
حديث مشهوري که در آن ابان بن تغلب ميگويد از امام صادق در مورد ديه قطع يک انگشت زن پرسيدم، فرمود 10 شتر، پرسيدم دو انگشت؟ فرمود: بيست شتر، گفتم سه انگشت؟ فرمود: سي شتر، گفتم: چهار انگشت؟ فرمود بيست شتر … و اين حکم پيامبر است که ديه زن تا ثلث مساوي با ديه مرد است و آنگاه که از ثلث بگذرد نصف ديه مرد است، بعينه و با همين سوال و جوابها از ربيعه الرأي و سعيد بن مسيب نقل شده است و در آن ربيعه الرأي از سعيد بن مسيب در مورد ديه قطع انگشتان زن سوال ميکند و پاسخ همان است که ما از امام صادق داريم. در آخر ربيعه اشکال ميکند که در قطع 4 انگشت جراحت وي بيشتر شده و ديه او کمتر؟ سعيد بن مسيب در پاسخ ميگويد اهل عراق هستي؟ (توجه اينکه ابان بن تغلب نيز به امام صادق ميگويد اگر کسي در عراق اين حرف را به ما ميگفت انکار ميکرديم) ربيعه ميگويد: به عراقي بودن من چه کار داري، عالمي هستم که ميخواهم يقين پيدا کنم يا جاهلي هستم که در پي يادگيريام. سعيد بن مسيب ميگويد اين حکم سنّت پيامبر است.
مقدمه
پس از وفات پيامبر اسلام در اوايل سال يازدهم هجري و با تاثيرگذاري افراد ذينفوذ در جامعه اسلامي، امّت اسلامي دچار افتراق شد و نحلههاي مختلف با ديدگاههاي متفاوت کلامي، عقيدتي و فقهي پديدار گشت و به مرور زمان و با پديد آمدن گروههاي فکري جديد و يا تقويت نحلههاي پيشين اين افتراق توسعه يافت و حد و مرزها تا حدود زيادي شفاف شد. اما از آنجا که تمامي اين فرقهها و گروهها تحت لواي اسلام شکل گرفته بود، در عين افتراق و اختلاف فکري، نقاط کلي و کلان مشترکي نيز داشتند. علاوه بر آنکه غالباً به لحاظ سکونت در کنار هم ميزيستند و گاه با توجه به همان نقاط مشترک از يکديگر تأثير ميپذيرفتند و يا مطالب و نکاتي را از آموزههاي مکتبهاي ديگر در حوزه معارف دين تلقي به قبول ميکردند و يا مشترکات خود را با ساير مکتبهاي فکري کشف ميکردند. البته به طور معمول مطالب مورد پذيرش و يا کشف نقاط مشترک از طريق بزرگان مکتب و صاحبان فکر آن صورت ميگرفت و به اصطلاح توسط ايشان غربال ميشد و از فيلتر آنها ميگذشت. در اين زمينه ميتوان به مشترکات و تأثيرگذاري دو مکتب حديثي شيعه و اهل تسنن بر يکديگر اشاره کرد و آن را در محورهاي ذيل جستجو کرد:
أ: احاديث مشترک
حجم احاديث مشترک ميان احاديث شيعه و احاديث اهل سنت به نسبت بسيار است. البته در اين اشتراک گاهي الفاظ و عبارتها نيز به طور کامل بر هم تطبيق دارند. گاهي اختلاف کمي در الفاظ ديده ميشود و گاه مضمون مشترک دارند. در اين زمينه آثاري نيز تاکنون منتشر شده است اما به طور اجمال ميتوان آنها را به ترتيب در حد احاديث مشترک در قالبهاي زير مشاهده کرد:
1ـ احاديث اخلاقي؛
در ميان احاديث شيعه و سني، روايات اخلاقي از اشتراک بيشتري برخوردارند. بهعنوان نمونه در عناوين مختلف اخلاقي که در سالهاي اخير در موسسه دارالحديث به انجام رسيده و احاديث آن گردآوري و دستهبندي شده و در ضمن کتاب ميزان الحکمه، دانشنامه معارف قرآن و حديث و مجموعههاي ديگر به چاپ رسيده و يا عناويني که در مراحل تکميل است و هنوز چاپ نشده کمتر حديث اخلاقي به چشم ميخورد که آدرس از منابع سنتي و شيعه را با هم نداشته باشد. در اين بين احاديثي که از جهت لفظي مشترکند نيز بسيار ديده ميشود.
2ـ احاديث فقهي؛
در ابواب مختلف فقهي همچون عناوين موجود در باب صلاه، حج، زکاه و … احاديث مشترک ميان شيعه و اهل تسنن بسيار است هر چند به گستردگي احاديث اخلاقي نيست، اما شايد با يک کنکاش و کار پژوهشي گسترده بتوان ادعا کرد درصد بسيار زيادي از احاديث فقهي (شايد حدود هشتاد درصد) ميان اين دو مکتب مشترک است، البته در ميان احاديث آنها نيز تعارض وجود دارد، بدين معنا که در اکثر ابواب فقهي آنها ممکن است احاديثي يافت شود که با احاديث شيعه ناسازگار باشد، اما احاديث مطابق با مضمون احاديث فقهي شيعه نيز در منابع معتبر حديثي ايشان بسيار است و همانگونه که تعارض در ميان احاديث شيعه به چشم ميخورد در ميان احاديث اهل تسنن نيز وجود دارد. بهعنوان نمونه در زمينه تمام يا شکسته بودن نماز مسافر در ميان احاديث ايشان تعارض وجود دارد و در منابع بسيار معتبر خود نيز احاديثي دال بر قصر نماز در سفر را نقل کردهاند.
براي دست يافتن به ميزان احاديث مشترک فقهي ميتوان در کنار کتاب «وسائل الشيعه» کتاب «مدارک فقه اهل السنه علي نهج وسائل الشيعه» را ملاحظه کرد و احاديث چند باب از عناوين آن را که براساس ابواب وسائل الشيعه چيده شده است، با يکديگر مقايسه نمود. بهعنوان نمونه در اولين باب از ابواب مقدمه عبادات که در ابتداي کتاب وسائل الشيعه آمده، مرحوم شيخ حرّ عاملي تعداد 39 روايت را با محوريت «بني الاسلام علي خمس» گردآوري کرده است. اصل اين مضمون در احاديث اهل تسنن نيز وجود دارد و در کتاب فوقالذکر جمعآوري شده است و ميتوان گفت جزو احاديثي است که ميان شيعه و سني تواتر معنوي دارد.
متون فقهي گزارش شده از صحابه و تابعين نيز در بسياري از موارد با احاديث اهلبيت مشترکند، هر چند باز در ميان خود آنها نيز تعارض به چشم ميخورد.
بهعنوان نمونه حديث مشهوري که در آن ابان بن تغلب ميگويد از امام صادق در مورد ديه قطع يک انگشت زن پرسيدم، فرمود 10 شتر، پرسيدم دو انگشت؟ فرمود: بيست شتر، گفتم سه انگشت؟ فرمود: سي شتر، گفتم: چهار انگشت؟ فرمود بيست شتر … اين حکم پيامبر است که ديه زن تا ثلث مساوي با ديه مرد است و آنگاه که از ثلث بگذرد نصف ديه مرد است …[1]
ميتوان گفت از ديدگاه دانشمندان شيعه در زمينه رجال، سنّي بودن و به طور کلي غير امامي بودن يک راوي نقطه ضعفي براي وي به حساب ميآيد و اگر در عين غير امامي بودن ثقه باشد روايت را از درجه صحيح به درجه موثق تنزيل ميدهد.
عيناً همين مضمون و با همين سوال و جوابها از ربيعه الرأي و سعيد بن مسيب نقل شده است و در آن ربيعه الرأي از سعيد بن مسيب در مورد ديه قطع انگشتان زن سوال ميکند و پاسخ همان است که ما از امام صادق داريم. در آخر ربيعه اشکال ميکند که در قطع 4 انگشت جراحت وي بيشتر شده و ديه او کمتر؟ سعيد بن مسيب در پاسخ ميگويد اهل عراق هستي؟ (توجه اينکه ابان بن تغلب نيز به امام صادق ميگويد اگر کسي در عراق اين حرف را به ما ميگفت انکار ميکرديم) ربيعه ميگويد: به عراقي بودن من چه کار داري، عالمي هستم که ميخواهم يقين پيدا کنم يا جاهلي هستم که در پي يادگيريام. سعيد بن مسيب ميگويد اين حکم سنّت پيامبر است.[2]
3ـ احاديث کلامي و اعتقادي؛
مضمون مشترک در ميان احاديث کلامي و اعتقادي نيز ميان شيعه و اهل تسنن پيرامون کليات چون اصل توحيد، نبوت و معاد ديده ميشود، هر چند در اموري کلان مانند امامت و خلافت بعد از پيامبر اکرم و يا اموري جزئيتر چون خصوصيات معاد، ملاقات با خدا در روز محشر (جسم بودن خدا)، برخي از صفات پيامبر مانند عصمت آن حضرت از خطا و نسيان و … روايات دو مکتب اختلاف شديد و اساسي با يکديگر دارند.
ب: نگاه اهل بيت به احاديث و محدثين عامه
در سيره عملي اهلبيت هيچگاه تقابل صرف و به دور از انديشه و بدون شنيدن گفتار و فکر طرف مقابل و تاييد و يا پاسخ آن از روي انديشه و استدلال گزارش نشده است.
آنچه از آن بزرگواران به نقل در آمده است حکايت از برخوردي عالمانه و متين و به دور از تشنجآفريني همراه با استدلالها و احتجاجهاي قانعکننده دارد و همين برخورد را نيز به اصحاب خويش در مواجه با ديگر نحلهها سفارش ميکردند، اينگونه برخورد از ائمه اطهار را با احاديث و محدثين اهل تسنن ميتوان در محورهاي زير بيان داشت:
1ـ شرکت در مجالس حديثي آنها؛
در حديثي در کتاب کافي آمده است: «کان ابوعبدالله قاعداً في حلقة ربيعة الرأی فجاء اعرابی فسأل ربيعة الرای عن مسألة … »[3]
اين گزارش حکايت از حضور بيدغدغه و بدون حاشيه امام صادق در ميان افراد گردآمده در اطراف ربيعه الرأي دارد که از فقها و محدثين اهل تسنن است و جالب است که براساس اين حديث حضرت در آخر بدون هيچ مشکلي نظر خويش را اظهار نموده است.
2ـ احتجاجها
شرکت در مجالس علمي که حتي گاهي از طرف حاکم وقت چون معاويه يا مأمون تشکيل ميشد اين فرصت را به امام ميداد تا با احتجاجهاي مستدل و قوي به ارائه مکتب اهلبيت و دين راستين اسلام و فهم درست احاديث و سيره نبوي بپردازد و ائمه اطهار به اقتضاي شرايط از اين فرصتها بيشترين بهره را ميبردند. کتاب احتجاج که توسط مرحوم طبرسي از محدثين قرن ششم هجري گردآوري شده منبع خوب و نسبتا غني در اين زمينه است.
3ـ سفارش به اخذ علم و حکمت
در احاديث بسياري از ائمه اطهار به آموختن علم و دريافت حکمت تاکيد شده از هر کس و در هر کجا که باشد، در برخي از آنها به اين نکته تصريح شده که به گوينده کلام توجه نکن بلکه به اصل حرف توجه داشته باش.[4]
اين احاديث به طور کلي ميفهماند که اگر مطلب حکمتآميزي در احاديث نحلههاي ديگر از مسلمانان و يا حتي کلمات حکيمانه از هر کسي بود بايستي اخذ شود و مورد عمل قرار گيرد اما در برخي متون سوال خاصي از امام مطرح شده و آن اينکه آيا از احاديث پيامبر چيزي در دست عامه هست؟ و امام براساس اين نقل فرمودهاند: بلي، آنها نيز احاديثي از پيامبر را در دست دارند.[5]
ج: نگاه محدثين مشهور شيعه به احاديث عامه
در ميان محدثين مشهور شيعه بزرگاني بودهاند که احاديث اهل تسنن را در کتابهاي خود راه دادهاند و حتي گاهي با همان سند سني آن را گزارش کردهاند. در اين زمينه ميتوان از شيخ صدوق بهخصوص در کتابهايي از ايشان چون خصال، امالي و علل الشرايع و سيد مرتضي در کتاب رسائل و شيخ مفيد و شيخ طوسي در کتاب اماليشان نام برد.
د: نگاه رجاليان شيعه؛
از ظاهر عبارتهايي که در کتب رجالي پيرامون محدثين آمده است ميتوان گفت از ديدگاه دانشمندان شيعه در زمينه رجال، سنّي بودن و به طور کلي غير امامي بودن يک راوي نقطه ضعفي براي وي به حساب ميآيد و اگر در عين غير امامي بودن ثقه باشد روايت را از درجه صحيح به درجه موثق تنزيل ميدهد.
هـ: وثوق بيشتر يا سلب اطمينان از صدور حديث مشترک
در اينجا سوالي رخ مينمايد و آن اينکه وجود يک حديث در منابع حديثي شيعه و سني و به اصطلاح مشترک بودن آن ميان دو مکتب حديثي باعث وثوق بيشتري نسبت به صدور آن حديث از معصوم ميشود و يا وثوق به صدور آن را کاهش داده و در نتيجه منجر به سلب اطمينان به آن حديث ميشود؟
در پاسخ به سوال فوق ميتوان گفت اگر حديث مشترک در منابع حديث شيعه با سندهاي معتبر و شيعي آمده، وجود آن در منابع حديثي اهل تسنن ميتواند وثوق به صدور حديث را افزايش دهد. همچنين اگر در منابع حديثي شيعه با سندي ضعيف و يا در منابع نه چندان قوي آمده امّا مضمون حديث مطابق با عرف عقلا، عقل سليم، فطرت انساني، آموزههاي قرآني، سنت قطعي يا مورد اطمينان، چارچوبهاي شريعت (مذاق شرع) و … باشد در اين صورت نيز وثوق به صدور حديث افزايش مييابد اما اگر آن حديث در منابع ضعيف شيعي و با سندهاي غير معتبر، مجهول و يا سني آمده و با امور فوقالذکر نيز در تعارض باشد نه تنها وثوق را افزايش نميدهد بلکه ميزان آن را کاهش داده و در مواردي حتّي در صدور آن حديث ترديد جدّي پديد ميآيد و يا اطمينان به عدم صدور آن حاصل ميشود.
و: ترجيح يک طرف تعارض به واسطه «ما خالف العامه»
با وجود چيزي بهعنوان تقيه در اکثر دوران حضور ائمه بين آن بزرگواران و راويان و يا بين خود راويان قاعدهاي کلي و منطقي از طرف اهلبيت به ياران و شيعيان القاء شد که در صورت تعارض دو حديث و يا دو دسته از احاديث با يکديگر و به نتيجه نرسيدن در عرضه آن دو به قرآن و سنت قطعي و شهرت روايي و باقي ماندن آن دو بر تعارض، بايستي آنها را به احاديث اهل تسنن عرضه کرد و دستهاي که مخالف با احاديث ايشان باشد ترجيح مييابد چراکه ممکن است حديث مطابق با احاديث آنها از روي تقيه صادر شده باشد اما بايستي در نظر داشت که ترجيح حديث به واسطه مخالفت آن با احاديث عامه فقط اختصاص به باب تعارض دارد و مطلق نيست.
ز: نبود حديث شيعي در يک عنوان
اگر در يک عنوان از عناويني که در حوزه معارف حديثي شکل گرفته تنها احاديث اهل سنت را داشته باشيم و هيچگونه حديثي در منابع حديثي شيعه در اطراف آن موضوع يافت نشود و آيهاي از قرآن هم در آن زمينه نباشد بياعتمادي جدّي نسبت به آن موضوع پديد ميآيد و احاديث آن را نميتوان تلقي به قبول کرد، بهويژه اگر آن موضوع از گستره بالا و يا اهميت خاصي برخوردار باشد و يا از معارف کلان دين به شمار آيد.
ح: ديدگاه اهل تسنن به مکتب حديثي شيعه
در اينکه علما و محدثين اهل تسنن چه برخوردي با حديث و محدثين شيعه داشتهاند بايستي پژوهشي گسترده و قوي صورت گيرد، در اينجا به اجمال ميتوان گفت برخي از راويان عامي مذهب بودهاند که ائمه اطهار را بهعنوان يک راوي عالم از سلاله پاک پيامبر و طريق روايت وي از اجداد پاکش را بهعنوان بهترين طريق قابل اعتماد براي احاديث پيامبر پذيرفته بودند، لذا امام هم سعي ميکرد روايات پيامبر را براي وي نقل کند و خود تنها نقش راوي را ايفا نمايد. در اين زمينه ميتوان نام اسماعيل بن مسلم مشهور به سکوني را آورد که اکثر قريب به اتفاق احاديثي که از امام صادق نقل ميکند حديث آن حضرت از پيامبر است و نيز ميتوان به قريب يکصد و پنجاه راوي از راويان شيعه چون ابان بن تغلب اشاره کرد که اهل سنّت در منابع حديثي خود از آنها حديث نقل کردهاند. مجموعه اين راويان را در کتاب «رجال الشيعة في اساتيد السنة» تأليف محمد جعفر طبسي ميتوان ملاحظه نمود.
پی نوشت ها:
[1]. الکافي، ج 7، ص 300، ح 6.
[2]. السنن الکبري، للبيهقي، ج 8، ص 96.
[3]. الکافي، ج 7، ص 409، ح 1.
[4]. خذ الحکمة ممّن أتاک بها و انظر إلي ما قال و لاتنظر إلي من قال.
[5]. ر.ک: الاختصاص، ص 308 و بصائرالدرجات، ص 363، ح 2.