
نگاهی به آراء شهید صدر پیرامون انسانشناسی و جامعهشناسی و فلسفه سیاسی
اگرچه بیشتر از 30 سال است که از تاریخ ارائه نظریات شهید صدر میگذرد اما کماکان چه مفردات و مفاهیم بنیادین نظریات او و چه کلّیت ایدههایش هنوز مسأله امروز ماست و کام خوانندگان و پژوهشگران را بسی شیرین میکند.
طُرفه آنکه شهید صدر در تمام نظرگاههایش نیم نگاهی به مکاتب غربی و شرقی هم داشته و از آن مهمتر آنکه صرفاً دیدگاهی سلبی و انکاری را مطرح ننموده بلکه درصدد بوده تا با بهرهگیری از ابعاد مختلف اسلام پیشنهاداتی ایجابی و درخور تأمل بدهد.
گام اول: مسئله آزادی [در مقاله «الحریه فی القرآن» در سال 1381 هـ . ق. که در مجله الاضواء به چاپ رسیده و در کتاب «المدرسه القرآنیه» صفحه 356 مندرج است.]
گام دوم: اصلاح فرد و اجتماع [در کتاب «وَمَضات» صفحه 277 چاپ شده که اصلی است از اصولی که مرحوم صدر هنگام تأسیس «حزب الدعوه» مطرح کردند.]
گام سوم: خلافت و شهادت [در سال 1399 هـ . ق. توسط مرحوم صدر به رشته تحریر در آمده و در کتاب «الاسلام یقود الحیاه» صفحه 124 چاپ شده است.]
گام اول: مسئله آزادی
شهید صدر بطور کلی از همان ابتدا مسئله آزادی را مسئلهای اصیل و ریشهدار در خلقت و زندگی انسانی مطرح میکند و این نظر که این مسئله از مستحدثات زندگی جدید است را صراحتاً رد میکند و سپس اذعان میکند که هیچ کدام از مکاتب شرقی و غربی نمیتوانند و نباید این مفهوم را به نام خود مصادره کنند بلکه در همیشه تاریخ و از بدو تولد هر انسانی، آزادی و میل به حریت، از اصلیترین گرایشهای او بوده و هست. وی این مدعا را اینگونه توجیه میکند که: «یکی از داشتههای انسان، اراده است و انسان ذاتاً میل دارد که صاحب اراده خویش باشد تا بتواند آنگونه که میخواهد آن را به کار بگیرد چرا که طبیعت انسان، اساساً از اینکه داشتهای از داشتههایش و سرمایهای از سرمایههای وجودیاش معطّل و بلا استفاده بماند متنفر است.»
اما وی آرزوی آزادی مطلق را خیالی خام و محقق ناشدنی میداند چرا که هنگامی که انسان مشغول به زندگی اجتماعی است درگیر تزاحم و تداخل آزادیهای فردی تک تک افراد جامعه است لذا هر یک از اعضای جامعه میبایست قدری از آزادی خود تنازل کنند تا آزادی نسبیشان مخلِّ آزادیهای نسبی دیگران نباشد.
سپس مرحوم صدر به مقایسه جایگاه آزادی در تمدن غربی و اسلامی میپردازد و با اشاراتی دقیق فرق میان این دو را آشکار میکند.
از نگاه وی آزادی، نزد تمدن غربی مفهومی لابشرط دارد. بدین معنا که فرد حتی آنقدر آزادی دارد که میتواند به کلّی آزادی خود را از دست بدهد و واگذار کند. اینجاست که براساس مبانی غربی اگرچه آزادی از ارزش و جایگاه خاصی بهرهمند است اما کار تا جایی پیش میرود که به ضد خود تبدیل میشود. یعنی هر فردی این حق را به خود میدهد که از آزادی خود استفاده نکند و خود را کاملاً در بند و گرفتار فرد دیگر یا محیط یا اشیاء دیگر کند و از نظر شهید از همینجاست که انحطاط و فساد در غرب شروع میشود.
اما از دیدگاه توحیدی و اسلامی، آزادی آنقدر از قیمت والایی برخوردار است که به هیچ وجه نمیبایست به ضد خود مبدل گردد و به عبارت دیگر انسان آنقدر آزاد نیست که از آزادیاش دست بشوید. در اینجا شهید صدر به یکی از آیات شریفه قرآن استناد میکند که از نظر او ارتباط زیادی با مجموعه مباحثش دارد:
«تَعالَوا إلی کلمه سَواءٍ بَینَنا وَ بَینَکُم الّا نَعبُدَ إلّا اللهَ وَ لانُشرِکَ به شَیئاً وَ لایتَّخِذ بَعضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دونِ اللهِ»
و این معنا که هیچ کس، شخص یا چیز دیگری را رب و مولای خود نگیرد محقق نمیشود الا با پرستش خدای متعال که هستی محض و واجد جمیع کمالات مطلقه است و از هر حدّ و قیدی رهاست.
گام دوم: اصلاح اجتماعی
در این قسمت، مرحوم صدر درصدد پاسخگویی به این سؤال است که تغییرات اصلاحی در جامعه چگونه شروع میشود؟
در ابتدا شهید صدر به پاسخهایی اشاره میکند که از نظر خود او مردودند. میگوید: افراد سطحینگر میپندارند برای تغییر در هر جامعهای باید حکومت آنجا را به دست گرفت و با تسلط بر حکومت، میتوان همه چیز را دگرگون کرد. مادّیون هم گمان میکنند با تغییر زمینهها و ظرفیتهای مادی و بیرونی، میتوان جامعه را حرکت داد. اما از نظر او، برای تغییر در هر جامعهای، افراد که حکم قاعده هرم اجتماع را دارند، باید شخصاً و از درون تغییر کنند و با تغییر و تسلط بر حکومت نمیتوان دلهای مردم را تغییر داد بلکه قضیه درست به عکس است. همچنین تغییرات ظاهری و بیرونی و مادی (اصطلاحاً سختافزاری) ارتباطی با روح انسان که محل و منشاء اصلی تحولات است ندارند.
سپس با اشاره به آیه کلیدی: «ان الله لایغیر ما بقومٍ حتی یغیروا ما بأنفسهم» جهت پیکان انقلابات و تحولات را به سوی درون خود افراد بر میگرداند.
در هميشۀ تاريخ و از بدو تولد هر انساني، آزادي و ميل به حريّت، از اصليترين گرايشهاي او بوده و هست.
لازم است که یادآوری شود این مقاله را شهید صدر هنگامی نوشت که عراق روزهای سختی را میگذراند و هر چند سال یکبار، حکومتی خونریزتر با کودتا روی کار میآمد و شرایط را برای مردم و کسانی که دغدغه اصلاح و تحول داشتند روز بهروز سختتر میکرد و در این میان بسیاری افراد بودند که میپنداشتند برای اصلاح اوضاع، میبایست حکومت را به دست گرفت اما مرحوم صدر مشکل اصلی را در درجه اول حوزه علمیه (که متولّی دیانت و فرهنگ مردم بود و با سستی و بیتفاوتی و عقبماندگی، مردم را تنها گذاشته بودند) و درجه دوم خود مردم (که گرفتار بیماری بیارادگی و خمودی و سادگی و زودباوری بودند) میدانست. وی در سال 1389 هـ . ق. گفت: «اینگونه که ما عمل میکنیم به زودی نابود میشویم مگر اینکه وضع داخلی حوزه تغییر کند. تغییر وضع خارجی کافی نیست. وضع داخلی حوزه احتیاج به تغییر دارد. ضمائر و نفوس ما احتیاج به تغییر دارد.[1]»
همچنین در یکی از جلسات به طلابش گفت: «آنچه از اهل علم به من رسید شدیدتر از حزب بعث بود.[2]» چرا که بعضی از ایشان بودند که به مدیران امنیتی عراق سفارش کرده بودند تا زودتر شهید صدر را اعدام کنند.[3]
تمام اینها در کنار شایعات و بدبینیها و بدخواهیهایی که بعضی از عوام نسبت به او روا میداشتند[4] فضایی را ساخته بود که شهید صدر در جواب کسی که از او پرسید: به نظر شما چقدر مرحله تغییر طول میکشد تا حکومت اسلامی در عراق ممکن شود؟ گفت: سیصدسال![5]
گام سوم: خلافت و شهادت
(خلافت و شهادت عنوانی است که خود شهید صدر برای نظریهاش برگزیده و به لحاظ ابتکار در درجهای است که نگارنده تعبیر معادلی که مأنوس و آشنای به اذهان باشد برایش نیافت)
خط خلافت
شهید صدر در تفسیر آن دسته از آیات که واژه خلیفه و خلیفه الله در آن به کار رفته به راهی رفته که با بسیاری از تفاسیر متمایز است وی نوع انسان (به معنای کلّی طبیعی) را جانشین خدا و واجد شئون خلیفه اللهی بر زمین میداند. بدین معنا که تک تک انسانها به طور یکسان و علیالسّویه بدون اینکه کسی بر دیگری مالکیت و صاحب اختیاری داشته باشد مستقیماً از ناحیه خدا جانشین بر زمین هستند و حق حاکمیت بر خود و سرنوشت خود را دارند. این تفاسیر در مقابل کسانی است که تنها «انسان کامل» را خلیفه الله میدانند و یا کسانی که مقصود از «إنّی جاعلٌ فی الأرض خلیفه» را «حضرت آدم (ع)» میدانند.
شهید صدر تصریح میکند که براساس تعالیم اسلامی، خدای سبحان، حکومت را به جماعت بشر نیابت داده و در این باب، قائل به نظریه حکومت مردم بر مردم است.[6]
اصل حاکمیت هر انسانی بر خود و سرنوشت خود و حکومت الناس لانفسهم، یادآور اصولی چند از قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران است [و در اینجا بجاست که از نقش مرحوم صدر در تدوین قانون اساسی جمهوری اسلامی یاد شود. چرا که پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران بعد از آنکه شهید صدر حمایت رسمی و علنی و مؤکّدی از انقلاب کرد و با توجه به سابقه آشنایی و مراودات امام خمینی و شهید صدر در سالهای تبعید امام در نجف، حضرت امام از شهید صدر خواست که پیرامون موضوعاتی که حکومت اسلامی با آن مواجه میشود فکر کند. لذا مرحوم شهید صدر بر آن شد تا نظراتش را پیرامون قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران بنویسد].[7]
پيشگو
هشت ساله که بود در کلاس عقايد بر سر همه چيز مناقشه ميکرد …
استاد به خانواده محمدباقر گفت: … اين کودک از ملحدين خواهد شد؛ چرا که در هر امر اعتقادي شبهه ميکند!
آنگاه وی به شرح ویژگیهای نظریهاش میپردازد:
اولاً: براساس استخلاف الهی انسان، همه مردم حول محور واحد که همان توحید خالص باشند گرد میآیند چرا که براساس این نظریه هیچ کسی بر دیگری سیادت و مالکیت ندارد. او در اینجا به تفاوت ماهوی نظریه استخلاف الهی انسان با دموکراسی غربی اشاره میکند و میگوید: در دموکراسی غربی مردم مستقل از خدا صاحب سیادت هستند و هیچ نیابت و در نتیجه مسئولیتی از جانب خدا متوجه آنها نیست. اما در نظریه استخلاف، خلافت و سیادت مردم بالغیر است و از خدا به مردم واگذار شده و مردم در قبال خدا مسئول هستند تا اراده و اختیارشان را متوجه حق و عدالت و مصلحت کنند حال آنکه در دموکراسی هیچ اقتضا و پاسخگوییای در قبال خدا برای مردم در نظر گرفته نشده است.
ثانیاً: ذیل انتساب خلافت مردم به خدا و پرستش خدا، آزادی و حریت انسانی تأمین میگردد.
ثالثاً: روحیه برادری و مساوات در جامعه حاکم میشود چرا که هیچ مجالی برای کسی باقی نمیماند تا استعلا و برتری نسبت به دیگری بجوید.
خط شهادت
از نظر شهید صدر هنگامی که مردم از طرف خدا خلیفه بر روی زمین هستند و برای آنکه مسئولیت خود در قبال خدا را بتوانند به نیکی انجام دهند و از انحراف و گمراهی مصون بمانند نیاز به کمک از ناحیه خدا دارند.
در اینجاست که خط شهادت شکل میگیرد. سپس ایشان با اشاره به آیه 44 سوره مائده:
«إنّا أنزلنا التّوراه فیها هُدًی وَ نُورٌ یحکَمُ بهِا النَّبیون الّذین أسلموا للّذینَ هادوا والربّانیونَ والأحبارَ بِمَا استُحفِظوا مِن کِتابِ اللهِ و کانوا عَلیهِ شُهَداءَ»
اصناف شهدا را به 3 دسته تقسیم میکند: نبیون و ربّانیون و احبار که به ترتیب انبیاء و ائمه و مراجع هستند.
از نظر آیتالله صدر، شهید از ناحیه ایدئولوژیک مرجع فکری و قانونی است و بر جامعه نظارت میکند تا وظایف و مسئولیتهای الهیشان را انجام دهند.
سپس با اشاره به تفاوتهایی که نبی و امام و مرجع از جهت سنخ علم و عصمت و … دارند عصمت را تنها مخصوص نبی و امام میداند اما در مرجع، درجهای از عدالت را لازم میداند که نزدیک به عصمت باشد. لکن علیرغم تمام این تمایزات مسئولیت مرجعیت فکری را در هر سه صنف مشترک میداند.
سپس با تمرکز بر شرایط دوران غیبت کبری، میگوید: هرگز امت نقش خلافت خود را بدون شهید نباید بر عهده بگیرد و همچنین از آنجا که مرجع از عصمت الهی برخوردار نیست هرگز نبایست هر دو خط خلافت و شهادت درهم ترکیب و مندمج شود. بلکه انفکاک و همراهی این دو خطِ جدا همواره باید محافظت شود.
در نهایت آیتالله صدر این توضیح را که سهل ممتنع مینماید، اضافه میکند و میگوید: «اینگونه نیست که مرجع، فقط شهید بر امت باشد بلکه خود جزئی از امت هم هست و عادتاً از داناترین و پاکیزهترین امت هم هست. بنابراین که مرجع جزء امت باشد مانند سایر مردم از خلافت نوعی الهی هم برخوردار است. لهذا میتواند در کنار مابقی مردم به قدر نفوذ اجتماعی و سیاسیای که در میان مردم دارد، با اظهارنظراتش مشکلات جامعه را حل کند.»
با این توضیحات جایگاه و اهمیت مرجعیت در اندیشه آیتالله صدر روشن شد. چرا که اساساً نهاد مرجعیت و به طور گستردهتر نهاد حوزه همواره بطور خاص و اکید مورد توجه شهید صدر بوده است. وی اگرچه طی عمر کوتاهش خیلی زود به اجتهاد رسید و خیلی زود به مرجعیت رسید و خیلی زود هم به شهادت رسید اما تقویت و اصلاح نظام حوزه و نهاد مرجعیت، همواره یکی از مهمترین دغدغههایش بود. (نظیر اینکه در سال 1385 هـ . ق. در جلسات هفتگیاش پیرامون وضع معاش در حوزه و وظایف مبلغین، سخنان مفصلی را مطرح کرد. همچنین در سال 1389 هـ . ق. درباره عملیات اصلاح حوزه و وظایف حوزویان سخن گفت که توسط عبدالغنی اردبیلی پیاده و نوشته شده و در کتاب «ومضات» چاپ گردیده. و نیز در سال 1392 هـ . ق. درباره مرجعیت صالحه و وظایف و اهداف مرجعیت و اجتهاد سخن گفت که سید کاظم حائری آن را تدوین نمود و در سال 1387 هـ . ق. مقالهای پیرامون اجتهاد و مرجعیت نگاشت که در مجله الایمان چاپ شد و همچنین در کتاب ومضات موجود است.)
و آنچه که بیشتر از هر چیز توجه شهید صدر به معنا و جایگاه مرجعیت را نشان میدهد، سالهای آخر عمر شریفش بود که در عراق و لبنان و بسیاری کشورهای دیگر مقلدان بسیاری از میان جوانان و دانشجویان داشت و خود را مرجع بسیاری از مردم میدید؛ در آن هنگام که رژیم بعث از هیچ سختگیری و ظلم و تهدید و … در حق او دریغ نمیکرد، بسیاری از دوستان و نزدیکانش از او خواستند تا مخفیانه عراق را ترک کند اما او در جواب گفت: «در عراق جوانان مومن و با فرهنگی هستند که میترسم اگر بروم ایمانشان را از دست بدهند و نمیخواهم امت را در مقابل رژیم تنها بگذارم و باید نزد مردم عراق الگویی از شجاعت و صلابت ترسیم کنم.»
همانگونه که اشاره شد شهید صدر دو خط خلافت امت و شهادت مرجعیت را در دوران غیبت تنها الگوی مشروع از نظر اسلام میدانست. وی در مورد خلافت امت با اشاره به آیات: «و أمرهم شوری بینهم» (شوری 38) و «والمؤمنون والمؤمنات بعضهم اولیاء بعض یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر» (توبه 71)، اداره امور را تنها از طریق شورای بین مردم (که خلیفه الله هستند) مشروع میداند و از آیه دوم اینگونه برداشت میکند که ولایت بین کل مؤمنین و مؤمنات به صورت مساوی سریان دارد و سپس نتیجه میگیرد براساس شوری و سریان ولایت در مواردی که بین مردم اختلال رخ میدهد باید به رأی اکثریت رجوع کرد.
اما وی از آنجا که بر خلاف دموکراسی غربی امت را در مقابل خدا مسئول و پاسخگو میداند آنها را موظف میداند که هنگامی که بر اساس شوری میخواهند چگونگی حکومت و تشکیلات را انتخاب کنند حدود شرعیه را ملاحظه کنند.[8]
تکمله
برای معرفی بهتر نظریه خلافت و شهادت ناگزیریم دیدگاه مرحوم آیت الله صدر را در رابطه با دوران قبل از غیبت کبری بررسی کنیم.
شهید صدر کل تاریخ بشریت را با نگاهی کلنگر یک رشته پیوسته میبیند که هر مرحله طبق روندی طبیعی و منطقی به مرحله بعد منتهی شده است. ایشان از ابتدای خلقت حضرت آدم(علیهالسلام) تا ابتدای غیبت کبری را به سه دوره تقسیم میکند.
دوره اول (دوره تمهید): دورهای که حضرت آدم در بهشت بود؛ بنا به نظر شهید صدر هر انسانی وقتی متولد میشود، در کانون خانواده دوران طفولیت خود را تحت تأثیر محیط و پدر و مادر سپری میکند تا آنکه به حدّی از رشد برسد که شایسته بر عهده گرفتن خلافت الهی شود. اما حضرت آدم در جوّ خانوادگی رشد نیافت تا در خلال رشد دوران کودکی زندگی و مشکلات مادّی آن به بلوغ عقلانی برسد. لذا قرآن کریم از خانه حضانت آن دوران از زندگی آدم، تعبیر به جنت میکند و در آن بهشتِ زمینی کلیه حاجات و نیازهای آدم و حوا را برآورده مینمود:
«ان لک الّا تجوع فیها و لاتعری ـ و انّک لاتظمئوا فیها و لاتضحی» (طه 118ـ 119)
در این دوران آدم آمادگی لازم را پیدا کرد تا اوامر، نواهی و تکالیف متوجهش شود و اولین تکلیفی که متوجه او شد اجتناب از آن درخت بود و بعد از معصیت و قبول توبه، از آن بهشت خارج شد و راهی زمین گردید تا خلیفه خدا بر زمین باشد و از اینجا دوره دوم آغاز میشود.
دوره دوم (دوره فطرت): در این دوره انسانها براساس مرتکزات فطریشان (که براساس توحید بود) زندگی میکردند و خلافت انسان بر زمین بدینگونه برقرار بود.
در این دوران مردم امت واحدهای بودند و خط شهادت (که همان خط انبیاء باشد) هر گاه نیازی به دخالت و اظهارنظر میدیدند به مردم کمک میکردند. در این دوران دو خط خلافت و شهادت از هم جدا بود. شهید صدر در این قسمت به آیات زیر استناد میکند: «وَ ما کان النّاسُ إلّا امّه واحده فاخْتَلَفوا» (یونس 19)
«کانَ النّاسُ اُمّه واحِدَه بَعثَ اللهُ النّبیینَ مُبَشِّرینَ وَ مُنذِرینَ و أَنزَلَ مَعَهُم الکِتابَ بالحَقِّ لِیحکُمَ بینَ النّاسِ فیما اخْتَلَفوا فیه» (بقره 213)
اينگونه که ما عمل ميکنيم به زودي نابود ميشويم مگر اينکه وضع داخلي حوزه تغيير کند. تغيير وضع خارجي کافي نيست. وضع داخلي حوزه احتياج به تغيير دارد. ضمائر و نفوس ما احتياج به تغيير دارد.
در این دوره رفته رفته مسائل زندگی اجتماعی پیچیدگیهای خاص خودش را پیدا کرد و طبقات مختلف اجتماعی پدید آمد و عدهای دست به ظلم و استثمار و استضعاف سایرین آلوده کردند و به تدریج جامعه غرق فساد و تباهی و اختلاف شد و دوره سوم آغاز شد.
دوره سوم (اعاده جامعه توحیدی بدست انبیا): در این دوره مردم آنچنان نزول کرده بودند که شایستگی استخلاف الهی را نداشتند و آنچنان از مسیر توحید خارج شده بودند که خویش با خواست و ادراک خویش توان اصلاح جامعه را نداشتند. لذا چارهای نبود الّا آنکه پیامبران با وحی الهی از بیرون زمام امور را بر دست بگیرند تا بشر مجدداً خلیفه خدا بر زمین گردد.
«فبعث الله النبیین مبشرین و منذرین و انزل معهم الکتاب بالحق لیحکم بین الناس فیما اختلفوا فیه» (بقره 213)
در این دوران انبیا نه تنها مقام شهادت را بر عهده داشتند بلکه تنها خلفای خدا بر زمین بودند و وظیفهشان این بود که به انسانها کمک کنند تا مجدداً نقش خلافت الهی را عهدهدار گردند.
«و یضع عنهم امرهم و الاغلال التی کانت علیهم» (اعراف 57)
لذا در این دوره خط خلافت و شهادت در شخص واحد مندمج و ترکیب شده بود و لازمه این اندماج، عصمت است. بدین معنا که هیچ کس جز معصومین نمیتوانند هم مرجع فکری مردم باشند و هم مسئول رساندن مردم به خلافت الهی. (یعنی واجد خلافت و شهادت توأماً)
و پیامبر به خاطر همین مسئولیت بود که با مردم مشورت میکرد تا در خلال آن مردم را متوجه مسئولیت خلیفهاللهیشان سازد.[9] و آنها را آماده خلافت کند همانطور که تأکید بر بیعت با انبیا که نوعی معاهده و پیماننامه بین رهبر و مردم به خاطر بازگرداندن مردم به شئون از دست رفتهشان بود همینطور پیامبر بسیاری از مسئولیتها را بر عهده مردم میگذاشت و یا قرآن در بسیاری از آیات مردم را خطاب قرار میدهد و از آنها میخواهد قوانین و حدود اجتماعی را اجراء کنند تا نقش خلافهاللهی آنها بازسازی شود نظیر:
«و اذا حکمتم بین الناس ان تحکموا بالعدل» (نساء 58)
«والسارق و السارقه فاقطعوا ایدیهما» (مائده 38)
«و ان اقیموا الدین ولاتتفرقوا فیه» (شوری 13)
این دوره نیز ادامه مییابد تا آنکه دوران غیبت کبری فرا میرسد و همانطور که شرح داده شد در دوره غیبت مجدداً خلافت به مردم منتقل میشود و شهادت به مراجع.
پینوشتها:
[1]. محمدباقر صدر، السیره والمیسره فی حقایق و وثائق، ج 3، ص 120
[2]. همان، ص 123، ج 3
[3]. همان، ص 129، ج 3
[4]. همان، از ص 121 تا 133، ج 3
[5]. همان، ج 2، ص 9
[6]. و علی هذا الاساس تقوم نظریه حکم الناس لانفسهم و شرعیه ممارسه الجماعه البشریه حکم نفسها بوضعها خلیفه عن الله («الإسلام یقود الحیاه»، ص 128).
[7]. لمحه فقهیه تمهیدیه عن مشروع دستور الجمهوریه الاسلامیه فی ایران؛ «الاسلام یقود الحیاه»، صفحه 9
[8]. ومضات، صفحه 260
[9]. و شاورهم فی الامر، آل عمران، 159.