اشاره: مرحوم شهید مطهری در یادداشتهایشان در برخی از کتابهایشان مثل مقالات و اینها تذکراتی به حوزویان میدهند که حوزویان باید دنبال بحثهای روانشناسی، جامعهشناسی، انسانشناسي، فلسفه تاريخ و غيره باشند. اگر امروز شخصیتهایی مثل علامه طباطبایی یا شهید مطهری زنده بودند، قطعاً دنبال این بحثها میرفتند. شهید صدر نيز تا حدودي متناسب با عصر خودش حركت كرد. او دنبال بحثهای فلسفه علم رفت. همچنين سرنخهایی از بحثهای زبانشناسی در آثار وي ديده ميشود. تکلیفی که امروز دانشمندان مسلمان دارند، به مراتب بالاتر از تکلیفی است که امثال شهید صدر و مطهری داشتند. این دانشها امروز خودشان را نشان دادهاند. عصر ما عصر منحصر به فردی است. ما با کل تمدن غرب مواجهيم. چرا علوم انسانی اینقدر برای ما برجسته شده است؛ چون گذشتگان ما با موجودیت این علوم یکجا مواجه نبودهاند. امروز در جامعهشناسی صدها کتاب ترجمه شده است؛ همینطور در انسانشناسی و زبانشناسی هزاران کتاب چاپ شده و در دسترس است. وضعیت فعلی حوزه علمیه متفاوت با گذشته است. اگر حوزه علمیه به این مباحث نپردازد، قهراً دهههای بعد مورد هجمه شدیدتری واقع خواهد شد؛ اما امروز میتواند از اینها استفاده کند و این مباحث را در توسعه و تعمیق معرفت دینی به خدمت بگیرد. حوزه اگر با وضعیت موجود پیش برود شک نکنید در آینده شبهات بیشتری مطرح خواهد شد و مشکلات جدیتر درست خواهد کرد.
رهنامه پژوهش: درباره روش های فهم متون دینی مخصوصاً حدیث در خدمت شما هستیم. پرسش اول این است که روش متداول در فهم متون دینی بر چه اصولی بنا شده است؟
استاد: این بحث، بحث بسیار محترم و جالبی است. در واقع گذشتگان ما مباحث متنوعی برای فهم متون دینی به طور عام و خاص ترتیب داده اند و تلاش های بسیار زیادی را متحمل شده اند و همچنان در حوزه های علمیه این روش ها از قدیم الایام تا به امروز به کار گرفته می شود؛ ولی به دليل خصوصیتی که عصر ما دارد، باید این روش ها مورد تجدید نظر و بازسازی قرار بگیرد و اینکه در طول هزار سال گذشته کارهای زیادی انجام شده است، مانع از این نمی شود که امروزه ما با توجه به عصر خودمان، این روش ها را بازخوانی كنيم. قطعاً عصر ما عصر روش های جدید و دانش های متنوعی است که در حوزه فهم متون شکل گرفته است و توجه حوزویان به این دانش ها می تواند کمک فراوانی به فهم متون دینی كند؛ البته لازم است تأکید کنم دانش های جدید را بی گدار و بدون اعتبار سنجی منطقی نباید به کار گرفت و قطعاً میان این روش ها، روش های مطلوب و نامطلوب وجود دارد. متفکران مسلمان باید در این زمینه تلاش کنند و ببینند کدام یک از این روش ها با حوزه فهم متون دینی در اسلام همخواني و سازگاري دارد. از میان روش هایی که در گذشته شکل گرفته شاید برجسته ترین روش، روش اصولی است. علم اصول صرفاً منطق فقه نیست. علم اصول دانش فهم متون دینی بوده و بزرگان ما از این دانش برای فهم آیات و روایات کمک می گرفته اند؛ البته از لحاظ پیدایش، موردش خاص بوده و برای فهم فقه و احکام فقهی شکل گرفته است.
در حقيقت گرچه علم اصول به لحاظ موردِ پیدایش خاص است، یعنی براي حل مشکلات فقها تأسیس شده است، به لحاظ ملاک و معیار، اختصاصي به متون فقهی ندارد و به عنوان روش تفصیلی و روش فهم احادیث در طول تاریخ به کار گرفته شده است و حتی در زمینه اعتقادات به کار مي رفته است. زیربنای تفکر اصولی، مجموعه اي از مبانی است که این مبانی اهمیت فوق العاده ای دارند؛ گر چه دانشمندان به صورت تفصیلي وارد بحث از این مبانی نشده اند و در عصر جدید، این مبانی برجسته شده است. آن چیزی که امروزه برای ما جلب توجه می کند، آن مبانی پشت پرده و شالوده اصلی اصول فقه است. در دسته ای از این مبانی در عصر جدید تردید شده است و باید درباره آنها بحث شود و تحکیم شوند؛ مثل مبانی ای که هرمونوتیک و دانش های زبان شناختی و امثال اینها به آن توجه دارند. برخی از کاربردها برای علم اصول دو لایه دارد: یک لایه ظاهری كه همین مباحث مطرح در حوزه اصول فقه است، مثل مباحث الفاظ و اصول عملیه و… . اینها در ظاهرِ علم اصول به چشم می خورد؛ اما مباحث ديگري وجود دارد كه بنیان و شالوده علم اصول است و گاهی تحت عنوان فلسفه علم اصول از آنها یاد می شود. باید درباره اين اصطلاح بحث شود و حدود و ثغورش مشخص شود.
هسته روش شناسی دانشمندان مسلمان مباحث اصولی بوده است. گفتني است پیرامون دانش اصول بوده كه برخی دانش ها شکل گرفته است مثل فهم الحدیث و مانند آن. این دانش ها به یک معنا در واقع اصولی از اصول فقه را به کار گرفته اند و مباحثی متناسب با حوزه های خود را مطرح کرده اند؛ ولی آن هسته اصلی روش شناسی مسلمانان همان دانش اصول فقه است و اصول فقه را باید منطق فهم دین دانست.
مباحث متنوعی در حوزه های مختلف مثل فلسفه و علم کلام و عرفان راجع به فهم متن مطرح شده است که اینها خودش به نظر من اقیانوسی از مباحث متناسب را تشکیل می دهند؛ براي مثال نظریه روح معنا ابتدا در عرفان مطرح شده است، از سوي افرادي چون غزالی و ابن عربی. ابتدا در حوزه عرفان مطرح شد و بعد مرحوم فیض آن را در حوزه تفسیر مطرح کرد و بعد در دوره های متأخر، شخصیت هایی مثل امام خمینی(ره) و دیگران آن را در حوزه علم اصول فقه مطرح کردند. چنين مباحثي را در تفسیر قرآن نيز می بینیم. مباحث متناسبی که در مورد فهم متن مطرح شده اند، لابه لای کتاب های تفسیر موجودند؛ براي مثال در تفسیر المیزان این مباحث را پراکنده می بینید؛ مثلاً ـ فکر می کنم ـ ذيل تفسیر آیه 210 بقره، مرحوم علامه طباطبایی بحث معنا شناختی متناسب با فهم متون دینی را مطرح می کند. اینها به طور پراکنده در کتاب های تفسیری و عرفانی و فلسفی و حتی در مباحث فلسفی وجود دارند. در جاهاي مختلف، مباحثی راجع به نحوه فهم متن دینی و نحوه تأویل متون مقدس و تأویل فلسفی می بینید و به همین موازات در متون عرفانی مباحث گسترده ای راجع به نحوه تأویل متون دینی مطرح شده است؛ البته همه اینها در یک سطح نیستند و سطوح مختلفی دارند. اینها در علوم اصول نيز در یک سطح نیستند. در دانش ها ديگر نيز مباحث گسترده ای در این زمینه مطرح شده است؛ مثلاً در ادبیات عرب در معانی بیان و در نحو، مباحثی در این زمینه مطرح شده است که به نحوی با هم و با علم اصول ارتباط دارند.
رهنامه پژوهش: آیا بر اساس پژوهش های جدید می توان روش های دیگری را به کار گرفت و حجیت این روش های جدید بر چه اساس و ملاکی است؟
استاد: روش های جدید دو دسته اند. قبل از آن، خود دانش ها را تقسیم کنيم. دانش های جدیدی که با فهم متن و مسائل فهم متن مرتبط اند دو دسته اند. برخی دانش ها مثل هرمنوتیک که دانش فهم است می باشد ؛ البته منظور من از هرمنوتیک، هرمنوتیک فلسفی است؛ چون در خود هرمنوتیک جریانات متعددی وجود دارد. منظورم هرمنوتیک روشی نیست. برخی دانش ها مثل هرمنوتیک فلسفی بار سلبی شان قوی است. چنين علومي روش به دست نمی دهند، بلكه قدرت نقد و انتقاد بالایی دارند و نهایت کاری که می کنند، اين است كه فهم گذشتگان را نقد می کنند و می گویند همه فهم ها به پیش فهم ها و پیش فرض ها و انتظارات برمی گردد. چنين اعتقادي قدرت تخریبی بالایی دارد. این دانش قدرت بازسازی ندارد. چنين دانش هايي ورودشان به مباحث حوزوی از این جهت مفید است که می توانند پایه ها و مبانی بحث های ما را مشخص کنند؛ مثلاً در هرمنوتیک فلسفی، معنای متن نامتعین در نظر گرفته می شود که به نظرم اصلاً با روحیه علم اصول سازگار نیست.
تفکر اصولی بر این پایه بنا شده است که متن معنای متعین و مشخصی دارد و شما می خواهید آن را کشف کنید. بیشتر دیدگاه هایی که در علم اصول شکل گرفته اند، قصدمحور بوده اند با جرح و تعدیلی که متناسب با زمینه اصولی است؛ اما دیدگاهی که در هرمنوتیک فلسفی شکل گرفته است، رد قصدگرایی است و نظریات خواننده محور است. چنين چيزي با تفکر اصولی نمي سازد؛ بنابراين در مواجه با این دانش ها باید بر روی مبانی بحث كرد و این گونه دانش ها را نقد كرد. اين نقدها مي تواند به خودآگاهی اصولی ما اضافه کند.
اما دسته دوم از دانش هایی که با فهم متن ارتباط دارند، دانش های روشی اند. این دانش ها متد می دهند، مثل هرمنوتیک روشی. هرمنوتیک شلایر ماخر و هرمنوتیک عصر رمانتیسم روش هایی را برای فهم متن ارائه مي كنند. همین طور دانش های زبانی که زبان شناسی، معناشناسی و کاربردشناسی هستند. معناشناسی در زبان عربي علم الدلاله خوانده مي شود؛ چرا كه برجستگی نظام مند دلالت های متن است. کاربردشناسی را التداولیات می گویند. گاهی نيز به آن، علم التخاطب می گویند. اینها ضوابطی برای فهم متن به دست می دهند. نشانه شناسی یکی ديگر از این دانش ها است. نظریه گفتمان و ديگر نظریه هایی که در درون زبان شناسی شکل گرفته اند، همگي به گونه اي با فهمِ متن مرتبط اند. این دانش ها بسيار متنوع اند که عمدتاً دانش های روشی اند. راجع به این دانش ها چند کار باید صورت بگیرد. کار اول این است که نقد و ارزیابی شوند؛ چون همه اینها در یک ردیف نیستند. ما نمی توانیم هر جریانی را در کاربردشناسی یا نشانه شناسی یا زبان شناسی یا معناشناسی بپذیریم. دانش و نظريه اي كه برای فهم آیات و روایات مي توان از آن بهره برد، بايد شناسایی و نقد شود. کار دوم تطبیق است، بین آن چیزهایی که در سنت تفکر اسلامی وجود دارد و آن چیزهایی که در مباحث جدید مطرح شده است. کار سوم این است که بررسي كنيم ببينيم چگونه مي توانيم از این علوم برای گسترش فهم کتاب و سنت بهره بگيريم. این کاری است که باید دانشمندان مسلمان به آن توجه كنند. اتفاقاً ورود این دانش ها به حوزه معرفت دینی بسیار پربار خواهد بود و خلأهايي را که در روش های سنتی وجود دارد، پر خواهد كرد.
قطعاً عصر ما عصر روشهای جدید و دانشهای متنوعی است که در حوزه فهم متون شکل گرفته است و توجه حوزویان به این دانشها میتواند کمک فراوانی به فهم متون دینی كند.
علم اصول علی رغم گستردگی ای که دارد، در آن حدی که انتظار می رود کاربردی نیست. فضاي فقه گويي فضایي جدا از فضاي اصول است. گویا هنوز آنچنان تناسبي با هم ندارد. دانش های روشی جدید، بسیار کابردی اند. اصلاً طرز تفکر غربی پراگماتیک و کاربردی است. دانش هایی که در آن حوزه می بینید، با علوم ما بسيار متفاوت اند. انتزاعی صرف نیستند. این دانش ها از این جهت که کاربردی اند، می توانند دست ما را بگیرند و کمک کنند تا به گسترش دست پيدا كنيم. براي مثال به مباحثی که در فهم حدیث شکل گرفته است يا مباحث اصولی توجه كنيد. نتیجه این مباحث چيست؟ اینها امروزه به کجا رسیده اند؟ باید بر روی این مسائل فکر کنیم. حساب کتاب کنیم و ببینیم به کجا رسیده اند. تا جایی پیش رفته اند؛ اما امروز ما چه اندازه می توانیم از احادیث استفاده کنیم؟ روش ها دو جنبه دارند. علم اصول هم جنبه ایجابی دارد و هم جنبه سلبی. جنبه سلبی اش خیلی قوی است. نتيجه چنین علوم و روش هایی در حوزه ای انفتاح معرفت است؛ اما در جايي ديگر، انسداد معرفت. مثلاً از یک جهت باب روایت بسته شده و با این روش ها نمی توانیم به راحتي به آنچه مي خواهيم برسيم. معارف اصلی را بسته اند. مشکل این است. استفاده شما از روایات ، در حوزه محدودی چون روایت فقهی و امثال آن است. در زمینه دیگری یک نوع انسداد عجیبی در باب فهم روایات برای ما حاصل شده است. براي استفاده از يك روایت باید رجالش را دنبال کنیم و آخرالامر به جایی نمی رسیم.
علم اصول اگرچه دستاورد هزارساله است، یعنی پشتوانه اش تفکر هزار و اندی ساله است، باز تفکر بشری است. علماي اين علم از جهاتي خوب پیش رفته اند؛ اما اين علم از جهاتي نيز معایبی دارد. باید آسیب شناسی شود. یکي از آسیب هاي مهم این مباحث این است که در فهم روایات انسداد به وجود آورده است. شما جرئت نمی کنید به روایات مراجعه كنيد. اما ورود به مباحث جدید به ما کمک می کند تا حدودي اين انسداد را رفع کنیم و هرچه بیشتر بتوانيم از روایات، اين تراث عظيم استفاده کنیم. اصول کافی را در نظر بگیرید. اين كتاب مهم ترین کتاب روایی ما است. مگر فقها چقدر از اين كتاب استفاده می کنند؟ درست است که این روش ها خوب اند و دقت دارند، ولی ما نیاز به مداقّه در خود روش هایمان داریم. بايد از خودمان بپرسيم این روش ها ما را تا کجا جلو برده اند. آيا باعث نشده اند که باب فهم خیلی از روایات منسد شود؟ به نظرم اين روش ها نیاز به بازنگری دارند. این دانش ها می توانند به ما کمک کنند، اما با ترمیم و بازسازی آنها.
رهنامه پژوهش: روش هايي كه نقد می کنید، سیره عقلا بوده و هست و شارع در برخی از روایات، آنها را امضا کرده است. روش هایي كه شما پيشنهاد مي كنيد، حجیتشان را از کجا به دست آورده اند؟
استاد: حجیت دو معنا دارد: يکي معرفت شناسی و ديگري معنای اصولی. معناي اصولی اش معذر و منجز است؛ اما فعلاً با آن کاری نداریم و در حوزه احکام فقهی مطرح می شود. حجیت معرفتی یعنی اعتبار معرفتی اش را از کجا پیدا می کند. شايد سؤال اصلی شما همین باشد؛ يعني اين روش ها از لحاظ معرفت شناختی، بر اساس چه ملاکی اعتبار دارند. اعتبار اینها برمی گردد به همان چیزی که سیره عقلا است. پرسش اين است كه حجیتِ حجت اصولی را چگونه کشف می کنید؟ پاسخ اين است كه حجيت آن یا برمی گردد به سیره عقلا یا به مباحث تخصصی. در روش هاي جديد نيز همين مسئله مطرح است. حجيت آنها یا برمی گردد به سیره عقلا یا به مباحث تخصصی. بحث بر سر این است که همه این ضوابط را اصولی نتوانسته کشف کند؛ يعني تا جایی پيش رفته، اما نتوانسته به همه قواعد دست پيدا كند، بلكه اين قواعد در ديگر علوم مطرح شده اند؛ مثلاً دانش زبان شناسی را ببینید. این دانش قواعد عام راجع به تمام زبان ها را بررسی می کند. نظیرش نظریه وضع در علم اصول است. نظریه وضع اختصاص به زبان عربی ندارد و در همه زبان ها مطرح است. مباحثی که در زبان شناسی مطرح مي شود، از این سنخ است؛ مباحثی که تمام زبان ها را در بر مي گيرد و با همه آنها ارتباط دارد. اینها مباحث خوبی است. زبان شناسی روش ارائه کرده است و می توانیم از اینها کمک بگیریم. الان یکی از مهم ترین مباحث زبان شناسی و معناشناسی این است که وقتی می خواهیم جمله اي را بفهمیم آیا این جمله را به صورت مفرد می فهمیم یا درون مجموعه اي از معارف؟ یعنی این جمله را با ده جمله دیگر بايد به صورت مجموعي بفهمیم یا نه تک تک جملات را جدا از هم می فهمیم؟ این تاثیر زیادی بر فهم روایات دارد؛ یعنی ممكن است شما کل گرایی را بپذیرید یا ذره گرایی يا همان اتمیسم يا هولیزم.
رهنامه پژوهش: چیزی شبیه سیاق کلام منظور است؟
استاد: خیلی گسترده تر از سیاق است و برای خودش ضوابط دارد. یکی از بحث های جدی معناشناسی در قرن بیستم همین بوده است که اتمیسم درست است یا کل گرایی درست است. اگر از این منظر وارد روایات شوید، شبکه ای از روایات را مي بينيد. برخی از گذشتگان ما که تعبیر به شم روايي می کردند، در واقع همين نگاه كلي را داشتند. شم روایی چیزی فارغ از روایات نیست، بلكه اين ذوق در مواجهه با کل شکل می گیرد. آنان نمی توانستند اين نگاه را ضابطه مند کنند؛ چون ابزارهای زبان شناختی گذشتگان در حد امروز نبود. پس این ضوابط می تواند به ما کمک کند. بدون شك اين تفاوت در نگاه بر اجتهاد مراجع تأثیر مي گذارد. من خیلی دقت کرده ام. برخي از مراجع معاصر کل گرا هستند؛ ولی هیچ جای اصول به اين بحث نپرداخته اند. بعضی ها خیلی ذره نگرند که به نظرم درست نیست. اينان یک روایت يا چند روایت را مد نظر قرار مي دهند و روي آن بحث می کنند.
رهنامه پژوهش: شبیه دیدگاه ظاهریه یا اهل حدیث؟
استاد: من می گویم خود میراث اهل حدیث هم به اصطلاح اخباریان، باید بازنگری شود، همان طور که میراث اصولیان باید بازنگری شود. شاید در عصر جدید به تلفیق مقبولی از این دو برسیم، با توجه به دانش های جدید. همه آنها را مي توان آشتی داد. روش شناسی های جدید قدرت فوق العاده ای در این کار دارند. هم می توانند ترکیب های خوبی به وجود بیاورند و هم می توانند تحلیل های ما را دقیق تر کنند. این طرز تفکر، مغالطه است که شما بگویید تفکر روش غربی مبتذل و خراب است و به درد نمی خورد. خود مسیحيان نيز این مشکل را داشته اند. فکر نکنید مي توانيد با استفاده از روش های سنتی، تمام داشته هاي اینها را رد كنيد.
قطعاً سر و نخ هاي مباحث جدید را مي توان در روایات پیدا کرد. من آنها را در نوشته هایم منتشر نکرده ام؛ ولی این کار را کرده ام؛ مثلاً بحث مفهوم سازی در روایت را مد نظر قرار دهيد. مفهوم سازي یکی از بحث های مهم در زبان شناسی شناختی است. بنده سرنخ هاي آن را در روایات پیدا کرده ام. غیر از معصوم، كسي در طول تاريخ به اینها توجه نکرده است و اینها با توجه به دانش های جدید برملا و آشکار شده اند. این مباحث جدید، اقیانوسی است. شما فکر کنید که به اندازه دو سه تا کتاب است. مرحوم شهید مطهری در یادداشت هایشان در برخی از کتاب هایشان مثل مقالات و اینها تذکراتی به حوزویان می دهند که حوزویان باید دنبال بحث های روانشناسی، جامعه شناسی، انسان شناسي، فلسفه تاريخ و غيره باشند. اگر امروز شخصیت هایی مثل علامه طباطبایی یا شهید مطهری زنده بودند، قطعاً دنبال این بحث ها می رفتند. شهید صدر نيز تا حدودي متناسب با عصر خودش حركت كرد. او دنبال بحث های فلسفه علم رفت. همچنين سرنخ هایی از بحث های زبان شناسی در آثار وي ديده مي شود. تکلیفی که امروز دانشمندان مسلمان دارند، به مراتب بالاتر از تکلیفی است که امثال شهید صدر و مطهری داشتند. این دانش ها امروز خودشان را نشان داده اند. عصر ما عصر منحصر به فردی است. ما با کل تمدن غرب مواجهيم. چرا علوم انسانی این قدر برای ما برجسته شده است؛ چون گذشتگان ما با موجودیت این علوم یکجا مواجه نبوده اند. امروز در جامعه شناسی صدها کتاب ترجمه شده است؛ همین طور در انسان شناسی و زبان شناسی هزاران کتاب چاپ شده و در دسترس است. وضعیت فعلی حوزه علمیه متفاوت با گذشته است. اگر حوزه علمیه به این مباحث نپردازد، قهراً دهه های بعد مورد هجمه شدیدتری واقع خواهد شد؛ اما امروز می تواند از اینها استفاده کند و این مباحث را در توسعه و تعمیق معرفت دینی به خدمت بگیرد. حوزه اگر با وضعیت موجود پیش برود شک نکنید در آینده شبهات بیشتری مطرح خواهد شد و مشکلات جدی تر درست خواهد کرد.
رهنامه پژوهش: چه آسیب هایی را می توان در تعدی از روش های سنتی برشمرد؟ راهکار شما براي جلوگیری از این آسیب ها چیست؟
استاد: راهکاری که عرض کردم، تفکر انتقادی است. اين روش ها را باید همدلانه ارزيابي كرد. باید مقداری نگاه را تغییر داد. شما اگر از همان اول مبنایتان این باشد که این مباحث به درد نمی خورد و همه شان فاسد است، نمی توانید به فهم درستی از آنها برسيد. باید همدلانه جلو رفت. مطلب و روش جديد را ابتدا باید متوجه شويد و سپس آن را نقد كنيد. این انتقاد نيز بايد در چند سطح صورت بگیرد. یکی اینکه بايد به مبانی آنها توجه کرد. خود نظریات و قابلیت ها و کاربردهایشان را باید ملاحظه کرد. کاربرد خیلی مهم است. کاربرد در زمینه معرفت دینی، ملاک بسیار مهمی است. علاوه بر اینکه ارزیابی انتقادی می کنید، باید با چیزهایی که در سنت خودمان است مقایسه کنید و ببینید قابلیت های کدام يك بیشتر است. نظریات زبان شناختی و مانند آن چه قابلیت هایی دارند و نظریات سنتي خودمان چه قابلیت هایی.
به نظرم اين تنها روشی است که می توانیم در پيش بگيريم؛ البته باید بر چیزهایی مثل ضروریات دین تأکید کرد. همچنين بايد دانست نسبیت گرایی دامی است كه باید از آن اجتناب ورزید. به کلیت جهان بینی اسلامی باید توجه کرد. مسئلة متفکر مسلمان صرفاً فقه و اصول نیست، کلیت جهان بینی اسلامی است. ببینید روش ها تا کجا با جهان بینی اسلامی سازگار است و اگر مبناي روشی این است که ارتباط خدا و بشر امکان پذیر نیست، چنين روشي از اول مردود است.
رهنامه پژوهش: لطفاً مقالات و کتاب هایی كه در این زمینه تأليف كرده ايد معرفي كنيد.
استاد: یکی دو تا از کارهايم که منتشر شده اند، راجع به نشانه شناسی و زبان شناسی، معناشناسی شناختی قرآن و بیولوژی نسل شناسی است. یک کار در زبان شناسی حدیث دارم که کار بسیاری دشواری است و هنوز تمام نشده است. ان شاء الله آن هم به زودی تمام مي شود. کار ديگري راجع به استعاره های مفهومی قرآن انجام داده ام که تمام شده و در مراحل چاپ است. يك کار هم در علم اصول دنبال می کنم كه به مباحث زبان شناسی و علم اصول مي پردازد. كاري است كه تا به امروز انجام نشده است. برخی از بزرگان مثل آقای لاریجانی ـ که خدا حفظشان کند ـ مباحث جديدي مثل فلسفه تحلیلی و هرمنوتیک را در علم اصول مطرح كرده اند؛ اما به زبان شناسی نپرداخته اند. خيلي وقت است كه پروژه علم اصول و زبان شناسی و معناشناسی را دنبال می کنم. مقالاتی در اين باره منتشر شده است. امیدوارم در اين زمينه توفیق پيدا كنم و كارهايي انجام دهم.
به نظرم علوم جدید و علوم روشی مي توانند گشايشي در مطالعات روایی باشند؛ همان طور که مي توانند بر در حوزه علم اصول و فقه تأثير بگذارند. بگذاريد از این نکته شروع کنم كه ما روایات زیادی داریم که مي گويند احادیث را باید به کتاب یا سنت قطعی برگردانيد: «ما وافق القرآن فخذوه و ما خالفه فردوهُ». این دسته از روایات که تعابیر مختلفی دارند، بعضی به این مضمون اند که هر چیزی به کتاب برگشت داشت، قبول کنید یا هر چیزی كه به کتاب برگشت داشت، ما آن را گفته ایم. امثال این تعابیر زیاد است. به اعتقاد حقیر اینها روایاتی اند که بر دیگر روایات حاکم اند؛ منتها منظور من از این حکومت، حکومت اصولی نیست. حکومت در علم اصول يعني دلیلی بر دلیل دیگر حاکم می شود و در موضوع آن دخل و تصرف می کند و نتیجه اش هم ممکن است تضییق یا توسعه آن دلیل باشد. نام اين نوع از حکومت را که در علم اصول بحث مي شود، حکومت مضمونی می گذارم؛ چراكه در مضمون یک دلیل دست می برد؛ اما این دسته از احادیث بر احادیث دیگر تقدم دارند و حکومتشان یک نوع حکومت روشی است؛ یعنی روش اعتبارسنجی در روایاتِ دیگر را تعیین می کنند. روش اعتبار معرفتی است؛ یعنی شما برای اینکه اعتبار معرفتی یک حدیثی را تعیین کنید، مجبورید آن را با کتاب و سنت قطعی بسنجید. این نوعي حکومت روشی است. این دسته از روایات بر روایات دیگر حکومت روشی دارند.
مرحوم شهید مطهری در یادداشتهایشان در برخی از کتابهایشان مثل مقالات و اینها تذکراتی به حوزویان میدهند که حوزویان باید دنبال بحثهای روانشناسی، جامعهشناسی، انسانشناسي، فلسفه تاريخ و غيره باشند. اگر امروز شخصیتهایی مثل علامه طباطبایی یا شهید مطهری زنده بودند، قطعاً دنبال این بحثها میرفتند.
نکته دوم این است این روایات دو بخش دارند: یک بخش ایجابی و یک بخش سلبی. بخش سلبی اش را متوجه می شویم و در طول تاریخ بر روی این بخش زیاد کار شده است اينکه هر چیزی مخالف قرآن است، شما آن را کنار بگذارید. کتاب های زیادی در اين باره نوشته شده است. کشف مخالفت تا حدی ساده است؛ اما منظور از این موافقت چیست؟ آن بخش ایجابی را چکار کنیم؟ پاسخ های متعددی به اين داده شده است که منظور از موافقت چیست. یک پاسخ این است ـ اگر اشتباه نکنم این پاسخ به شیخ انصاری منسوب است ـ منظور از موافقت عدم مخالفت است. ايشان موافقت را به بخش سلبی قضیه برگردانده است؛ در صورتی که صحیح روایت این است که دو بخش می کنند. برخی مثل آیت الله سیستانی در کتاب الرافد می گویند منظور از موافقت، موافقت با روح کلی اسلام است؛ چون ما احادیثی داریم که جزئیاتش در کتاب نیست؛ ولی با روح کلی اسلام موافق است. اين سؤال مطرح مي شود که این روح کلی اسلام چیست و از کجا آمده است. آیا ما چیزی غیر از کتاب و سنت داریم یا اصولی که از کتاب و سنت به دست می آید و مبانی ای که پشتوانه کتاب و سنت است مراد است؟ به نظر می رسد چیزی سوای این نیست و دین هر چه هست در کتاب و سنت است و چیزهایی که کتاب و سنت را پشتیبانی می کنند؛ بنابراین روح کلی اسلام چیزی غیر از این نمی تواند باشد که شما به مجموعه کتاب و سنت ـ البته سنت قطعي ـ نظر کنید. طبیعی است برخی از حقایق تاریخی اسلام نيز برداشت هاي ما را پشتیبانی می کند. به مجموعه اینها باید نظر کرد.
پرسش دوم این است که روح کلی را از کجا کشف کنیم. بايد گفت روح چیزی فارغ از کتاب و سنت نيست و آن را بايد از مجموعه کتاب و سنت به دست بیاوريم. در واقع آن چيزي كه به دست مي آوريم روح کتاب و سنت باید باشد. نکته سوم این است که روح کلی اسلام، نوعي ابهام دارد. بله، فقها براي مثال روح حاكم بر احادیث را کشف می کنند. بالأخره با آن ممارستی که در مراجعه به کتاب و سنت دارند، می توانند آن را کشف کنند. این ممارست چیزی است که از یک نوع تمرین در فضای کتاب و سنت به دست می آید، چیزی جدای از سنت و کتاب نیست. اما به نظر مي رسد روح کلی اسلام مبهم است. شاید بتوانیم بگوییم این دسته از روایات می خواهند بگويند مسلمانان باید یک نظام ارجاعی داشته باشند. اين نظام ارجاعی خیلی مهم است. بايد یک دستگاهی فكري تشکیل دهند و بر اساس آن بتوانند ارتباط آیات و روایات را کشف کنند. دلایل مختلفی بر این مطلب وجود دارد که ائمه(عليهم السلام) دنبال چنین نظام ارجاعی بوده اند مي خواستند آن را به شاگردانشان ياد دهند. خود این روایات شاهد بر این نکته است. علاوه بر این دلیل، در موارد زیادی ديده مي شود وقتی مردم از ائمه سؤال هاي فقهی مي كردند، ائمه آنان را به قرآن ارجاع می دادند و آیه را نشان می دادند و می گفتند این مطلب از این آیه برداشت می شود. در واقع ائمه با اين كار می خواستند نظام ارجاعی را تکمیل کنند.
رهنامه پژوهش: يعني مي فرماييد امامان از یارانشان می خواستند آنان دلیل سخنان اهل بیت را از قرآن بخواهند؟
استاد: قرآن در این نظام ارجاعی محوریت دارد. مثلاً از امام جواد راجع به حد سرقت مي پرسند که آیا حد سرقت از مچ دست است یا فقط انگشتان را در بر مي گيرد. حضرت مي فرمايد فقط انگشتان؛ چراكه «ان مساجد لله». اين آیه در ظاهر دو دلالت دارد. یک دلالتش در ذهن ما است اينكه منظور از مساجد مکان است؛ ولی معنای غیر متداولی نيز وجود دارد اينكه مساجد یعنی کف دست. حضرت به این آيه استناد می کند و می خواهد بگوید با وجه به سیاق شما اصل را باید این قرار بدهید که اصل در معنای این قبیل واژه ها معنای بدنی است ؛معنایی که با اعضای بدن ارتباط دارد. مي توان گفت امامان معصوم(عليهم السلام) به دنبال اين بودند كه این نظام و سيستم ارجاعی را به شاگردانشان یاد بدهند؛ ولی متاسفانه تشکیل این سیستم ارجاعی در طول تاریخ مغفول مانده است؛ یعنی کمتر دنبال این رفته اند که دستگاهي معرفتی تدوین کنند که به کمک ما بيايد و بتواند ارتباط روایات را با آیات و سنت قطعی کشف کند.
به نظرم امروزه یکی از نیازهای اجتناب ناپذیر ما همين مطلب است؛ چراكه ابزارهای علمی زیادی کشف شده است، مثل رایانه و نرم افزارهايي که احادیث و آیات را در اختيار ما قرار مي دهند و کار را آسان كرده اند؛ علاوه بر این دانش های روشی می توانند در اینجا به ما کمک کنند. شما از روش شناسی ها و متدولوژی های جدید می توانید بهره بگیرید و به دنبال تأسیس این سیستم باشید. این نکته ممتازی است که عصر ما را از دوران گذشته جدا می کند. امروز شما مي توانيد به راحتی در نرم افزارها جستجو کنید و ارتباطات روايات و آيات را کشف کنید.
دو تفسیر درباره موافقت روايات با قرآن مطرح كرديم: يكي موافقت با روح کلی اسلام و ديگر اينكه موافقت به معنای عدم مخالفت باشد. به نظرم هر دوي اينها پذيرفته نيست. به اعتقادم منظور از موافقت، موافقت معناشناختی به معنای عام است. اين موافقتِ معناشناختی به معناي عام، هم موافقت منطقی را در نظر می گیرد و هم موافقت معنایی را؛ معنا نه به آن معنایی که ما در علم اصول در نظر مي گيريم، بلكه معنا به آن معنایی که در دانش معناشناسی مد نظر است. در دانش معناشناسی ضوابط زیادی برای کشف معنا، روابط معنایی و اینها گفته می شود. اگر ما روابط معنایی میان یک حدیث یا چند حدیث و قرآن را پیدا کنیم می توانیم از لحاظ اعتبار معرفتی آن را بپذیریم. مثالي ساده می زنم. در اصول کافی سه روایت داریم كه در آنها از معصوم(عليه السلام) راجع به «الرحمن علی العرش استوی» می پرسند. یک جا حضرت می فرمايد: «ای استوی علی کل شیءٍ فلیس شیءٌ عقل و علیهم شی». حضرت از حرف «علی» استفاده مي كند و مي گويد «استوی علی کل شی»؛ یعنی خدا بر هر چیزی چیره گشت و پس هیچ چیزی، نزدیک تر به خدا از چیز دیگر نیست. نسبتش به همه علی سوی است. در روایت دوم آمده است: «ای استوی فی کل شیءٍ». به جای «علی» حرف «فی» آمده است؛ «فلیس شی عقلٌ علیه من شی» و در روایت سوم آمده است: «استوی من کل شیءٍ» كه در آن از «من» استفاده شده است. مرحوم کلینی هر سه روايت را در اصول کافی آورده است. شما ببینید شارحان چه برخوردی با این قبیل احادیث کرده اند. دسته زیادی گفته اند تهذیب (تصویب) شده است. دسته زیادی ديگر گفته اند نقل به معنا شده است؛ در صورتی که اختلاف فاحش است و معنا را خيلي تغییر می دهد. ضوابط معناشناسی جدید به ما می گوید اگر شما این سه تا تعبیر را با آیه بسنجید، همه اینها دارد ابعاد معنایی آن را نشان می دهد. «الرحمن علی العرش استوی» داراد عمومیت قدرت الهی را و اینکه خدا بر همه چيز چیره دارد نشان می دهد؛ منتها اين آيه از یک مقیاس بشری و از یک صحنه بشری برای بیان یک حقیقت برتر الهی استفاده می کند. شما وقتی می خواهید بگویید فرمانده ای يا شاهی مسلط بر امور شد، می گویید بر تخت نشست؛ یعنی از حرف «علی» استفاده مي كنيد. آیه از همین صحنه برای بیان عمومیت قدرت الهی استفاده کرده است. پرسش اين است كه اینجا «علی» چه معنایی دارد. آیا «علی» به اين معنا است که خدا فقط بر روی اشیا مسلط است و بر درون آنها حکومت نمی کند؟ «استوي فی کل شیءٍ» مفهوم سازی می کند و مي گويد خداوند درون اشیا نيز وجود دارد و در آنجا خدایی می کند. «من کل شیءٍ» مي گويد خداوند از درون اشیا دارد خدایی می کند. آیا لازم است که آنجا دم و دستگاه جدایی داشته باشد؟ نه، آنجا هم دارد از درون اشیا خود اشیا را اداره می کند. این سه تعبیر که در روایات آمده، تعمداً به كار رفته اند. اين سه تعبير مطابق با قواعد معناشناسی جدید، دارند ابعاد معنایی آیه را نشان می دهند؛ به این معنا با آيه موافقت دارند؛ یعنی چهره های مختلف آیه را نشان می دهند.
علم اصول علیرغم گستردگیای که دارد، در آن حدی که انتظار میرود کاربردی نیست. فضاي فقه گويي فضایي جدا از فضاي اصول است.
رهنامه پژوهش: یعنی برای آن آیه یک معنا متصور نشدید؟
استاد: باید اینطوری باشد. می خواهد اطلاعات ما را در مورد عمومیت قدرت الهی توسعه بدهد. می گوید شما ذهنتان مشغول «علی» نشود.
رهنامه پژوهش: این توسعه را از همین قواعد علوم جدید گرفته ايد؟
استاد: بله معناشناسی جدید این بحث را دارد. بحث مفهوم سازی است، یعنی پردازش اطلاعات،
شما همه این روايات را بررسی می کنید و می بینید آيه چنین دلالتی دارد؛ یعنی معصوم می خواسته شاگردانش را متوجه کند كه گرفتار معناي اشتباه نشوند. این عمومیت قدرت در صورتی درست است که حرف «علي» در آيه را به «فی» و «علی» و «من» معنا کنید. در نگاه سنتی ممکن است بگویید چنين چيزي تصحیح است. اما در نگاه جدید معناشناختی ببینید چقدر دقیق تر می توان موافقت را کشف كرد. این مثال ساده ای بود. سعی کرده ام مثال های ساده را در برخی نوشته هایم جمع کنم و ضوابط معناشناختی بدهم. این دستگاه ارجاعی اينکه به کمک این اطلاعات روایات را به آیات ارجاع می دهیم، یک طرف قضیه روش شناسی های جدیدی است و حتی علم اصول هم می تواند تا حدی کمک کند. طرف دیگر قضیه آن نگاهی است که ما به خود آیات و روایات داریم. آیات و روایات را باید به صورت یک کل ببینیم.
رهنامه پژوهش: در این مثالی که فرمودید اول بر اساس قواعد جدید لایه های مختلف برای آیه تصور کردید و بعد وقتی خواستید آن روایات را ارجاع بدهید، گفتید اینها هر کدام به یکی از آن لایه ها اشاره دارد.
استاد: بله. کارهای زیادی می توان با این روش انجام داد. یکی همین است که با این روش ها می توان برای آیات چهره ها و ابعاد مختلفی در نظر گرفت که هر کدام از روایات با یک بُعد ارتباط پیدا می کند. قضیه مفهوم سازی بسيار مهم است: مفهوم سازی ای که آیات دارند و مفهومی سازی روایات. معصوم تلاش می کند مفهوم سازی آیات را تبیین کند. با نکته ای که عرض می کنم، روایات تفسیری جایگاه جدیدی پيدا می کنند. ما بی نیاز از روایات تفسیری نیستیم. روایات تفسیری ابعاد مختلف دلالت های آیه را نشان می دهند. خود این مطلب بحث طولانی ای است. در قرآن كريم تعبیر «رسول» و «نبی» داریم. هرچه در اين آيات انديشه مي كنيد، آنچه در روایاتِ تفاوت رسول و نبی آمده، کشف نمی کنید. در اين رويات آمده است مثلاً نبی کسی است که مَلَک را در خواب می بیند؛ اما بالمشاهده و بالمعاینه نيست و فقط صدایش را می شنود و اينكه رسول کسی است که بالمعاینه می بیند. اين را نمي توانيد در صريح آيات بيابيد. معناشناسی به شما روش می دهد. شما آیاتی را که شامل کلمه «رسول» اند ردیف کنید. همچنين آیاتی را که شامل کلمه «نبی» اند بياوريد. میدان معنایی هر کدام را بررسی کنید و ببینید در نهایت به چنین چیزی می رسید یا نه؟ آيا از مجموعه آيات مي توانيد چنین ارتباطی کشف کنید؟ اگر کشف کردید اعتبار معرفتی روایت مقبول است؛ اما اگر کشف نکردید، معنایش این نیست که روایت باطل است، بلكه به اين معنا است كه فعلاً نمی توانید آن را بپذیرید.
آن سیستم ارجاعی اینجا کمک می کند. یکی از مزایای سیستم ارجاعی این است که شما کل نگر می شوید و مجموعه آیات و روایات را می بینید. هر آیه را در آينه آیات ديگر مد نظر قرار مي دهيد. قرآن وحدتِ شبکه ای دارد، مانند یک کلّ به هم پیوسته است. علما در نگاه سنتی تک تک آیات را می سنجیدند و همين كار موجب مي شد نتوانند موافقت را کشف کنند؛ چراكه یک روایت را با یک آیه می سنجیدند و شبکه آیات را نمی دیدند؛ اما معنا شناسی جدید بر شبکه ای بودن فهم متن تأکید مي كند. در نگاه جديد بايد شبکه آیات را با ضوابط معناشناختی لحاظ کنید. به نظرم این یکی از آرزوهای مهم دانشمندان ما در طول تاریخ بوده که بتوانند چنین نظام ارجاعی را تشکیل دهند.
ما از دنیای عرب جداً غافلیم. آنجا کارهايي راجع به مباحث جدید قرآن و روایات كار شده است كه خودش دریایی است. نبايد از آنها غافل شویم.
بحث در اینجا بسيار است؛ مثلاً به اعتقادم نسبت در حدیث شناسی ما و فهم حدیث روایت اهل سنت جایگاهی ندارد؛ یعنی وقتيي می خواهیم احادیث خودمان را بفهمیم، به احادیث اهل سنت نگاه نمی کنیم. در حالي كه نگاهی منسوب به آیت الله بروجردی وجود دارد كه مي گويد روایات شیعی تعلیقه بر روایات اهل سنت اند. نکته خوبی است؛ اما چندان ضابطه به دست نمی دهد؛ یعنی روایات شیعی در فضایی ناظر به روایت اهل سنت صادر شده اند. گاهی در صدد نقد روايات اهل سنت بوده اند و گاهی در تبیین آنها. منسوب به آیت الله سیستانی است که ایشان در درس هایشان تأکید كرده اند روایات شیعی مهیمن روایات اهل سنت اند. این هم تعبیر درستی است. ما فارغ از این مسئله ایم و فعلاً درباره آن بحث نمی کنیم که روایت شیعه اعتبار دارند یا روایت اهل سنت اعتبار ندارند یا به سادگی نمی توان به آنها اعتبار بخشي، بلكه بحث بر سر این است که به فرض، روایات مجهول زيادي در میان روایات اهل سنت است؛ اما آیا اینها هیچ نسبتی با روایات شیعه ندارند؟ در معناشناسی جدید به نظرم بحث های جذابی راجع به این مسئله مطرح مي شود؛ مثلاً بحث بینامتنی است. چون اعتقاد خودم بر این است که روایات شیعی با روایات اهل سنت، رابطه بینامتنی دارند؛ یعنی دلالت های یکدیگر را روشن می کنند. توجه كنيد كه بحث بر سر این نیست که اعتبار دارند. حرف دروغ هم سر جای خودش دلالت دارد و همین طوری دروغ گفته نمی شود. دروغی که گفته می شود نسبتی با حقایق برقرار می کند.
رهنامه پژوهش: ممکن است روایت ما ناظر به روایت دروغ اهل سنت باشند؟
استاد: بله، ولی دلالت هایش مشخص می شود. این هم یک فضای جدید است که از منظر معنا شناسی رابطه میان روایات شیعی و اهل سنت کشف شود و دلالت های پنهانی بررسی شود. این خودش پروژه جدیدی است؛ فضای روایات شیعی و روایات اهل سنت یک نوع بینامتنی است؛ یعنی این دو فضا ناظر به هم اند و دلالت های پنهان یکدیگر را آشکار می کنند. اینجا هم معناشناسی و دانش هايی مثل دانش های زبانی می توانند کمک کنند این ابعاد پنهان کشف شود. خیلی جاها وقتی بحث های زبان شناسی را مطرح مي كنيم، اذهان دوستان سراغ بحث های نحو و صرف مي رود که ادبیات است. زبان شناسی فراتر از اینهاست. بعضی مثال ها را زدم. بحث مفهوم سازی، کل نگری و کل گرایی و بحث هايي مانند اینها بحثهایي هستند كه شامل همه زبان ها مي شوند. متأسفانه نوعي بدبيني به دانش هاي جديد وجود دارد که به نظرم بیشتر عوامل تاریخی باعث آن شده است.
رهنامه پژوهش: مجله ما به اقصی نقاط کشور می رود و طلاب جوان و پژوهشگران مختلف مجله را می بینند. براي كساني كه علاقمند به این مباحث اند، روش خاصی ارائه مي كنيد؟ اين طلاب بايد از کجا شروع کنند؟
استاد: بهترين و اولين كار آشناشدن با ادبیات بحث است. درباره موضوعي كه بحث شد کتاب هاي زیاد چاپ شده است. در حوزه مطالعات دینی و ارتباطش با این بحث ها كتاب هايي تأليف شده است. عرب ها زیاد کار کرده اند و ما از دنیای عرب جداً غافلیم. آنجا کارهايي راجع به مباحث جدید قرآن و روایات كار شده است كه خودش دریایی است. نبايد از آنها غافل شویم. حوزه علميه در مباحث سنتی سیر می کند. آنان این کارها را انجام می دهند و اين بحث ها به سرعت در حال گسترش است. با ممنوع کردن این بحث ها به جایی نمی رسیم. باید ببینیم که چه می گویند و اگر حرفشان در جایی نامقبول است رد کنیم و اگر مقبول است بپذيريم. اين روش شیوه بزرگان ما در طول تاریخ بوده است. امروزه نوعي انسداد معرفتی پیدا شده است. شاید دلایل سیاسی بیشتر پشت ماجرا باشد که بدبینی هایی پیدا شده است.
رهنامه پژوهش: فرموديد کتابی راجع به این موضوعات از شما چاپ می شود. نامش چیست؟
استاد: در زمینه مباحث جدید حدیث، به زبانی شناسی روایات مشغولم.