
رهنامه: شاخصههای عرفان نظری را بیان کنید؟
رجبی: باید دانست که ابن عربی آغازگر عرفان نظری نیست، ولی عرفان نظری را متحول کرده است و بررسی عرفان نظری، بدون توجه به آرای او ممکن نیست. یک شاخصه، وحدت وجود است. شاخصتر از وحدت وجود نداریم. وحدت وجودی که ابن عربی مطرح کرده است، هیچ یک از کسانی که قبل از او بودند، مطرح نکردند. البته وحدت وجود در بین فلاسفه قبل از ابن عربی مطرح بوده، ولی بحث وحدت وجودی که جناب ابن عربی مطرح کرد، اصلاً با گذشتهها قابل مقایسه نیست. بعد از ابن عربی، برخی این را پذیرفتند و بعضی هم نپذیرفتند. مثلاً علامه طباطبایی نپذیرفت. اگر میخواهید در این زمینه بیشتر مطالعه بکنید، به کتاب توحید علمی و عینی، تألیف علامه تهرانی مراجعه کنید که بحثی میان حاج سید احمد کربلایی و مرحوم حاج شیخ محمد حسین اصفهانیاست. این بحث را دو نفر بررسی کردند؛ یکی مرحوم سید جلال آشتیانی و یکی هم علامه تهرانی که آرای علامه طباطبایی را هم دارد. علامه طباطبایی با وحدت وجودی که ابن عربی مطرح کرده است، مخالفت میکند. البته آیتالله جوادی نقل میکند که علامه طباطبایی در اواخر عمرشان، پذیرفته بود. آقا علی حکیم، مخالف وحدت وجود ابن عربی بوده است و تا آخر هم روی این نظریه میماند. علامه طباطبایی، وحدت وجودی را که آقا علی حکیم مطرح میکند، میپذیرد و ادعا شده که اواخر عمر، وحدت وجود ابن عربی را پذیرفته است، اما در کتاب مهر تابان اینطور نیست. در کتاب مهر تابان، علامه تهرانی با ایشان بحث میکنند و ایشان در مقابل هستند.
رهنامه: مرحوم علامه وحدت وجود را «به شرط لا» میپذیرند. وحدت وجود «بشرط لا» با وحدت وجود «لابشرط» چه تفاوتی دارد؟
رجبی: بله، علامه همان وحدت وجودی را میپذیرند که استادشان، مرحوم اصفهانی قائل بودند. ابن عربی به وحدت وجود لابشرط قائل است و مرحوم اصفهانی، به وحدت وجود بشرط لاقائل. بشرط لا، یعنی خدایی هست و به شرط لا از غیر است، اما اینها میگویند لا بشرط است، یعنی خداوند لا بشرط با همه مخلوقاتش جمعمیشود. این بزرگواران با لا بشرط بودن، به اصطلاح مخالفت تام دارند. آقا مهدی حایری، کتابی به نام هرم هستی دارد که چاپ هم شده است، که در حقیقت فلسفه مشایی است. دکتر مهدی حایری یزدی، با حکمت متعالیه، میانهای نداشته است. در بحثی هم که با آقای جوادی دارد و جوابیههایی که میدهد، صریحاً وحدت وجود را به آن شکل نفی میکند. میگوید یک هرمی را در نظر بگیرید که خدا در رأس آن هرم است. این میشود بشرط لا. آقایان میگویند لا بشرط است. منتهی این را بعضیها بد فهمیدند. حرف حلاج، «لیس فی جبتی الا الله» قابل توجیه است. امام میفرمایند: در این جمله مقام علو خداوند مراد نیست. هر کس به این شکل از وحدت وجود اعتقاد داشته باشد، در حقیقت به این اعتقاد دارد که خدا، یک مقام علو دارد و یک مقام دنو.
رهنامه: این اعتقاد، با آن عبارت صحیفه سجادیه که «عال فی دنوه و دان فی علوه»،هماهنگ است.
رجبی: بله، فلذا حضرت امام (ره) فرمودند: «تمام مطالب عرفا در ادعیه، در نهجالبلاغه، به نحو لطیفی وجود دارد».مثلاً آیه «الله نور السموات و الارض» را ببینید. در کل قرآن فقط همین یکجا صفت جامد بر خدا حمل شده است. خدا نور است. نور جامد است. بعضیها آمدند این نور را به مشتق تأویل کردند. گفتند الله منور السموات والارض. امام این مطلب را در فرمایش خود رد کردند. مراد جدی اینکه خدا نور آسمانها و زمین است، چیست؟ امام فرمودند که این نور بودن به اعتبار مقام دنو پروردگار است. به اعتبار مقام ولایت است. همان تعبیری که آیتالله سید جلال آشتیانی دارند که مقام ولایت یک سریان مجهول الکنهی در عالم طبیعت دارد. نه تنها در عالم طبیعت، بلکه در تمام هستی این سریان وجود دارد.
آقای مطهری هم در آشنایی با قرآن میفرمایند که این آیه از آیات مشکله قرآن است، ولی فرمایش امام این است. نور در «الله نور السموات والارض» مقام ولایت است یا به تعبیر دیگر، عرفا وجود منبسط است. تعبیر ملاصدراییاش این است. تعبیر نهجالبلاغه این است که خدا یک مقام علو دارد و یک مقام دنو. اصلاً معنای «عال فی دنوه و دان فی علوه» چیست؟ نفس شما یک مقام علو دارد. مقام علو نفستان نمیتواند در مقام دنیایی کار بکند. از این رو، اگر بدن نباشد نفس نمیتواند دستگیره در را بگیرد. باید دست باشد تا نفس بتواند دستگیره را بگیرد. کارهای پست توسط نفس است، ولی با مقام دنوش، کارهای عالی هم با نفس است، لکن با مقام علوش. در عدل الهی مرحوم مطهری، بحثی است که در عالم وجود یک کار، مستقیم و مباشری به خدا نسبت داده میشود. چه در عالم اعلی و چه در عالم طبیعت، میلیاردها فعل تحقق مییابد و یافته است. فقط یک فعل مباشری به خداوند نسبت داده میشود و بقیهاش بالتسبیب است. لذا مرحوم مطهری میگوید: در دنیا هر اتفاقی میافتد به خدا نسبت مستقیم ندهید. بچهای فلج میشود، بچهای ناقصالخلقه به دنیا میآید، اگر اینها را بخواهیم به خدا نسبت بدهیم، عین ظلم است.
رهنامه: غیر از وحدت وجود، از دیگر شاخصههای این عرفان بگویید.
رجبی: امام میفرمایند: مرحوم آقای شاهآبادی در بعضی مسائل متفرد بودند. یکی همین مسئله فطرت است. فطرت را آیتالله شاهآبادی یک معنایی کردند که سایرین اینگونه معنا نکردند. امام در کتاب شریف «اربعین حدیث»، بحث فطرت را که مطرح میکنند، میگویند: این نظر شیخ ماست، ولی این هم از ابن عربی گرفته شده است. این فطرتی که ایشان مطرح میکند، فطرت عشق است. امام میفرمودند که اگر یک نفر فرماندار باشد، دلش میخواهد که استاندار شود و بعد رییس جمهور ایران و بعد فرمانروای کل زمین، این عشق به کمال را از آقای شاهآبادی دارند، ولی پشتوانهاش برای ابن عربی است. یکی از متفردات آیتالله شاهآبادی که امام هم در «اربعین حدیث» دارد و هم در جنود عقل و جهل آورده که شیخ جلیل ما، عارف کامل، شاهآبادی روحی فداه، میفرمودند که تعییر به کافر نیز نکنید، شاید نور فطرتش او را هدایت بکند و این تعییر و سرزنش کار شما را منجر به سوءعاقبت خواهد کرد. منظور آقای شاهآبادی این بوده که فطرت یک حقیقت را مییابد، اما ممکن است در مصداق اشتباه کند. اینکه ایشان میفرماید که تکفیر نکنید، یعنی همه، فطرت خداشناسی دارند. متأسفانه ما در جامعه، امر به معروف و نهی از منکر را با تعییر اشتباه گرفتیم. به نظر من، فرمایش آقای شاهآبادی، اگر باز بشود، کمرنگ همان صلح کل ابن عربی میشود.
بحث خلود یکی از مباحثی است که با بحث فطرت ارتباط دارد. یک بحثی بین امام و آیتالله جوادی است. امام میفرمایند که تبدل فطرت ممکن است. این مطلب را در بحث شفاعت دارند. اگر بحث تبدل فطرت حق باشد، خلود مطرح میشود. آیتالله جوادی میفرمایند که فطرت نمیشود تغییر پیدا بکند. ممکن است رنگ بگیرد، که نعوذبالله یک شخص میلیارد میلیارد سال در جهنم برود تا زنگار از فطرتش گرفته بشود. خلود به این بحث بستگی دارد. کسانی مثل ابن عربی، خلود را در عذاب قبول ندارند.
اصل بحث این است که آیا فطرت تغییر میکند یا تغییر نمیکند. اگر فطرت تغییر بکند، یعنی این شخصی که در باطن به خوک تبدیل شده، دیگر خوک است. آیتالله جوادی میفرمایند که دو نوع خوک داریم؛ یکی خوکی که در عرض سایر موجودات و در بحث مسخ مطرح است. این مسخ غیر از آن مسخی است که در «مجمعالبیان» وارد شده، که در روز قیامت بعضیها به صورت خوک محشور میشوند. اینکه کسی در قیامت خوک محشور میشود، در طول انسان است. اگر کسی خوک بشود، تناسب با بهشت ندارد. اگر خدای ناکرده تکون ذاتی بشود، ذاتی شیءقابل تغییر نیست. نکته دوم اینکه ابن عربی میگوید: عذاب پروردگار برای تشفی نیست. بوعلی صریحاً میگوید: خالق جهنم انسان است. اصلاً خداوند در عالم وجود یک فعل مباشری دارد که آن هم خلقت انوار طیبه اهل بیت است. خلقت بقیه مخلوقات به تسبیب است.
رهنامه: بعد از ابن عربی تا مرحوم آقای شاهآبادی کارهای زیادی در زمینه عرفان نظری صورت گرفته است. بفرمایید عرفان نظری در مباحث آقای شاه آبادی، چه شکلی پیدا میکند؟
رجبی: چیزی که من درباره مرحوم آقای شاهآبادی میتوانم بگویم این است که مرحوم شاهآبادی، عرفان نظری را ولایتی کردند. ابن عربی به ولایت اعتقاد داشته است، اما این گونه که جناب آیتالله شاهآبادی عرفان را ولایتی کرد، شاید بتوانیم بگوییم بینظیر است.
رهنامه: مرحوم آقای شاهآبادی در بحث رجعت نظر خاصی داشتند. در این باب توضیح بفرمایید.
آیتالله شاهآبادی در باب رجعت نظر خاصی داشتند. در تقریر درس فلسفه امام، که تازگی چاپ شده، بحث جالبی مطرح شده است که در جای دیگر هم به درد میخورد. آن بیان این است که اگر چیزی ضروری بود، به تعبیر حضرت امام، لازم نیست شاخ و برگهایش هم ضروری باشد. بعد میفرمایند که اصل رجعت ضروری مذهب ماست، ولی بدنه این مطلب ضروری نیست.
مرحوم شاهآبادی، عرفان نظری را ولایتی کردند. ابن عربی به ولایت اعتقاد داشته است، اما این گونه که جناب آیتالله شاهآبادی عرفان را ولایتی کرد، شاید بتوانیم بگوییم بینظیر است.
شبیه بحث معاد است. گروهی میگویند که معاد با همین جسم است. گروهی دیگر میگویند که نه، با بدن دیگری است. بعد امام میفرمایند: اهلبیت (ع) رجعت میکنند، اما رجعتشان با این بدن نیست. با بدن دیگری است و این مطالب ضروری مذهب نیست و اگر کسی انکار کند، از دین خارج نمیشود.
نفس، مخترع ابدان است. مگر میرداماد در قبسات نمیگوید که امیرالمؤمنین در یک شب، چهل جا افطاری دعوت بود و همه جا هم در افطاریها حضور داشتند. از علامه مجلسی مگر بالاتر میخواهیم؟ ما نمیتوانیم علامه مجلسی را فقط متکلم بدانیم. ایشان محدث است. ایشان میفرماید که میشود یک فرد، تا هزار بدن داشته باشد، بدنهای در عرض هم، نه بدنهای در طول هم. به هر حال، آقای شاهآبادی در بحث رجعت نظریهای دارند که دیگران آن را نقد میکنند و میگویند که ایشان اشتباه کرده است. آقای شاهآبادی میگویند که اهل بیت با بدنی میآیند، غیر از بدنهای شریفهای که مثلاً در کربلا زیر سُم اسب قرار گرفت یا غیر از بدنی که سم مأمون در آن رفت. در باب رجعت، امام هم این مطلب را بیان فرمودند که به نظرم در این مطلب هم از استادشان پیروی کردند.
رهنامه: اگر حضرت امامی در کار نبود، عظمت آقای شاهآبادی از کجا معلوم میشد؟
رجبی: قطعاً انقلاب در شناخت آقای شاهآبادی کمک کرده و البته آقای شاهآبادی هم نسبت به سیاست و مسایل اجتماعی اسلام بیتفاوت نبوده است. قطعاً در گرایش حضرت امام (ره) به این جنبه دخالت داشته، و طبیعی است که قبل از انقلاب نمیشد این جنبه آیتالله شاهآبادی را مطرح کرد.
رهنامه: آیا کتاب رشحات به تنهایی و بدون وجود کسی مثل حضرت امام، میتواند آقای شاهآبادی را از دیگران ممتاز کند؟
رجبی: چیزی که آقای شاهآبادی را از دیگران ممتاز میکرده، تربیت حضرت امام بوده است، یعنی امامی که میآید از نظر سیاسی و اجتماعی، در مملکت خودش و در دنیا آن تحول را ایجاد میکند، امامی که کتابهایش منشأ برکاتش هست، تربیت چنین شخصیتی بهتر از هر اثر دیگری، نمایانگر عظمت مرحوم آقای شاهآبادی است. البته آثار امام را ساواک از بین برد.
رهنامه: آثار آقای شاهآبادی هم به همراه آثار حضرت امام از بین رفته است، چون همه اینها در منزل امام بوده است.
رجبی: بله، آقا مرتضی حائری به ساواک زنگ میزند و میگوید که اینها آثار گرانبهای حاج آقا روحالله است، در حفظ اینها بکوشید. همین جمله ایشان سبب میشود که حساسیت به وجود بیاید و آنها را از بین ببرند. به هر جهت امام را، معرفتش امام کرده و ایشان معارفش را از آقای شاهآبادی دارد.