ ديدگاه فقها مي رود و بعد براي آن، روايت مي آورد. پايه گذار اين روش شيخ طوسي است. شيخ طوسي در 23 سالگي اين کار را کرد. او كه از نوابغ است، از طوس به بغداد و خدمت شيخ مفيد، انسان جوال و صاحب دانش در زمينه هاي مختلف و فقهي و کلامي رفت. وي اشاره مي کند در فکر اين بودم كه بر کتابي شرحي روايي بنويسم. به کتاب استادم، مقنعه شيخ مفيد برخورد کردم. مقنعه دو بخش دارد: اعتقادات و فقهيات. شيخ طوسي بخش فقهيات را شرح روايي کرده است. فقاهت مدار به اين معنا است كه مبناي کتاب، نظر، رأي و ديدگاه شيخ مفيد است؛ مثل کتاب شرايع يا کتاب تحرير الوسيله يا عروه در دوره معاصر. شيخ طوسي براي كتاب مقنعه شيخ مفيد، که يک نظر و ديدگاه فقهي است، شواهد روايي نقل مي کند. منظور از فقاهت مدار اين است كه محور کار، ديدگاه يک فقيه است و بر اساس آن روايات بررسي مي شوند؛ مثلاً در بحث اينکه اگر خواب بر چشم غالب باشد طهارت واجب است يا نه، نخست روايات موافق و سپس روايات مخالف را مي آورد و بحث مي كند. روش شيخ پس از مرگ استادش، كمي کم رنگ مي شود؛ اما در جلدهاي بعد خودش را نشان مي دهد.

مرحوم علامه شوشتري (متوفاي 1416ق) نيز در کتاب النجعه تقريباً همين روش را پيش گرفته است؛ ايشان براي متن فقهي شرح لمعه شواهد روايي مي آورد. در اينجا نيز فتوا و ديدگاه فقيه مبنا است؛ از اين رو فقاهت مدار و از آنجا كه روايت را مي آورد و شرح مي دهد، روايت محور است.

ميزان اهتمام علما به روش «فقاهت محور و روايت مدار»

روش فقاهت محور و روايت مدار روش رايج در ميان فقيهان است. در اين روش آنچه در وهله نخست مورد توجه فقيه است، فتوا است. فروعات فقهي و ديدگاه هاي متکثر و متنوعي که يک فقيه مطرح کرده است، متن کار است و استنباطات و استدلالات لازم ــ از قرآن، احياناً روايات، عقل، اگر برهاني داشته باشد که علامه حلي اين مسئله را زياد دارد، و بعد هم اجماع ــ بر روي آن انجام مي گيرد.

اين نقض و ابرام هاي فقهي بر استدلال ها و استنباط ها کاملاً سايه مي اندازد و فقيه بر اساس آنها نتيجه مي گيرد و يک رأي را برمي گزيند و به روايات برمي گردد؛ از اين رو فقاهت محور و روايت مدار است. مراجعه به روايت در درجه بعد است. آن طور که علامه حلي مي گويد، پايه گذار اين روش ابن ابي عقيل در کتاب المتسمک بحبل آل الرسول است كه با کليني معاصر بوده است. بعد از او شيخ مفيد اين روش را دنبال مي کند. سيد مرتضي در الناصريات و کتاب ديگرش الانتصار، شيخ طوسي در نوع کتاب هاي خود، مثل خلاف و مبسوط و نهايه، ابن جنيد در سرائر و علامه حلي در نوع کتاب هايش، مثل منتهي المطلب و تذکره الفقها، به نوعي اين نظريه را بسط و توسعه مي دهند. توسعه اين مسئله، يعني مسئله دخالت دادن تفکر عقلاني، در جنبه هاي فقهي و استنباطي بعد از علامه حلي توسط شهيد ثاني، محقق، شيخ انصاري، آخوند خراساني، آقاضياء و شاگردانش، آقاي ناييني، آقاي خويي و در دوران معاصر آقاي بروجردي و ديگران، سلسله وار تعقيب مي شود. اين روش حاکم بر حوزه ها است. اصلاً بحث اصوليان و مجتهدان به همين موضوع برمي گردد.

شيخ طوسي يک صبغه روايي دارد و يک صبغه تفکر عقلاني؛ اما صبغه روايي او خيلي بالا است. مي خواهم عرض کنم که اين يک نهضت جديد است که مرحوم وحيد به بحث اجتهاد دامن زد و به نوعي دوره اجتهاد جديد را پايه گذاري کرد؛ بحث هاي فقهي از اين روش الهام مي گيرند. اين روش که روش رايج است، چند ويژگي دارد:

ابتدا آراي فقهي ذکر مي شود که اين آرا از روايات الهام مي گيرند، سپس بحث هاي مباني فقهي و اجتهاد که همان اصول فقه است به طور مفصل وارد بحث مي شود. استدلال و براهين عقلي و نقلي در دفاع از آرا به صورت مفصل دنبال مي‏گردد؛ يعني گاهي درباره يك مسئله فقهي چندين صفحه بحث و گفتگو مي شود. معتقدم که در اين روش از روايات به صورت محدود استفاده مي شود، يعني فقط از رواياتي استفاده مي شود که به طور مستقيم ناظر به آن مسأله مورد بحث است، چه دفاع چه رد. به نظر من اين مسئله نقطه ضعف اين روش است.

بر اساس اين روش شايد حتي از پنج هزار روايت از 35 هزار روايت وسائل استفاده نشده باشد. به عبارت روشن‏تر، در اين روش فقيه خود را ملزم نمي داند كه بسياري از روايات هر باب را بياورد و معمولاً فقط متعرض چند روايت اصلي و اساسي، مثل موثقه فلان و صحيح فلان مي شود. اين نقطه ضعف روش اجتهاد فقاهت محور و روايت مدار است كه روايت را در مرحله بعد مي آورد و مباحث فقهي با محدوده آراي فقهي، استفاده از متون مختصر فقهي نظير شرايع و عروه مبناي کار مي شود؛ اما اشراف آراي فقهي در دفاع يا رد ديدگاه ها و کاربست روش فقه مقارن امتيازات اين روش است. اين روش روش رايج حوزه ها است و نياز به توضيح ندارد.

روش فقهي روايت محور و فقاهت مدار

روش فقهي روايت محور و فقاهت مدار که مبناي تدريس فقهي ما قرار دارد، افزون بر برخورداري از امتيازات روش هاي ديگر، مزايايي ديگري نيز دارد. در اين روش به جاي اينکه متن فقهي از يک فقيه، (شرايع باشد يا عروه) را مبنا قرار بدهيم، متن روايات را مبنا قرار مي دهيم. كتاب وسائل جامعيت دارد و افزون بر کتب اربعه، حدود 70 کتاب ديگر را بررسي كرده است. اولين ويژگي اين روش اين است که از متن روايت استفاده مي کنيم و پس از آن، بررسي هاي لازم براي اثبات صدور روايت از معصوم را انجام مي دهيم تا بدانيم اعتبار اين روايت از نظر سند چقدر است. مشكلي كه وجود دارد اين است كه شيخ حر گاهي روايت را به صورت بريده ذکر مي کند و حديث را تقطيع مي کند، در نتيجه ناگزير بايد متن کامل روايت را پيدا كنيم. پس از آن بايد روايات مقارن و مشابه را بيابيم که ايشان معمولاً در يک باب مي چيند. مسئله بعدي اين است که تمام آموزه هايي را که از همان روايت به دست مي آيد، به صورت بريده بريده و بندبند روايت، تقطيع و معنا شود؛ يعني ببينيم هر کدام ناظر به چه مسئله اي است و از اين روايت يا از مجموع روايات اين مسئله يا باب چه قواعد و نتايج فقهي به دست مي آيد. تمام بحث هاي اصولي و اجتهادي و مباني، همه بايد در اينجا استفاده شود. بعد از اينها به آراي فقيهان برمي گرديم.

در اين روش آنچه معصوم گفته است در دستور اصلي كار قرار مي گيرد و هيچ روايتي از قلم نمي افتد؛ يعني اگر در روش سوم مثلاً از صد روايت پنج تا يا ده تا ديده شود، در اين روش تک تک روايات خوانده مي شود؛ اين نگاه خيلي جامع است. پس از اين كار، به مناسبت هر بحث، آراي فقهي را مي بينيم. در اينجا هم تقريباً بيشتر آراي فقهي از گذشته تا دوره معاصر بررسي مي شود؛ زيرا معتقدم اگرچه زمان زياد مي برد، سير تاريخي آرا مهم است.

انصاف اين است که موسوعه هاي فقهي فراواني داريم و ديدن همه اينها کار سختي است؛ اما عمده و اهمّ منابع فقهي از آغاز تا الان، ديده مي شود؛ زحمت زيادي است، اما بسيار مؤثر است. چون ما اول روايت را ديده ايم و بعد نظرات معصوم را اختيار کرده ايم. به يک معنا تحت تأثير آرا قرار نگرفته ايم؛ مهم اين است که معصوم چه مي گويد.

روايت زمينه ها، جهات و نگاه هاي مختلف را در اختيار ما مي گذارد، ما نيز داوري نهايي نمي کنيم، بلكه اين يک استنتاج بدوي است. پس از آن آراي فقها را بررسي مي كنيم كه چه جنبه هاي فقه الحديثي دارند و چه جنبه هاي فقهي. همه اينها بازخواني مي شود. آرا بررسي مي شود و با نتايجي که از روايات گرفته شده است به نوعي، مقارنه و مقايسه مي شود. به اين ترتيب انسان مي تواند به راحتي نتيجه بگيرد و ترجيح بدهد که سخن معصوم چه بوده و فقيه چه فهميده است.

رهنامه پژوهش: در روشي که فرموديد، چون محور روايت است، برداشت متقدمان شيعه بسيار مهم است؛ آيا نوع نگاه آنان به روايت و فهم آنان بر نگاه و فهم فقهاي معاصر رجحان دارد؟

استاد: بله، اين مي تواند يکي از امتيازات اين روش باشد؛ زيرا براي دستيابي به مداليل روايات، شروح روايات مورد توجه قرار مي‏گيرد؛ مثلاً اگر روايت از کافي باشد نظر ملاصالح يا ملاصدرا يا علامه مجلسي را مي بينيم يا اگر از من لايحضر باشد، سخن مجلسي اول در روضة المتقين و لوامع صاحبقراني مورد بررسي قرار مي گيرد و اگر از تهذيب باشد، شرح ملاذ الاخيار علامه مجلسي مورد بررسي قرار مي‏گيرد.

از سويي ديگر، با توجه به پديده تقطيع در وسائل، روايت کامل را فراخوان مي‏کنيم؛ چنان که درنگريستن در روايات مقارن يا مشابه در منابع حديثي مورد توجه قرار مي‏گيرد. حتي روايات نبوي، که در منابع اهل سنت؛ همچون صحاح و سنن آمده با آثار شيعي مقايسه مي‏شود، تا از اين طريق تابناکي جوامع ما مشخص شود. مرحوم شيخ طوسي و علامه حلي در آثارشان به فقه مقارن توجه داشتند که الان کمتر ديده مي شود؛ هست، ولي متروک شده است.

رهنامه پژوهش: اگر قرار است در فقه نوآوري و توليد علمي صورت بگيرد، حتماً بايد از خاستگاه فقه، يعني حديث، و با محوريت حديث باشد. به نظر مي رسد مزيت ديگر اين روش اين باشد که توليد علم و نوآوري دقيق تر مي شود و بر پايه خودش قرار مي گيرد؟

استاد: بله، اين را به تجربه دريافته‏ايم و آرام آرام بيشتر آشکار مي شود. تأکيد مي کنم که اين روش، روش اخباري ها نيست، که به اخباري گري متهم شود. آنان بدون هيچ استنباط و اجتهادي، کلاً روايت محور عمل مي کردند. بيشتر اخباريان کاربست مباني اجتهاد و فهم، فقه الحديث، اصول و اينها را اصلاً قبول ندارند و آن را به معناي کاربست اجتهاد و استنباط و به نوعي عقل گرايي در برخورد با فقه و روايات اهل بيت دانسته و مردود مي‏دانند. اما روشي كه مبناي ما در روش فقهي است، روش فقاهت محور است و براي فهم و استنباط و استدلال روايات، آرا ديده مي شوند. در روش سوم نيز روايت متن کار نيست؛ اما در روش چهارم روايت را متن قرار مي دهيم. ما راه ميانه را انتخاب کرديم که هم سهم روايات در برداشت آراء فقهي بيشتر شود و هم استنباط و اجتهاد رايج در فرآيند استنباط در نظر گرفته شود.

فوايد روش فقهي روايت محور و فقاهت مدار

براي روش چهارم؛ يعني روش فقهي روايت محور و فقاهت مدار فوائد مختلفي مي‏توان برشمرد. يکي از آنها دستيابي به قواعد عام فقهي است. قواعد فقهي سرمايه هنگفتي است که از مرحوم بجنوردي تا آيت الله مکارم و ديگران بر روي آنها کار کرده اند. عموم فقها اين قواعد را بر اساس روش قياسي به کار برده و از آنها در ابواب مختلف فقهي بهره گرفته‏اند. ما معتقديم کارمدترين راه براي استخراج قواعد فقهي روش استقراء و مراجعه مستقيم به روايات است. اگر به روايات برگرديم، چون روش استقرا است، به رغم پرزحمت بودن، اما نتيجه بالايي دارد،

از جمله فوائد اين روش امکان استخراج مسائل مستحدثه است؛ يعني خيلي جاها مي توانيم مسائل مستحدثه دربياوريم. براي مثال در کتاب جهاد آمده است که «من بلغ رسالة غازٍ کان كمن اعتق رقبة»، يعني اگر کسي نامه سربازي را به خانواده اش برساند مثل اين است که بنده اي را آزاد کرده است؛ بنابر اين تشکيلاتي مثل ايثارگران، بنياد شهيد و حمايت از رزمندگان و شهدا از همين روايت قابل استخراج است و در حکومت کاملاً بناي روايي دارد. از اين روايت مي توان چنين برداشت كرد كه مي توان براي خانواده کساني که در ميدان نبرد هستند يا به شهادت مي رسند، دستگاه حمايتي ايجاد کرد.

عميقا بر اين باورم که بايد طلبه‌ها را زودتر بر سر سفره معارف وحياني ببريم. زماني براي طلبه نمي‌گذاريم، بيست سال منتظر سطوح و آرا و اقوال مي‌شود. معتقدم بايد همان روش مباني اجتهاد را بياوريم و وقف قرآن و روايات کنيم.

همچنين مرحوم شيخ حر بابي به نام «نفقه نصراني اذا کبر» دارد و در آنجا روايتي مي آورد که حضرت امير به يک پيرمرد نابينا و مسن برخورد کردند كه گدايي مي کرد. آقا فرمودند: اين کيست؟ گفتند: نصراني است. ايشان فرمود: «زماني که توان داشت از او کار كشيديد و حالا که ناتوان شده محرومش کرده ايد؛ از بيت المال به او بدهيد». آنان گفتند پيرمرد نصراني است؛ بنابراين فكر مي كردند حقي ندارد. بر اساس اين روايت به قياس اولويت، تمام شهروندان مسلمان صاحب حق نسبت به حکومت خواهند بود و نظام تامين اجتماعي قابل برداشت خواهد بود. به عنوان نمونه مي‏توان گفت که فرد كار مي كند و حكومت از او حمايت مي كند و وقتي سن فرد بالا رفت، حكومت به او پول مي پردازد.

نمونه ديگر چگونگي تعامل با زندانيان است؛ امام صادق (عليه السلام) در مسئله اي فرمودند: «هو الاسير، الاسير يطعم و ان کان يقدم للقتل»؛ يعني بايد به اسير نان و آب بدهيد، حتي اگر قرار است اعدام شود. بعد فرمود: «ان علياً عليه السلام کان يطعم من خلد في السجن من بيت المال المسلمين». اين مسئله تازه نيست و خيلي از فقها آن را حل کرده اند؛ اما سخن اين است كه مي توانيم مبنايش را از روايات بگيريم. وقتي مي گويد «من خلد في السجن» نشان مي دهد که مي توانيم حكم زندان ابدي داشته باشيم. جريان جاويداني در زندان خيلي جالب است؛ يعني در روايت داريم که يک نفر حبس ابد بشود. همچنين از عبارت «يقدم للقتل» برمي آيد كه حكم بعضي از زنداني ها مي تواند اعدام باشد. غربي ها اعدام را رد مي كنند؛ ولي از نظر ما مبناي ديني دارد و در ارتداد و قتل نفس و جاهاي ديگر جاري مي شود. نکته ديگر اينکه شنيده ام در برزيل زنداني هست که دولت به زندانيان مي گويد در آنجا کشت و کار کنيد و خودتان نان دربياوريد. ممکن است کسي بگويد به چه دليل دولت بايد نان زنداني و غذايش را بدهد، مي گوييم روايت داريم كه از بيت المال بدهيد.

از جمله فوائد اين روش آگاهي از علل تشريع احکام و سير تاريخي تشريع است که در شناخت مقاصد شريعت بسيار موثر است. به نظرم بعضي از مواقع علت احکام نگاه فقيه را به جوانب فقهي مسئله، تغيير مي‏دهد. مثلاً ممکن است فقيه بگويد ربطي به من ندارد كه وضو از کي و چگونه تشريع شد، ولي معتقدم دانستن آن در خود فقه اثر مي گذارد. همه اين مباحث توضيح مي خواهد كه مجال نيست.

مبحث آثار و پيامدهاي بعضي از کارها، يعني عقاب و ثواب نيز در فقه اثر مي گذارد؛ براي مثال امام در جايي مي گويد گفتن بسم الله بين دو وضو کفاره گناهان است و در جايي ديگر مي فرمايد اگر بسم الله بگوييد طهارت همه اعضا است و اگر نگوييد فقط طهارت عضوي است که آب ريخته ايد. پيامد اين بحث چيست؟ مي گويد اگر بدون بسم الله وضو بگيريد، شيطان در وضو شريک مي شود و دخالت مي کند؛ اما اين ثواب و اين پيامد چه ربطي به فقيه دارد؟ به سخن علامه حلي و صاحب جواهر منتقل مي شويم كه وقتي تسميه باشد طهارت و نورانيت به همه اعضا مي دهد، نه فقط عضو وضو؛ اين تکيه بر استحباب است. از سوي نيز مي گويد ترک تسميه شرک شيطان است و تسميه، ترک شيطان. بيان پيامد براي تسميه يا ترك آن براي بيان مرجوحيت ترک است تا تسميه ترک نشود.

گاهي در بررسي يک روايت مي ببينيد مثلاً امام صادق(عليه السلام) مي گويد كه «مکتوب في التوراة ان بيوتي في الأرض المساجد وإن زواري فيها عمارها فطوبى لعبد تطهر في بيته». خيلي جالب است. مي گويد در تورات نوشته شده است. اين بيان نشان مي دهد اهتمام به طهارت و وضو حتي از خانه در ميان اديان گذشته وجود داشته است.

بعد مي گويد «طوبي لعبد تطهر في بيته». از اين بند، استحباب طهارت وضو از خانه به دست مي آيد؛ يعني در خانه اين کار را بکنيد. معلوم مي شود که طهارت وضو از خانه استحباب دارد، نه در مسجد. همچنين وقتي مي گوييم وضوگرفتن يا غسل كردن کسي که مي خواهد به زيارت معصوم برود، در تراث وجود داشته است، نگاه فقيه را باز مي کند که مسئله ريشه تاريخي تشريع کجاست.

شناخت ضمائم فقهي محارب، بحث حاشيه يا نظارت، بسيار مهم است؛ براي مثال در بحث نواقض وضو فراوان سؤال مي کردند «اگر دست به کنيز يا همسرمان بزنيم، وضويمان باطل است؟». امام مي گويد دست زدن چيست؟ راوي مي گويد: «ما تقول في الرجل يتوضأ ثم يدعو الجارية فتأخذ بيده حتى ينتهي إلى المسجد». مي گويد برخي از فقهاي ما مي گويند لامستم النساء، يعني اگر دست به زن بزني وضو باطل است. امام فرمود: چنين چيزي نيست و دست وضو را باطل نمي كند، بلكه منظور خداوند همبستري است. روايت ديگري داريم که مي گويد خدا ملامسه پنهاني را گفته و نخواسته آشکار شود؛ ملامسه پنهاني، نه لمس.

همچنين مکرر در بحث وضو دارد که امام باقر(عليه السلام) مي آيد، حتي چند مجلس، جلوي اصحاب عمل مي کند. چرا امام اين قدر تکرار کرد؟ مي دانيم كه عثمان وضو را خراب کرد. امام توضيح مي دهد که اينها يا سر را جزو وجه دانسته و سر را هم مي شستند، يا گوش را داخل در وجه دانسته و آن را مي شستند، يا گوش را جزو مسح مي دانستند و مسح مي کردند.

مسئله آگاهي از شرايط صدور روايات اهميت دارد اينکه دور و بر مسئله چه بوده است؛ مثلاً پيرامون آب قليل و کثير چه بحث هايي بوده است؟ راوي مي گويد: «يا رسول الله إن حياضنا هذه تردها السباع و الكلاب و البهائم». معلوم مي شود که برکه هاي خاصي داشته اند كه سگ داخل آن مي رفته و حيوان بول مي کرده است؛ حتي در جايي دارد که زن ها پارچه عادت ماهانه شان را در آن مي انداخته اند. با اين بيان، انسان فضا را مي فهمد. نكته اينكه ائمه چه برخوردي کرده اند. شرايط سطوح، از نظر زمان و مکان، فرهنگ، روش برخورد با مخاطبان، شناخت فرق و مذاهب فکري، همه به توضيح نياز دارد.

به طور کلي آثار و نتايج شيوه روايت محور و فقاهت مدار به پنج بخش قابل تقسيم است:

1ـ آثار فقهي: هشت فايده اول مال فقه بود: قواعد عام، مسائل مستحدثه، مقاصد شريعت، علل احکام، تشريع آثار، پيامد اعمال و چگونگي تشريع امت هاي گذشته.

2ـ آثار فقه الحديثي: مثل آگاهي از شرايط صدور روايات، روش شناسي برخورد.

3ـ آثار اخلاقي: آشنايي با سيره اخلاقي اهل بيت، آشنايي با آموزه هاي اخلاقي ايشان و به دست آوردن سبک زندگي اسلامي.

4ـ آثار اعتقادي ـ معارفي: خداشناسي، پيامبرشناسي و امام شناسي، مثلاً شناخت جايگاه مقامات اهل بيت، شناخت روايات طبي، روش اهل بيت در تفسير. اين مباحث مثال هاي فراواني دارد. مصاديق همه اينها را جمع کرده ام و فقط نمونه آورده ام؛ فايل اوليه آن حدود 50 صفحه است.

به هر حال معتقدم که بايد روايات اهل بيت را سطر به سطر کار کنيم، نه به سبک اخباري ها که تفکر و مباني اجتهاد و فقه الحديث را ممنوع مي دانند، بلكه روش اصوليان را به کار ببريم با اين تفاوت كه به جاي آنکه نخست ديدگاه فقيهان مبنا باشد، روايت مبناي کار قرار گيرد.

همچنين همه روايات هر باب را بخوانيم، نه تعدادي از آنها را و درباره هر روايت بحث کنيم. روايت اهل بيت نور است. من معتقدم با اين روش به فقه اکبر نزديک تر مي شويم و حتي استنباط فقهي ما عمق، سعه و واقع نمايي بيشتري پيدا مي کند. روايات اهل بيت ايجاد نورانيت مي كند و برکات فراواني دارد. عرض کردم كه در اين روش، روش هاي رايج هم وجود دارند. اميدوارم کاري که شروع کرده ايم به پايان برسد. بر اساس حساب خودمان، با اين روش که حدود پنج روز در هفته مشغول هستيم، در هر باب بيش از پنج يا شش روايت را نمي توانيم بخوانيم؛ با اين حساب بيست سال وقت مي خواهد. اين کار برکات فراواني دارد و نتايج بسياري مي دهد.

آخرين عرضم اينكه روايات اهل بيت، آن طور که خودشان فرموده اند، معدن است، نه در حد قرآن، بلكه بعد از قرآن؛ يعني کلماتشان مثل گنج است. اگر اين معدن را باز کنيد، از هر دري براي شما گنجي دارد. بخش عمده آن بحث فقه است؛ چون ما به روايات فقهي توجه مي کنيم و در مدار فقه و فقاهت هستيم و روايات معارف، مثل باب الحجه، کتاب توحيد را نمي خوانيم.

اين سرمايه عظيم كه در اختيار ما است، ما را در بحث فقهي مسلح مي کند. خدا همه ما را رحمت کند و بيامرزد و عمر ما را با برکت کند. اعتقاد من اين است که اين روش مي تواند جايگزين روش رايج باشد. به نظر من بايد اين روش در حوزه هاي ما حاکم شود، طلبه ها را زودتر به روايت برسانيم و اين قدر در کتب و سطوح معطل نکنيم، بلكه اين کار را در زمينه همه ابواب روايات؛ يعني معارف و اخلاقيات دنبال کنيم.

عميقا بر اين باورم که بايد طلبه ها را زودتر بر سر سفره معارف وحياني ببريم. زماني براي طلبه نمي گذاريم، بيست سال منتظر سطوح و آرا و اقوال مي شود. معتقدم بايد همان روش مباني اجتهاد را بياوريم و وقف قرآن و روايات کنيم.

اينکه حضرت امير فرمود: «الا ان كل حارث مبتلى فى حرثته و عاقبه عمله غير حرثه القرآن فكونوا من حرثته و اتباعه» يعني چه؟ يعني هر چه در سرزمين وحي کشت کنيم كه اين سرزمين برايمان ماندگار خواهد بود.

طبق اين فرمايش با کار علمي در قرآن و احاديث يک ثانيه از عمرتان ضايع نمي شود. الحمدلله با روش فقهي که در اين چند سال دنبال کرده ايم شماري از فضلا به طور منظم در بحث هاي ما شرکت مي کنند و بحث را مي نويسند. دلم مي خواهد بر پايه اين بحث ها شرحي بر وسائل ثبت و نوشته شود؛ برکتي است كه مي ماند. به اين کار خوشبين و مبتهج هستم. از روزي که اين بحث را شروع کرده ايم نوشته ها، آثار، کتاب ها و عمده کارها، مي توانم بگويم تقريباً دو سوم، يا سه چهارم فعاليت هاي ما تحت الشعاع اين كار است. حاصل اين کار ماندگار و اين خدمت، اگر محقق شود، فقط فقه نيست، بلكه فقه اکبري است كه نتايج فراواني به حوزه ها و طلبه ها مي دهد. اميدوارم که اين روش، اگر به صلاح حوزه است، در حوزه بيايد و رايج شود و برکاتش شامل همه گردد.

رهنامه پژوهش: در درس حضرتعالي بحث هاي قرآني نيز زياد مطرح مي شود؛ در اين باره توضيحي بفرماييد؟

استاد: روايات را بايد نوعي شرح، تبيين و تفصيل آيات قرآن دانست؛ نمونه اش همين آيه «لامستم النساء» است که تفسير درست آن در روايات اهل بيت بازتاب يافته است.. به عنوان نمونه در اين بحث که آيا نيت جزء وضو است يا خير. علامه حلي گفته است وقتي مي گويد «اذا قمتم الي الصلاه فاغسلوا»، نه اسمي از نيت برده است و نه تسميه؛ اما فقهاي عامه مي گويند تسميه واجب است، ايشان مي گويد عدم وجوب اينها از آيه قرآن قابل استفاده است.

راوي در بحث جهاد از امام سؤال کرد معناي آيه «و قاتلوهم حتي لاتکون فتنه» چيست؟ منظورش اين بود که الان که فتنه وجود خارجي ندارد. امام فرمود تأويل اين نيامده است؛ تأويل آن با آمدن حضرت حجت است. در ذيل اين روايت بحث مفصلي ارايه شد كه تنزيل و تاويل چيست و چگونه بايد رواياتي از اين دست معنا شوند.

اين از برکات کار با روايات است؛ کاري مي کند که با سيره و عقايد و قرآن و فرق و مذاهب و اسامي مناطق آشنا مي شويد.

بدون ترديد روايات را بايد معدن بي پايان دانست که از هر دري، گنجي به شما مي دهد. در کار فقهيِ رايج اين حجم و گستره از علوم و معارف در اختيار انسان قرار نمي‏گيرد؛ يعني وقتي جواهر را باز مي کنيد به اين مي رسيد كه درباره يك حكم چه گفته اند؛ بحث خوب و مهمي است و بايد آن را انجام بدهيم و انجام مي دهيم؛ اما مسئله اين است که بايد پشت يک روايت از کل آن باب، سه تا ، ده تا، صد تا روايت شاهد بياوريد؛ زيرا مبناي ما در فهم و اجتهاد، روايات است. قرآن فقط کليات را گفته است؛ قرآن اساس و قانون اساسي است. عقل هم در تعبديات کاره اي نيست و به صورت تعارفي عقل را وارد کرده ايم. اجماع را وارد کرده ايم كه به قول شيخ انصاري «هو الاصل لهم و هم الاصل له»، يعني ريشه اش در عامه است؛ آخر اجماع، کشف سخن معصوم است، يعني همان سنت؛ بنابراين 90 درصد سرمايه ما در فقه، روايات است.

اما فقط 35ـ40 هزار روايت، يعني شايد 20 درصد از كل روايات را استفاده مي کنيم. نظر من اين است كه فقه بايد مبتني بر سخن معصوم باشد؛ اما نه به روش اخباري كه روايات را بخوانيد و فتوا بدهيد و بگويي تو برو بفهم. من به مرحوم فيض يا شيخ حر مي گويم آيا با آوردن روايت و عنوان گذاري، مسئله حل مي شود. به نظرم بايد فهم و درک و استنباطي باشد؛ اهل بيت گفته اند: «يعرف هذا و اشباهه من کتاب اللَّه عزّوجلّ». در واقع به ما روش ياد داده اند. اين روش که استنباط محض باشد و سهم کمي به روايات بدهيم، اشتباه است و ما نمي پذيريم. به نظر من روش چهارم؛ يعني روش «روايت محور و فقاهت مدار» روش مورد پسند اهل بيت و روش جامع و کارآمدي براي فرآيند اجتهاد است. و الحمد لله

 

پي نوشت ها:

[1]. در بخشي از مقدمه کتاب «الهداية» چنين آمده است: «لقد كان مجتهد و الشيعة و فقهاؤهم على عهد الأئمة^ و مرحلة الغيبة الصغرى و حتى بدايات الغيبة الكبرى يتبعون في تدوين كتبهم الفقهية أسلوبا لم يتجاوزوا فيه ما ورد من ألفاظ الروايات، و كانوا يبينون آراءهم الفقهية بما هو مأثور من الأحاديث.» الهداية، ص 14

[2]. البته بايد توجه داشت که اخباريان؛ چنان که بزرگاني از آنان؛ همچون محدث بحراني اذعان کرده‏اند، به دو دسته اخباريان افراطي و اخباريان معتدل تقسيم مي‏شوند و شماري از ديدگاه‏هاي رايج؛ همچون عدم حجيت ظواهر قرآن که به اخباريان نسبت داده مي‏شود، در حقيقت از سوي اخباريان افراطي ارائه شده است. براي تفصيل بيشتر ر. ک: الحدائق الناضرة، ج1، ص 27؛ مصادرالاستنباط عند الأصوليين و الأخباريين، ص 85

پاسخ دهید: