
بررسی زندگی و زمانه شیخ محمد تقی شوشتری در گفتگو با استاد عبدالحسین طالعی
رهنامه: به نظرم خوب است از باب شرح اسم نگاهی به خاندان شوشتری یا تستری بیندازیم، خصوصا اینکه شما از همان خطّه هستید و یک آشنایی دارید.
عرض کنم جد اعلای این خانواده معروف است به نجّار. یعنی علی بن علی بن حسین شوشتری ملقب به نجار. لذا به این اعتبار صاحب زرکلی در اعلام، شیخ جعفر شوشتری را بهعنوان جعفر النجار آورده، بهعنوان لقبی که هیچ شهرت ندارد خواسته با شوشتریهای دیگر قاطی نشود و نسب او را رسانده به جد اعلایش. آقای هاشم محدث از جد اعلای ایشان یک تفسیر چاپ کرده، که تفسیر سوره یوسف است. اینها دو برادر بودهاند علی بن علی و محمد بن علی نجار که هر دو شاگرد سید نعمت الله جزائری بودهاند. در تذکره شوشتر هم از هر دو برادر اسم برده است. ملا محمد تفسیر ماثوری دارد که نسخههایش به اسم مجمع التفاسیر در کتابخانه ملی است که منتخبی است از یک سری تفسیرهای قدیمی. ذیل هر آیه تفاسیر را میآورد. یک تفسیر روایی است در واقع. این خاندان علمی ادامه دارد تا به شیخ حسین واعظ میرسد. شیخ حسین واعظ که پدر شیخ جعفر شوشتری میشود.
رهنامه: آن هم واعظ شهرت داشته؟
شیخ حسین واعظ کربلایی. از ایشان آثار مختلف و فراوانی است. از اطرافیان شیخ محمد مجاهد و شاگرد او بوده است. تقریبا تنظیمکننده و تدوینکننده کتابهای سید محمد مجاهد بوده است و مختصر اصلاح العمل ایشان را هم تلخیص کرده با نام تحفه المقلدین. یک کتاب دیگر از او موجود است به نام ترجمه منیه المرید. این ترجمه فارسی منیه المرید یک نسخه خطی دارد در کتابخانه مرعشی (ره)، گفته شده که آخرش افتادگی دارد. این افتادگی، سه چهار برگ بوده که دست من رسیده است. آن سه چهار برگ شرح حال خود شیخ حسین واعظ است. ترجمه شرح حال مترجم را در کتاب شیعه ج2 ص101 منتشر کردم. کمی با نثر مسجع خواسته بنویسد. ولی بالاخره شرح حال خودنوشت او است. شیخ حسین در آنجا میگوید من یازده پسر دارم که یکی از آنها جعفر است. «روحی له الفداء.» این آن وقت بوده که شیخ جعفر حدودا بیست و پنج ساله بوده. همه بچههایش را اسم میبرد. زین العابدین و اکبر و.. بعد میگوید شیخ جعفر روحی له الفداء. این حس عجیبی است پسر برای پدر بگوید عادی است. اما اینجا پدر برای پسر گفته است. بین نجار و شیخ حسین واعظ یکی دو نفر دیگر هم هستند اما من از شیخ حسین به بعد را میگویم. بعد از شیخ حسین، جعفر بن حسین است که همان شیخ جعفر شوشتری خودمان است. شیخ جعفر شوشتری، پسرش شیخ محمدعلی میشود. شیخ محمدعلی شوشتری بعد شیخ محمدکاظم و بعد هم شیخ محمدتقی صاحب قاموس و بعد هم دکتر محمدعلی شیخ که از قبیله شوشتر و استاد دانشگاه ملی قدیم و شهید بهشتی فعلی در رشته حقوق بوده است. ایشان اکنون در قید حیات هستند.
رهنامه: ایشان هم انسان فاضلی است و ظاهرا در ترجمه برخی از تألیفات پدر دخالت داشته است.
بله همینطور است. این نسل چند تا خصوصیت مشترک داشتند. یک، اینکه همه آنها یک زندگی مردمی داشتند و هیچ وقت خودشان را در برج عاج ننشاندند. با مردم راحت حرف میزدند. لذا همهشان منبری هستند. دوم اینکه، همه اینها منبرهای خودشان را هم مینوشتند. این خیلی جالب و شیرین است. من الان ورقههایی دارم که شیخ حسین واعظ منبرهای خودش را مینوشته. هر منبری را در یک کاغذی که ما میگوییم کاغذ آ4 تنظیم میکرده است. شیخ جعفر در دفتر مینوشته. شیخ محمدتقی باز منبرهایش را نوشته که همین آقای بهراد چاپ کرده است. خودش مینوشته و قلم خودش است نه اینکه کسی تندنویسی بکند. اینها دست پسرش بود. از شیخ محمدتقی البته یک کتاب دیگر داریم که شرح وجیزه شیخ بهایی است به خط خودش که در 27 سالگی نوشته و نسخه آن در کتابخانه ملی است و آقای صادقی در حال تحقیق و تصحیح آن است. این نسخه در دست سید محمد جزایری بود و ایشان ضمن کتابهایی که به کتابخانه ملی فروخته این را هم داده است. به هر حال شیخ حسین بیشتر با سید محمد مجاهد مأنوس بوده و به اصطلاح شاگرد خاص بوده است. شیخ جعفر هم اساتید مختلفی دیده مثل شیخ انصاری. تقریرات شیخ مرتضی انصاری که شیخ جعفر نوشته است در لابلای کاغذهایی بود که میخواستند دور بریزند که شناسایی شد. تقریراتش تقریرات خاصی است.
رهنامه: تقریرات درس فقه است؟
نه. پراکنده است. فوائد فقهی و اصولی، منتهی اینطور نیست که شیخ مرتضی بگوید شیخ جعفر یادداشت بکند. به صورت مباحثه است. لذا میگوید شیخنا المرتضی گفته این را تحقیق بکن. لذا هر شب درسهایی که میگفت دو به دو مباحثه داشتیم. در این مباحثه گفتگو میکردیم حرف میزدیم. نوشته شیخنا المرتضی گفت روایات این باب را ببین. فردا شب روایات باب را میدیدم و گفتگو میکردیم. یک گزارش از آن در کتاب شیعه ج1 ص168 آوردهایم بعد هم در اختیار آقای استادی قرار گرفت که تحقیق کرده و قرار است چاپ شود. این تنها سندی است که نشان میدهد شیخ جعفر فقیه بوده است.
رهنامه: بیشتر جنبه واعظ بودنش تجلی دارد.
ایشان حواشی دارد بر رساله نجات العباد صاحب جواهر، حاشیه زده نظر داده و فتوا داده.
رهنامه: نکتهای که در مورد همین مردمی بودن شیخ محمد تقی وجود دارد این است که ایشان حتی با کهولت سن یعنی در حدود 88 سالگی ظاهرا نماز جماعتش ترک نمیشده است.
بله. آن هم نماز جماعت با نوافل کامل. گمان میکنم سال 68 یا 67 بود رفتم دیدن ایشان یعنی حدود 92 سالشان بوده در آن زمان ایشان دیگر ناتوان بودند. دو سه نکته بگویم شاید کم اهمیت باشد اما جالب است. ایشان در شوشتر خوزستان ساکن بوده و شوشتریها به خاطر اعتقاد فوقالعاده که به معنویت شیخ محمدتقی داشتند ایشان را در ماشین مینشاندند و در شهر میچرخاندند و عقیده داشتند این دفعه بلا میکند که ایشان بچرخد در شهر. الان عقیده دارند که اگر شوشتر در تمام جنگ موشک نخورد به خاطر شیخ بود. حالا از کجا به این عقیده رسیدند من نمیدانم. اما به هر حال عقیده داشتند به ایشان لذا بعد از فوتش هم که مقبره شیخ را آباد کردند بسیار مفصل هم آبادش کردند. تا جایی که با مقام صاحب برابری میکند. فراوان هستند شوفرهای ماشین سنگین در شوشتر که روی تاج ماشین میزنند یا شیخ شوشتر ادرکنی.
رهنامه: نکته جالبی است.
نفوذ اینجوری است بین عموم عوام مردم. اینکه دکتر محمدعلی شیخ سه چهار پنج دوره رأی بالای از شوشتر آورد به اعتبار این بود که از خانواده شیخ است. مردمی بودنشان، عادی بودنشان، روان بودنشان، خودمانی بودنشان. اینها قاطی مردم بودند با مردم بودند. اصلا این فاصلهها که الان است آن وقت نبوده. امتیازی که روحانیت داشت و از دست داد این امتیاز را که این فاصلهها ایجاد شد به هر دلیل که شد. در آن منبرها بسیار بسیار ساده است. خیلی ساده و خودمانی است. بعضی از منبرهایش ضبط شده. خیلی ساده و خودمانی است. مثل یک روضهخوان عادی مقتل میخواند. مرتباً وسطش با گریه شدید این جملهها قطع میشود. نوارها مال 50 سال پیش است.
رهنامه: یک نکته دیگر الان یادم افتاد اینقدر این بیتکلف بودن پررنگ است که میگوید من روزی دو بار در کارون شنا میکردم. صبح و بعد از ظهر. یک جوری که وقتی رجوع میکردند فلانی کجاست میگفتند دم کارون پیداش بکن.
حالا یک چیز دیگر را من برای شما بگویم. یک آقایی است در شوشتر به نام شیخ محمدعلی شرف الدین. معلم بازنشسته است. در عین حال مسجد پدرش را ادامه داده. برای مردم منبر هم میرفته، خطبه عقد و نماز میت هم میخوانده است. الان که رمق ندارد برود بیرون. الان سختش است. آن وقت که بوده این کارها را میکرده. آخرهای ماه صفر بود که پیش آقای شرف الدین بودم ایشان نزدیک نود سالش است کلی سند دارد، کتاب دارد، یک عکس دارد ایشان از شیخ محمدتقی بود که همراه دو سه تای دیگر و خود شرف الدین در تصویر هستند پرسیدم این چیست؟ گفت: شیخ یک روز گفت من دوست دارم آثار باستانی شوشتر را ببینم کمکم میکنید. گفتم بله. گفت خلاصه شیخ را بردیم بالای یک کوهی، یکی از کوههایی که اثر باستانی محسوب میشد، از ایشان عکس گرفتیم.
رهنامه: یک نکته دیگری که به نظر من در زندگی صاحب قاموس جدا قابل اعتناست این است که به قول شهید مطهری، عقل متبوعش بیشتر از عقل مسموعش کار میکرده است. یعنی ظاهراً در درس کسی خیلی شرکت نکرده است.
کم استاد دیده است. این معروف بود آنجا. مرحوم آقامحمد نبوی، که شاگرد آقای خویی بود خودشان باصطلاح، مجتهد و مرجع بوده در سالهای اخیر و تازه هم فوت کرده میگفت مشکل اصلی شیخ همین است که استاد ندیده و با مطالعه خودش به جایی رسیده است.
رهنامه: این چه مشکلی ایجاد میکند؟
ایشان میگفت کسی که استاد ندیده باشد آن دقتهای علمی را ندارد. یک ذره هم به اصطلاح اهل معاشرت هم که نیست طبعاً مشکلاتی ایجاد میکند. اینکه مثلا هر کس که میرفت و با ایشان کار داشت همان کنار درب از شخص میخواسته که کارش را بگوید. یعنی داخل خانه راه نمیداده چون مشغول کارش بوده است. این انزوا، حُسنی دارد و عیبی. حسنش این است که متمرکز است نشسته پای کارهایش و یک شرح لمعه و یک شرح نهج البلاغه و یک دوره رجال کم نیست، در کنج شوشتر. کنج شوشتری که اصلا در آن شرایط پرت اینجوری طبع آدم میخشکد.
رهنامه: پس این منابع را از کجا می آورد؟
کتابخانه مفصل خانوادگی. فهرست مجموعه اهدایی شیخ جعفر شوشتری به کتابخانه ملی فهرست مفصلی است.
رهنامه: کتابها برای چه کسی بوده است؟
برای خاندان شیخ جعفر. اینها تازه آن قسمتی که رسیده دست برادر شیخ محمدتقی به نام شیخ بهاالدین شریعت که منبری بوده، محضر هم داشته یک مدتی هم برای تبلیغ هندوستان رفته بوده است. شیخ بها شریعت برادر شیخ محمدتقی شوشتری است. که وقتی فوت میکند سه چهار بچه داشته اینها کتابهایش را میدهند به کتابخانه ملی. آن گنجینه غنی خانوادگی در اختیار اینها بوده، این گنجینه غنی که ما فهرستش را می بینیم. مثل همین مصحف که شما میبینید مربوط به سال 1072 قمری است.
رهنامه: پس میگویید کتابخانه عجیبی هم داشته. ولی سوال من این است این انزوا را چطوری با مردمی بودن جمع میکنید؟
انزوا یعنی دوری از چیزهای اضافی. از کارها و ملاقاتهای اضافی. محل رجوع بودن و جواب مردم دادن خصوصا در مسجد به جای خودش بوده است. با حوصله در مسجد مینشسته و مردم میدانستند که آنجا میتوانند ایشان را ببینند. غرض این انزوا یک حُسن داشت که ایشان متمرکز نشست و دو سه دوره حسابی تحویل داد و یک معیبی هم داشته است مثلا ایشان یک کتاب به زبان فارسی دارد که مقدمه توحید مفضل است. داستان کتاب هم این است که یک نفر اهل شوشتر بوده علاقمند بوده توحید مفضل را چاپ کند کتاب را به شیخ محمدتقی داده که مقدمهای بزند. شیخ تنها جایی که فارسی نوشته است همین کتاب حدود سی چهل صفحهای است. فکر میکنید چه نوشته است؟ کتاب امام صادق مغز متفکر شیعه بیپایه و بیاساس ذبیح الله منصوری را مبنا قرار داده و بر اساس آن یک جُنگ تهیه کرده است. اگر آنقدر که خود ایشان مطلب درباره توحید میدانست نقل میکرد اصلا نیازی به ذکر مطالب این کتاب نبود. همزمان با ایشان حاج آقا محمد نبوی بود در دزفول میگوید وقتی بحث ترجمه منصوری داغ شد به پدرم گفتند کتاب درآمده راجع به امام صادق (ع) و اینکه حضرت در علوم جدید حرفهایی داشته است. گفت پدرم اولین جملهای که گفت، این بود که من به این ترجمهها اعتماد ندارم. اصل فرانسویش، انگلیسیاش هر چی است پیدا بکنید بدهم کسی تطبیق بکند. آن وقت اینترنت و اینها نبود. ایشان به یک آقایی به نام سیدعلی کمالی گفته بود پول وجوهات میدهم محض دفاع از حریم مقدس امام صادق (ع)، برو خارج و اصل کتاب را پیدا کن بیاور. تا بدهیم کسی مقابله بکند. غرض این است که این گوشهگیری و انزوا آثار منفی هم دارد. به هرحال قوت و ضعف در هر کاری وجود دارد.
رهنامه: در پایان نکته دیگری هست که لازم باشد بفرمایید؟
به نظر میرسد باید افراد دلسوزی پیدا شوند و نسبت به تجمیع این آثار و نشر آن در قالب یک مجموعه اهتمام داشته باشند. مجموعهای از مقالاتی که درباره ایشان و آثار ایشان نوشته شده است و همچنین یادداشتهای پراکندهای که از ایشان وجود دارد باید مورد توجه قرار بگیرد.