شما اینجا هستید: رهنامه پژوهش » ش 23 و 24 / قلمرو دانش » سیر تاریخی اعتبار‌سنجی روایات
سیر تاریخی اعتبار‌سنجی روایات | محمدحسن ربانی بیرجندی
1284 بازدید

گفت‌وگو با حجت الاسلام و المسلمین محمدحسن ربانی بیرجندی

 

اشاره: آیت ‌الله خويی می‌فرماید ما نمی‌توانیم به همه مشایخ صدوق اعتماد کنیم؛ چون در بین مشایخ صدوق، سنی هم هست، حتی سنی ناصبی. بعد ایشان احمد بن ‌محمد بن‌ ضبّی را مثال می‌زند كه از مشایخ صدوق و ناصبی است. مرحوم صدوق در کتاب امالی روایتی از او نقل می‌کند و می‌گوید «لم أرَ أنصب منه: ناصبی‌تر از او ندیدم». چرا؟ چون وقتی صلوات می‌فرستاد صل علی محمد می‌گفت و علی آله نمی‌گفت. مبنای آیت ‌الله خويی این است که به همه مشایخ صدوق نمي‌توان اعتماد کرد؛ چون در ميان آنان چنین آدمی وجود دارد. بزرگان ما در جواب فرموده‌اند: این آقا ناصبی است؛ ولی آیا ملاک نقل حدیث را ندارد؟

 

رهنامه: روش های گوناگون فقها در اعتبار سنجی احادیث چیست؟

استاد: وقتي آثار علما و فقهاي دوره ائمه(علیهم السلام) تا به امروز را بررسی می کنیم، دو روش در برخورد با روایات مي بينيم. یک روش را وثوق صدوری مي ناميم و از روش دیگر به وثوق سندی تعبیر می کنیم. اين دو اصطلاح، اصطلاح جدیدی نیستند و درکتاب ها وجود دارند. بنده مقاله ای نوشته ام و این دو اصطلاح را قانونمند کرده ام. در سایت ها موجود است و در مجله کاوش فقه نيز چاپ شده است. اولین کسی که در مورد توثیق و جرحِ راویان صحبت کرده، علی بن حسن بن فضال است. وي با اينکه واقفی بوده، مردی فقیه و عالم بوده است. ما اولین رد پای جرح و تعدیل ها را در سخنان این بزرگوار می بینیم که درباره برخی از راویان اظهار نظر کرده و مرحوم کشی با واسطه استادانش آن را نقل کرده است. بعد از آن، متقدمانی که در عصر غیبت صغری بودند مثل مرحوم محمد بن یعقوب کلینی و علی بن بابویه قمی در اين باره سخن گفته اند. علي بن بابويه کتابی به نام شرایع داشته كه به درخواست پسرش مرحوم شیخ صدوق نوشته است. مرحوم شیخ عباس قمی در کتاب سفینة البحار به نقل از بزرگان می گوید هرگاه نصی وجود نداشت، فقهای ما به کتاب شرایع مراجعه می کردند؛ یعنی معلوم می شود متن کتاب شرایع از روایات و برگرفته از روایات بوده است. نظیر این تعبیر را شیخ انصاری در رسائل دارد که مي گويد به این کتاب مراجعه می کردند.

بعد از اينان با ظهور شیخ صدوق و در ادامه با روی کار آمدن شیخ مفید در ابتدای قرن پنجم، تحولی جدید ایجاد شد. عالمان در این مرحله، وارد مراحل اجتهاد شدند و در اجتهاد به سبب اینکه در محیط سنیان بودند، از آنان تأثير پذيرفتند، مثل حسن بن ابی عقیل عمانی و محمد بن احمد بن جنید اسکافی متوفای 381. اگر بزرگان دوره غیبت صغری و آغاز غیبت کبری و تا آغاز قرن پنجم ـ مثل مرحوم شیخ مفید، سید مرتضی و شیخ طوسی (متوفای 460) ـ را مد نظر قرار دهيم، بايد بگوييم روش آنان سندمحور و رجال محور نبوده است؛ در حالی که اهل سنت در همان دوره اول، کتاب های رجالی مفصلی نوشته اند؛ مثلاً ابن حبان بستی (354 هـ . ق) که اهل خراسان است، کتابی به نام الثقات دارد که هشت جلد است و صد سال قبل از شیخ طوسی بوده است. در همان دوره، ابن عبدالبر اندلسی کتاب الاستیعاب را در مورد صحابه مي نويسد یا مثلاً ابن عدی کتاب الکامل را داشته يا ابن حبان كتاب الضعفاء بالعلل را نوشته كه یکی از متون بزرگ است. ما در میان علمای اهل سنت العقیلی را داریم که دو جلد رجال دارد به نام الضعفاء. اینها معروف به کتاب تاریخ اند یا خود بخاری کتابی به نام تاریخ بخاری را دارد. منظور اینکه علم رجال در میان اهل سنت علم مدون و موفقی بوده که یحیی بن معین، ابن سیرین و بعد احمد بن حنبل (241 هـ . ق) و این طیف افراد آن را پایه گذاری كردند.

علم رجال از اختصاصات علوم اسلامی است و مسلمانان این علم را برای سندشناسی روایات پايه گذاري کردند. اگر به مقدمه کتاب التهذیب ابن حجر عسقلانی مراجعه کنید، بحث بسیار جالبی در باب طبقات جارحان و معدّلان دارد. این حقیر نیز در این کتاب حدیث نماها بخشی را اختصاص داده ام به نام کسانی که در طبقات جارحان و معادلان قرار دارند؛ ولی بزرگان ما روش جدیدی را در برخورد با روایات پایه گذاری کرده اند. اینان رجال را در حاشیه دانسته اند و آنچه براي شان مهم بوده، تکیه بر قراین بوده است؛ مثلاً بسياري از احادیث سینه به سینه به وسیله ثقات درجه یک نقل می شد. وقتی استاد می گفت از کسی مثل سعد بن عبدالله اشعری شنیده ام و… مجموعه ای از قراین که در آن زمان، گوناگون هم بوده در دست داشتند. ما باید با مراجعه و بررسی، اين قراین را کشف کنیم. اين بزرگان در تکیه به روایات به قراین مراجعه می کردند. الارشاد شیخ مفید را ملاحظه کنید. اين كتاب دو جلد و در باب فضائل و مناقب اهل بیت(علیهم السلام) است. مرحوم شیخ مفید در اين كتاب، مطالب بسياري نقل می کند یا كتاب الاختصاص یا غیر ذلک یا خود صدوق که کتاب امالی دارد. اين بزرگان بر اساس یک روش کلی پیش می رفتند و آن اعتماد به اشخاص بوده که ما از قراین گوناگون به دست بیاوریم راوی ثقه است یا نیست. این کتاب مورد اعتماد است یا نیست. اين طور نبوده که فقط به سند نظر كنند. گاهی ناظر به سند بودند و گاهی ناظر به کتاب و گاهی ناظر به قراین دیگر.

مقدمه صدوق در من لا یحضر الفقیه را ملاحظه كنيد. بسيار قابل تأمل است. وي می گوید من روایات من لایحضر را از کتاب هایی می نویسم که شهرت دارند؛ یعنی در قرن چهارم و پنجم بغداد شهري علمی و بزرگ بوده است. ما سه شهر علمی بزرگ در قرن چهارم و پنجم داشتیم: یکی نیشابور است که خیلی جمعیت داشته و مرکز علمی بوده است. دو شهر ديگر، بغداد و بخارا بودند. در آن زمان اين سه شهر از نظر علمی بسيار قوی بودند. شايد بتوان گفت دسترسي آنان به احاديث به مراتب بیشتر از ما بوده است. در بغداد دو کتابخانه مهم بوده که یکی متعلق به سید مرتضی بوده و هشتاد هزار عنوان کتاب داشته است. گویی در هر مدرسه ای و هر حجره ای کتاب های اصول اصحاب ائمه(علیهم السلام) فراوان بوده است و خطبه های نهج البلاغه به کثرت یافت می شده که بزرگان ما احساس نمی کردند که نیاز باشد اين خطبه ها را جمع آوری کنند. می گفتند اینها دست همه وجود دارد. در مکتب خانه ها بر اساس خطبه غدیر و فدکیه و مانند آن باسواد می شدند. چرا خطبه غدیر در گذشته در هیچ کتابی نیامده است و در دوره های بعد به صورت محدود آمده است؟ پاسخ اين است كه احتمال نمی دادند از بین برود. خطبه فدکیه را احتمال نمی دادند از بین برود. مسعودی که صد سال قبل از مرحوم رضی فوت کرده، می نویسد: قریب چهارصد و هشتاد و اندی خطبه از امیر المؤمنین(علیه السلام) هست که بین مردم پخش است؛ یعنی در بغداد این طور بوده که در هر مدرسه و خانه ای اين خطبه ها يافت می شده است. حتی شخصی از نماینده امام زمان (علیه السلام) سؤال می کند کتاب های ابن ابی العزاقر در خانه های ما پر است، می گویند{بیوتنا منها ملاء.} و همین تعبیر درباره کتاب های بنوفضال هم وجود دارد.

اهتمام قدما از امروزي ها خیلی بیشتر بوده است، به گونه ای که گاهی برای دستیابی به جواب یک پرسش، فاصله بین شهرها را طی می کردند؛ براي نمونه به تفسیر المیزان ذیل آیه شریفه سه سوره نساء بنگرید. علامه روایاتی از کنز الدقائق و نور الثقلین نقل می کند که مي گويد: هشام بن حکم بوده است ـ وقتی ابن ابی العوجاء سؤالی از او می کند، برای گرفتن جواب از امام(علیه السلام) هفت روز در راه مدینه است تا اينكه جواب می گیرد و برمی گردد. وقتی ملاحظه می کنیم می بینیم اینها اهتمام داشتند کتابخانه هاي قوی داشته باشند؛ براي نمونه نجاشی در مورد عیاشی می نویسد: عیاشی منزل بزرگ پدرش در سمرقند را یک مرکز پژوهشی قرار داده بود که در یک خانه صحافی می شد و در یک خانه نسخه برداری و در یک خانه تصحیح نسخه و در یک خانه تدریس می شد و در خانه اي ديگر تعلیق می کردند.

آن زمان، بخارا، بغداد و نیشابور مرکز علمی بودند؛ بنابراين دسترسی به احادیث امر آسانی بود؛ خصوصاً در قرن چهارم و پنجم كه حکومتی به نام آل بويه در ایران به وجود آمد. اينان از طبرستان و دیلمستان تا بغداد حكومت مي كردند و خلافت بغداد تحت سلطه آنان بود. در آن زمان موقعیت خوبی برای شیعه پدید آمد و در زمان صاحب بن عباد وزیر آل بویه در ری، علما بیش از هزار کتاب تالیف کردند و به ایشان دادند. عیون اخبار الرضا و اکمال الدین صدوق هدیه به صاحب بن عباد است. همیشه به دوستان می گویم باور نکنید که شیخ صدوق خود بلند شد و این شهرهای گوناگون را گشت. قطعاً چنين بوده که صاحب بن عباد او را فرستاده و پشتیبانی می کرده و هر جا می رفته همراهان با او بودند. به احادیث توجه زيادي نشان می دادند، به طوری که برخی از احادیث ما از رتبه اینکه تزویر بشود گذشته بود و گفتند اینها نسخه زیاد دارد و اگر کسی می خواهد، فلان کتاب را تدوین کند. به آسانی اصولی اولی و معتبر در دست او بوده است. بنابراين مرحوم شیخ طوسی در کتاب تهذیب می گوید روایات متعارض را کسی جمع آوری نکرده و ما جمع آوری کرده ایم. پس این روش آنان بوده که به خبری که از کتاب معتبر و راویان معتبر به دستشان می رسیده، اعتماد می کردند. مرحوم شیخ بهایی که نهضت حدیثی ایجاد کرد، در عصر خودش روش بزرگان ما را خیلی گسترش داد. به مقدمه مشرق الشمسین مراجعه کنید. يازده قرینه ذکر می کند که قدمای ما بر قراین اعتماد کرده و آن را باعث اعتبار روایت می دانستند. بنابراين حدیث نزد قدمای ما بر دو قسم بود، برخلاف اهل سنت كه آن را سه قسم كرده اند: حدیث صحیح و ضعیف. صحیح را حدیثی می دانستند که قرینه اي وجود داشته باشد بر اينکه از معصوم(علیه السلام) صادر شده است و قابل عمل باشد و ضعیف را حدیثی می دانستند که قابل عمل نباشد؛ یعنی قرینه اي بر صدور نداشته باشد.

رهنامه: قراین دیگری هم بر اینکه عالمان شیعه، سندمحور نبوده اند، وجود دارد؟

استاد: بلی، مثلاً قرینه دیگر اين است كه مرحوم ابو عبدالله حسین بن عبیدالله غضائری که استاد شیخ طوسی و نجاشی بوده، بسيار به رجال اهل سنت مقيد بوده است؛ بنابراين غضائری تمام آن الفاظ توثیق و جرح را از رجال اهل سنت گرفته است. دلیلش این است که در بسیاری روات عبارت هایشان دقیق شبیه هم است. مرحوم ابن غضائری که خیلی از آنان متاثر شد، در بین علما ما جایی باز نکرد. اگر رجال واقعاً محوریت می داشت، باید ابن غضائری جلودار می بود؛ در صورتی که منزوی شد و حالا بعد بیشتر توضیح می دهم. نکته دیگری که اهتمام علما به این قراین بوده است اینکه نجاشی اسم کتاب خودش را رجال نگذاشته و این هم عجیب است. بزرگان ما همه کتاب فهرست داشتند. علت آن اين است كه ایشان در واقع می خواستند فرهنگ شیعه را حفظ کنند. معلوم می شود این روایات، مبتنی بر این فرهنگ بوده اند یعنی مبتنی بر کتاب ها.

می خواهم تلنگري بزنم اینکه نجاشی براي شیخ صدوق سیصد کتاب نام برده، براي فضل بن شاذان حدود 180 کتاب و براي بجلی نامی حدود دويست تا سيصد کتاب؛ یعنی سه صفحه فقط اسامي کتاب هاي شخص را می نویسد و توثیق خودش را یک کلمه می نویسد ثقهٌ. از یک طرف حرف های ابن غضائری مقداری در حاشیه قرار گرفت و از یک طرف نجاشی کتاب فهرست نوشت و شیخ طوسی طرقش را نام برد و نيامد رجال بنویسد. او در رجال خودش طبقات را معرفی می کند. طبقه اول را صحابه مي داند و دوم فلان و سوم فلان. به همین جهت می بینیم آنچه در آن زمان مطرح بوده، جمع قراین برای وثوق صدوری بوده است.

سهل بن زیاد جزو مشایخ اجازه بوده است. نمونه بارز مشايخ اجازه، احمد بن محمد بن حسن بن ولید است. این آقا استاد شیخ مفید است. پدرش محمد بن حسن بن ولید استاد صدوق بوده است. صدوق نيز از استادان شیخ مفید بوده است. احمد بن محمد کسی است که شيخ مفيد روایات زیادی را از طریق او نقل كرده است؛ با اين حال اين شخص، در کتاب های رجال اصلاً توثیق نشده است. آیت الله خويی هم می فرماید چون توثیق نشده «فتحصل بما ذکرنا ان الرجل مجهولٌ». بلی این نتیجه آن راه است. شما شخصیتي مثل احمد بن محمد بن حسن بن ولید را کنار گذاشتید که مفید بر او اعتماد کرده است. کدام قرینه بالاتر از اینکه این آقا معتمد مفید بوده است. آیا از توثیق های نجاشی کمتر است؟ بلی، ولو سنی باشد. آیت الله خويی می فرماید ما نمی توانیم به همه مشایخ صدوق اعتماد کنیم؛ چون در بین مشایخ صدوق، سنی هم هست، حتی سنی ناصبی. بعد ایشان احمد بن محمد بن ضبّی را مثال می زند كه از مشایخ صدوق و ناصبی است. مرحوم صدوق در کتاب امالی روایتی از او نقل می کند و می گوید «لم أرَ أنصب منه: ناصبی تر از او ندیدم». چرا؟ چون وقتی صلوات می فرستاد صل علی محمد می گفت و علی آله نمی گفت. مبنای آیت الله خويی این است که به همه مشایخ صدوق نمي توان اعتماد کرد؛ چون در ميان آنان چنین آدمی وجود دارد. بزرگان ما در جواب فرموده اند: این آقا ناصبی است؛ ولی آیا ملاک نقل حدیث را ندارد؟ اگر به حدیث سلسله الذهب امام رضا(علیه السلام) نگاه كنيد خواهيد ديد كه شیخ صدوق آن را در کتاب عیون اخبار الرضا با چهار سند نقل کرده اند. اهالي نیشابور همه سنی بودند. خب مگر نمی گوییم «الفضل ما شهدت به الاعداء». آیت الله بروجردی وقتی فرموده بودند نمي توان به روایاتی که در فضائل يا درباره شهرها نقل شده اعتماد کرد. شهر شام، با عنوان خیر القراء و بیت المقدس چنین اند و روایات زیادی درباره آنها داریم. اینها روایاتی بوده اند که در طول حکومت اموی و عباسی به نفع این شهرها جعل می شده است. مرحوم آیت الله بروجردی می فرمودند نمي توان به این روایات اعتماد کرد و باید قرینه اي بر اين مطلب پیدا کنیم که این روایات از معصوم صادر شده اند.

فردي به آيت الله بروجردي اشکال كرده بود كه شما چطور فضایل ائمه را از اهل سنت نقل می کنید. گفتني است فضایل اهل بیت را بیشتر از طریق اهل سنت داریم. ایشان فرموده بودند: چون او هیچ وقت انگیزه ندارد امام رضا را نشر بدهد؛ ولی از امام با عنوان عالم آل محمد(ص) حدیث نقل مي كند. چه دلیلی وجود دارد که بگوییم احمد بن محمد بن ظبی ضعیف است؟ ما در فقه هیچ وقت به حرف این آقا عمل نمی کنیم؛ اما مورد با مورد فرق مي كند. وثوق صدوری همین جاها خودش را نشان می دهد. این روش، روش قدمای ما است و آن هم روش ابن غضائری بود که خدمت شما گفتم. زمان که می گذرد بغداد از شهره علمی ساقط می شود و وقتی حکومت آل بویه سقوط می کند، سلجوقیان بغداد را تصرف مي كنند. اینان سنی های ضد شيعه بودند و مردم را در بغداد علیه شیعه مي شوراندند؛ مثلاً چند بار خانه شیخ طوسی را آتش زدند و کتابخانه ایشان را در جلوی مسجد جامع سوزاندند، به جرم اینکه كتاب هاي اين كتابخانه کتاب های ضاله اند؛ بنابراين مرحوم شیخ طوسی در سال 448 بغداد را رها کرد و به نجف آمد و در آنجا مستقر شد.

شيخ طوسي سنتی را که علما داشتند، قانونمند کرد. کتاب الاستبصار مقدمه بسيار جالبی در اين باره دارد. شيخ در کتاب العده فی اصول الفقه، جلد 1، صفحه 154 به مناسبت حجیت خبر واحد می گوید: اخباری که در دست ما هست، بر چند نوع است: متواتر و خبر واحدِ همراه با قراین را ذكر مي كند. روی قرینه بسيار تأکید می کند و بعد 4ـ 5 قرینه ذکر می کند: موافقت با عقل، قرآن، سنت و اجماع. یعنی معلوم است که اين قراین بین مردم معروف و مشهور است. بعد شیخ طوسی بین قدما هر کدام را در یک رشته تنومند می کند و یک درخت می شود؛ بنابراين مکتب شیعه در طول تاریخ بر اساس پایه های تفکر شیخ طوسی پیش رفت به همین جهت به او شیخ الطائفه الحقّه المحقّه الامامیّه می گویند تا اینکه در حله علما جمع شدند و يك دوره نزاع شكل گرفت. در اين دوره بود كه مغول حمله کرد و می خواستند به بغداد وارد شوند. حله مدرسه عمیقی شد. شخصیتی در میان آنان به نام احمد بن طاووس حلی بود. خاندان ال طاووس در حله خاندان بزرگی بودند. سه برادر بزرگوار هستند. احمد بن طاووس حلی به سبب فاصله ای که از زمان شیخ طوسی و قدما شكل گرفته بود، روش جدیدی طراحی کرد. با تبعيت از علوم حدیث اهل سنت، تا حدودي قالب آنان را گرفتند و استنتاج کردند و گفتند آنان حدیث را بر سه قسم تقسیم می کنند. حدیث صحیح، حديث حسن و حديث ضعیف. مرحوم احمد بن طاووس حلی به سبب اینکه دو سه قرن بعضاً روایات غیر سالم وارد روایات شده بود و زمینه ای برای جعل فراهم شده بود، قوانین خاصی ارائه كرد تا بتوانيم بر اساس این قوانین روایات را بشناسیم. ايشان بحث تنقیح حدیث را مطرح كرد و احاديث را به حدیث صحیح، حديث حسن، حديث موثق و حديث ضعیف تقسيم كرد. شاگرد ایشان علامه حلی نيز اين بحث ها را مطرح كرد و ادامه داد. امروزه کتاب های احمد بن طاووس حلی در دست ما نیست. کتاب رجالش از بین رفته است. شاگردش علامه حلی کتاب بزرگی در علم رجال داشته است. شاهد بر آن اين است كه علامه در جلد اول مختلف الشیعه درباره یک راوی دو صفحه بحث می کند و بعد از دو صفحه می گوید، تفصیل را در «رجالنا الکبیر» آورده ایم که این خلاصه الاقوال خلاصه آن است. اين آثار امروزه در دست ما نیستند تا ببینیم چه انگیزه هايي اينان را کشانده تا این مباحث را مطرح کنند. بالأخره در طول دو سه قرن، احادیث دستخوش فراز و نشیب هایی شدند. قوانینی پديد آمد و شيعيان از مصادر اهل سنت کمک هايي گرفتند.

در مدارکی که ما داریم، احمد بن طاووس و علامه حلی علم رجال را تقسیم کردند به معتمدین و غیرمعتمدین و علم رجال اصطلاحی حاصل شد؛ بنابراين وقتي کتاب ها و جوامع رجالی قدما را می سنجیم، می بینیم هدف آنان چیز دیگري بوده است؛ مثلاً مرحوم محمد بن‌عمر بن‌کشی کتاب معرفة الناقلین را نوشته و بعد از او مرحوم شیخ طوسی اختیار معرفه الرجال را نوشته است. شيخ طوسي اين كتاب را به اين دليل نوشته كه كشي همه راویان را ثبت نكرده و اين كتاب در صدد است همه راویانی که در موردشان روایت نقل شده جمع آوری كند. مرحوم آیت الله بروجردی طبق نقل تقریرات مرحوم آیت الله فاضل لنکرانی می فرماید: جوامع رجالی متقدم ما دائره المعارف نیستند که اگر یک راوی در آنها نبود، او را کنار بگذاریم. چنان که وثوق صدوری را براي سنجش اعتبار روایت به کار مي گرفتند. یک راوی را می شود از قراین توثیق کرد نه از نص رجال. مرحوم آیت الله بروجردی نظرشان این است که توثیق یک راوی وقتی از تجمیع قراین به دست می آید، به مراتب بهتر از نص رجالی است و در واقع از چند جا داریم توثیق راوی می کنیم که این آدم چطوری است و اطمینان بیشتری می کنیم.

مرحوم علامه حلی از كساني بودند كه در تنقیح حدیث، پايه وثوق صدوري را گذاشتند. می گویند خود علامه حلی با اینکه شاگرد استاد و پایه گذار این علم بود، در عین حال در فقه این روش استادش احمد بن طاووس را به کار نگرفت. او بسیار به روش ابن غضائری پایبند بود و رجال ابن غضائری را او زنده کرد. لذا در بسیاری از موارد می بینید روایات ابراهیم بن هاشم را صحیحه تعبیر می کند. مرحوم شهید ثانی که آدم خیلی دقیقی در اصطلاحات است، به علامه حلی و به شهید اول در کتاب مسالک الافهام (ج 6، ص 44 در پاورقی) می گوید چرا علامه حلي این روایت را در باب أیمان و نذورات، صحیحه نامیده با آنکه در سلسله سندش ابراهیم بن هاشم است؟ این روایت را باید حسنه بنامیم؛ چون علامه حلی بر اساس قراین نتیجه گرفته ابراهیم بن هاشم کسی نیست که بگوییم او مدح شده است، ولو در کتاب رجال نجاشی درباره او این جمله آمده است: «اول من نشر حدیث الکوفیین بقم هو». علامه حلی که پایه گذار این مسائل بود، خود به قراین اعتماد می کرد. یک مثال مي زنم: در جلد 5 منتهی المطلب ـ فکر می کنم صفحه 199 است ـ بحث در مورد سلام نماز است اينکه السلام علیکم و رحمه الله و برکاته در نماز واجب است یا اينكه نماز با تشهد تمام می شود؛ يعني آیا تسلیم خارج از نماز است یا داخل نماز؟ یک تسلیم یا سه تا. این بحث در فقه بحث مفصلی است و دو نظریه داریم. کسانی که گفتند تسلیم جزو نماز است به حدیث پیامبر(صلی الله علیه و آله) استناد کرده اند: «افتتاح صلاه الطهور، تحریم ها التکبیر و تحلیلها التسلیم». این روایت را نگاه کنید. شیخ طوسی آن را در تهذیب نیاورده است. در استبصار هم نيامده است. آن را به صورت مرسل در الخلاف آورده است. صدوق در من لایحضر الفقیه به صورت مرسل آورده است. شیخ طوسی آن را در خلاف آورده است. در کافی هم آمده است، البته که به صورت مسند، ولی در سند آن قدّاح وجود دارد که بحث است درباره او و لذا برخی صریحاً سند کافی را هم ضعیف می شمارند. پس این حدیث مرسل و سند تضعیف شد. به همین جهت مرحوم محقق حلی که استاد علامه حلی بوده است، در المعتبر می گوید این حدیث ضعیف است؛ چون در خلاف و من لایحضره الفقیه سند ندارد. مرحوم صدوق در من لایحضره الفقیه بسياري از روایات را از مصادر اهل سنت نقل می کند؛ چون اطمینان به صدور آنها داشته است؛ «ادرؤوا الحدود بالشبهات» در من لایحضره الفقیه وجود دارد. مرحوم شیخ صدوق برخی از این روایات را در مصادر اهل سنت ديده و احراز كرده است كه روايت از معصوم صادر شده است؛ پس به صورت مرسل آورده است. اين حديث در تحف العقول هم هست. مرحوم علامه حلی این روایت افتتاح الصلاه را می آورد و می گوید برای این روایت چندین قرینه وجود دارد و این روایت از معصوم صادر شده ولو مرسل است. درست است که سند ندارد، ولی شیعه نقل کرده و سنی هم نقل کرده است. بعد هم از مواردي نبوده كه امام در مقام تقیه باشد یا سنيان علیه ما نقل كرده باشند. ایشان می گوید علاوه بر اين فقهای متقدم ما به آن عمل کرده اند. علامه اين گونه با قراین، اعتبار حديث را ثابت می كند و تسلیم را جزء نماز مي خواند.

حدیث نزد قدمای ما بر دو قسم بود، برخلاف اهل سنت كه آن را سه قسم كرده‌اند: حدیث صحیح و ضعیف. صحیح را حدیثی می‌دانستند که قرینه‌اي وجود داشته باشد بر اينکه از معصوم(علیه السلام) صادر شده است و قابل عمل باشد و ضعیف را حدیثی می‌دانستند که قابل عمل نباشد؛ یعنی قرینه‌اي بر صدور نداشته باشد.

پس مؤسس مکتب وثوق سندی احمد بن طاووس حلی و محقق حلی شدند. بعد از ابن طاووس، همين محقق حلی پایه گذار مکتبی به نام مکتب سندی شد که شاگردش علامه حلی خیلی به آن پایبند نبود، بلكه همان روش شیخ طوسی را ادامه می داد و این روش در واقع علی طرفی النقیض و الاثبات ماند، تا اینکه به شهید ثانی رسید. او آنچه را مرحوم محقق حلی در فقه عمل کرده بود در فقه عمل کرد و کتاب الرعایه را در علم درایه و رجال نوشت. اگر شرح لمعه، مسالک الافهام و کتاب روض الجنان را ملاحظه کنید، خواهيد ديد تمام آنچه را که آنها فرمودند، شهيد دقیق رعایت کرده و احاديث راویان غیر دوازده امامی را مطلقاً ذکر نکرده است و یا ضعیف شمرده است. آن راوي هر کس می خواهد باشد، اگرچه اعلم اصحاب باشد. ايشان روایات مضمره را كلاً ضعیف می داند؛ اگرچه از زراره باشد. مثلاً مي گويد روایت مرسل ضعیف است؛ اگرچه از محمد بن ابی عمیر باشد. من الرعایه شهید را ترجمه کرده ام و دویست صفحه مقدمه براي آن نوشته ام. در آنجا روش رجالی شهید را توضیح داده ام. بنابراين مي توان گفت مرحوم محقق حلی مکتب وثوق سندی را پایه گذاری کرد و شهید ثانی در فقه به کار گرفت. پسر شهید ثانی شیخ حسن عاملی و مرحوم سید محمد موسوی عاملی که نوه شهید و شیخ محمد عاملی (1030 هـ . ق) معروف به فخرالدین ثانی پسر صاحب معالم است، از او تبعيت كردند، سيد محمد در مدارک الاحکام و شيخ حسن در معالم و شیخ محمد در استقصاء الاعتبار.

رهنامه: آیا می توان انگیزه شهید ثانی را حشر و نشر زیاد با اهل سنت دانست؟

استاد: بلی بعید نیست. در زندگینامه شهید آمده است: «بعد از اینکه رفتم از استادم فخرالدین حلی در حله اجازه اجتهاد گرفتم، به لبنان و شام آمدم و… شام که فرق می کند و اینها سنی اند. باید اصطلاحاتشان و مطالبشان را بدانم»؛ بنابراين به مصر می رود. می گوید در 942 هـ . ق سالگي وارد مصر شدم، در حالی که مجتهد مسلم بودم. آنجا رفتم الفیه ابن مالک را استدلالی و تفسیر انوار التنزیل بیضاوی، صحیح مسلم، صحیح بخاری و قرآن را به هفت قرائت و ده قرائت خواندم. شهيد تنها فقه شیعه را تدریس نمی کرده است. این توصیفات خود شهید ثانی است. روضات الجنات از قول خودش نقل می کند شهید در خاطرات خودش این طور می گفته است. بعد شهید وقتی وارد شام می شود، می بیند فضا فضای دیگری است و به قول امروزی ها شهید فکر تقریبی داشته؛ با اين حال باز هم شهید شد. به هر حال جریان مفصلی دارد. مرحوم شهید روش وثوق سندی محقق حلی را تکمیل، مدون، موبب و قاعده مند کرد. بعد از محقق حلی فقها مقداری تحت تأثیر محقق قرار گرفتند. مثلاً علامه حلی خودش به روایات راویانِ موثق خیلی زود عمل نمی کند؛ مگر اينكه قرینه بر صدور روایت را احراز کند. مرحوم محقق اردبیلی روش علامه حلی را دارد. علامه کمی از محقق متأثر است؛ اما همان روش شیخ طوسی را دنبال مي كند. در اين ميان شهید ثانی، خیلی منجمد در آن چيزي است كه مرحوم محقق حلی پيش برده است.

مرحوم آیت الله خويی، اول پيرو وثوق صدوری بوده است؛ مثلاً ايشان در تقریراتی که آقای شاهرودی از ایشان به نام دراسات (چهار جلد) نوشته و تقریراتی که مرحوم آیت الله حسن صافی اصفهانی نوشته، چون دوره اول علم اصولشان بوده، روش مکتب وثوق صدوری را دارد؛ يعني سبک استادش مرحوم نائینی را دنبال مي كرده است. نائینی کسی است که مرسلات کافی را حجت می داند. از میرزای نائینی نقل شده است كه مي گفته: «ان الخدشه فی اسناد الکافی حرفه الانسان العاجز». اما آيت الله خويي در دوره سوم و چهارم اصول فقه شان روش وثوق صدوري را دنبال نمي كند. مرحوم بهسودي در مصباح الاصول ـ كه تقريرات درس آیت الله خويي است ـ در قاعده لاضرر تصريح مي كند قبلاً سبک ما این بود که مرسلات صدوق را معتبر می دانستیم و قاعده لاضرر و لاضرار را که در من لایحضر به صورت مرسل آمده، معتبر مي شمرديم؛ ولی در این دوره رای برگشت. پرسشي كه مطرح مي شود اين است كه چرا آيت الله خويي چنين روشي را در پيش گرفتند. در پاسخ مي توان گفت بعید نیست مرحوم آیت الله خويی کتاب مدارک الاحکام را به مرور زمان مطالعه می کرده است؛ پس، از روش مدارک الاحکام متأثر شده است. مرحوم آیت الله معرفت می فرمودند استاد ما خويی در مدرسه بحث ها را خیلی نقادی می کرد و رجال و راویان را می آورد. شاید يكي از عوامل شلوغ شدن درس آيت الله خويي ـ که هشتصد تا هزار نفر جمع می شدند ـ همین بوده است. بالأخره ايشان حرف هایی در سندشناسی و راوی شناسی و رجال داشته که دیگران نداشته اند.

آنچه گفتيم سیر تطور مکتب وثوق صدوری و سندی است. یکی از دوستان از قول مرحوم استاد شهید مطهری که شاگرد مرحوم آیت الله العظمی بروجردی بوده، نقل مي كند كه فرمود در میان فقهایمان می توانیم 25 تا 26 منهج فقهی، نه مکتب فقهی بيابيم. من کتابی با عنوان مکتب های فقهی نوشته ام و چند کتاب هم با عنوان منهج های فقهی فقهای خاصّ دارم. منهج برای یک فقیه یعنی ویژگی هایی که او در فقه اش دارد؛ اما مکتب تحول ایجاد می کند؛ مثلاً شیخ طوسی مکتب دارد يا شیخ انصاری مكتب دارد. بعد ایشان نقل مي كند آقای مطهری فرمودند ما 24ـ25 منهج فقهی داریم. كامل تر از همه این منهج های فقهی، منهج فقهی مرحوم آیت الله بروجردی بود که درباره راوی به قراین هم خیلی اعتماد می کرد. ايشان هم به قراین اعتماد می کرد و هم از مصادر اهل سنت استفاده می کرد؛ نه اینکه از آنان فتوا بگیرد. اگر خیلی از روایات صحیح بخاری را با کتاب کافی مقابله كنيم، نگاه ما به روایات اهل بیت عوض مي شود؛ یعنی اعتماد بیشتری به روایت اهل بیت پیدا مي كنيم. فصاحت و بلاغت و علمیت از آن می بارد. به این فکر افتاده ام کتابی در اين باره بنویسم. در آن کتاب یک فرع فقهی بر اساس منهج فقهی آیت الله بروجردی را خواهم آورد و تعریف خواهم كرد و این کتاب را تمام کردم.

من در این کتاب سبک شناسی دانش رجال الحدیث هفتاد صفحه در مورد منهج آیت الله بروجردی صحبت کرده ام، در مورد تک تک راویان که نظر آقای بروجردی چیست و اساس منهج ایشان در طبقه شناسی چه بوده است. این در شناخت اسناد، انقطاع سند، تقطیع روایات و مثلاً در مورد خانواده روایات خیلی مهم است. نکات جالبی بود که بزرگانی که شاگرد آیت الله بروجردی بودند، در درس ها و کتاب هایشان گفته بودند. اين نكات به صورت پراکنده آمده بودند و ما همه را جمع آوری کرديم. یکی از مصادری که نکات بسياري از آن در مورد بینش فقاهتی و رجال آیت الله بروجردی درآورديم، کتاب شرح عروه با عنوان مدارک العروه الوثقی مرحوم آقای اشتهاردی است. اين كتاب بسیار مهجور است. مدارک العروه 32 جلد و یک دوره کامل شرح عروه است. خیلی ها به این کتاب نظر ندارند و به آن مراجعه نمی کنند. به عقیده من اين كتاب یکی از منابع خیلی مهم است که می توانیم آرای آقای بروجردی را از آن به دست آوریم. نکات جالبی در آن وجود دارد.

پاسخ دهید: