… هر کسي در هر علمي که متخصص است، فقط در همان علم تخصص دارد و ديگر اين آموزه کهنه شده است که کسي که متخصص در فقه باشد در همه علوم ديگر مباني را دارد. مباني هر علم با علم ديگر متفاوت است. تلقي ما اين است كه کسي که اصول فقه خوانده باشد، ميتواند در هر علمي مجتهد شود و کسي که اصول فقه نخوانده باشد، در هيچ علمي نميتواند مجتهد شود؛ اين از بديهيترين اصول باطلشده است.
… ائمه(عليهمالسلام) تأکيد ميكردند معارفشان پخش شود، نه فضائل و معجزات و کرامات؛ اما در مجالس ما معمولاً به فضائل و کرامات پرداخته ميشود. کسي که اهل تعقل باشد، با کلام امام تعقل ميکند و از آن، اعجاز و فضيلت او را درک ميکند. نهجالبلاغه را به مخالفان نشان بدهيد و بگوييد اين خطبه و کلام امام من است؛ امامي كه امير کلام است. محتواي كلامش را ببينيد اينكه در توحيد و نبوت و معاد چه ميگويد. عالمي ميگفت دوست دارم به بهشت بروم، نه براي حورالعين و نعمتهاي مادي، فقط براي اينكه نهجالبلاغه را از زبان حضرت علي(عليهالسلام) بشنوم.
رهنامه پژوهش: به نظر شما چرا دانش تاريخ در حوزههاي علميه مهجور است و در واقع بزرگترين مانع تاريخآموزي در حوزههاي علميه چيست؟ (البته با عنايت به حوزه فعاليت شما در جامعة المصطفي)
استاد: سؤال خوبي است. مشکل تاريخ، شايد در خارجيها در بخشهايي شديدتر باشد؛ ولي در ايران هم اين مشکل را داريم، بهخصوص در تاريخ مقدس که مربوط به اهلبيت است. مشکل اين است که شيعه تاکنون تاريخ را علم تلقي نكرده و آن را به ديد نقل نگريسته است. علامه طباطبايي هم موافق با اين نظر است؛ به همين دليل كسي به سراغش نرفته است. نقلها هم متضادند و كمتر ميتوانند انسان را به حقيقت برسانند؛ از اين رو وقتي ميخواهيم تاريخ را به صورت علمي مطرح کنيم، ممکن است بسياري از مطالب غير علمي، که در طول اعصار، تاريخ تلقي شدهاند، در بوته نقد قرار بگيرند. به همين دليل تا قدم از قدم برميداريم ميگويند اين مسئله با فلان عقيده مردم ناسازگار است و به اين شكل دست ما را ميبندند، بهخصوص که تاريخ با کلام و حديث نيز آميخته شده است. ممکن است تاريخ، با روشهاي خودش، به نتيجهاي برسد كه مورد تأييد کلام نباشد يا نتيجهاي غير از آنچه تاريخ به دست آورده، در حديث آمده باشد. ما معتقديم که تاريخ هيچ ناسازگاري با مباني اسلامي و با مباني تشيع ندارد و آنهايي که ناسازگارند يا حقايق تاريخي نيستند، يا کلام حقيقي نيستند، يعني کلامنما هستند و يا احاديث ضعيفياند که به پر و پاي تاريخ ميپيچند. بنابراين اگر تاريخ را روشمند و علمي مطرح کنيم، ميتوانيم آن را در خدمت اهل بيت قرار بدهيم و با توجه به زمان و مکان و تحليلها به شناخت بهتري از اهل بيت دست پيدا كنيم.
يکي از ايدههايي که ما داريم، کارآمدکردن تاريخ در تحليلِ تاريخ اهلبيت است. راه حل اين مشکل اين است كه بتوانيم با زبان علمي معيار صحبت کنيم. اين زبان، زبانِ عقلايي است و از روشهاي عقلايي بهره ميگيرد و همه عقلا به آن وفادارند. يکي از نکاتي که مرتب تذکر ميدهم اين است که عقايد را با گزارههاي نقلي تاريخي گره نزنيم؛ زيرا عقايد کلامي ما در يک سطح بالاتر، با دلايل قطعي، ثابت شده است و جايگاه گزارههاي تاريخي پايينتر از جايگاه کلامي قطعي، يعني قرآن و روايات متواتر و عقل ثابت، است. گزاره تاريخي عقيده نيست و اگر عقايد را به گزارههاي تاريخي گره بزنيم، با زير سؤال رفتن هر گزاره تاريخي ممکن است تزلزل و تشتتي در باورها ايجاد شود؛ مثلاً اينکه در عاشورا فلان اتفاق افتاده يا نه؟ فلان شخصيت بود يا نبود؟ فلان شخصيت غير معصوم اشتباه کرد يا نه؟ ممکن است بخواهيم اشتباه غيرمعصومي را تحليل کنيم، اگر اين مسئله را عقيده بدانيد و تاريخ نتواند آن را ثابت کند، عقيده زير سؤال ميرود؛ بنابراين عقايد را بايد از جاي ديگر گرفت و نبايد آن را به گزارههاي تاريخي گره زد. اين مسائل را به صورت روشمند در کلاسها مطرح ميكنيم و به لطف خدا جواب هم داده است؛ معمولاً طلابي که تاريخ خواندهاند، در تبليغ موفقترند؛ چون مردم تشنه اين حقايقاند. اگر اين مسائل به سبک تحليلي و روشمند و عقلايي مطرح شوند، مخاطب را مثل تشنهاي که هميشه آب شور خورده است و با آب گوارايي روبهرو ميشود، سيراب ميكنند. با اين روش مخاطب ديد زيبايي به ائمه(عليهمالسلام) پيدا ميکند و مظلوميتشان را ميفهمد. تاريخ از اين جهت کارايي بيشتري در تبليغ داشته است.
رهنامه پژوهش: براي اينکه تاريخ از صرف نقل بودن خارج و علم تلقي شود، بايد به فلسفه تاريخ بپردازيم و نگاه درجه دو به تاريخ بيندازيم. بحث نگاه درجه دو به تاريخ را تا چه حد جدي گرفتهايم؟
استاد: براي پاسخ به اين سؤال خوب است كه يک تقسيم ثلاثي داشته باشيم. تاريخ را ميتوان در يكي از سه معنا به كار برد: 1. تاريخ نقلي مانند نقلهايي که در کتابهايي مثل طبري و امثال آن است؛ 2. تاريخ تحليلي كه تحليل و بررسي همين نقلها و گزارشها است و 3. فلسفه تاريخ که يک ايدئولوژي و جهانبيني کلي و نگرش کلي به ما ميدهد. در بخش فلسفه تاريخ، در غرب کارهاي فراواني شده است. فراواني كارهاي غربيان و عقبافتادگي ما در اين زمينه سبب شده است كه دانشوران ما هرگاه به سراغ اين مقوله ميروند مقداري خودباختگي نشان ميدهند و معمولاً كارهاي آنان را اصول مسلم تلقي ميکنند يا نقد جدي و زيادي به آنها وارد نميکنند. ما صاحبنظران بسيار كمي در فلسفه تاريخ داريم. کساني مثل شهيد مطهري و شهيد صدر وارد اين مقوله شدند به سمت قرآن رفتند. حق هم همين است که در اينباره از قرآن و سنتهاي آن و همچنين روايات کمکهاي بسيار بگيريم و بعد با علوم روز به صورت اجتهادي برخورد بکنيم، نه اينکه بدون مبنا گفتههاي ديگران را بپذيريم؛ البته مبنا بايد تثبيت شده باشد، نه ذوقي و استحساني.
تاريخ تحليلي مسئله مهمي است. از آنجا که هنوز مباني آن براي ما روشن نشده و آن را روششناسي نکردهايم، هر کسي با مباني و روش خاص خود به تحليل ميپردازد و اقوال و تحليلها متشتت ميشوند. براي نمونه هم سني، هم شيعه و هم مستشرق تاريخ تحليلي مينويسند؛ اما نتايج متفاوتي به دست ميدهند؛ زيرا هنوز قواعد تحليل روشن نشده است. بايد براي بيان قواعد تاريخ، علمي به نام قواعد تحليل تاريخ تعريف كنيم، مثل اصول فقه كه بيانگر قواعد فقه است؛ اما متأسفانه هنوز امكان و شرايطش را نداريم. واحدها بهگونهاي طراحي شدهاند که بيشتر به متن ميپردازند، اساتيد هنوز مسلط نيستند و روشها هم بسيار مختلف است. نياز است کار اجتهادي، مثل کارهايي که در حوزه در اصول و فقه ميشود، انجام بگيرد که متأسفانه نهاينكه در اول راه هستيم، هنوز راه نيفتادهايم كه خلأ بزرگي است. اساتيد تاريخ اندكاند و خيلي زود مشهور ميشوند و متأسفانه اشتغالاتشان اجازه نميدهد که وارد اين وادي شوند. حق اين است که بعضي از اساتيد که صاحب فکرند، وارد اين مقولات شوند، جرقههاي فکريشان را يادداشت کنند و طلاب مستعد را وارد اين حيطه كنند.
رهنامه پژوهش: فرق بين فلسفه تاريخ و تاريخ تحليلي چيست؟
استاد: بايد تاريخ را تعريف کنيم تا فلسفه تاريخ روشن شود. گاهي تاريخ به معناي عينيت تاريخ است، يعني آنچه اتفاق افتاده است؛ چه چيزي، چگونه و چرا اتفاق افتاده است؟ گاهي نيز تاريخ به معناي گزارههايي است که کاشف از آن اتفاق است، مثل سنت و حديث؛ نسبت اتفاق و گزاره تاريخي مانند نسبت سنت و حديث است. اين گزارهها در علمي به نام تاريخ ساماندهي ميشوند. فلسفه تاريخ ناظر به عينيت تاريخي است؛ مثل اينكه سنتها چه بودهاند؟ بر اساس كدام سنت فلان امت نابود شده است؟ سنتي که حاکم بر واقعيت تاريخ است. تاريخ به چه سمتي پيش ميرود؟ فرجام جهان چيست؟ محرک، هدف و غايت تاريخ چيست؟ آيا تاريخ تکرار ميشود، دور ميزند، خطي حرکت ميکند يا زيگزاگ پيش ميرود؟ اين عينيت تاريخي نوعي جهانبيني است و از بالا به تاريخ نگاه ميکند. ممكن است خيلي از فيلسوفان تاريخ تسلط تاريخي بر تاريخ نداشته باشند.
تحليل تاريخ، با توجه به گزارههاي علم تاريخ و با كمي جزئينگري بيشتر، مسائل را بررسي ميکند. چرا امويان سقوط کردند؟ چرا آلبويه دچار تشتت شدند؟ دولتهاي ديني يا دولتهاي شيعي را آسيبشناسي کنيم تا بفهميم علل رشد تمدن اسلامي چه بوده و چه عللي سبب افول آن شده است. حتي ميتوان ريزتر نيز بررسي كرد؛ چرا فلان خليفه نتوانست موفق باشد و شکست خورد؟ چرا مردم کوفه تا آخر با امام علي(عليهالسلام) همراهي نکردند؟ با قواعدي که در دست داريم مسائل را تحليل ميکنيم. در واقع تحليل يعني زمانشناسي، مکانشناسي، شخصيتشناسي، روانشناسي شخصيت و جامعهشناسي كه از تاريخ نقلي جدا ميشود.
رهنامه پژوهش: يعني در تحليل تاريخي هم ميتوانيم فقط به تحليل منقولات بپردازيم و هم ممکن است گاهي از فلسفه تاريخ استفاده کنيم.
استاد: بررسي گزارهها مقام اثبات است و اينکه تاريخ به چه سمتي پيش ميرود، مقام ثبوت. نگاه فلسفه تاريخي ما ممکن است در تحليلهاي ما تأثير بگذارد، اما ممکن است مستقيم دخالت نکند.
رهنامه پژوهش: وارد بحث روشي بشويم. آيا در بحث فلسفه تاريخ يا تحليل تاريخ کاري جدي انجام شده است كه بتوانيم روشي ارائه کنيم؛ مثلاً اگر كسي وارد تاريخ شد اين ده گام را بردارد تا به تحليلي درست و موفق برسد؟
استاد: در زبان فارسي و در محافل خودمان کمتر به اين مقوله پرداختهايم، بلکه ميتوانم بگويم اصلاً نپرداختهايم. کارهاي پراکندهاي در دانشگاهها و در مراکز حوزوي انجام شده است؛ اما هنوز به قدري نيست که بگوييم جاي خالي اين كار را پر کرده است. اين بزرگترين آسيبي است که در دوران معاصر در حيطه تاريخ داريم. تاريخ ممکن است شعب مختلفي داشته باشد، از جمله تاريخ شفاهي، که آنجا هم به تحليل نياز داريم. كتاب روش پژوهش در تاريخ را آستان قدس ترجمه و منتشر کرده است؛ اما آن هم در حال و هواي خاصي است و هنوز در سطح است؛ به عمق نرفتهايم. ما در تاريخ به كسي مثل شيخ انصاري نياز داريم که بتواند قواعد تاريخ را با ذهن نقاد و وقاد خودش و به سبک اجتهادي تحليل بکند و موجب تحولي در علم تاريخ شود. بايد عدهاي از همه چيز بگذرند و در اين مقوله متمحض بشوند؛ هنوز اين کار را نکردهايم.
رهنامه پژوهش: آيا اين کارهايي که در تاريخ به صورت تحليل انجام ميشود به صورت ارتکازي است؟
استاد: بله، تحليلها موردي است؛ براي مثال من امام علي(عليهالسلام) را با توجه به آنچه در ذهن و ارتکاز دارم، تحليل ميکنم و مينويسم و ديگري شايد بهگونهاي ديگر بنويسد؛ حتي ممكن است گرايشها در من تأثير بگذارد، يا روشي را به نفع شيعه بدانم و به کار بگيرم يا در جايي به نفع شيعه ندانم و استفاده نکنم و در نتيجه در کتابي ديگر جور ديگري بنويسم.
رهنامه پژوهش: مطلبي را درباره حديث و کلام و تاريخ فرموديد. چطور ميتوانيم نسبت اينها را بسنجيم و در صورت تعارض آن را برطرف كنيم؟
استاد: مباحث بين رشته تاريخ و علوم ديگر ضلع طويلي دارد و نميتوانم جواب قطعي به شما بدهم. براي هر کدام در حد چند رساله بايد کار کنيم؛ براي مثال به طلبهاي پيشنهاد داده بودم که تعامل تاريخ و کلام را در يک مسئله، مثل علم غيب يا عصمت، بررسي کند. کجا با هم تعامل دارند و کجا ممکن است در ظاهر متعارض باشند؟ اين تعارض چگونه و با چه ديد و مبنايي حل ميشود؟ همينطور بين تاريخ و حديث. جلسات مختلفي درباره تاريخ و کلام گذاشتيم که ميتوانيد در سايت سخن تاريخ ببينيد. اما تاريخ و حديث خاص اسلام است، چه سني و چه شيعه و بسياري از گزارههاي تاريخي با گرايشهاي مختلف در قالب حديث وارد شده که ممکن است روشهاي تاريخي و روشهاي تحليل نتيجه ديگري بدهند؛ براي نمونه در کتابهاي تاريخ متعصبان اهلسنت كه ميخواستند تشيع را به يهوديت نسبت دهند، شخصيتي به نام عبدالله بنسبا خلق شده بود که يک هزاره، يا بيشتر، شخصيت تاريخي مسلم فرض ميشد؛ از او سوء استفاده ميکردند و پيدايش شيعه را به او نسبت ميدادند. علامه عسکري که رحمت خدا بر او باد، در كتابش با استفاده از روشهاي تاريخي، ثابت کرد که اين شخصيت موهوم است و وجود خارجي نداشته است. ميتوانيم پاياننامهاي را به روششناسي علامه عسکري اختصاص بدهيم؛ همينطور روششناسي علامه جعفر مرتضي عاملي يا روششناسي افراد مختلف و کمکم با جمعشدن اين پاياننامهها، به کليت و نتيجهاي نسبتاً قطعي برسيم؛ اما در اين مسائل هنوز در قدمهاي نخستيم و از آنجا كه تاريخ ضعيف و نحيف است و اين علوم خيلي بزرگ و عريق و ريشهدارند، هنوز يافتههاي اين علوم بر تاريخ تحميل ميشود. هنوز تاريخي رها از کلام و رها از حديث، به صورت مدون و قطعي نداريم. علاوه بر اين، همانطور که علوم انساني ديگر، مثل جامعهشناسي، اقتصاد و علوم ديگر، يافتههايشان را بر تاريخ تحميل ميکنند، مورخان هم، در چارچوب نظري، تحت سيطره اين علوم درميآيند.
رهنامه پژوهش: اگر تاريخ را خوب نشناسيم آيا ممکن است حديث و قرآن يا حتي علوم ديگر را که براي خودشان تاريخي داشتهاند و در سير و تطورات تاريخي شکل گرفتهاند، خوب نفهميم؟
استاد: بله، خيلي فرمايش متيني است. اگر به قرآن و سنت هم مراجعه کنيم، مؤيدات فراواني براي اين فرمايش ميبينيم. بسياري از آيات قرآن آيات تاريخياند که عبرت و درسگيري را ميآموزند. حضرت علي(عليهالسلام) بر تاريخ تکيه دارد و ميفرمايد من چون تاريخ ميدانم مثل اين است که با امتهاي گذشته زندگي کردهام. برخي از بزرگان ميگويند کسي که تاريخ بخواند ميتواند انسان ده هزار ساله باشد و کسي که تاريخ نداند، مثل کودک چندساله است و در محدوده علم خودش گام برميدارد. اگر تاريخ ندانيم، حتي ممکن است در شناخت ائمه(عليهمالسلام) هم دچار مشکل شويم و نتوانيم واقعيت و عينيت آنان را تشخيص دهيم؛ اما با روشهاي تاريخي، مثل زمانشناسي، مکانشناسي و حتي مخاطبشناسي، موضوع هر يك از ائمه(عليهمالسلام) را بررسي ميکنيم.
رهنامه پژوهش: مثلاً شايد بحث تقيه در ميان باشد.
استاد: از همين فرمايش شما استفادهاي بكنم؛ اگر از تاريخ استفاده نکنيم، در فقه هم دچار نقصان ميشويم. يکي از ارکان برخي از اجتهادات فقهي، مسائل تاريخي است؛ بايد زمان و مکان ائمه را بشناسيم و بدانيم كه حديث در چه فضايي، مكه يا مدينه يا كوفه و براي چه مخاطبي صادر شده است. اين فضاها ممکن است تأثير بگذارد؛ متأسفانه در حوزهها به تاريخ اهميت نميدهند و آن را مطالعاتي قلمداد ميکنند. كساني هستند که ممکن است به اجتهاد هم رسيده باشند، اما تاريخ ائمه(عليهمالسلام) را بهاشتباه صد سال اين طرف و آن طرف ميگويند، زمان را تشخيص نميدهند، عباسيان و امويان را تشخيص نميدهند و سامانيان را با ساسانيان اشتباه ميکنند. چنين افرادي طبيعتاً در فهم احاديث هم ممکن است دچار مشکل شوند؛ پرهيز از اين اشتباه ضرورت بسيار مهمي است. هرچقدر ما به تاريخ بيتوجهيم، مستشرقان توجه دارند و با روشمند بودنشان يافتههاي جديدشان را به ما القا ميکنند. وهابيت هم، در لايه قويتر خودش، روي ريزبهريز مسائل تاريخي ما کار ميکند و با سلاح تاريخ پيش ميآيد. مرزهاي تاريخي ما نيز مرزهاي متزلزلي است و بايد تقويت شود. ما نيز بايد قوي شويم تا بتوانيم در مقابل آنان کار کنيم. شايد يکي از بهترين موارد کشف رضاي امام زمان همين بحثهاي تاريخي باشد که ميتواند شبهات را بزدايد.
رهنامه پژوهش: از سويي بحث بوميسازي و حوزويسازي تاريخ را مطرح کرديد و از سويي ديگر تاريخ را علمي ميدانيد كه با عقلا کار دارد نه فقط با متدينان؛ چطور ميشود اين دو مسئله را جمع کرد؟
استاد: ابتدا متذکر شوم که عقلا در مقابل متدينان نيستند و متدينان هم ممکن است عقلا باشند. متدين با توجه به اينکه به يک باور کلامي معتقد است و خود را موظف به پايبندي به آن باور و دفاع از آن ميداند، مراد است. تاريخ با عقلا سر و کار دارد يعني خود را در چارچوب کلامي خاصي محصور نميکند و فراتر از يک دين و يک کلام بحث ميکند. زبان مشترک عقلا است. از آنجا كه ما دين و مکتبمان را عقلاني ميدانيم، كه در جاي خودش ثابت شده است، اگر پاي عقلا يا عقل را به مکتبمان بکشانيم، ضرر نخواهيم کرد و نبايد واهمه داشته باشيم. برخي واهمه دارند كه طرح مسائل تاريخي، عقايد مردم را با ترديد روبهرو ميسازد؛ اين افراد در حقيقت نتوانستهاند عقايد مردم را به صورت عقلايي و عقلي تثبيت کنند. همچنين برخي از مسائلي که به اسم عقايد به مردم تزريق شده، در حقيقت عقيده نيستند. برخي از اين مطالب، باورهايياند که ائمه در زمان حضورشان با آنها مبارزه ميکردند و شيعه را از اين مطالب برحذر ميداشتند؛ اما وقتي سايه ائمه(عليهمالسلام) برداشته شد، عدهاي افراد کمسواد اينها را رايج کردند و بدين شكل اين پيرايهها گستردهتر شدند؛ براي مثال در محور غلو يا مسئله لعنِ اشخاص مثل صحابه، نه لعن کلي، ميتوانيم از نظر تاريخي ثابت کنيم که در عصر هيچ يک از ائمه(عليهمالسلام) لعن اشخاص وجود نداشته است، بلكه ميتوانيم خلافش را ببينيم. حضرت علي(عليهالسلام) ميفرمايد: آنان را سب نكنيد و بگوييد انشاءالله خدا هدايتشان کند. در تاريخ نميبينيم كه يك امام خليفهاي از خلفاي ثلاث يا صحابي را با ذکر اسم لعن کرده باشد.
رهنامه پژوهش: در خلوتها چطور؟
استاد: در خلوتها هم نداريم.
رهنامه پژوهش: اسرار آل محمد يا چيزهايي از اين قبيل آيا از ائمه(عليهمالسلام) نيست؟
استاد: اگر دقتهايي را که در احاديث فقهي به كار ميبريم، در اين نوع احاديث هم به كار گيريم، متوجه ميشويم كه وضعيت اين نوع احاديث چگونه است. بيشتر اين احاديث ضعيفاند؛ کسي نميتواند حديثي نشان بدهد که يكي از امامان، خلفا را با ذکر اسم لعن کرده باشد و آن حديث بر مبناي يک کتاب رجال، مثلاً نجاشي، صحيح باشد. تاريخ نشان بدهد، بسترشناسي بکنيم، امام در مدينه و زير ذرهبين بوده است. ايراداتي بر اصحاب امام گرفتند، اما نتوانستند از خود امام نقطه ضعفي بگيرند. اگر امام در آن فضا لعن ميکرد، تظاهرات وسيعي عليه امام صورت ميگرفت؛ زيرا در مدينه غلبه با طرفداران شيخين است نه شيعه. اينگونه احاديث در کوفه درست شده است. کتاب سليم بافته عدهاي از شيعيان است، کتاب معتبري نيست و از نظر تاريخي نميشود به آن استناد كرد. پاياننامههايي نوشته شده و ثابت کرده است كه از نظر تاريخي نميتوان به قضاياي تاريخي که فقط در اين کتاب آمده است، استناد کرد. زماني در يکي از شهرها بين برخي از علما اختلاف بود که لعن افضل است يا صلوات؛ در نهايت پيروزي از آن كساني شد كه لعن را افضل ميدانستند. اين مسئله جزو آموزههاي ائمه(عليهمالسلام) نيست، بلكه عدهاي غالي و تندرو در کوفه اينها را به امام نسبت دادهاند و امروز جزو آموزههاي اصلي ما شده است. همچنين ائمه(عليهمالسلام) تأکيد ميكردند معارفشان پخش شود، نه فضائل و معجزات و کرامات؛ اما در مجالس ما معمولاً به فضائل و کرامات پرداخته ميشود. کسي که اهل تعقل باشد، با کلام امام تعقل ميکند و از آن، اعجاز و فضيلت او را درک ميکند. نهجالبلاغه را به مخالفان نشان بدهيد و بگوييد اين خطبه و کلام امام من است؛ امامي كه امير کلام است. محتواي كلامش را ببينيد اينكه در توحيد و نبوت و معاد چه ميگويد. عالمي ميگفت دوست دارم به بهشت بروم، نه براي حورالعين و نعمتهاي مادي، فقط براي اينكه نهجالبلاغه را از زبان حضرت علي(عليهالسلام) بشنوم. صحيفه سجاديه، رساله حقوق يا احاديث امام صادق(عليهالسلام) نيز همينطور است. اينها را ترويج نكردهايم؛ چون درگير با مسائلي بودهايم که اگر هم مورد نظر ائمه بوده، اصل نبوده است و ائمه(عليهمالسلام) آنها را اصليترين وسيله گسترش معارفشان نميدانستند.
نکتهاي را عرض کنم که گنج عظيمي است و ما از آن غافل ماندهايم. شبهات آينده شبهات تاريخي است و قهرمان اين عرصه نه فيلسوفاناند، نه فقها و نه متکلمان؛ چون زبان اينها درونگروهي است. کسي بايد در اين عرصه بيايد که زبانِ فراگروهي داشته باشد و بتواند به مقابله بپردازد. ميتوانيم اين مسئله را در راه دفاع از اهلبيت و زدودن شبهات کارآمد کنيم.
رهنامه پژوهش: در حال حاضر تاريخ در حوزه مسئله و درسي جانبي است؛ اما به نظر ميرسد طلبهها ـ در هر گروهي كه هستند، چه كساني كه به صورت خاص در تاريخ کار ميکنند يا كساني که دروس ديگري ميخوانند ـ بايد به ابزار علم تاريخ مسلط باشند. چه مسير و سير مطالعاتي را به آنان پيشنهاد ميكنيد تا به آن ابزار تاريخي مسلط شوند؟
استاد: ديگر زمان اينكه تاريخ را مطالعاتي بدانيم گذشته است. خواندن تاريخ، حتي در سطوح بالا، به استاد نياز دارد. در کلاسهاي ما کساني بودند که شايد در فقه، کلام يا فلسفه مجتهد بودند و با نگاه نقلي به تاريخ وارد كلاسها شدند و فکر ميکردند که ميشود گذراند؛ اما بعد از يك ترم احساس کردند که نياز دارند؛ يعني فهميدند هنوز چيزي به دست نياوردهاند. اين ترمها حدود پنج هزار صفحه مطالعاتي دارد؛ يعني براي هر جلسه بايد صد يا دويست صفحه را مطالعه کنند تا سر كلاس بحث کنيم. با اين برنامه متوجه شدند كه تا حالا چيزي نميدانستند و در تاريخ عوام بودند. اين مسئله درباره همه صادق است؛ يعني هر کسي در هر علمي که متخصص است، فقط در همان علم تخصص دارد و ديگر اين آموزه کهنه شده است که کسي که متخصص در فقه باشد در همه علوم ديگر مباني را دارد. مباني هر علم با علم ديگر متفاوت است. تلقي ما اين است كه کسي که اصول فقه خوانده باشد، ميتواند در هر علمي مجتهد شود و کسي که اصول فقه نخوانده باشد، در هيچ علمي نميتواند مجتهد شود؛ اين از بديهيترين اصول باطلشده است. بايد در سطوح بالا به ضرورت علم تاريخ برسيم؛ حتي اگر بخواهيم از مکتبمان دفاع کنيم؛ يعني اصلاً دفاع از مکتب منوط به اين است که تاريخ را به صورت روشمند بياموزيم وگرنه عقب ميافتيم. وهابيت در خيلي از مسائل از نظر علمي ما را دور ميزند و لازم است ما به اين سلاحها دست پيدا کنيم؛ تاريخ هنوز پرستيژ ندارد. اين ايده که تاريخ را مطالعاتي و بينياز از استاد بدانيم، خيلي بسيط است؛ البته استادهاي تاريخ هم بايد سطحشان را بالاتر بياورند. قبول دارم كه خيلي از استادان تاريخ از نسل قديماند و روش ندارند. بعضي از اين اساتيد نميدانند روش چيست و با همين ديد با تاريخ برخورد ميکنند. زماني از سر ناچاري براي کساني که فرصت ندارند، بهخصوص كساني كه در شهرستانها هستند و نميتوانند استادان قوي ببينند، سير مطالعاتي تنظيم کرديم و در سايت گذاشتيم. براي مطالعه جنبههاي مختلف تاريخ، مثل تاريخ جاهليت، تاريخ اسلام و تاريخ تمدن، چند کتاب معرفي کرديم؛ اما از سر اضطرار، تا علاقهمندان با بعضي از کتابهاي روشمند در مقولات مختلف آشنا شوند.
ديگر زمان اينكه تاریخ را مطالعاتی بدانيم گذشته است. خواندن تاریخ، حتي در سطوح بالا، به استاد نياز دارد. در کلاسهای ما کسانی بودند که شايد در فقه، کلام یا فلسفه مجتهد بودند و با نگاه نقلی به تاريخ وارد كلاسها شدند و فکر میکردند که میشود گذراند؛ اما بعد از يك ترم احساس کردند که نیاز دارند؛ یعنی فهمیدند هنوز چیزی به دست نیاوردهاند.
يکي از مقولاتي که ضرورت دارد و بايد وارد حوزههاي علميه شود، بحث تاريخ علم است؛ تاريخ علم به صورت کلي و تاريخ علم خاص. فقهاي ما بايد تاريخ علم فقه را بدانند؛ بدانند مکتب جبل عامل و حله چيست و تأثير و تأثر اينها بر يکديگر چيست. اگر قواعد تاريخ علم را بدانند در آن علم مسلطتر ميشوند.
مسئله ديگر اين است كه تخصصها بايد جزئي و ريز بشوند؛ زيرا علم تاريخ شعب مختلف و فراواني دارد. متخصص در کل تاريخ نداريم و نميتوانيم داشته باشيم، همچنين در کل تاريخ اسلام نداريم و نميتوانيم داشته باشيم؛ حتي متخصص در تاريخ تشيع نداريم و نميتوانيم داشته باشيم. تخصصها بايد ريز شود، مثلاً ممکن است كسي متخصص امام صادق باشد؛ بنابراين بايد موضوعات تاريخ را تخصصي و ريز تعريف کنيم و پيش بياييم.
رهنامه پژوهش: به شيوههاي مختلف ميشود به تاريخ پرداخت، مثلاً تاريخ روزشمار، تاريخ اشخاص، تاريخ اقوام يا تاريخ تمدن يا کشور. اگر ممكن است اقسام تاريخ و ضرورت و فايده هر کدام را بگوييد.
استاد: محورهاي کلان تاريخ عبارتاند از: تاريخ اسلام، تاريخ باستان، تاريخ ايران، تاريخ تشيع، تاريخ معاصر، تاريخ تمدن اسلامي، تاريخ شفاهي، مباحث نظري تاريخ مثل فلسفه تاريخ، تاريخ علم و قواعد تاريخ علم. تاريخ شعب مختلفي دارد که با تلاش دوستان انشاءالله در آينده دانشکدهها و دانشگاههاي تاريخ راهاندازي ميشوند.
رهنامه پژوهش: علم تاريخ چه جايگاه و اهميتي براي طلاب، بهخصوص جامعه المصطفي و طلاب خارجي، دارد؟
استاد: تاريخ اهميت فراواني دارد و از اين جهت که گروه تاريخ و در کل جامعه المصطفي، بيشتر با طلاب غير ايراني سر و کار دارد كه وضعيت تاريخ در کشورهايشان با وضعيت تاريخ در ايران متفاوت است، رشته تاريخ در اينجا اهميت فوقالعادهاي پيدا ميکند. شايد از 25 مليت در اينجا طلبه داشته باشيم كه تاريخ در برخي از اين کشورها، بهخصوص کشورهايي که خيلي آکادميکاند، جزو رشتههاي برتر علوم انساني است و برخي از رشتههاي علوم اسلامي يا انساني ما، مثل علوم قرآن، فلسفه يا کلام، در آن كشورها مطرح نيستند. تاريخ، برخلاف كلام و حديث و علوم قرآن، برونگروهي و ابزاري براي صحبت با همه عقلا است، نه فقط گروه متدينان؛ از اين رو طلاب خارجي که از گرايشهاي مختلفاند، وقتي به کشورشان برميگردند ميتوانند با ابزار تاريخ با ديگران صحبت کنند. متأسفانه پيشتر رويكردي خالي از روشمندي و علمينگري به تاريخ داشتيم و معمولاً تاريخ را در امثال نقل فضائل، مناقب و اينها منحصر کرده بوديم. به اصطلاح مواد داريم، اما ابزار نداريم؛ مثل کسي که کلي مصالح ساختماني داشته باشد، اما طراحي نداشته باشد؛ از اين جهت انسجام و طراحي مشخصي نداشتيم. نکته ديگر اينکه وهابيها و مستشرقان درباره تاريخ بسيار کار كردهاند و از آن طريق شبهات را به جامعه جهاني وارد ميکنند؛ بنابراين اين طلاب بايد به علم روز مسلح باشند که بتوانند شبهات را پاسخ بدهند. ما بايد هدفمند کار ميکرديم: هم طلبگي و هم روشمند. بايد هر دو را ميداشتيم؛ زيرا کشورهايي که با آنها سر و کار داريم، گاهي از نظر فکري و فرهنگي نقيض هستند؛ برخي خيلي تند و برخي ديگر خيلي کند.
حدود چهارده سال از تشکيل گروه تاريخ ميگذرد. از صفر تا صد اين گروه داخلي است؛ يعني تمام برنامههاي آن در داخل خود حوزه، خود جامعه المصطفي چيده شده است. مؤسسات ديگر، مثل مؤسسه امام خميني يا باقرالعلوم، يک رشته آماده را گرفتند؛ اما ما از ابتدا اقتضاي طلبگي، اقتضاي قم بودن، اقتضاي طلبه خارجي بودن و ارتباطاتي که اين رشته با رشتههاي ديگر دارد را بررسي کرديم و سپس واحدها را تنظيم كرديم. حاصل اين چهارده سال، يازده رشته در مقاطع مختلف است. در مقطع عمومي تاريخ اسلام را داريم که تمام مسائل مربوط به تاريخ اسلام را، در حدود هفتاد واحد تخصصي، در بر ميگيرد. در مقطع ارشد و دكتري، برخلاف جاهاي ديگر، تاريخ اسلام نداريم، بلكه آن را به چهار رشته تخصصي تاريخ تشيع، تاريخ اهلبيت، تاريخ معاصر جهان اسلام و تاريخ تمدن اسلام تجزيه كرديم؛ يعني ما براي اولين بار، در اينجا در دو رشته سطح چهار تخصصي داريم که حوزه ندارد: «تاريخ اهلبيت» و «تمدن اسلامي در دوره معاصر». تاريخ اهلبيت به صورت آکادميک براي اولين بار در اين گروه و در قالب يك رشته تحصيلي و نه گرايش، تشکيل شده است و 32 واحد تخصصي دارد كه به شكل روشمند و علمي ارائه ميشود. تاريخ معاصر جهان اسلام نيز براي اولين بار در اين گروه ارائه شده است. تاريخ تشيع و تاريخ تمدن اسلامي در جاهاي ديگر هم تدريس ميشود، اما واحدها در اين گروه فرق دارند و بوميسازي شدهاند.
تا كنون نزديك به دويست دانشپژوه داشتيم و تأكيدمان بر سطح چهار و دکتري است. دقت فراواني ميشود كه رسالهها، هفتاد پاياننامه ارشد و حدود پنجاه تحقيق پاياني، پاسخگوي ضرورتها و نيازها باشند. پاياننامههاي ارشد ما سياستگذاري شدهاند؛ يعني هر پاياننامهها قطعهاي از يك پازل است، مثلاً تاريخ تشيع در کشمير يا مناطق مختلف ديگر. ايده ما اين بوده كه عصاره تحصيل طلبه در پاياننامهاش باشد و به ما فايده برساند. ما اطلاع كاملي از کشور همه اين طلاب نداريم و اگر بخواهيم آگاه شويم کار و هزينه زيادي ميطلبد؛ بر همين اساس پاياننامهها را به سمت نيازهاي منطقهاي سوق داديم و خواستيم در آن زمينه کار کنند كه با اين روش، با خرج اندک، طلبه پاياننامهاش را بر اساس علاقهاش مينويسد و براي جامعه المصطفي و کشورمان قابل استفاده است؛ براي مثال طلبه تحقيق خوبي درباره تاريخ تشيع در كشورهايي مثل کشمير، افغانستان، پاکستان و … ارائه ميكند.
يکي از ويژگيهاي گروه تاريخ توليد يک مجله دانشپژوهي و دو مجله علمي وزين است. تنها مجله علمي و پژوهشي جامعه المصطفي، به نام تاريخ پژوهشنامه مطالعات جهان اسلام يا مطالعات تاريخي جهان اسلام، متعلق به اين گروه است كه تاكنون سه شماره از آن ارائه شده است. مجله قديمي ديگري به نام سخن تاريخ داريم كه علمي ترويجي است و حدود بيست شماره از آن عرضه شده است. شماره اول مجله دانشپژوهي نيز از چاپ خارج شده است. اين مجلات تأثير خوبي بر هويتبخشي به طلاب و اعتماد به نفس آنان گذاشته است.
فعاليت ديگر اين گروه در فضاي مجازي است. سايت «سخن تاريخ» شايد بزرگترين سايت تخصصي ايران باشد. اين سايت حدود دو سال و نيم است که تشکيل شده و در طي اين دو سال و نيم بيش از 600 هزار بازديد داشته است؛ در حال حاضر نيز روزانه حدود دو هزار بازديد دارد. اين پايگاه مجازي بسيار منضبط است و ميتواند معيار خوبي براي سايتهاي علمي باشد. سخن تاريخ تقريباً براي علاقهمندان به بحثهاي تاريخي، بهخصوص تاريخنويسان حوزوي، مرکزيت پيدا کرده است. در اين سايت کارهاي طلاب و اساتيد را پوشش ميدهيم و تأكيد داريم كه آثار افراد معمم را حتماً ارائه كنيم که مشخص شود تاريخ در حوزه در حال رشد است. يکي از مهمترين ويژگيهاي اين سايت ويژهنامههايي درباره ائمه(عليهمالسلام) است؛ مقالات علمي خوبي كه درباره ائمه(عليهمالسلام) بوده، بهصورت ويژهنامههايي مستقل در دسترس هستند. کار جالبي هم در سايت شده كه از آقاي قرائتي الهام گرفتهايم؛ ايشان ميگفت چرا حوزه علميه سايت خنده نميگذارد. با اين نگاه بخش «شکرستان تاريخي» را ايجاد کرديم که با لطيفههاي تاريخي جذابيت سايت را افزون ميکند.
رهنامه پژوهش: در انتخاب استادان چه روشي داشتهايد؟
استاد: يکي از سياستهاي ما تنوع اساتيد بوده است. در اين چهارده سال از حدود صد استاد، از مناطق و نهادهاي مختلف و با ديدگاههاي گوناگون و در سطوح متفاوت، بهره بردهايم.