
تاريخ براي فهم علوم، بسيار مؤثر است. در فقه در بحث صلاه، در خصوص اوقات صلاه، نظريات مختلفي و روايات متفاوتي وجود دارد. بعضيها مثل و مثلين را مطرح کردند. در لمعه خوانديد. بعضيها دوهفتم، چهارهفتم و تمام را مطرح کردند. وقتي اطلاعات تاريخي داشته باشيد و روايات تاريخي را ببينيد، برايتان توضيح ميدهند که اين، نوعي تقيه بوده است. ايجاد اختلاف کردند تا رفتارهاي متفاوتي شکل بگيرد تا حساسيت نسبت به شيعه کم شود. اين مسئله را در مورد اعداد رکعات نمازهاي نوافل نيز ميبينيد. زراره ميگويد: به من گفتيد چهل و چند رکعت بخوانم، به ابابصير گفتيد 51 رکعت بخوان، مشکل چيست؟ حضرت توضيح ميدهد: “ان الذي فرق بينکم هو راعيکم: آن کسي که بين شما تفرقه مياندازد، چوپان شما است”. اينکه نقش ائمه را در آن دوره بفهميد و پيچيدگيهاي فضاي تاريخي را بشناسيد، بسياري از اوقات به فهم روايات کمک ميکند.
رهنامه پژوهش: شمارههاي اخير نشريه درباره نگاه درجه دو به علوم است. در اين شماره به علم تاريخ خواهيم پرداخت. با توجه به اينکه تاريخ مجموعهاي از گزارههاي جزئي است، آيا اساساً ميتوان تاريخ را علم تلقي کرد و اگر قرار است علم محسوب شود، چه تعريفي بايد از آن ارائه كرد؟
استاد: بخش كوچكي از بحثهاي علميِ حول تاريخ، درآوردن مجموعه منقولات و گزارههاي جزئي در خصوص تاريخ است و همين مباحث، پايهاي براي مجموعه بحثهاي بسيار مفيد و موثري است که با عنوانهاي مختلفي چون تاريخ تحليلي و فلسفه تاريخ ـ که امروزه بسيار اثرگذارند ـ از آنها ياد ميکنيم. ميدانيد در تعريف، اينکه يک موضوع را علم تلقي کنيم يا نه، داستان و گفتگو بسيار زياد است كه به بحث ما نيز خيلي مربوط نيست. اگر با نگاه کاربردي به تاريخ بنگريم، مسلماً يکي از مفيدترين علوم، علم تاريخ است؛ اگرچه مشتمل بر قواعد کلي نباشد.
رهنامه پژوهش: چرا؟
استاد: چون تاريخ از چند جهت مفيد است، هم فينفسه و هم در غير خودش. خودش اثرگذار است از اين جهت که بهترين جايي که ميتوان سنتهاي پروردگار را بالعيان ديد و حس کرد، همان فضاي گزارههاي تاريخي است؛ افزون بر آنكه تاريخ به انسان نگاهي برتر به زندگي فردي و اجتماعي ميبخشد. انسان با مطالعه تاريخ در محدوده کوچک زماني و مکاني خود باقي نميماند. تاريخ موعظه بسيار مناسبي است براي روحهايي که گرفتار محدوديتها شدهاند. تاريخ همچنين ذکر است و يادآور بسياري از نکاتي که ممكن است در زندگي اجتماعي و فردي از ياد انسان رفته باشد. چهار نکتهاي که براي تاريخ عرض کردم، همه در قرآن آمده است. قرآن در خصوص تاريخ زندگي انبيا، اين چهار خاصيت را برميشمرد؛ علاوه بر همه اينها، تاريخ در مقايسه با ساير علوم، خاصيت ويژهاي دارد.
رهنامه پژوهش: ميتوانيد آياتي که اين نكات را بيان ميكنند بخوانيد؟
استاد: “وَكُلاًّ نَّقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنبَاء الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَكَ وَ جَاءكَ فِي هَذِهِ الْحَقُّ وَ مَوْعِظَةٌ و َذِكْرَى لِلْمُؤْمِنِينَ”.[1] قرآن اين چهار خاصيت را براي تاريخ ميشمرد. افزون بر اين، تاريخ در حقيقت پسزمينه بقيه تحقيقات را براي شما تصوير ميکند؛ يعني شما وقتي ميخواهيد با نگاه تاريخي به موضوعي بپردازيد ـ مثلاً با نگاه تاريخي به فلسفه و عرفان و کلام بپردازيد ـ که يکي از رويکردهاي قابل اعتنا در بحثهاي امروزي است، نياز به شناخت تاريخ داريد. بايد همان گزارههاي ساده بهخوبي کنار هم چيده شوند تا پسزمينه و خيلي از دريافتها را بسازند، حتي فلسفه و عرفان و ساير علوم حک و اصلاح شوند و به زبان امروزي، کانتِکستي را نشان دهند که تکست شما آنجا معنا پيدا ميکند. علاوه بر اينهايي که عرض کردم، تاريخ براي ما كه مسلمانيم، بخشي از اعتقادات ما در خصوص قرآن، رسولالله(صلي الله عليه وآله)، ائمه اطهار(عليهم السلام) و بسياري از امور ديگر را ثابت ميکند که کاملاً مباني کلامي ما را ميسازند و از آن دفاع ميکنند. پس تاريخ به لحاظ فايده اينها را دارد و خيلي بيش از اينها را خواهد داشت.
رهنامه پژوهش: بحثي که معمولاً کنار تاريخ مطرح ميشود، بحث سيره است. بحث سيره چه ارتباطي با تاريخ دارد؟
استاد: اصطلاح سيره ابتدائاً در خصوص رفتار رسول خدا(صلي الله عليه وآله) مطرح شد. سيره نگاهي متفاوت به رفتار رسول است وگرنه براي هر کسي ميتوان تاريخچه زندگي نگاشت. نگاه مسلمانان به رفتار رسول خدا بهعنوان يک خط مشيِ قابل تکيه و استناد است و آن نوع خاصي از زندگي است. شايد بتوان گفت معادل امروزي سيره، واژه سبک باشد. وقتي ميگوييم سيره النبي، نگاه به اين سمت ميرود. هرچند ابنهشام تحت عنوان سيره النبي تاريخ نوشته است، نگاهش اين بوده که رسول به نوع خاصي زندگي ميکند و خواسته سبک زندگي به وجود بياورد؛ گاهي به گزارههاي مفرد تاريخي کشيده شده و گاهي نه. سيره النبي علامه طباطبايي را نيز ببينيد. کتابهاي زيادي در اين زمينه وجود دارد كه به سبک نزديک شدهاند و سعي کردهاند کليات روشها را بگويند و آداب و سبک زندگي رسول را توضيح دهند. پس ميتوان گفت که سيره در حقيقت يک مرحله پردازش بالاتر از تاريخ رسول خدا(صلي الله عليه وآله) است؛ البته ما همين را درباره رفتار ائمه اطهار(عليهم السلام) نيز مطرح ميکنيم؛ يعني بر دوش تاريخ، سيره و شيوه زندگي معصومان(عليهم السلام) را بنا ميکنيم. معمولاً نيز کلياتي گفته ميشود و در آن کليات، حتي بحث آداب و احکام را ميآورند؛ منتها معمولاً با اين ديد مطرح ميشود که ايشان شيوه خاصي براي زندگي دارند و ما ميخواهيم اين شيوه را استخراج کنيم. تکگزارههاي تاريخي استفاده ميشود تا شيوه استخراج شود.
رهنامه پژوهش: با توجه به مطلبي که گفتيد از بعضي نوشتههاي تاريخي احساس ميشود که برخي تاريخنگاران مقيدند خود منقولات را بياورند و بيش از اين قائل نيستند و ميگويند نميشود تحليل کرد و اگر تحليل کنيم، بر گزارهها بايد تحميل کنيم. آيا نظرهاي مختلفي در اين زمينه وجود دارد؟
استاد: در سيرهنويسي چنين چيزي نداريم؛ يعني اينكه فقط گزارهها را نقل کنند؛ ولي کتابي مثل سيره ابنهشام، تاريخي است كه تحت عنوان سيره النبي نوشته شده است. دقت کنيد، وقتي ما ميتوانيم راجع به رفتارهاي مثلاً رسول خدا يا ائمه اطهار يا هر کس ديگري بهعنوان سيره توسل کنيم که اولاً شأن خاصي براي آن قائل باشيم و آنان را در جايگاهي مخصوصي ببينيم، خواه مثبت و خواه منفي. حتي ممکن است شيوه و زندگي فردي را بررسي کنيد که هيچ اعتقادي به او نداريد. دوم اينکه در ترسيم سيره، فقط گزارهها دخالت نميکنند بهخصوص وقتي كه وارد وادي دين ميشويد؛ چون ما جداي از تکگزارههاي تاريخي، اعتقادات کلامي بسياري در خصوص اين افراد داريم. با اين گزارههاي کلامي که يافتههايي از قرآن و حديثاند، آن گزارههاي تاريخي را بهدقت تفسير ميکنيم و از آنها نظامواره ميسازيم و در حقيقت با آنها است که به سيره دست پيدا ميکنيم.
رهنامه پژوهش: با توجه به مطالبي که گفتيد، تاريخ با بقيه علوم نوعي ارتباط پيدا ميکند و بايد نگاه منظومهاي به علوم اسلامي داشته باشيم. اول اينکه آيا نگاه منظومهاي به علوم و يافتن جايگاه هر علم در ميان علوم ضرورت دارد يا نه؟ ثانياً اگر ضرورت دارد تاريخ چه جايگاهي در منظومه علوم دارد؟
استاد: نقش اول تاريخ در فضاي ديني اين است که بخشي از کلام و اعتقادات ما را مدلل و مبرهن کند. نقش دوم تاريخ اين است که به ما امکان داشتنِ نگاه تاريخي به محتواي ساير علوم اسلامي را بدهد. شما حتي اگر از صرف و نحو گفتگو ميکنيد، بهتر است بدانيد داستان کوفيون و بصريون در درگيريهاي صرف و نحوي در چه بستر تاريخي شکل گرفت. اگر از تفسير گفتگو ميکنيد، چاره نداريد که بدانيد گفتگوهاي تفسيري که در مجمع البيان يا تفاسير قديمي از آنها ياد ميشود، در چه بستري شکل گرفتهاند. نکته دوم به ما کمک ميکند به بقيه اجزاي نظام نيز رويکردي تاريخي داشته باشيم. سومين نکته اين است که تاريخ براي کسي که از گزارههاي ديني به حد اشباع استفاده کرده و اكنون ميخواهد از آنها در فضاي عمل و اجرا استفاده کند، آشنايي با فضاي پيراموني فراهم ميکند. من اگر تاريخ ايران را مطالعه كرده باشم، ميدانم چگونه به اينجا رسيدهايم. نکته چهارم در خصوص تاريخ اين است كه تاريخ ابزاري است براي اجرا و تطبيقِ همه آن چيزهايي که در فضاي پيرامون است. اگر ميخواهيد تربيتي داشته باشيد، اگر ميخواهيد اقتصادي داشته باشيد، سياستي داشته باشيد، بايد بدانيد با چه كسي و چه چيزي مواجه ميشويد و اگر آن فضا را نشناسيد، امکان تعامل با آن مجموعه را از دست ميدهيد. با تاريخ به شناخت جامعهمان دست مييابيم. همچنين در فضاي تعاطي ميان دو تمدن و تمدنهاي مختلف، اگر تمدنهاي ديگر را از حيث تاريخي خوب نشناسيم، تعاطي موفقي نخواهيم داشت. قطعاً تاريخ در خصوص آن منظومههاي ديگر اعتقادي ما، اين چهار نقش را ميتواند بازي کند.
رهنامه پژوهش: اگر ممكن است بحث رويکرد تاريخي به علوم را کمي بيشتر توضيح دهيد اينكه چه تأثيري بر علوم ديگر ميگذارد و اگر چنين رويكردي نداشته باشيم، کجا دچار مشکل ميشويم.
استاد: گاهي احساس ميکنيم روال علوم بر اساس قول پوپر است. شما تئوريهايي را مطرح ميکنيد و آنها را به فضاي عمل ميکشانيد. اين تئوريها گاه اثبات ميشوند و گاه ابطال. با ابطالها آرام آرام دقيق و پخته ميشوند و پيش ميروند. گاهي شما قدري واقعيتر به قصه نگاه ميکنيد. علوم در بستر تاريخي شکل ميگيرند. خيلي از اظهار نظرها، خصوصاً در علوم انساني، در بسترهاي خاصي شکل ميگيرند. مثلاً متفکري مثل توماس هابز در اروپاي آن روز، نظريه “انسان، گرگ انسان است” را مطرح ميکند كه اگر بستر تاريخي نظريه او را ندانيد، نميدانيد چرا اينقدر اين نظريه خشن است. او در فضايي بزرگ شده كه بحران اجتماعي بر آن حاکم بوده است. تاريخ به درست فهميدن و درست قضاوتکردن درباره نظريات کمک ميکند؛ علاوه بر آن ميدانيد كه نگاه تاريخي داشتن به علوم، شيوه معقول آموزش علوم است. امروزه در نظامهاي آموزشي حتي اگر بخواهند شيمي آموزش دهند، صرفاً چنين نيست كه نظريات امروزي را بيان كنند، بلكه از گذشته شروع ميکنند و ميگويند زماني دانشمندان چنين فکر ميکرديم و كمكم به اين رسيديم كه ذرهاي كوچك به نام اتم وجود دارد. بيان چنين تاريخچهاي فقط از باب اين نيست که به درک تاريخي برسيم، بلکه به اين جهت ميگويند که با رشد علم شما نيز آرام آرام درگير آن علم شويد. پس نگاه تاريخي، هم بر شيوه آموزشِ علوم مؤثر است و هم در فهم و قضاوت درست درباره آنچه در علوم مختلف عرضه ميشود.
رهنامه پژوهش: غير از اين، شما در مورد علم کلام فرموديد گزارههاي تاريخي بخشي از کلام ما را ميسازند. آيا چنين چيزي در علوم ديگر نيز وجود دارد، مثلاً گزارههاي تاريخ بر فقه و اصول يا علوم ديگر، تأثير مستقيم داشته باشند؟
استاد: تاريخ براي فهم علوم، بسيار مؤثر است. در فقه نيز نمونههاي مختلفي ميتوانيد بيابيد که فهم تاريخي بر قضاوت شما اثر گذاشته و ميگذارد. دو نمونه کوتاه ميآورم. در فقه در بحث صلاه، در خصوص اوقات صلاه، نظريات مختلفي و روايات متفاوتي وجود دارد. بعضيها مثل و مثلين را مطرح کردند. در لمعه خوانديد. بعضيها دوهفتم، چهارهفتم و تمام را مطرح کردند. وقتي اطلاعات تاريخي داشته باشيد و روايات تاريخي را ببينيد، برايتان توضيح ميدهند که اين، نوعي تقيه بوده است. ايجاد اختلاف کردند تا رفتارهاي متفاوتي شکل بگيرد تا حساسيت نسبت به شيعه کم شود. اين مسئله را در مورد اعداد رکعات نمازهاي نوافل نيز ميبينيد. زراره ميگويد: به من گفتيد چهل و چند رکعت بخوانم، به ابابصير گفتيد 51 رکعت بخوان، مشکل چيست؟ حضرت توضيح ميدهد: “ان الذي فرق بينکم هو راعيکم: آن کسي که بين شما تفرقه مياندازد، چوپان شما است”. اينکه نقش ائمه را در آن دوره بفهميد و پيچيدگيهاي فضاي تاريخي را بشناسيد، بسياري از اوقات به فهم روايات کمک ميکند. در روايات آمده لباس سياه، لباس اهل جهنم و فرعون است. وقتي دقت ميکنيد ميبينيد روايت براي دوران امام صادق(عليه السلام) است، يعني هنگام ظهور عباسيان و لباس سياه، لباس انقلابيگري است و حضرت شديداً با اين مسئله مخالفت ميکند و ميفرمايد توطئه است و شيعيان را خواهند بلعيد و خرج چيزهاي ديگر خواهند کرد. پس ديگر فتوا نميدهيد که کلاً پوشيدن لباس سياه کراهت دارد. تاريخ مستقيماً بر فهم روايات و فقه اثر دارد و در علوم ديگر هم همين اثر را دارد. نگاه تاريخي به علوم، بر فهم علوم اثرگذار است.
رهنامه پژوهش: شما فرموديد تاريخ براي ما بسترها و زمينهها را ميسازد. ما با مجموعهاي از اين گزارههاي تاريخي روبرو هستيم. چگونه ميتوانيم به يك تحليل برسيم يا در واقع به يک نظام که بتواند همه وقايع را براي ما کنار هم معنا کند و بتوانيم به پشت صحنهها دست پيدا کنيم و به تحليل معنايي برسيم؟
استاد: بحث گستردهاي دارد و فکر نميکنم مجال چند دقيقهاي ما كافي باشد؛ ولي واقعيت اين است که در تاريخ، هم با حقايق ناگفته روبرو هستيم و هم با دروغهاي گفتهشده. آن چيزي که به ما کمک ميکند اين است كه اين خلجانها را بيرون بکشيم و دور بيندازيم و نقاط مبهم را روشن کنيم و بر اساس آن به تحليل بنشينيم و به قواعد کلي دست پيدا کنيم. چنين چيزي هم اسلوبهاي ويژه علمي دارد: 1. اگر در فضاي ديني وارد ميشويم، بحثهايي کلامي داريم که به ما کمک ميکنند. به دو مورد اشاره ميكنم و به صورت كوتاه توضيح ميدهم. در اصول کار علمي ـ چه در فضاي اسلامي و چه غير اسلامي ـ براي رد يا قبول گزاره تاريخي قواعدي وجود دارد؛ مثلاً به شخص گوينده يا مضامين کتابش ميپردازيد. ممكن است درباره گوينده، به اعتقاداتش و شخصيتش و نکات ديگر بپردازيد. درباره متن نيز به اعتبار آن ميپردازيد و بعد به متون و گزارههاي ديگر که در برابر اين گزاره مطرح شده ميپردازيد و بعد توجه ميكنيد آيا ميتوان پذيرفت چنين حادثهاي در آن فضاي تاريخي رخ داده باشد. بعد به شخصيتپردازي روي ميآوريد. ميگوييد اين قطعيات در مورد اين شخص است و اين حوادث نيز نقل شده است. اكنون آيا ميشود چنين شخصي چنين كاري کرده باشد؟ اينها اسلوب علمي بررسي تاريخ است. اختصاصي هم به ما ندارد و بحث گستردهاي است.
اگر درس جذابی با محوریت استاد مسلط ـ نه صرفاً بر گزارههای تاریخی ـ شکل بگیرد و نوعي کارِ کارگاهی و عمیق تشكيل شود، به شما قول میدهم بدون هیچ حضور و غیابی کلاس پر از شاگرد شود.
بحث ديگر در خصوص تاريخ اسلام و گاه تاريخ دنيا است اينكه از منابع ديگري، همچون قرآن بهرهمنديم. بسياري از نکات تاريخي را ميتوان از قرآن گرفت. بسياري از نکات تاريخي را نيز ـ که كمتر به آنها پرداختهاند ـ ميتوان از روايات برگرفت. افزون بر اينها شخصيتهايي به اسم معصومان(عليهم السلام) داريم که در خصوصشان اعتقادات و باورهاي کلامي داريم. اين اعتقادات و باورهاي کلامي ميتواند بسيار راهگشا باشند. در خصوص تشخيص گزارههاي درست و غلط و حتي معناي بعضي گزارهها و جهت بعضي رفتارها، ميتوانيم از مباني کلاميمان كمك بگيريم. من جاهاي ديگري در اينباره گفتگو کردهام. آقاي صفايي ـ خدا رحمتشان کند ـ نيز درباره تاريخ تقيه، گفتگوهاي خوبي دارند. بسياري از قسمتهايش ميتواند در اين ويژهنامه به كار آيد.
رهنامه پژوهش: خود شما چطور؟
استاد: خود من هم نوشتههايي دارم و اگر فرصتي باشد ميتوانم جدا کنم و براي شما ايميل کنم.
رهنامه پژوهش: اگر توصيهاي به طلاب داريد درباره اينكه با رويکرد تاريخي به سراغ علوم بروند بفرماييد.
استاد: اولين کاري که شما بايد بکنيد اين است که معلماني را براي تدريس تاريخ آموزش دهيد. معمولاً درس تاريخ از درسهاي خستهکننده و بيخود بوده و استاد عنصر غير ضروري بلکه مزاحم در اين درس است. متني وجود دارد مثل فروغ ابديت که شخص بايد فقط بخواند. حالا يک کسي هم آن را تدريس ميكند. اين کار از حيث علمي بيارزش است. در دانشگاهها تجربه کردهايم، بچهها از اين نوع کلاسها فرارياند. وقتي فضاي آموزش و استاد متفاوت شود، فرد را درگير ميکند و همراه خودش به بحث ميکشاند. در اين صورت کلاس تاريخ بسيار درسآموز خواهد بود. در اين زمينه هيچ توصيهاي به طلبهها نکنيد، بلکه استاداني با تحليلهاي قوي تربيت کنيد و کلاسهاي تاريخ را بهگونهاي كه گفته شد راه بيندازيد. کلاسهايي در حوزه داشتم كه با پنج نفر تشكيل ميشد؛ اما دوستان گفتند سيديهاي کلاس را هزاران نفر بعداً گرفتهاند. تاريخ نياز به توصيه ندارد. اگر درس جذابي با محوريت استاد مسلط ـ نه صرفاً بر گزارههاي تاريخي ـ شکل بگيرد و نوعي کارِ کارگاهي و عميق تشكيل شود، به شما قول ميدهم بدون هيچ حضور و غيابي کلاس پر از شاگرد شود. من اين تجربه را چند سالي در دانشگاه صنعتي شريف داشتهام. دانشجويان بدون حضور و غياب، با عشق سر كلاس حاضر ميشدند و در كلاس دائماً بحث و گفتگو بود.
رهنامه پژوهش: با توجه به اينکه امروزه تاريخ در حوزه اهميت بيشتري پيدا کرده است، وضعيت تاريخپژوهي را در حوزه چطور ميبينيد؟
استاد: بسيار ضعيف است. محققان تاريخِ خوبي در حوزه داريم؛ ولي متأسفانه چون اين درس را به صورت جذاب براي طلاب مطرح نکرديم و دوم اينکه آناني را که جذب شدند، روشمند در اين مسير نکشانديم و سوم اينکه روشهايي که ياد گرفتند، بازار مناسبي براي فعاليت و عرضه کارشان فراهم نکرديم، عملاً اندوخته چنداني نداريم. سالها پيش تخصص تاريخ در حوزه تعريف شد که نميدانم هنوز در قيد حيات است يا نه! ولي هنوز به جايي نرسيده است و من اثري از تاريخ در نظام آموزشي حوزه نميبينم. اگر کساني مثل آقاي رسول جعفريان در حوزهاند، هيچ ربطي به نظام آموزشي حوزه ندارد و مسلّماً اينان خلاف جريان آب شنا کردهاند؛ چون اين جريان، بيزاري از تاريخ ميآورد، نه عشق و اشتياق به تاريخ.
پينوشت:
[1]. هود: 120.