
گفتگوی رهنامه پژوهش با آیت الله سید احمد مددی
رهنامه: آیا دروس خارج فعلی قم، مانند دروس گذشته، مجتهدساز است؟ چه عوامل و آسیبهایی باعث میشوند طلبه به غایت درس خارج که اجتهاد است، نرسد؟
گاهی میتوان پدیدهای را به تنهایی بررسی کرد، ولی در این باره باید گفت که این مسئله، در یک مجموعه قرار میگیرد. از این رو، نمیشود پدیده درس خارج را جدا از وضعیت عمومی حوزهها در نظر بگیریم. مسئله ما جدا از اینکه این حوزه در شهرستان است یا قم یا نجف یا مشهد است، جدا از شخصیتها و علما و فضلایی که این دروس را بر پا میکنند، نیست. بنابراین، ما مجموعهای به اسم حوزه داریم که روش و مواد و کار معینی دارد و نتیجه معینی نیز از آن گرفته میشد. ما این مجموعه را باید بررسی بکنیم و آنگاه، جایگاه درس خارج روشن میشود.
در حوزههای ما، بر اثر حوادثی که در این 33 سال پیش آمده، گاهی طلبه از این زاویه وارد میشود که میخواهد استاد دانشگاه یا قاضی شود. از این رو، در این مجموعه، بحثهای سطوح عالی و درس خارج، شکل خاصی به خودش میگیرد. در گذشته، حوزههای ما، فضلا و محققین و مراجع، دنبال این بودند نوعی پختگی علمی و تخصص دینی پیدا بکنند، ولو در انزوا زندگی بکنند، یعنی هیچگاه انزوا در حوزهها، ضد ارزش تلقی نشده است. مردان بسیار بزرگی در حوزههای ما بودند، ولی غالب مردم با آنها آشنا نبودند. طلاب جوان مستعد، اینها را در خانهها پیدا میکردند و با درخواست درس خصوصی، از انفاس آنها بهره میبردند. این افراد، خصوصیات منحصر به فرد و خروجیهای مختص به خودشان را داشتند.
یک مجموعه هم مجموعهای است که جوانان حوزوی ما میخواهند قاضی، وکیل یا استاد دانشگاه بشوند و با این انگیزه آمدهاند. شما نباید درس خارج را جدا از مجموعه و واقعیتهای عینی مدرسین و متدرسین، چه استاد چه شاگرد بدانید. طبعاً این برآورد را باید با دو زاویه همزمان ببینیم؛ یکی وضعیت حال حوزه نسبت به گذشتگان حوزه، امثال زراره و محمد بن مسلم که خدمت امام صادق (ع) بودند، تا دوران بزرگان عهد غیبت صغرا، مثل مرحوم کلینی تا فقهای بعدی، امثال مرحوم شیخ مفید و شیخ طوسی تا زمان محقق و فقهای قرن دهم و یازدهم، امثال مرحوم بحرالعلوم و صاحب جواهر و شیخ انصاری تا بزرگان معاصر ما. ما باید به این سابقه هزار و چهارصد ساله حوزه خودمان نظر داشته باشیم، یک نظر هم به زمان و وضع خودمان و دنیای غرب و تبلیغاتشان و نیازهایی که دنیای اسلام دارد، داشته باشیم. در زمان ما، مسائلی به وجود آمده است. فرض کنید، در آن زمان اگر رسم بوده علما، همین فقه و اصول و درسهای حوزوی را میخواندند، دیگر این چشمداشت نبود که قاضی یا مسئول سیاسی کشور بشوند و کاری به عهده بگیرند. از این رو، درس، حساب خاص خودش را داشت، اما الان درس، حساب دیگری پیدا کرده است. این میتواند سرآغازی باشد برای اینکه آقایان حوزه، این فکر اساسی را بکنند که ما چگونه طلاب را در حوزه تربیت بکنیم؟ این یک بحث است. طبعاً در این بحث، وضع جغرافیایی حوزه و تاریخی آن حوزه، مطرح میشود.
این علوم انسانی چیزی نیستند که ما در مقابل آن ها کمر خم کنیم. چرا بعد از سی سال، با وجود این همه امکانات که در اختیار ما بود نتوانستیم دانشگاه ها را در بخش علوم انسانی، متأثر از تفکر اسلامی کنیم؟
شیعه باید چند کار انجام بدهد، یکی اینکه مشکلات دنیای خودش را حل کند، مخصوصاً که شیعه در قطعهای از زمین، به اسم ایران، مسئولیت تشکیل حکومت و اجرای قوانین اسلام را نیز به عهده گرفته، که واضح است مشکلاتش چقدر سنگین است. یک بخش هم به قسمتهای دیگر شیعه که در دنیای ما هستند، مربوط میشود. دنیای ما مرزبندیهایی را قبول کرده، اسم اینجا ایران است، اسم جای دیگر افغانستان، کشور دیگر عراق و…، طبیعتاً حوزهها باید خارج از این مرزبندیها، فکر کنند. امروزه شرایط سیاسی و اجتماعی منطقه و جهان، به سمتی است که سعی میکنند غالباً حالت ملیگرایانه به اشخاص بدهند. مثلاً بین روحانیان عراق و ایران و… فرق بگذارند. پس انصاف این است که اگر میخواهیم بر وضع موجود مسلط باشیم، باید گذشته درخشان خود را بشناسیم و بر اساس آن رابطهمان را با تمدن امروز تنظیم کنیم و به سؤالات دقیق پاسخ دهیم، به طوری که تنها مطلوب خود ما نباشد، بلکه مطلوب نسل دانشجو، روشنفکر و دانشمندان و روشنفکرهای نسل جهانی باشد، ما الآن بخواهیم یا نخواهیم، باید این طور فکر کنیم و اگر این طور فکر نکنیم، نابود میشویم. امروزه دنیا، قدرت، ارزشها، توانمندیها و برنامههای ما را نگاه میکند و برنامهریزی، طرح و فکر، حرف اول را در دنیا میزند.
من نسبت به وضع موجود در حوزه خوشبین هستم. حس میکنم، ده سالی است که نسل جوان دلش میخواهد کار بکند و درس بخواند. قبل از انقلاب، طلاب جوان و فعال، بیشتر روی جنبههای تبلیغی و سفر، سرمایهگذاری کردند. بعد مثلاً در خود قم، افتادند به فکر خریدن ماشین و خانه و ساختمان. بعد از انقلاب این حالت عوض شد. طلاب به کارهای اداری و قضایی و سیاسی و… رو آوردند، اما الان احساس من این است که نسلی پیدا شده است که دلش میخواهد درس بخواند، اما از جهات مختلف، سختیهایی دارد. هر چیزی را باید در زمانش حساب بکنید. با مطالعاتی که من دارم، امروزه وضع حوزهها و دروس خارج، نسبت به ما، امکانات ما، پول ما، واقعیتهای اجتماعی، وضع خوبی دارد و طبیعتاً روی بحث خارج هم این اثر مستقیم خواهد گذاشت. البته تصورم این است که حدود سی ـ چهل سال قبل، موج خوبی در کشور پیدا شد و نسل جوان و طلاب جوان، خیلی سعی کردند با مسائل جهانی و روز، در اجتماع، اقتصاد، سیاست و در حوزه مفاهیم دینی آشنا شوند و فعالیت کنند، اما چون بیشتر نظر روی تثبیت وضع سیاسی بود، کارهای حوزوی و تخصصی کمتر انجام میشد. احساس من این است که امروز حوزه و طلاب درس خارج، آن حالت را ندارد. حتی نسل روشنفکر مذهبی ما هم دیگر مثل گذشته نیست.
انصافاً آن حالتی که آن سالها داشتیم، خیلی شوقآفرین بود. برای نمونه، حدود چهل سال پیش، کتاب «اقتصادنا»ی مرحوم شهید صدر چاپ شد. از آن زمان تا حالا، ما باید در اقتصاد خیلی کار میکردیم و کتاب مینوشتیم. کارهای بنیادیتر از کار ایشان و کارهای علمیتر، انجام میدادیم. مثلاً شهید صدر، مصادر را بیان نمیکند و پاورقیهایش، خیلی محدود است که این در دنیای علم، پذیرفته نیست. دنیای سرمایهداری، روی اقتصاد سرمایهداری، مدام کار میکند. طرح و برنامه دارد و مدام طرحها و کارهای نو ارائه میدهد. ما باید متناسب با آنها کار میکردیم. ما میتوانستیم در زمینه اقتصاد اسلامی و دادن برنامه، در سطح جهانی و منطقهای، کاملاً جلو برویم. دروس خارج ما نسبت به این مسائل باید حساس باشند. ما میتوانیم در علوم تربیتی و فلسفی غرب، حضور فعال داشته باشیم. این علوم انسانی چیزی نیستند که ما در مقابل آنها کمر خم کنیم. چرا بعد از سی سال، با وجود این همه امکانات که در اختیار ما بود، نتوانستیم دانشگاهها را در بخش علوم انسانی، متأثر از تفکر اسلامی کنیم؟ ما تا با صراحت و صداقت نقادی ذاتی خودمان، مسئلهای را طرح نکنیم، به جایی نمیرسیم. فضلا و علما و هرکس که شأنی دارد، باید بنشینند و ببینند چه عیبی وجود داشته که به اینجا رسیدیم. با تبلیغات و سر و صدا نمیتوان علوم دانشگاهی را اسلامی کرد. علم، قداست دارد، چرا ما این مطلب را باور نمیکنیم که علم ضوابط خاص خودش را دارد. همواره شیعه در علوم حوزوی، در عالم فقه و اصول، تقریباً تحول و تطور داشته است و این بحث تحول، حوزه چیزی نیست که الآن مطرح شود. آثار شیخ طوسی نسبت به شیخ صدوق، دارای تحول است، با اینکه فاصله آنها با هم زیاد نیست. آثار محقق حلی نسبت به آثار شیخ طوسی و شیخ مفید و دیگران، دارای تحول بزرگی است و همین طور سایر علما. ما میتوانیم فضاهای گذشته را نقد کنیم. نقاط مثبت و قویاش را بپذیریم و تقویت بکنیم. نقاط ضعفش را بشناسیم و بتوانیم تا حدی جلوی آن را بگیریم. این کاری است که حوزههای ما انجام میدهند. به طور طبیعی حوزههای ما، این کاره بودهاند، اما گاهی وقتها ممکن است اعلام نشود، ولی ارتکاز حوزه بوده است، یعنی اینکه مثلاً گذشتگان چه کردند و ما الان چهکار کنیم؟ همین سهم مبارک امام، شما الان کتابهای قدیم ما، مثل نهایه شیخ طوسی را نگاه کنید که بیش از هزار سال قبل تألیف شده است، مثلاً اقوال و آرا، اینکه دفن بکنیم، در دریا بیندازیم، پیش کسی وصیت بکنیم و بگذاریم پیش او، بگوییم اگر مرگت رسید، پیش کس دیگر بگذار تا به دست بقیهالله برسد. فکر نکنید یک رأیی است که دویست سال قبل مطرح شده است. این آرا از قبل بوده است.
ما در علوم انسانی می توانیم نظریات جهانی ارائه دهیم. نسبت به آن زوایایی که ما در فقه کنکاش کردیم این علوم ناچیز هستند.
اینکه وجوهات در حوزه جمع و صرف حوزه بشود و حوزه استقلال مالی پیدا بکند، به این معناست که حوزه زنده است و برای خودش میاندیشد و تصمیم میگیرد. اگر شما به مباحث رسمی حوزه، که الان اصطلاحاً مثل اصول و فقه و رجال است، نگاه کنید، میبینید در طول تاریخ، دستخوش فراز و نشیبهایی بودند و دیدگاهها و نتیجهگیریها، عوض شده است. بعضی نقاط مثبت اضافه شده، و برخی نقاط و بحثها، بیهوده بوده و حذف شده است.
مسئله دیگر اینکه از زمان رسولالله (ص) به بعد، چون حکومت به دست مسلمین بود، هر مشکل و مسئله تازهای که در اجتماع پدید میآمد، نیاز به پاسخگویی از طرف علما وجود داشته است. مخصوصاً با توجه به اینکه محل تولد اسلام، مکه و مدینه بود و با اجتماعات و مناطقی که بعدها مسلمانها با آن مواجه شدند، تا شرق آسیا از طرفی و تا دل اروپا، از طرف دیگر، بسیار متفاوت بود. عقیده امیرالمؤمنین (ع) این بود که اگر دین و مصادر و منابع دینی به صورت نگارش و نوشتاری در نیاید، دین بیشتر حالت تجلیات شخصی پیدا میکند و علمها، سینه به سینه، و شبیه طلسمات و جادوگری میشود. ما باید بدانیم، چه مشکلاتی بر سر دنیای اسلام آمد و چه شد و چه کردند تا بتوانیم مناسب با زمان خودمان، حرکت کنیم. از همان زمان این شروع شد که با پیشروی دنیای اسلام، اهل علم پاسخگو باشند. پس علم، قداست دارد. ما هم اگر الآن این قاعده را رعایت نکنیم، محو خواهیم شد. زمانه ما، زمانه انفجار معلومات است. انصافاً باید بگوییم که در این چند قرن اخیر، که جهان تکانی به خودش داده، ما غالباً از پیشرفتهای علمی، حدود چهل ـ پنجاه سال عقب بودیم. این پیشرفت نمیآورد. امروز دنیا به مرحلهای رسیده که نه عقبگرد، بلکه ایستادن هم باعث عقب ماندن میشود. این به معنای ناامید شدن نیست، بلکه به این معناست که حرکتها باید بیشتر شود. بنابراین، نمیتوانیم در حوزه و دروس خارج، بدون شناخت این سه نکته، قدم برداریم؛ اولاً هدف را بشناسیم، ثانیاً راه را بشناسیم، ثالثاً وسیلهای را که میخواهیم با آن راه برویم، بشناسیم.
بنده معتقدم سعی کلی ما باید بر این باشد که معارف دین را به شکل علمی، عرضه کنیم و ضوابط علمی به آن بدهیم، تا بتوانیم به مراکز علمی دنیا ارائه کنیم. میتوانیم با ارائه اندیشه درست، در همه کشورها وارد شویم. یک معنای خاتمیت این است که مکتب وحی میتواند نیاز بشر به هدایت را در تمام زمانها و سراسر زمین، تا روز قیامت جواب دهد و بشر دیگر امید نداشته باشد که از عالم وحی و غیب، چیزی برای هدایت او نازل شود. پس حوزه باید چه کند؟ باید بر طبق خاتمیت عمل کند. برای تمام افراد بشر، در سراسر دنیا و با همه فرهنگهای موجود و نژادهای مختلف بتواند سخن بگوید. باید تعریف دقیقی از معارف دینی بدهیم که فرض کنیم، نحو هم جزو معارف دینی است یا نه؟ ما نحو را در حوزهها میخوانیم. مخصوصاً اگر در نظر بگیریم که لغات زبان عربی، نحو و صرف، بعد از اسلام، تدوین شد و رنگ دینی به خود گرفت.
ما باید بیاییم مثلاً تعریفی درباره تفسیر، فقه، اصول، رجال، ارائه، و تقسیمی از علوم حوزوی بکنیم. بعد بیاییم جایگاه علوم حوزوی را در مقابل بقیه علومی که در سطح جهانی، به عنوان علم شناخته شده است، معین بکنیم، چرا که ما الان خواهی نخواهی، در دهکده جهانی هستیم. کره زمین تبدیل به دهکده شده است. ما در یک بُعد فرهنگی قرار گرفتیم. آنها میخواهند با استانداردهای علمیشان به ما نگاه بکنند. ما باید جایگاه خودمان را ببینیم. فرض کن ما رجال داریم. آنها به جای رجال، فرض کنید تراجم، بیوگرافی یا شرح حال دارند. ما باید جایگاه رجال را به آنها بدهیم. ما فقه داریم. آنها قانون دارند. ما باید جایگاه فقه خودمان و نحوه استدلال و کیفیت استنتاج و حکم و استظهار را برای آنها معلوم کنیم.
هیچ ابا نکنیم علومی که می تواند از جهاتی رابطه با حوزه پیدا بکند، وارد بحث های دینی و حوزوی بشود.
بعد از انقلاب، کارهای علمی حوزه ضعیف شد، چون هر انقلابی طبیعتش این طور است. طبیعتاً هر نظامی مدتی برای تثبیتش میگذرد. کاری نمیتوانند بکنند، چون این نظام رابطه مستقیمی با حوزه داشت، خواهی نخواهی تا مدتی بحثهای فرهنگی و علمی، ضعیف خواهد شد که این طبیعی است.
رهنامه: الان در زمان ما، مسئلهای مطرح شده که آیا فلسفه اصول فقه داشته باشیم یا نداشته باشیم؟ ما چیزی به نام فلسفه اسلامی یا فقهالاصول یا نحو اسلامی داریم یا نداریم؟ باید در حوزهها روی اینها تقسیمبندی علمی صورت بگیرد و بعد هر رشتهای، جدا بشود. برای هر رشتهای، عدهای از متخصصین را بگذارند که کار مستقل انجام بدهند. این کار برای غنای حوزههای ما خیلی مفید است، هم قابل طرح است در سطح جهانی، هم ما به مرحلهای تاریخی، پاسخ گفتیم. علم همیشه علم است و مراحل تاریخی دارد. زمان خاص خودش را دارد. اما آیا ما توانستیم پاسخ تاریخی مناسب با زمان خودمان بدهیم؟
یکی از کارهای حوزوی در درس خارج باید این باشد که علوم حوزوی شیعی را با علوم اهل سنت، از لحاظ علمی مقایسه کنند که متأسفانه این زحمات با همدیگر مقابله نشده است. یکی از روشهای من در درس خارج این است که تقریباً هر مطلبی را در سطح جهان اسلام، مطرح، و نظریات دیگران و اهل سنت را نیز در این زمینه بیان میکنم، مثلاً در مسئله استصحاب یا برائت، اینطور نیست که فقط به مطرح کردن نظریات چند تن از فقهای شیعه اکتفا کنیم، بلکه بیشتر میکوشیم سیر تاریخی و تطور نظریات را از زمان رسولالله تا حالا، حتی در مسائل اصولی ـ تا آنجا که ممکن است ـ مطرح کنیم. مخصوصاً اینکه بنده تفکری دارم که مسائل اصولی با آن روح اصولی خودش، در زمان صحابه هم مطرح شده است، اما شکل طرحش در فرع فقهیاش بوده است، ولی روح اصولیاش، محفوظ است. مثلاً به جای اینکه بحث از اجتماع امر و نهی کنند، متعرض فرع فقهی آن شدند که آیا نماز خواندن در مکان غصبی، درست است یا خیر، که روح این مسئله، روح مسئله اجتماع امر و نهی است یا مثلاً نماز خواندن در لباس حریر سؤال شده، که روح آن، روح مسئله نهی در عبادت است.
بنابراین، ما باید در بحثهای علمی و در درس خارج گذشته خود را کاملاً بشناسیم و مسائل فقهی را در سیر زمان و تطورات آن در نظر بگیریم. ما باید کاملاً با زوایا و خبایای علم فقه آشنا شویم. یک مقداری، کارهای شیعه در حوزه حدیث ضعیف است. در زمینه تفسیر قرآن و ارتباط قرآن با فقه ضعیف هستیم. اینها را باید تعریف کنیم. در تمام معارف دینی، باید جنبههای علمی را تقویت کنیم. اینکه شخصی بگوید من والله میدانم که این حدیث متعلق به رسولالله است، به درد نمیخورد. در مسائلی که ضعیف هستیم، باید صادقانه بپذیریم و روی آنها کار کنیم. البته به اندازه قلّت و مشکلات شیعه، کارهای خوبی داشتیم، ولی نسبت به عظمت علوم اهلبیت (ع) کم کار کردیم. کارهای بزرگی باید در زمینههای حدیث، رجال، تاریخ و تفسیر انجام دهیم. همچنین در بخشهای اجرایی و اجتماعی باید کار کنیم. تمام مشکلات اجتماعی و قضاوتها، باید به مجلس بحث علما و فقها کشیده شود. باید بتوانیم زمان حاضر و مشکلات معاصر را درک، و به سوی خلاقیت و ابداع حرکت کنیم. ما اگر از طرحهای اقتصادی جهان آگاهی نداشته باشیم، چهطور میخواهیم در زمینه علم اقتصاد، پیشرو باشیم؟ ما در علوم انسانی میتوانیم نظریات جهانی ارائه دهیم. نسبت به آن زوایایی که ما در فقه کنکاش کردیم، این علوم ناچیز هستند، ولی باید آنها را شناخت و تلاش کرد و راه علمی آن را یافت، نه اینکه خودمان بنشینیم و در انزوا، طرح اقتصادی، آن هم در فکر خودمان بریزیم. همه این موارد نیز باید در دروس خارج طرح شود.
در حوزه قم، ما باید دویست مفسر عالی در رتبه تدریس خارج، دو ـ سه هزار فقیه و اصولی برجسته و پانصد فیلسوف برجسته، داشته باشیم، یعنی واقعاً بتوانند آنچه از اسلام و متون اسلامی، قرآن و فلسفه، استنتاج میشود، دقیقاً تحلیل و بازیابی بکنند. ما در زمینه این علوم، کاملاً احتیاج به کار داریم. این علوم باید مدون بشود و جایگاه جهانی خودش را بیابد. افزون بر این، در همه علوم میتوانیم درس خارج برگزار کنیم.
باید مراجع و فضلا و علما و مدرسین، به انحای مختلف، مصادر و منابع را در اختیار طلبه قرار بدهند، آن هم متناسب با شرایط زمانی خودمان. به عبارت دیگر، ما باید مطالب علمی خودمان را متناسب با شرایط پیشرفته هماهنگ کنیم و این هماهنگی را در اختیار طلبه قرار بدهیم. هیچ ابا نکنیم علومی که میتواند از جهاتی رابطه با حوزه پیدا بکند، وارد بحثهای دینی و حوزوی بشود. فرض کنیم تاریخ را در اثنای آیه یا بحثی ببینیم. بیاییم مستقلاً روی آن تاریخ کار بکنیم. بیاییم بگوییم تاریخ چه نقاط ضعف و قوتی دارد و از چه راهی میتوانیم وارد مباحث تاریخی بشویم و چطور میتوانیم نتیجهگیری کنیم. بیاییم تمام این قسمتها را در بخشهایی که درس خارج تخصصی ماست، زنده کنیم تا عینیت پیدا بکند. ممکن است آقایی در سنین جوانی، خیلی شور و هیجان و تغییر و تحول و تکامل و اصلاح حوزه و اصلاح دروس و اینها بوده، این آقا به تدریج بزرگ، و جزو استادان حوزه و مراجع حوزه میشود. از زمانی که او افکار را مطرح میکرد تا حالا چهل سال گذشته و در این چهل سال هم دنیا خیلی پیشرفت کرده است. در حوزههای ما هم به طور طبیعی، به نظریات مراجع و استادان بزرگ ما احترام خاصی میگذارند، مخصوصاً استادهایی که در زمان خودشان جزو عناصر روشن و پرتحرک و پر جنبش بودند. به طور طبیعی، این منشأ آسیبها میشود. از این رو، تحول و جنبش و کوشش لازم، در حوزههای ما ضروری است.
معمولاً اگر تحولی اجتماعی واقع میشود، دیر به ما میرسد، یعنی چند سالی میگذرد. به نظر من، باید کاری شود که آخرین نظریات اقتصادی، جامعهشناسی و انسانشناسی از غرب، چه توسط امکانات حوزه یا خارج حوزه، سریعاً ترجمه، و در اختیار حوزویان قرار داده شود که موضوع درس خارج آنها قرار گیرد تا آنها را بررسی کنند. حوزههای ما میتوانند کاری بکنند که سریع نتایج تفکرات پخته غربی به حوزه بیاید.
یکی از روش های من در درس خارج این است که تقریباً هر مطلبی را در سطح جهان اسلام، مطرح، و نظریات دیگران و اهل سنت را نیز در این زمینه بیان می کنم.
یکی از ویژگیهای ما ایرانیها این است که به دلیل هوش فراوان، روی افکار وارداتی چنان کار میکنیم که از افکار ابتدایی، قویتر میشود. شما نمونهاش را در منطق ارسطویی میبینید که آنچه به عنوان منطق مطرح است، دستمایه کار ایرانیهاست و به این شکل در منطق یونان مطرح نبوده است. ما باید از این نقطه قوت بهره ببریم. حوزههای ما در مباحث خارج میتواند این کار را خوب انجام بدهند. نتیجه اینکه اولا ما میتوانیم در همین دوائر علوم انسانی، مثل اقتصاد و جامعهشناسی، افراد صاحبنظر تولید بکنیم؛ و ثانیاً وقتی به ادله شرعیه برسیم، وقتی به تفسیر قرآن، تاریخ، فقه و اصول میرسیم، این راههای جدید و افکار و تحلیلهای نو میتواند خیلی از مشکلات را از جلوی پای ما بردارد؛
من فکر میکنم، آن شگرد اساسی بحث خارج و آسیبشناسی، خود استاد و تربیت شاگرد است. روزی فرماندهای به سربازش گفت که چرا تیر نزدی، گفت به هفتاد دلیل، اولین دلیل اینکه فشنگ نداشتم. گفت بس است. دیگر نمیخواهد چیزی بگویی. آن فشنگ بحث درس خارج، استاد و شاگرد است. این بحثهایی که ما کردیم، بحثهای ثانوی بود. اگر همین معارف دینی را تا آنجایی که میتوانیم به صورت درس خارج و به شکل علمی مطرح بکنیم، قدم بسیار بزرگی برداشتیم. در این 1400 سال، روی مجموعه بزرگی از معارف، کار شده و خیلی زحمت کشیده شده است.
سعی من در بحثهایم این بود که ما در خلال بحثمان، خودمان را جدا از 1400 سال ندانیم، یعنی ما در خلال بحث خارج هم جایگاهمان را با علوم انسانی، با بحثهای جهانی که مربوط به ما میشود، بشناسیم.
همیشه به رفقا میگویم که اگر موفق باشم، شما را میخواهم ببرم در تاریخ، در کنار صحابه. خیال کنید زمان رسول الله (ص) است و من یکی از صحابه هستم و شما هم یکی از صحابه. چرا این بحث مطرح شد و شما اگر بودید چه میگفتید و چهکار میکردید؟ این خط را قبول میکردید یا این خطوط فکری مختلفی که صحابه داشتند؟ ما همان حالت امام باقر (ع) را در مدینه باید پیدا میکنیم. اگر بنا بود این موضوع درست بشود، کجا باید درست میشد؟ این سؤال است. در راهروهای وزارت خارجه درست میشد؟ نه. در همین درسهای خارج حوزه، درست میشد.
یک نکته دیگر هم که از همه مهمتر است، این است که ما باید با تفکرات خودمان آشنا بشویم. متأسفانه در بحثهای خارج این نکته را نمیبینم. ما باید از زوایای علوم مختلف، دقیقاً این روایت یا این قول را بررسی کنیم، چون فقه شیعه، تفکرات شیعه، یک تاریخ معین خاص خودش را دارد. یک چیزهایی دارد که اهل سنت در مکاتب مختلفشان ندارند. مثلاً بحثی میان علما مطرح بوده که شهرت فتوایی جابر ضعف سند است. سنیها این بحث را ندارند، چرا که این خصوصیتی است که در میراثهای ما پیدا شد که منجر به این بحث شده است.
ما معتقدیم بعضی بزرگان ما، آمدند با اصطلاحات اهل سنت در حدیثشناسی آشنا شدند و همانها را در شیعه آوردند. ما اطلاع بر کارهای آنها را خیلی ضروری میدانیم. یک مشکل دیگری که داریم، این است که حوزه ما، آن روح حوزویاش ضعیف شده است. ما وقتی نجف بودیم، حدود 35 سال پیش، انصافاً نوعی انسجام بین طلاب بود. جوانها و پیرها با هم بودند و رفت و آمد و دید و بازدید داشتند. با هم چند ساعت مینشستند و صحبتها با هم داشتند. گاهی در راه هم که بودند، بحث علمی با هم میکردند و نوعی انسجام روحی خیلی خوبی برقرار بود. مثلاً خیلی از مشایخ، آخر هفته، در منزل مجلس روضه داشتند و شاگردان جمع میشدند و خدمت استاد میرسیدند و باعث میشد که سیره عملی استاد هم به شاگردان القا شود. الآن در حوزه علمیه ما این روابط پررنگ نیست. آن رابطه روحی استاد و شاگرد از قدیم وجود داشت و خیلی میتوانست اثر بگذارد که شاگرد در نحوه درس خواندنش نیز از دیگران کمک بگیرد و مثلاً میدانست وقتی به درس خارج میرود، چکار باید بکند، یعنی از همان ابتدا، از استاد خودش خبردار میشد که چه راهی را باید طی کند. مقدار زیادی از زندگی طلبه بر اساس بحث علمی نیست، بلکه بر اساس رفتارها، اخلاقها و خصوصیتها شکل میگیرد. نمی توانیم در حوزه و دروس خارج، بدون شناخت این سه نکته قدم برداریم؛ اولاً هدف را بشناسیم. ثانیاً راه را بشناسیم، ثالثاً وسیله ای را که می خواهیم با آن راه برویم، بشناسیم.
ائمه فرمودند: «تواضعوا لمن تتعلّمون منه». ما هم باید برای استادان تواضع داشته باشیم، هم برای شاگردان خودمان. نحوه وضع حوزه و برخورد حوزویان با هم طوری است که در واقع طلبه جواب سؤالاتش را درباره اینکه وقتی وارد درس خارج میشوم یا قبل از آن، چه باید بکنم، نمیگیرد.
البته ممکن است بعضی از جهات معیشتی هم در آن تأثیر داشته باشد یا مسائل سیاسی هم در آن اثر بگذارد و اگر روابط استادان و شاگردها بیشتر شود، شاگردان مشکلات کمتری نسبت به نحوه درس خواندن خود دارند. من فکر میکنم روح حاکم بر حوزههای ما، روح حاکم بر دانشگاه نبوده است.
راهحل به نظر من این است که نظام کلی حوزه و خود مشایخ این مسائل را هر از گاه گوشزد، و تزریق کنند و اگر فرصتی باشد، کلیه مشایخ و مدرسین، به عنوان درس اخلاق یا صحبتهای راهنما و راهگشا، برای آقایان فضلا و طلاب در جلساتی جداگانه یا در لابهلای جلسات درس، این مسائل و راه حلهای آن را مطرح کنند. ما هنوز سنتهای زیربنایی داریم که برگشت آن، بیشتر به عهد ائمه است، مانند تواضع و فروتنی ائمه (ع) و برخورد ایشان با مردم و رابطهای که مردم با ایشان داشتند، آن حالتها را باید در خودمان پدید بیاوریم.
معروف است که جد بزرگوار ما، مرحوم سید ابوالحسن اصفهانی، نامهای داشتند توسط شیخ محمد کوفی از بقیهالله که بعضی گفتهاند آن نامه را دیدهاند، ولی من خودم آن را ندیدهام. گفتهاند یکی از توصیهها در آن نامه، مسئله تواضع است که در راهرو و دهلیز خانه بنشین و با مردم ملاقات کن. ما سنتهای این چنینی داشتهایم. مثلاً «النظر إلی وجه العالم عباده». الآن کسی مثلاً در دانشگاههای امریکا نمیگوید که نگاه کردن به استاد عبادت است. این سنتها را ما باید زنده کنیم. این ارزشها ریشه دینی دارد. آنچه ریشه دینی دارد، علم را در سایه ایمان تعریف میکند، یعنی علاوه بر مطلب اول که باید به معارف، جنبه علمی هم بدهیم، باید علم را در سایه ایمان مطرح کنیم. ما اگر قائل به آگاهی و آزادی، به عنوان دو رکن اصلی هستیم، در نظام حوزه ما هر دو اینها بوده، ولی در سایه ایمان، و در حقیقت با ایمان، آگاهی و آزادی را ترویج میکردیم. البته الآن هم تا حدی این مطلب در حوزهها هست، ولی آن زمانها بیشتر بود. مثلاً مرحوم آقای خویی، پس از چهل سال تدریس خارج، خود را موظف میدانست که اگر طلبه هجده سالهای از او سؤال دارد، اجازه میداد مستقیماً برود و از خودش بپرسد و ایشان نیز جواب سؤال او را با بیان علمی بدهد. حتی گاهی میشد که به مطلب ایشان اشکال میکردند و پس از بررسی، ایشان میفرمود که اشکال وارد است. به این اندازه در حوزه، آزادی داشتیم. امروز در دنیای معاصر نیز این دو نکته اساسی، جامعه را رشد میدهد. تنها فرقش این است که بعضی، رکن ایمان را برداشتهاند، ولی ما باید به دنیا نشان بدهیم که زیر سایه ایمان میتوانیم آگاهی و آزادی داشته باشیم و جوامع ما باید بتوانند روح و سطح آگاهی و آزادی را بالا ببرند. البته ما باید بتوانیم ایمان را با آنها همراه کنیم.
مرحوم آقای خویی، پس از چهل سال تدریس خارج، خود را موظف می دانست که اگر طلبه هجده ساله ای از او سؤال دارد، اجازه می داد مستقیماً برود و از خودش بپرسد و ایشان نیز جواب سوال او را با بیان علمی بدهد.
ما نمیتوانیم در حوزهها به اصطلاح علمی اکتفا بکنیم. اینکه انسان روی قداست و تقوا و معنویت و عدالت کار بکند و بکوشد آن جهات معنویاش را هم تهذیب و تکمیل کند. این از خصایص حوزههای ماست. اصلاً وجود استاد این طور باید باشد که خودش درس باشد. ما باید اخلاق و معنویت و تقوا را، هفتهای یک بار ندانیم. ما نجف هم که بودیم، رفتن پیش بزرگترین شخصیتهای علمی، مثل آقای خویی، حکیم و حتی امام، برای هر شخصی، عادی بود. شما مستقیماً با عالم ارتباط داشتید. مستقیماً خدمت ایشان میرسیدید. این در روحیه طلبه خیلی مؤثر است. این از درس اخلاق شاید بهتر باشد، چون رابطه روحی مستقیمی بین شاگرد و استاد است. این موردها، پشتوانه و زیربنای درس است. ما ارزشهای معنوی بسیار عالی در حوزهها داشتیم. یکی این بود که به قداست نظر داشتند و طلبهها به هیچوجه خودشان را در مسائل مالی دخیل نمیکردند و این افتخار حوزه بود و سختیهای زیادی هم کشیدند.