شما اینجا هستید: رهنامه پژوهش » آرشیو مجلات / ش 13+14 » تاثیر نگاه فلسفی در عمق بخشیدن به علم منطق

علم منطق با نگاه عقلي تحليل‌هايي را به ما مي‌دهد که وقتي در فلسفه همان مسائل را مي‌کاويم به جواب‌هاي دقيق‌تري دست مي‌يابيم. از اين رو نگاه عميق فلسفي کمک مي‌کند تا ما در علم منطق به بازنگري و تدقيق در مسائل بپردازيم و علم منطق عميق شود. اين يادداشت درصدد تبيين چنين مطلبي است.

تاثیر نگاه فلسفی در عمق بخشیدن به علم منطق (منطق پیش از فلسفه و پس از آن)

فلسفه، علم عقلي محض و علم احکام وجود بماهو موجود است. اين شناخت از عهده حس و خيال و وهم بيرون بوده و تنها از راه شناخت عقلي ممکن است. به دليل آنکه احکام عقلي ادراکات کلي و دائمي، ضروري و ذاتي‌اند، در فلسفه نيازمند اقامه برهان و ادراکات صريح عقلي هستيم تا مسير شناخت هموار شود.

منطق، ابزاري است که مقدمات برهان را از نظر ماده و صورت فراهم مي‌کند. منطق قديم در مباحث خود هم به منطق صوري مي‌پردازد و هم به منطق مادي، يعني هم به بيان شرايط صورت استدلال و هم به شرايط ماده استدلال و اعتبار مقدمات استدلال، از نظر شأنيت براي استدلال مي‌پردازد. منطق در قسمت صوري، شرايط استنتاج برهاني قياس را فارغ از اينکه چه مقدماتي در برهان باشد و با فرض اينکه مقدمات برهان صحيح باشد، تعيين مي‌کند و در منطق ماده و صناعات خمس، اينکه چه مقدماتي را مي‌تواند در برهان اخذ شود، بررسي مي‌کند. بنابراين، منطق با تکيه بر برخي اصول فلسفي، راه را آغاز مي‌نمايد و با بررسي راه رسيدن به واقع و به دست دادن قواعدي از فطرت حقيقت‌ياب انسان، طريق وصول به واقع را تبيين و واضح مي‌کند تا صحيح از خطا، ممتاز شود و ابزار وصول به حقيقت و واقعيت، به دست آيد تا فلسفه کارش را در ادراک تفصيلي حقايق آغاز کند. از اين رو، منطق با اصول فلسفي آغاز مي‌کند، ولي در مرحله بعد به ياري فلسفه مي‌آيد و ابزار لازم در نيل به حقيقت را در اختيارش قرار مي‌دهد و به لحاظ صورت و ماده، شرايط براهين فلسفي را روشن مي‌کند تا فلسفه با بهره‌گيري از آن گام به گام به پيش برود و عوارض و احکام وجود، از وحدت و تشخص و فعليت و اعراض آن همچون ماهيت و نظاير آن را تبيين سازد.

نگاه منطق به بسياري از مسائل، براساس تحليل ابتدايي و نگاه عقل مشوب به وهم يا عقل نازل است. از اين رو، در منطق تعداد قابل توجهي از مسائل، تحليل و تبييني دارند که وقتي با نگاه عميق و دقيق فلسفي به آنها نظر مي‌کنيم، تحليل و تبيين جديدي مي‌يابند؛ زيرا نگاه فلسفي، نگاه تشکيکي و طولي است و با عميق شدن و عمق بخشيدن به نگاه منطقي و دست‌يابي به نگاه فلسفي، به مسائل به لايه‌هاي عميق‌تري از آنها دست مي‌يابيم. نگاه تشکيکي به مسايل، ناشي از وجود مراتب گوناگون ظهور يک حقيقت واحد در واقعيت است. به دليل آنکه حقيقت مراتب گوناگوني مي‌يابد، به لحاظ هر مرتبه حکم خاصي پيدا مي‌کند و اگر بتوانيم قيود هر مرتبه را از آن حقيقت بزداييم، به مرتبه بالاتر و نگاه دقيق‌تري از مسايل دست مي‌يابيم. اين سخن به معناي نفي دريافت عقلي اوليه از مسائل نيست، بلکه در نگاه تشکيکي به مسائل، نگاه اوليه آميخته با نوعي مجاز است که عقل با نفوذ به لبّ و کندن پوسته‌هاي رويين مسئله، به حاق و عمق مطلب دست مي‌يابد. از اين رو، هم تحليل اوليه درست است و هم تحليل ثانوي، ولي نگاه اول آميخته با نوعي مجاز و نگاه ثانوي مرّ حقيقت است يا دست‌کم به حقيقت نزديک‌تر بوده و مجاز در آن رقيق‌تر است. به اين مثال توجه کنيد: شما چند گردوي چيده شده را مي‌خريد و به هر کدام از اين تعداد، نام گردو را اطلاق مي‌کنيد، سپس پوست سبز را از گردوي داخل پوست چوبي جدا مي‌کنيد. از خودتان بپرسيد: آيا پوست سبز را گردو مي‌ناميد يا گردوي داخل پوست چوبي را؟ چه‌طور است که قبلاً به گردو با پوست سبز، گردو مي‌گفتيد و اکنون به آنچه با پوست چوبي است، گردو اطلاق مي‌کنيد و پوست سبز را جزو زوايد به شمار مي‌آوريد. حال مغز گردو را از پوست چوبي جدا کنيد. اکنون فقط به مغز گردو، گردو مي‌گوييد و پوست چوبي را که جزو گردو بود، جزو زوايد مي‌دانيد. آيا ما در اين سه اطلاق، دچار خطا شده‌ايم؟ آيا يکي از سه نگاه درست و دو تاي ديگر، نادرست است؟ با يک تحليل دقيق مي‌توان گفت، هر سه نگاه درست است، ولي در نگاه فلسفي به مسايل هر چه به سمت نگاه عميق‌تر سفر مي‌کنيم، نگاه ما از آميختگي با مجاز به دور، و به حقيقت نزديک‌تر مي‌شود. فلسفه لايه‌هاي مجاز را پوست مي‌کند تا به لبّ دست يابد. در حقيقت، حکم همه مراتب صحيح در همان مرتبه است و در مرتبه بالاتر رنگ مي‌بازد. اگر چه هر اعتباري در مرتبه و ظرف اعتبار حقيقت مي‌نمايد.

تحلیل های ابتدایی در علم منطق، وقتی در فلسفه بازنگری می شود نگاه عمیق تر به آن مسئله موجب می شود تبیین جدیدی از آن مسئله منطقی در فلسفه ارائه شود که موجب ارتقای نگاه منطق در تحلیل مسائل است.

نگاه فلسفه به مسايل شبيه چنين نگاهي است. ابتدا پاسخي از يک پرسش به ما مي‌دهد که با کاوش عقلي به لب و حقيقت ناب‌تري دست مي‌يابيم که پاسخي دقيق‌تر تلقي مي‌شود. براي نمونه، به تحليلي که فلسفه از اصاله وجود دارد، شما را ارجاع مي‌دهيم و اينجا فقط اشارتي مي‌کنيم. در ابتدا و با تحليل عقلي به دست مي‌آيد که اصالت با وجود است و ماهيت، اعتباري است و وجود اشياي جنبه حقيقت اشياست و آنچه در عالم، وجود و اصالت دارد، وجودات ماهيات است، لکن با دقت نظر در احکام وجود در مي‌يابيم که وجود امري تشکيکي است و تشکيک طولي دارد. از طرف ديگر، وجود اشيا (که پيش از اين گفتيم اصيل است) در يک عالم مثل عالم ماده با يکديگر رابطه تشکيکي ندارد. (پس آنچه اصيل است، اين وجود نيست و اين وجود خود اعتبار است و اصالت ندارد) و از طرفي امر مضاف به امر اعتباري (وجود مضاف به ماهيت) خود اعتباري خواهد بود. از اين رو، وجود اشيا رنگ مي‌بازد و معلوم مي‌شود آنچه اصالت دارد، وجود مشکک داراي مراتب است، نه وجود تک تک اشيا و وجود اشيا و ماهيات اصيل نيست، اما با تحليل دقيق در تشکيک وجود اين پرسش مطرح مي‌شود که آيا ممکن است يک ذات مشکک باشد؟ بي‌گمان، تشکيک در ذات راه ندارد. از اين رو، تشکيک مربوط به مراتب وجود است و ذات وجود مشکک نيست و ظهورات آن حقيقت واحد است که مرتبه گفته مي‌شود و مراتب و ظهورات شي در قبال خود شي رنگ مي‌بازد و اصيل نيست. از اين رو، ذات وجود اصيل و فوق اين مراتب است و اين مراتب، عين ربط به او و تشانات او هستند و همين يک ذات است که به لحاظ تقيّدش در هر مرتبه، عين آن مرتبه ادراک مي‌شود. پس قول به اصاله وجود به اصالت ذات حق و اعتباري بودن مراتب و ماهيت مي‌انجامد.

حال که ديديم چگونه نگاه فلسفي از سطح به عمق مي‌رود، بايد توجه داشت که اين مطلب در منطق نيز اثر بسزايي دارد. تحليل‌هاي ابتدايي در علم منطق، وقتي در فلسفه بازنگري مي‌شود، نگاه عميق‌تر به آن مسئله موجب مي‌شود تبيين جديدي از آن مسئله منطقي در فلسفه ارائه شود که موجب ارتقاي نگاه منطق در تحليل مسائل است.

براي نمونه، در نگاه ابتدايي رابطه ذات با جنس و فصل رابطه حمل شايع است، ولي در تحليل دقيق در فلسفه ملاصدرا اين حمل، حمل اولي است يا اعراض در منطق به محمول بالضميمه و من ضميمه تقسيم مي‌شوند، ولي با تحليل دقيق همه اعراض محمول من ضميمه هستند يا امکان ماهوي بازگشت به امکان فقري دارد و … .

اين بازنگري‌ها باعث ارتقاي منطق و به دست آمدن منطقي نو و عميق براساس پايه‌هاي مستحکم فلسفه اسلامي است. از اين رو، ضروري است براساس حکمت متعاليه که عميق‌ترين مباحث فلسفه اسلامي است، به بازنگري در علم منطق بپردازيم. به همين دليل است که بسياري از حکما براي نوشتن کتاب فلسفي خويش، در ابتدا کتاب منطق مي‌نوشتند تا با نگاه عميق منطقي خويش که بنيان فلسفي آنهاست، فلسفه و حکمت خويش را پايه‌گذاري کنند و از جمله اين کتا‌ب‌ها مي‌توان به منطق منظومه اشاره کرد که براي حکمت منظومه نوشته شده است. از همين ارتباط است که فلسفه‌هاي گوناگون در شرق و غرب عالم، منطقي متناسب و مخصوص به خود دارند. شما اگر به دقت‌هاي دستگاه فلسفي ملاصدرا آشنايي داشته باشيد و ارتقا نگاه فلسفي او نسبت به مشاء و اشراق را دريافته باشيد، به خوبي در مي‌يابيد چه‌قدر نگاه حکمت رايج مشاء عمق يافته است و در پي آن، منطقي بسيار عميق‌تر از آنچه در منطق مشاء وجود دارد، به دست آمده است. از اين رو، ضروري مي‌نمايد با بررسي نظرات عميق فلاسفه اسلامي، به ويژه ملاصدرا و معتقدان به حکمت متعاليه، بار ديگر به بازنگري در علم منطق بپردازيم. برخي منتقد عدم پيشرفت علم منطق هستند و از پويا نبودن آن سخن به ميان مي‌آورند. بايد به اين افراد سفارش کرد که براي پيشرفت علم منطق، پس از آموختن عميق حکمت و دست‌يابي به حکمت ناب، بار ديگر سراغ علم منطق بياييد و منطق را اشراب کنيد و مرزهاي دانش منطق را فراتر ببريد.

برای این مطلب یک دیدگاه ثبت شده است!

  1. “به این مثال توجه کنید: شما چند گردوی چیده شده را می‌خرید و به هر کدام از این تعداد، نام گردو را اطلاق می‌کنید، سپس پوست سبز را از گردوی داخل پوست چوبی جدا می‌کنید. از خودتان بپرسید: آیا پوست سبز را گردو می‌نامید یا گردوی داخل پوست چوبی را؟ چه‌طور است که قبلاً به گردو با پوست سبز، گردو می‌گفتید و اکنون به آنچه با پوست چوبی است، گردو اطلاق می‌کنید و پوست سبز را جزو زواید به شمار می‌آورید. حال مغز گردو را از پوست چوبی جدا کنید. اکنون فقط به مغز گردو، گردو می‌گویید و پوست چوبی را که جزو گردو بود، جزو زواید می‌دانید. آیا ما در این سه اطلاق، دچار خطا شده‌ایم؟ آیا یکی از سه نگاه درست و دو تای دیگر، نادرست است؟ با یک تحلیل دقیق می‌توان گفت، هر سه نگاه درست است، ولی در نگاه فلسفی به مسایل هر چه به سمت نگاه عمیق‌تر سفر می‌کنیم، نگاه ما از آمیختگی با مجاز به دور، و به حقیقت نزدیک‌تر می‌شود. فلسفه لایه‌های مجاز را پوست می‌کند تا به لبّ دست یابد. در حقیقت، حکم همه مراتب صحیح در همان مرتبه است و در مرتبه بالاتر رنگ می‌بازد. اگر چه هر اعتباری در مرتبه و ظرف اعتبار حقیقت می‌نماید.”

    با سلام و احترام؛ ممنون از مثال زیبای تان، ای کاش همه ی استدلالها و فلسفه را به تشبیه اورد یا عالم خیال و بعد به سوی حس سوق داد و بر مخلوقات الهی پیاده کرد و به مشاهده میدانی رسید به صورت اعتدال گونه.

    اما به نظرم لبّ شاید همان جوهر یا روغن گردو است و نه گوشت گردو. برای بدن روغن اصل است و گوشت اش شاید زائد باشد. البته پوست سبز و چوبی زاید برای بدن اما نه موجودات دیگر یا حتی جهان در حال گردش. روغن در کل ان ذخیره شده برای استفاده مثل جوهرِ قلم که مغز اش است و با ان می شود نوشت. قلمی که مغز نداشته باشد نمی تواند تأثیرگذار باشد. گردو بدون ‘روغن گردو’ گردو نیست. یا است!؟ البته در قدیم اختراع جوهر و قلم جدا بود و این اختراع دقیقتر شد و الان با هم بیشتر اتحاد دارند و بیشتر شبیه مخلوقات طبیعی شده…

    لینک زیر ام درباره گردو است!
    https://jamkarani.blog.ir/archive/1397/6/

پاسخ دهید: