شما اینجا هستید: رهنامه پژوهش » ش 19+20 » تاریخ، سیره و علوم تاریخی در پیوند با اجتهاد در گفتگو با آیت الله سیداحمد مددی

در واقع در اين مجموعه معارف (ديني و حوزوي)، رويکرد حجت‌گرايي ما زياد است؛ در حالي كه دنياي امروز يعني سطح آکادميک در جهان، بيشتر بر واقع‌گرايي متمرکز است و اصلاً به حجت‌گرايي فکر نمي‌کند. اگر به واقع‌گرايي نرسد، مي‌گويد اينجا مجهول است و براي ما روشن نيست. ما مي‌گوييم مجهول است؛ اما چون شيخ گفته براي ما حجت است. طبيعت کارهاي حوزوي ما اين است و حجيت خبر ثقه، حجت خبر عدل، حجيت اجماع، همه حجيت‌گرايي است.

… اگر بتوانيم صحنه حجيت‌گرايي را عوض کنيم و به واقع‌گرايي برسيم، کل فقه عوض خواهد شد. .

… اگر چنين طرحي واقع بشود و ما بتوانيم از هشتاد درصد تعبد، به هفتاد درصد واقع‌گرايي برسيم، قدم بسيار بزرگي برداشته‌ايم.

… سعي من اين بوده که از هشتاد درصد حجت‌گرايي کم بکنم. تقريباً هفتاد درصدش را کم کرديم. ده درصد گذاشتيم حجت‌گرا و بقيه را سعي کرديم واقعيت را پيدا کنيم. کار سخت و مشکلي است. اين كار علوم ما را بالا مي‌آورد.

رهنامه پژوهش: يکي از مسائل مهم در مورد علوم تاريخي حيطه هر کدام و ميزان اهميت و تاثير آن در حوزه و علوم اسلامي مي باشد لطفا در اين‌باره توضيح دهيد؟

استاد: راجع به علوم تاريخي، مخصوصاً در حوزه‌هاي علميه ما، مقداري تداخل ايجاد شده است. ابتدا بايد مرزها را مشخص کنيم تا بدانيم تاريخ چيست، سيره چيست و… و كدام براي ما نافع است. در حوزه علميه مباحثي به نام رجال، تراجم، سيره و انساب را داريم. بحث خاصي نيز به معناي معرفة الصحابه وجود دارد كه اهل‌سنت بيشتر به آن مي‌پردازند و بحث تاريخ. اين علوم طبيعتاً با هم فرق مي‌کنند. اينکه عرض کردم تداخلي پيدا شده است، نکته‌اش اين است که علم رجال که ريشه‌هايش از قرن دوم است، بر يک هدف معين بوده است. اين علم از آنجا كه اعتباري است مي‌تواند در طول زمان اهدافش کم و زياد شود. تقريباً اولين هدفي که در ابتدا براي آن مطرح بود، وثاقت و شناخت راوي بود. بعدها ضبط اسم و طبقه راوي نيز به مباحث علميِ رجال اضافه شد. پس رجال، علمي شد که به راويان مي‌پرداخت. مي‌توان گفت شعبه بن‌حجاج که از علماي اهل‌سنت و اهل بصره است، اولين کسي بود که در علم رجال گام برداشت.

گفتيم كه بنيان رجال بر بيان احوال راوي استوار است؛ اما مرحوم استاد، آقاي خويي در معجم رجال مقداري از تراجم را وارد رجال كرد يا مرحوم شيخ حر عاملي در کتاب امل الآمل ـ که يک جلدش در ترجمه علماي جبل عامل است ـ و کتاب تذکره المتبحرين که در شرح حال علما است و از علماي جبل عامل مي‌گويد به مباحثي پرداخته‌اند كه ربطي به علم رجال ندارد. افرادي که نبايد قاعدتاً در رجال بررسي شوند، بررسي شده‌اند و خلط رخ داده است؛ بنابراين هر علمي را چه اعتباري، چه حقيقي و چه کاربردي، بايد به‌خوبي شناسايي و مرزبندي کنيم. رجال کارش بررسي حال راوي است و عمده جهاتش هم همان وثاقت است؛ اما اگر اسم راوي يا پدرش مشتبه باشد، ضبط اسم راوي و اسم پدرش با تمييز مشترکات و توحيد مختلفات و وثاقتش و طبقه‌اش علم رجال خواهد بود. ورود به علم رجال نيازمند ضوابطي است.

تراجم علم ديگري است. در واقع يک نحوه تاريخ است؛ اما تاريخي که به زندگي شخص معيني مي‌پردازد و حوادث و وقايع زندگي او را مي‌كاود. ما همچنين در دنياي شيعه چيزي به نام فهرست داريم. فهرست شيخ طوسي، فهرست نجاشي و. . . كتاب‌هايي‌اند كه در اين زمينه تدوين شده‌اند. فهرست‌نويسي نيز غير از رجال است. فهرست متعرض کساني مي‌شود که کتاب و تأليف دارند؛ طبيعتاً نسبتش با رجال، عموم و خصوص من وجه است. ممکن است کسي کتاب داشته باشد، اما راوي نباشد و ممکن است راوي باشد، اما کتاب نداشته باشد، چنان‌كه ممکن است فردي هر دو ويژگي را داشته باشد يا فاقد هر دو باشد. نسبت اينها با تراجم نيز همين نسبت است.

فهرست فقط تحليل، توصيف و انتساب کتاب است كه بحث‌هايي مفيد و مهم‌اند؛ اما متأسفانه در حوزه‌هاي ما بررسي نمي‌شود. امروزه غربيان بسيار بر فهرست‌نويسي و مسائل آن نظر دارند. کتاب‌ها را بررسي مي‌کنند و به نسخه‌هاي خطي اهميت ويژه‌اي مي‌دهند. فهرست‌هاي توصيفي و تحليلي دارند؛ يعني علاوه بر اينكه به شرح حال مؤلف و نسخه‌هاي کتاب مي‌پردازند، از اين نيز سخن مي‌گويند كه كتاب مورد نظر به چه کتاب‌هايي از کتاب‌هاي گذشتگان اعتماد کرده و در مقام نقل يا تحقيق چگونه عمل كرده است، آيا متن يک‌نواختي دارد يا خير.

بحث سيره نيز بيشتر در ميان مسلمانان مطرح است که شبيه تراجم است؛ اما بيشتر به افرادي مي‌پردازد كه زندگي‌شان ارزش عملي دارد و مايه درس و عبرت است؛ مثلاً مي‌گوييم سيره سلف صالح چنين بوده است. تراجم يا ترجمه بيشتر ناظر به شرح حال افرادي است كه به‌اصطلاح عرف، شرح حالشان بار ارزشي ندارد. سيره بار ارزشي دارد. مثلاً سيره پيغمبر در جنگ‌ها، در دنياي اسلام از رسول‌الله شروع شد. در اين زمينه کتاب ابن‌قيم جوزيه زاد المعاد في هدي خير العباد، انصافاً کتاب نافعي است. ابن‌قيم سني است. اي کاش ما نيز مي‌توانستيم درباره پيغمبر(صلي الله عليه وآله) و ائمه(عليهم السلام) چنيني اثري ايجاد كنيم. ابن‌قيم سيره عمليه حضرت رسول را در چهار مجلد جمع‌آوري کرده است. در قسمت‌هايي که محل ترديد است، بحث اجتهادي شده است. علما درباره سيره پيغمبر اختلاف کرده‌اند كه چه جاهايي مستحب است و چه جاهايي مستحب نيست. ما بايد چنين اثري در سيره عملي اهل‌بيت(عليهم السلام) داشته باشيم؛ البته از مرحوم آقاي طباطبايي کتابي با عنوان سنن النبي بر جاي مانده که ترجمه هم شده است. اين اثر بسيار مختصر است و اصلاً قابل قياس با کتاب زاد المعاد نيست. زاد المعاد جنبه فلسفي ندارد و بيشتر جنبه منقولي دارد و در شناخت حديث و مانند آن است. غرض اينکه سيره ناظر به واقعيت‌هايي است که داراي بار اخلاقي يا فقهي يا قانوني‌اند. گفتني است از قرن دوم كتاب‌هايي در سيره نوشته شده است و اهل‌بيت نيز بر آن تأکيد داشته‌اند. در مقابل، تاريخ واقعيت صرف است و دنبال بار ارزشي و اخلاقي نيست. تاريخ عنوان عامي است كه شامل تاريخ مناطق جهان، تاريخ زمين‌شناسي و تاريخ انسان مي‌شود. تاريخ اسلام نيز به سبب وجود رسول‌الله(صلي الله عليه وآله) و حوادث موجود در آن، خصوصيت يافته است وگرنه ذيل همان تاريخ عام است. اهل‌سنت نيز بحث صحابه و معرفة الصحابه را سعي كرده‌اند از بقيه رجال جدا کنند، اگرچه صحابي مورد بحث، راوي باشد. صحابه‌اي که راوي‌اند در تهذيب الکمال آمده‌اند. چنين چيزي جزو علوم اسلامي است؛ يعني در مکاتب و مذاهب ديگر نبوده است. نقش چنين علومي را مي‌توان در فقه و علوم ديگر حوزه به‌خوبي ديد.

تدريجاً مباحث ديگري نيز ذيل نام انساب به وجود آمد كه انساب عرب را بيان مي‌كرد؛ مثلاً انساب الاشراف به سبب احترام پيامبر و خاندان ايشان تنظيم شد. در انساب، شخصي كه بررسي مي‌شود فرقي نمي‌كند راوي باشد يا  نباشد، خوشنام باشد يا نباشد، مؤلف باشد يا نباشد و. . . . اين زواياي مختلفي است که در حوزه‌هاي امروز ما وجود دارد. اين علوم تا حدودي با يكديگر ارتباط دارند. اين‌گونه نيست که هر کدام يک سو برود و انساب با رجال ربطي نداشته باشد يا رجال با صحابه يا تراجم ربطي نداشته باشد. يك به هم پيوستگي‌اي ايجاد شده است.

يکي از کارهاي خيلي خوب که کمتر ديده‌ام انجام شود اين است كه اگر مطلبي راجع به کسي مي‌نويسيم، حيثيات مختلف آن را بيان کنيم؛ مثلاً بگوييم از نظر تاريخي تحقيقي در اين‌باره نشده است. گاه ممكن است در بعضي از اين علومي كه بيان شد، کم بياوريم و مطالب چنداني نداشته باشيم. در اين مواقع مي‌توانيم از ديگر علوم بهره بگيريم. شواهد تاريخي را نگاه کنيم، شواهد سيره را ببينيم، روايات شخص را بررسي کنيم. اينها را كنار هم بگذاريم، تا بتوانيم شخصيت فرد مورد نظر را از لابه‌لاي اين مباحث ترسيم کنيم. حتي مي‌توانيم شخصيت او را به لحاظ وثاقت که جهت رجالي است و به جهات تاريخي و غير تاريخي و تأثيرگذاري بررسي کنيم.

پس تراجم، سيره و تاريخ، اگرچه علومي جدا هستند و تعريفي جداگانه دارند، با يكديگر در ارتباط‌اند. معلوماتي که امروزه در اين علوم در اختيار داريم، يکنواخت نيست؛ يعني ممکن است درباره يک راوي، مطالب تاريخي خوبي داشته باشيم، اما بحث‌هاي رجالي يا فهرستي ما درباره او ضعيف باشد يا در بحث انساب مشخص نباشد نسب شخص چيست و اهل کجا بوده است. بايد اين مباحث را دسته‌بندي کنيم؛ مثلاً مي‌توانيم از کتاب‌هاي رجالي، تاريخي، سيره، يا همين کتب اربعه و غير آن، شخصيت زراره را ترسيم کنيم. مي‌توانيم اشخاص را يك يك به لحاظ بعد تاريخي، بعد سيره، بعد رجالي، بعد ترجمه و تراجم و بعد انساب، بررسي كنيم و اطلاعات پرارزشي به دست بياوريم. اين كار بدون شك نقش مؤثري بر فقه و استنباط فقهي خواهد داشت. با اين کار مي‌توانيم به نتايج خوبي برسيم که تا كنون به دست نيامده است؛ چون بناي ما تحقيق در حيطه‌هايي است که كار نشده است. کار بسيار لطيفي است. مي‌توانيم از روايات، سيره عملي شخص را به دست بياوريم؛ مثلاً شخصي به امام مي‌گويد نمي‌توانم با سني‌ها ازدواج بکنم. مي‌خواهم ازدواج بکنم، اما نمي‌شود و شبهه دارم. امام مي‌گويد زن ساده بگير که از دعواي شيعه و سني سرش نشود و از مسلمانان باشد. اينکه سني چه مي‌گويد شيعه چه مي‌گويد، همان سني عادي هم کافي است.

گاه مي‌توانيم از سيره خود شخص و از افعال او به نتايج مفيدي در استنباط برسيم؛ مثلاً مي‌دانيم زراره فلان كار را کرده است يا کلامي از او نقل شده كه جزء روايت نيست. چنين نکاتي بسيار مفيد است و قطعاً در فقاهت و در اجتهاد تأثير فراوان دارد؛ مخصوصاً اگر بتوانيم مجموعه معارف موجود در رجال، انساب، فهرست، تاريخ، تراجم، سيره و معرفة الصحابه را به دو بخش اساسي تقسيم کنيم: بخشي كه با مراجعه به آن مي‌توانيم واقع را کشف کنيم و بخشي كه اگرچه کشف واقع نمي‌كند، براي ما حجت خواهد بود. امروزه در حدود هشتاد درصد ارزيابي ما از معارفي که در حوزه‌هاي ما وجود دارد، حجت‌گرايي است؛ مثلا اگر تاريخ را تقويت کنيم، طبيعتاً واقع‌گرايي آن بيشتر است، چنان‌كه تراجم واقع‌گرايي‌اش بيشتر است؛ اما رويکرد کلي تراجم و رجال با حجت‌گرايي است. در واقع در اين مجموعه معارف، رويکرد حجت‌گرايي ما زياد است؛ در حالي كه دنياي امروز يعني سطح آکادميک در جهان، بيشتر بر واقع‌گرايي متمرکز است و اصلاً به حجت‌گرايي فکر نمي‌کند. اگر به واقع‌گرايي نرسد، مي‌گويد اينجا مجهول است و براي ما روشن نيست. ما مي‌گوييم مجهول است؛ اما چون شيخ گفته براي ما حجت است. طبيعت کارهاي حوزوي ما اين است و حجيت خبر ثقه، حجت خبر عدل، حجيت اجماع، همه حجيت‌گرايي است. سعي من اين بوده که از هشتاد درصد حجت‌گرايي کم بکنم. تقريباً هفتاد درصدش را کم کرديم. ده درصد گذاشتيم بر مبناي حجت‌گرايي و بقيه را سعي کرديم واقعيت را  پيدا کنيم. کار سخت و مشکلي است. اين كار علوم ما را بالا مي‌آورد.

ما بايد مرزبندي اين علوم، ارزش هر يك از آنها و تأثير  هر کدام را بر فقه و مجموعه معارف ديني از جمله تفسير، عقايد، کلام و… مشخص کنيم. بايد داده‌ها را از علوم گرفت و در كنار هم چيد تا به نتايجي برسيم. مثلاً از عمار روايات زيادي داريم كه شاذ هم زياد دارد. شايد در همان زمان امام عسکري(عليه السلام) هم اصلاً کتاب عمار مطرح نبوده است. از امام هم در مورد کتابش سوال نکرده‌اند؛ اما در مورد کتب بني‌فضال مي‌گويد خانه‌هاي ما پر از کتب بني‌فضال است. احتمالاً کتاب عمار در آن زمان مورد توجه نبوده است و اين يکي از شواهد تقويت اين نظريه است که کتاب او بر خلاف کتب بني فضال، مختص به روايات نبوده و مشتمل بر آراء فقهي وي نيز بوده است و لذا مورد اهتمام چنداني واقع نشده بوده است. اينها نکات واقع‌گرايي است و ما را به واقع مي‌رساند.

سیره ناظر به واقعیت‌هایی است که دارای بار اخلاقی یا فقهی یا قانونی‌اند. گفتني است از قرن دوم كتاب‌هايي در سیره نوشته شده است و اهل‌بیت نيز بر آن تأکید داشته‌اند. در مقابل، تاریخ واقعیت صرف است و دنبال بار ارزشی و اخلاقی نیست.

بايد توجه كرد كه سيره نقل صرف نيست، تراجم نقل صرف نيست، رجال نقل صرف نيست، فهرست نقل صرف نيست، بلكه اينها علوم منقولي‌اند که با شواهد عقلاني، قرآني، روايي و مانند آن تنقيح شده‌اند. ما در مقام اجتهاد در تمام ابعادش، يعني اجتهاد در فقه و اصول، در کلام، در تفسير و. . . محتاج به اين علوم هستيم. اين علوم را بايد دقيقاً مرزبندي کنيم و بخش‌هاي تعبدي و واقع‌گرا را مشخص کنيم و اگر شواهد واقعي بر مطلبي پيدا نکرديم، صريحاً اعلام كنيم. مثلاً مي‌توانيم بگوييم چون نجاشي گفته فعلاً تعبداً قبول مي‌کنيم.

مجموعه معلومات ما در حدي نيست که ما را واقع‌گرا کند و اين يکي از مشکلاتي است که دنياي امروز گرفتار آن است؛ البته شواهد واقع‌گرايي ما بيش از مسيحيت و يهوديت است. رسول‌الله (صلي الله عليه وآله)، ائمه(عليهم السلام) و بزرگان دين اهتمام داشتند که دسترسي به واقع باشد و واقع‌گرايي صورت گيرد؛ چون حفظ دين مي‌کند. ما معتقديم مجموعه کار رسول‌الله و ائمه به‌گونه‌اي بوده است که واقع‌ها محفوظ است، لکن خيلي صاف و روشن نمي‌توان به آن رسيد و بايد زحمت كشيد. يكي از شواهد خاتميت شريعت مقدس اسلام نيز همين است که امکان وصول و رسيدن را تعبيه کرده است. چنين چيزي در شرايع سابق نيست و منحصر به شريعت اسلام است، لکن بر اثر گذشت زمان و بر اثر کثرت تأليف و. . . که بوده و جامعه عقب مانده و فرهنگ‌هاي مختلفي در جامعه پديد آمده و مشکلاتي که ايجاد شده، موجب نوعي خلط شده است. بايد سعي کنيم خلط‌ها را برداريم. به نظرم الان زمينه اين وجود دارد که به واقعيت‌گراييِ هفتاد درصدي برسيم. خيلي سخت است؛ اما تأثير آن بر فقه و اصول بسيار زياد است. اگر بتوانيم صحنه حجيت‌گرايي را عوض کنيم و به واقع‌گرايي برسيم، کل فقه عوض خواهد شد. اين كار به فقه، صبغه علمي خواهد داد. براي اين كار نيازمند شواهديم. اين شواهد در سيره، تاريخ، رجال و انساب بسيار است و به هم تنيده. روايات نيز از ديگر شواهد است. از اين شواهد مي‌توانيم مجموعه‌اي بسيار خوب به دست بياوريم و طبعاً اگر چنين طرحي واقع بشود و ما بتوانيم از هشتاد درصد تعبد، به هفتاد درصد واقع‌گرايي برسيم، قدم بسيار بزرگي برداشته‌ايم.

درباره نقش اين كار بايد بگويم اگر چنين طرحي را عملي كنيم و درست بر روي آن کار كنيم، ما را از تعبد دور مي‌کند و به تعقل مي‌کشاند. چنين چيزي زمينه حرکت ما به سوي تعقل است، گام بزرگي است به سوي پيشرفت؛ يعني مي‌توانيم پيش از آنكه خدمت بقية‌الله برسيم، با مجموعه هشتاد تا نود درصدي به واقع برسيم. مي‌توانيم چنين كاري كنيم و مشکل زيادي نداريم، بلكه فقط نيازمند کار جدي است.

امروزه در حدود هشتاد درصد ارزیابی ما از معارفی که در حوزه‌های ما وجود دارد، حجت‌گرایی است؛ مثلا اگر تاریخ را تقویت کنیم، طبیعتاً واقع‌گرایی آن بیشتر است، چنان‌كه تراجم واقع‌گرایی‌اش بیشتر است؛ اما رویکرد کلی تراجم و رجال با حجت‌گرایی است.

انسان وقتي به حق و معارف ديني که بسيار ارزشمند و ام‌الحقائق است مي‌رسد، بسيار خوشحال مي‌شود. اين كار خدمت بزرگي است و زمينه را براي دنياي جديدي آماده مي‌کند. در واقع خاتميت رسول‌الله هماهنگ با عمل شده است. يکي از مسائل مهم خاتميت، ابلاغ و رسانه است. اگر بتوانيم پس از 1436 سال به واقع دست بيابيم، بسيار ارزشمند است. بين ما و زمان رسول‌الله، تقريباً 42 طبقه است، همچون ساختمان 42 طبقه‌اي. اهل‌سنت در طبقه اول، دوم و سوم و شايد چهارمشان مشكل دارند و چهار طبقه ابتدايي آنان بسيار متزلزل است، همچون طبقاتي ساخته از نمک كه اگر آب بخورد فرو مي‌ريزد؛ اما در طبقه پنجم و ششم بسيار قوي كار كرده‌اند. انصافاً خيلي زحمت کشيده‌اند. فوق‌العاده در متن حديث، سندها، اسم‌ها، اشتباهات و کلمات و تمام ظرافت‌ها كار كرده‌اند، به‌گونه‌اي كه انسان متحير مي‌شود؛ اما چنين كاري براي طبقات بالاتر است و پايه‌ها متزلل است؛ اما طبقه اول شيعه اميرالمؤمنين، حضرت سيدالشهدا، امام سجاد و امام باقر(عليهم السلام) است. پايه‌هاي ساختمان شيعه مستحكم است؛ ولي شيعه بعدها به سبب دربه‌دري و آوارگي حتي نتوانست معارف اهل‌بيت را منتقل کند. اهل‌بيت مي‌گفتند ولي پراکنده مي‌شد. من دقت کرده‌ام و مي‌توانم بگويم اين امكان وجود دارد كه از روايات برخي از جلدهاي بحارالانوار كه موضوع فقهي ندارند، حکم فقهي به دست آورد. بسيار عجيب است. معارف پراکنده آمده‌، اما خيلي نوراني است. کاري که جوانان بايد انجام دهند اين است كه براي دستيابي به روايات اهل‌بيت فقط به مثل وسائل يا جامع الاحاديث اکتفا نکنند؛ حتي مي‌توانند به كتاب‌هاي زيديه و اسماعيليه يا سنيان مراجعه كنند و به روايات اهل‌بيت دست پيدا كنند؛ رواياتي كه كم هم نيستند. گاه ممكن است درباره فتوايي كه علما داده‌اند، دليل و رواياتي در كتب شيعه پيدا نكنيم؛ اما با مراجعه به آثار اهل‌سنت، دليل آن را بيابيم. اين نشان مي‌دهد اهل‌بيت با شرايط سختي كه داشته‌اند حتي در زمان تقيه و به هر طريقي شده اين معارف را به ما رسانده‌اند؛ اما به سبب شرايط زماني يا تقيه، کمي مشتبه يا جابه‌جا يا پراکنده است. امروزه اگر كسي مي‌خواهد کار بکند، بايد سعي کند به کل ميراث اهل‌بيت احاطه پيدا کند. همت‌ها را بايد بالا برد. براي چنين كاري بايد مراکزي تأسيس شود. الان مراکز تحقيقاتي خوبي در قم وجود دارد؛ اما مركزي كه مي‌گويم دست‌كم بايد با سه هزار نفر يا بيشتر کار کند؛ چون کار بسيار زياد است. صحبت يک نفر و دو نفر و صد نفر هم نيست. اهل‌بيت(عليهم السلام) زحمت زيادي کشيدند. مباحثي در کتب اهل‌سنت و جاهاي ديگر وجود دارد كه ما نداريم. اين بسيار عجيب است؛ مطالبي از امام صادق(عليه السلام) هست كه امروزه در کتاب‌هاي ما نيست؛ اما در کتاب‌هاي سنيان و زيديان موجود است. امام سجاد(عليه السلام) در روايتي مي‌فرمايند اسراري وجود دارد که علماي آخرالزمان کشف مي‌کنند. واقعاً همين‌طور است. گاه به ما وعده كشف اسرار قرآني داده‌اند.

من که اهل توصيه نيستم و در آن حد نيستم؛ ولي انصافاً در عالم طلبگي خودمان ـ غير از قداستي که اين علوم دارند ـ معنويت، تقوا، مراقبت بر سيره عملي، التزام به نوافل و ترک گناه بسيار مهم است. بايد حالت تقوا را در زندگي خودمان زنده كنيم. شب‌زنده‌داري بايد براي ما عادت شود. اين كار چنان بايد براي ما طبيعي شود که اگر يک بار نماز شب نخوانديم، احساس ناراحتي کنيم. اين حالت را در خودمان ايجاد کنيم. حوزه‌هاي شيعه هميشه همين‌طور بوده‌اند.

پاسخ دهید: