شما اینجا هستید: رهنامه پژوهش » آرشیو مجلات / ش 7 » عمامه یعنی جهاد؛ یعنی پیشرو رزمندگان

 

گزارشی از حوزه علمیه بناب؛ مدرسه ای برای جهاد و اجتهاد

الف) تاریخچه‌ای از فعالیت‌های حجت‌الاسلام والمسلمین عبدالمجید باقری بنابی

خود می‌گوید كه بسیار بر زمین خورده و زیاد حسرت نبود مربی را كشیده و همواره به تماشای استعدادهای پژمرده‌اش نشسته است. او كسی است كه خزان عمر طالبانِ علم را در بی‌برنامگی دیده و اقدام به تربیت طلاب جوان كرده تا عَلَمی برافرازد و شمعی در این ظلمت‌كده بیفروزد و همه سرمایه خود را نردبان رشد كسانی قرار دهد كه بدون هدایت او و امثال او، صعود و ترقی‌شان میسور نخواهد بود.

طلبه نامی است كه با آن سرمست می‌شود و زندگی می‌كند و به‌ خاطر آن از عمر و سرمایه جان، مایه می‌گذارد و تن و روان خود را برای رشد و تعالی او فرسوده می‌كند. تنها سبز شدن استعدادها، رشد و نمو‌ها، برگ و شكوفه دادن‌ها و بالاخره به بار نشستن‌ طلبه، این باغبان پیر را شادمان می‌كند. او با نام و یاد طلبه و طلبگی زنده است و تنها خدمت كردن به طلبه، به ژرفای دل او امید می‌بخشد.

آن‌چه در این مجموعه می‌آید، تلاشی در جهت شناساندن مدیریت این عالم مجاهد و گزارشی از فعالیت‌های مدرسه علمیه بناب است، بلكه الگویی برای مدیران جوان حوزه‌ها باشد و طلاب محترم نیز از آن توشه‌ای برگیرند.

بیان استاد

در مقدمه باید عرض كنم كه مرحوم ابوى، آیت‌اللّه شیخ یوسف باقرى بنابى، در سال 1353 هـ‌ . ش، به قم مشرف شده بود. معمولاً ایشان در فصل زمستان، به همراه والده به قم و مشهدالرضا مشرف مى‏شد. آن سال هم طبق سنوات گذشته به قم آمده بود.

به یادم دارم كه شبی گفت: «فرزندم! من نمى‏توانم در خانه شما نماز بخوانم. خودم را شرعاً در محذور مى‏بینم!»

البته معمولاً ایشان در حرم نماز مى‏خواند و احیاناً نمازهاى مستحبى را در خانه ما مى‏خواند. با این فرمایش پدر، جا خوردم و عرض كردم: «مگر چه شده؟»

گفت: «آیا تو در قم به حد لازم تلاش مى‏كنى و به قدر كرایه خانه‏ات درس مى‏خوانى؟ آیا ماندنت در قم جایز است؟»

این مسئله براى من بسیار تلخ جلوه کرد و باعث تعجب من شد، چون بنده در خانه‌ای كلنگى، در محله یخچال قاضى، كه در انتهاى كوچه واقع شده بود، سكونت داشتم، خانه‏اى به تمام معنا كلنگى، كه نه آشپزخانه‏اى داشت و نه حمامى، و از كمترین امكانات هم بی‌بهره بود. با وجود این، پدرم بر اساس دیانت و تقوایى كه داشت، احتیاط مى‏كرد و مى‏گفت: «من نمى‏توانم اینجا نماز بخوانم!»

فرداى آن روز كه ایشان به همراه والده قصد تشرف به مشهد را داشتند، پدرم به من فرمود: «شما هم به تبریز برو و به حدیث زكاه العلم نشره، جامه عمل بپوشان. تا حال هر چه درس خوانده‏اى، بس است.»

در حالى كه پدرم این‌ها را مى‏گفت، ناراحتى شدیدى در خودم احساس كردم. اصلاً فكرش را هم نمى‏كردم كه از قم كوچ كنم، اما چه مى‏شد كرد، امر پدر بود و اطاعت آن واجب.  برخلاف میل باطنى‏ام، به قصد تبریز رخت سفر بستم. همین ‌كه آن‌ها عازم مشهد شدند، ما نیز اثاثمان را جمع كردیم و به وطنمان برگشتیم. تعطیلات ما خیلی کم بود؛ دو سه روز در ایام نوروز و 20 ـ 25 روز هم در تابستان. در ماه رمضان هم از اولین سال تاسیس حوزه برنامه داشتیم و هرگز حوزه را تعطیل نکردیم. در تبریز تا چند روز فعالیت خاصى نداشتم. نه مسجدى، نه منبرى، نه تدریسى و… . پنج یا ده روز این‌گونه گذشت، تا اینكه اخوى، آقاى حاج شیخ عبدالحمید، در یكى از این روزها گفت: «یكى از اخیار تبریز از شما خواسته كه به فرزندش دروس حوزوى درس بدهى.»

از آن به بعد، فرزند ایشان هر روز صبح براى فراگیرى درس به خانه ما مى‏آمد و بدین ترتیب، منزل ما به مَدرس تبدیل شد. بعد از مدتى، سه خانم كه با هم خواهر بودند، پیام فرستادند كه مى‏خواهند پیش بنده دروس حوزوى بخوانند. پذیرفتن این پیشنهاد براى من كه نسبت به خانم‏ها فوق‌العاده مقید و خجالتى بودم، سخت بود، اما بالاخره این پیشنهاد را پذیرفتم و حوزه ما با این دو کلاس آغاز شد.

خیلی به فکر حوزه علمیه تبریز بودم، حوزه علمیه تبریز که محل نشو و نمای مفسری چون علامه طباطبایی و علمای بزرگی چون علامه امینی، آیت‌الله میلانی و نجفی مرعشی و… بود، دیگر شوکت و عظمت گذشته را نداشت. این حوزه در دهه‏هاى اخیر، وضع تأسف‌بارى داشت و بر اثر كینه‌توزى و غرض‌ورزى و دشمنى‏هاى پهلوی، و سهل‌انگارى‏هاى خودى‏ها و تحجر و ناشى‌گرى و ساده‌اندیشى برخى دوستان، به وضعیتى دچار شده بود كه نه از نظر علمى و اخلاقى و نه از لحاظ عمرانى و رفاهى و نه از جهت نظم و برنامه، موقعیت مطلوبى نداشت.

برای ایجاد برنامه‌ای منظم و جلب نظر عالمان تبریز، با ایشان دیدار کردیم و از آن‌ها خواستیم سرپرستی این کار را بر عهده بگیرند. حتی اخوی به ایشان گفت: «بیایید شما در رأس باشید. من هم مثل پادو در خدمت شما باشم. شما كار را انجام دهید تا به اوضاع سر و سامان داده شود و…».

متأسفانه خواسته و پیشنهاد ما برآورده نشد. البته مرحوم شهید آیت‌اللّه قاضى ما را بسیار تشویق كرد كه خودمان این برنامه را اجرا كنیم. آن مرحوم از آغاز، به ما روى خوش نشان داد و گاهى كه برخى علیه ما حرفى مى‏زدند، ایشان از ما دفاع مى‏كرد.

خدا گواه است ما قصد نداشتیم شخصاً در رأس این امر باشیم، بلکه مى‏خواستیم نظر علما را براى اجراى آن جلب كنیم، اما از آن جایى كه موفق نشدیم، خودمان دست به‏ كار شدیم. حدود بیست نفر از طلبه‏ ها را به خانه دعوت كردیم و اخوى نیز از آن‌ها خوب پذیرایى کرد. بعد از صرف شام مسئله را مطرح كردیم و گفتیم: «شما هر درسى مى‏خوانید، با هر استادى كه هستید، به همان درس و برنامه ادامه دهید، اما سعى كنید خوب بخوانید و متعهد شوید كه به برنامه‏هاى درسى و اخلاقى خوب رسیدگى كنید. تا فلان تاریخ هم به قم نروید. ما هم متعهد مى‏شویم كه مشكلات مالى و احیاناً درمانى و… شما را حل كنیم. همچنین قول بدهید در مهمانى‏هاى كذایى شركت نکنید؛ چرا كه مایه وهن طلاب است. در برنامه روزمره‌تان حفظ قرآن، نهج‌البلاغه، احكام و… بگنجانید. ما هم هر سه ماه یك‌ بار، از درس‌هایى كه خوانده‏اید، امتحان خواهیم گرفت.» متأسفانه این برنامه به دلایلی اجرا نشد. از این رو، تصمیم گرفتیم برنامه جدیدی را آغاز کنیم. به یاری بازاریان، خانه‌ای قدیمی خریدیم. خانه نیمه ویرانی بود که آن را تعمیر کردیم. با اینکه فصل سرما بود، طلاب به آن‌ خانه رفتند و کار را در مدرسه شتربان تبریز آغاز کردیم، اما اوقاف و ساواك خیلی اذیت مى‏كردند، به خصوص كه در رأس امور مدرسه، شخصیتی همانند آقای حاج شیخ عبدالحمید بنابی بود. ایشان هم از نظر موقعیت اجتماعی دارای امتیازاتی بود و هم از حیث سیاسی، فعالیت‌ها و خطابه‌های جذابی داشت. این عالم مجاهد و شجاع، نقش مؤثری در آگاهی طلاب داشت. حوزه برادران از نظر کیفیت و کمیت در حال پیشرفت بود، اما گاهی طلاب ما مورد آزار و اذیت واقع می‌شدند. برای نمونه، مسئولان حکومتی برای دادن مدرک معافیت تحصیلی به طلبه‌های مدرسه، اشکال‌ می‌تراشیدند و سختگیری می‌کردند.

ما برنامه‏ هاى متنوعى براى طلبه‏ ها در نظر گرفته بودیم. در كنار دروس متداول حوزوى، درس زبان انگلیسى گذاشته بودیم. معلم زبان هم پیدا كرده بودیم كه در مسجد قانلى، به طلبه‏ ها، زبان انگلیسی بیاموزد. از جمله برنامه‏هاى متنوع دیگر، اردوهاى نیم روزه بود. هر چند وقت یك بار، طلبه‌‌‌‏ها را به جاهاى سرسبز و خرّم، در خارج از شهر مى‏بردیم. برنامه‏ هایى مثل كلاس زبان و برگزارى اردو و نظم حاكم بر مدرسه بسیار مفید بودند و این موجب شد، برخى حوزویان ما را روشنفكر بدانند. برخى از نظم بدشان مى‏آمد. حرفشان هم این بود كه «طلبه را با نظم و قید و بند چه‌كار؟» از طرفى هم، اعضاى دارالتبلیغ، ما را تخطئه مى‏ كردند و مى‏ گفتند: «بنابى در مقابل آقاى شریعتمدارى دكان باز كرده است!»

البته ما چنین قصدى نداشتیم و فقط مستقل كار مى‏كردیم. در اینجا لازم است از آیت اللّه شهید قاضى یاد كنم. ایشان ما را بسیار تشویق مى‏كرد. حتى فرزندش، آقا سید محمدتقى را به مدرسه فرستاد تا جزو طلبه‏ هاى ما بشود.

با این همه، به لطف خدا پیشرفت خوبى داشتیم. بیشتر علمای بزرگ شهر، نوعاً فرزندانشان را به این مدرسه مى‏فرستادند. حتى برخى جوانان را كه مى‏خواستند طلبه شوند، به این مدرسه راهنمایى مى‏كردند.

هرگز از یاد نمى‏برم که جوانى با قیافه خاصى، به همراه یكى از علمای شهر آمده بود تا طلبه شود. من تعجب كردم و با خود گفتم: شاید از روى احساسات آمده است و پس از چند روزى طلبگى را ترك كند، ولى در وادی طلبگى ماند و الان هم یكى از قضات ممتاز كشور است. همچنین تعدادى از محصلان دبیرستان‏ها كه ظاهر و قیافه‌شان با طلبگى نمى‏ساخت، اوضاع مدرسه جدید را براى تحصیل و تهذیب مناسب دیدند و آمدند و در عرصه طلبگى موفق شدند. مى‏خواهم بگویم كه حوزه براى خودش جایگاه خوبی پیدا‌ كرده ‌بود. دیگر آن ذهنیت‏ها یا خاطره‏هاى ناپسند از ذهن‏ها بیرون رفته و فراموش شده بود.

ما با مهمانى رفتن طلبه‏ها به صورت ذلت‌بار مخالف بودیم و با عنایت الهى، این گونه برنامه‏ها را به كلى حذف، و به جاى آن برنامه جدیدى را اجرا كردیم. بدین صورت كه شب‏هاى جمعه، طلبه‏ها را جمع می‌کردیم و شام مى‏دادیم (شام وحدت). حدود دو سال، در مدرسه محله شتربان بودیم. تعداد طلاب هم حدود پنجاه نفر بود. البته چون مدرسه كوچك بود، خانه‌ای را ـ که در همسایگى ما بود ـ خریدیم و با برداشتن دیوار آن، خانه را به مدرسه ملحق كردیم و بعد از دو سال، به خیابان ششگلان منتقل شدیم. در آنجا هم دو باب خانه خریدیم كه حدود هجده یا نوزده اتاق داشتند. البته بعضی اتاق‏ها نمناك بود و در زیر زمین قرار داشت.

برنامه‌های جدید مدرسه ششگلان

خیلى از برنامه‏ها از مدرسه شتربان شروع شده بود. مثلاً دعاى كمیل را از اولین هفته اجرا كردیم. در ماه مبارك رمضان، برنامه‏اى براى شب‏هاى قدر داشتیم. از سال دوم نیز، هر شب برنامه مناجات و جلسات دعاى ابوحمزه ثمالى برگزار مى‏شد.

از برنامه‏ های دیگر، جایزه سفر به مشهد مقدس بود. احتمالاً این برنامه را از سال 56 شروع كردیم. وعده دادیم هر كس در امتحانات نمره خوبى بیاورد، او را به مشهد خواهیم برد. الحمدللّه، برخى نمره ‏هاى خوبى كسب كردند و ما مینى‌بوسی كرایه كردیم و رهسپار مشهد شدیم. سفر خاطره‏انگیز و خوبى بود. براى اولین بار تعدادى طلبه، با فضای سرشار از معنویت و صفا در آن زمانه غربت و ظلمت و فساد، عازم سفرى زیارتى شدیم. طلابى كه در آن سفر پرخاطره حضور داشتند، عبارت بودند از: شهید قویدل، شهید یونس عاقل‏ نهند، شهید سید محمد اجاقى، شهید رحیقى، مرحوم محمد المصطفى توتونكار و مرحوم حاج عبدالحسین فرهودى. تعطیلات ما خیلى كم بود؛ دو ـ سه روز در ایام نوروز و 20 ـ 25 روز هم در تابستان. در ماه رمضان هم، از اولین سال تأسیس حوزه، برنامه داشتیم و هرگز حوزه را تعطیل نكردیم. از این رو، وقتى براى اولین بار خواستیم در ماه رمضان درس‏ها را ادامه دهیم، برخى وحشت كردند؛ چون سابقه نداشت در ماه رمضان درس‌ها برگزار شود. در یكى از آن سال‏ها، ماه رمضان با تعطیلات تابستانى مصادف شده بود، ولى باز به گونه‌ای برنامه مدرسه را تنظیم كردیم كه قبل و بعد از ماه رمضان ـ به جاى تعطیلات تابستان ـ تعطیلى داشته باشیم، اما ماه رمضان تعطیل نباشد. گاهى تعطیلات را جابه‌جا مى‏كردیم تا مبادا دروس در ماه رمضان تعطیل شود. بسیار امر غریبى بود كه در ماه رمضان درس‏ها دایر باشد. برادرم در آن زمان،‏ زمینى حدود 27 هزار متر مربع خریده كرد، زمینى بزرگ كه تقریباً روبه‌روى دانشگاه تبریز واقع شده بود. باز هم كلنگ احداث را مرحوم شهید آیت‌الله مدنى زدند. هنوز یك سال از كلنگ‌زنى نگذشته بود كه بیشتر كارهاى لازم را انجام دادیم. نخست دیوارهاى حیاط را درست كردیم. برخى طلبه‏ها هم كار مى‏كردند. بعدها بنّا و پیمانكار آوردیم و كارها ادامه یافت، تا اینكه در نیمه شعبان سال بعد، كارهاى احداث ساختمان به پایان رسید و مرحوم شهید آیت‌الله مدنى‏ و شهید حجت‌الاسلام باهنر، مدرسه را افتتاح كردند. البته آن زمان مرحوم آیت‌الله قاضى، شهید شده بود و ما از فیض وجودش محروم بودیم. زمانى كه شهید باهنر ـ كه آن زمان وزیر آموزش و پرورش بود ـ مدرسه را دید، تعبیرى به این مضمون داشت: «در جهان تشیع چنین مدرسه‏اى وجود ندارد!»

بالاخره تصمیم گرفتم به بناب بروم. از حوزه تهران جز عکس شهیدان طلبه چیز دیگری نیاوردم. از عکس ها نمی توانستم دل بکنم. اتاقی در تهران داشتم. عکس ها را به ردیف جلوی خودم گذاشته بوم. به هر طرف که نگاه می کردم عکس ها را می دیدم و از هر یک خاطره ای داشتم و گاهی ناراحت می شدم و می گریستم.

بالاخره بعد از نه یا ده سال فعالیت حوزوى در تبریز، این شهر را ترك كردیم. اكثر طلبه‏ها هم به همراه ما به تهران آمدند. برخى نیز به مشهد یا قم رفتند. تعداد اندكى هم به جهت مشكلات خانوادگى یا انگیزه‏هاى دیگر در تبریز ماندند. در تهران آیت‌الله مهدوى كنى، مدرسه قنبرعلى‏ خان را كه در چهارراه سیروس، شهید آیت‌الله مصطفی خمینی كنونی، واقع شده بود، در اختیار ما گذاشت. این مدرسه‏ قدیمى نزدیك بازار و داخل كوچه‌ای بود و ده ـ دوازده حجره داشت. این حجره‌های شبیه انباری، برای طلابی كه همراه ما آمده بودند، پناهگاه خوبى بود. حدود دویست طلبه در آن مدرسه كوچك جمع شدند و در هر حجره، ده‌ ـ دوازده نفر ساكن بودند. براى برخی طلبه‌ها نیز اصلاً جا نبود. جلوى اتاق‏هایى كه بالكن داشت، با مقوا و كارتن جایى درست كرده بودند و آنجا می‌ماندند، اما با این وضع یك دنیا صفا و معنویت و وفا، میان بچه‏ها حاكم بود. طلبه‏ها آن وضعیت را تحمل مى‏كردند و شهریه هم نمى‏گرفتند. مى‏گفتند: «ما شهریه نمى‏خواهیم. تنها خواسته ما این است كه در كنار شما در مدرسه باشیم».

بعد از مقدارى تلاش، مدرسه دیگرى را به نام مدرسه ایلچى كبیر به ما دادند. ما اسم آن را به شهید حجت‌الاسلام باهنر تغییر دادیم.

طلاب شهید مدارس تهران

خیلى‏ها از میان طلاب مدارس تهران شهید شدند: اسماعیلى، حسین قاسمى، نوریان، عزیزى، معصومى، آینه‏وند و مرادى، كه لیسانس داشت و از او برای مدیركلی یكى از اداره‌ها دعوت كرده بودند، اما نرفته بود. آمد و طلبه شد و مدتى بعد نیز شهید شد. از سه سالى كه در تهران بودم، خاطرات بسیار شیرینى در ذهنم مانده است، چون در غربت بودیم و فضا هم، فضاى شهادت بود.

مدرسه در بیشتر راهپیمایی‌ها، نقش فعال و اثرگذاری داشت. تنها در راهپیمایی‌ها شركت نمی‌كردیم؛ بلكه جهت هم می‌دادیم.

مثلاً یكی از روزها باخبر شدیم كه كمونیست‌ها می‌خواهند در دانشگاه جمع شوند و اغتشاش كنند. باز طلبه‌ها را بسیج كردیم و به طرف دانشگاه رفتیم. حتی برخی طلبه‌ها عمامه‌شان را برداشته بودند تا بتوانند از مدرسه تا دانشگاه بدوند و سریع‌تر به آن محل برسند. الحمدلله در آنجا نیز دانشجویان انقلابی و عده‌ای از مؤمنان بازاری و غیر بازاری آمده بودند. در نتیجه، اقدام كمونیست‌ها خنثی شد و نتوانستند كاری از پیش ببرند.

در این ایام، بحث بازگشت به بناب مطرح شد و از من خواستند تا در بناب، مدیریت مدرسه را به عهده بگیرم. طلبه‏ ها با رفتنم به بناب موافق نبودند. آن‌ها مى‏گفتند: «حالا اگر تصمیم دارید بروید، چرا بناب؟ بناب شهر كوچكى است. اگر مى‏روید، لااقل یكى از بزرگان طلاب را به نمایندگى اینجا بگذارید، بى‏سرپرست نباشیم».

گفتم: «نمى‏ توانم هم تهران را اداره كنم، هم بناب را»

بالاخره تصمیم گرفتم به بناب بروم. از حوزه تهران، جز عكس شهیدان طلبه، چیز دیگرى نیاوردم. از عكس‌ها نمى‏توانستم دل بكنم. اتاقى در تهران داشتم. عكس‌ها را به ردیف جلوى خودم گذاشته بودم. به هر طرف که نگاه مى‏كردم، عكس‌ها را مى‏دیدم و از هر یك، خاطره‏اى داشتم و گاهى ناراحت می‌شدم و مى‏گریستم.

برادرانم با من شوخى مى‏كردند و مى‏گفتند: «شیخ مجید طلبه‏ها را یك به یك مى‏بَرَد و شهیدشان مى‏كند، بعد عكسشان را مقابلش می‌گذارد و مى‏گرید. بنده خدا، از اول اینها را شهید نمى‏كردى؟»

در این نقل و انتقالات، خانواده ‏ام را از بس جابه‌جا كرده بودم، خسته شده بودند. آن‌ها مى گفتند: «كه ما تازه با تهران مأنوس شده ‏ایم!»

در این جابه‌جا شدن‏ ها، مدت‏ها تنها مى ‏ماندم. در بناب هم مدت‏هاى مدیدى در خانه آقاى حاج شیخ مصطفى تنها ماندم. گاهى ماه‌ها و حتی سال‏ها، بدون خانواده‏ ام زندگى كرده‏ ام. چند سال در قم، تنها بودم و خانواده‏ام پیش پدرم بودند. در تهران هم نزدیك به یك سال، خانواده‏ام همراهم نبود. آن موقع خانواده‏ام در تبریز در خانه تازه‌ ساخت ناقصى، در همسایگى منزل برادرم، حاج شیخ جواد، سكونت داشتند. ایشان تازه با آنجا مأنوس شده بودند، كه قرار شد به تهران بیایند و من آن‌ها را به سختى از تبریز به تهران آوردم.

در سال 1342 كه ساواك پدرم را به تبریز تبعید کرد، من براى پر كردن جاى ایشان، به بناب آمده بودم و تنها در منزل مى‏ماندم. این‌ها را مى‏گویم تا براى برخى دوستان و برادران، درس باشد. طلبه‌ها را به جبهه هم اعزام می‌کردیم. مثلاً زمانی‌ که عملیات فتح‌المبین فرا رسید (اواخر سال 60  یا اوایل 61) طلبه‌ها خیلی علاقه‌مند بودند كه اعزام شوند. آن موقع آقای چیت‌چیان، فرمانده سپاه تبریز بود. بنا شد اعزام گروهی داشته باشیم. شاید اولین و آخرین اعزام گروهی بود كه انجام شد. حدود هفتاد نفر از طلبه‌های ما بودند و هفتاد نفر هم از سپاه تبریز. در طول سفر صدای ناله و مناجات و گریه بلند بود. خیلی خاطره عجیبی بود. در كتاب‌ها، درباره جهاد و شهادت خوانده بودیم، اما ندیده بودیم. از این رو، برایمان خیلی عجیب بود. گویی آنجا بهشت بود. خدایا این‌ها مرا نمی‌شناختند، اما محبت و ارادت خاصی نشان می‌دادند. البته درست بود كه ما را نمی‌شناختند، ولی عمامه را می‌شناختند. عمامه؛ یعنی جهاد، یعنی پیشرو رزمندگان.

دوست داشتم جایی باشم كه به جبهه بیشتر شبیه باشد. حصر آبادان شكسته شده بود، ولی هنوز خرمشهر آزاد نشده بود. از دور كه چادرهای رزمندگان را دیدم، دلم پر كشید. هوا خیلی گرم بود، ولی لذت روحی و معنوی چنان بود كه گرمی هوا را حس نمی‌كردم.

این اولین جبهه بنده بود كه از تبریز عازم شده بودم. در تهران هم اعزام داشتیم. در هر عملیات یا عید نوروز، دلم برای جبهه تنگ می‌شد. نوعاً می‌گفتم: «می‌روم جبهه كنار بچه‌ها باشم. بچه‌هایم آنجا یتیم هستند».

در بناب هم كه بودیم، اعزام‌های گروهی داشتیم، از جمله در عملیات كربلای چهار و پنج و عملیات مرصاد. طلاب به صورت گروهی به جبهه‌های نبرد حق علیه باطل اعزام شدند كه تعداد زیادی از آنها هم به فیض عظیم شهادت نایل آمدند.

تا امروز برنامه طلبه‌پروری را ادامه داده‌ایم و ان‌شاءالله ادامه نیز خواهیم داد.

ب) گزارش فعالیت‌های مدرسه بناب

حوزه علمیه حضرت ولی‌عصر (عج) شهرستان بناب، یكی از حوزه‌های شهرستانی است كه توانسته طلاب مستعد و فاضلی از جهت علمی و اخلاقی تربیت كند.

در سال 1369 هـ . ش، با عنایات حق‌ تعالی و توجهات خاصه امام عصر (عج)، دولت جمهوری اسلامی، ده هكتار زمین در حومه شهر، برای ساخت مدرسه جدید در اختیار حوزه علمیه بناب قرار داد و بلافاصله كار ساخت مدرسه جدید آغاز شد. مرحله اول این مجتمع عظیم اسلامی، در اردیبهشت 1380، به همت امام جمعه این شهر به بهره‌برداری رسید.

در حال حاضر، آیت‌الله حاج شیخ عبدالمجید باقری بنابی، نتیجه سه دهه تجربه، مدیریت و تدریس را به كار بسته و باغبان گلستانی، چون مدرسه فعلی است.

برنامه‌های آموزشی

برنامه آموزشی برای پایه‌های اول تا نهم، بر اساس برنامه ابلاغی از طرف مركز مدیریت اجرا می‌شود. تلاش مسئولان آموزش مدرسه این است كه این برنامه‌ها را با كیفیت بالا و بازدهی بیشتر، به ثمر برسانند.

بدین ‌منظور، شماری از طلاب مستعد با همكاری معاونت آموزش، دست به طراحی برنامه‌ آموزشی وسیع زدند. برای طراحی آن، حدود دو سال كار علمی ـ پژوهشی و میدانی انجام گرفت. اكنون بخش‌هایی از «طرح كوثر» با هماهنگی با مركز مدیریت، برای دومین سال در پایه‌های اول اجرا می‌شود.

برنامه‌های پژوهشی

استاد فرزانه، همواره تعطیلات تابستانی را به فرصتی برای تحقیق و پژوهش تبدیل كرده‌اند. علاوه بر اینكه همواره مجری آن تعدادی از طلاب موفق و با استعداد همین حوزه هستند.

البته در سال‌های اخیر، تعدادی از طلاب فعال مدرسه با همكاری استادان، تحصیل پژوهش‌محور را منحصر به تابستان نكردند و در طول این سال‌ها، به پژوهش می‌پردازند.

در سال اخیر، پس از راه‌اندازی معاونت پژوهش، در جهت متمركز كردن فعالیت‌های پژوهشی و حفظ تجربه‌ها و ثمرات آن در حوزه، اجرای این طرح نیز بر عهده معاونت پژوهش قرار گرفته است. برنامه‌ریزی و اجرا كردن طرح‌های پژوهشی، كار اصلی معاونت پژوهش است. مسئول فعلی معاونت، پژوهش را در حل روش‌مندِ مجهولات علمی، در چارچوب خاصی تعریف می‌کند. از این رو، برنامه‌های پژوهشی را در دو محور چارچوب‌های پژوهش و محتوای پژوهش، متمركز می‌كنند.

استاد فرزانه، همواره تعطیلات تابستانی را به فرصتی برای تحقیق و پژوهش تبدیل کرده اند. علاوه بر اینکه همواره مجری آن تعدادی از طلاب موفق و با استعداد همین حوزه هستند.

در مرحله اول، كارگاه‌هایی برای آموزش مدیریت مطالعه و یادگیری و همچنین روش تحقیق و مقاله‌نویسی تشكیل شد و در مرحله عملی كردن این آموزش‌ها، علاوه بر جشنواره علامه حلی، جشنواره‌ای داخلی نیز برگزار شد. ایشان قصد دارند مراحل بعدی طرح را در طول برنامه‌ای پنج ساله اجرا کنند. در محور دوم، یعنی محتوای پژوهش، تشكیل كانون‌های علمی، به منظور پیشرفت فراگیران و سپس تشكیل گروه‌های علمی، برای پرورش استادان متخصص و رسیدن به مرحله تولید علم، جزء برنامه‌های معاونت پژوهش است.

امكانات و خدمات پژوهشی

حوزه علمیه بناب با وجود كتاب‌خانه‌ای بزرگ، مشتمل بر بیش از سی هزار جلد و با سالن مطالعه‌ای مناسب و مجهز به دستگاه‌های رایانه‌ای همراه با امكانات نرم‌افزاری و سخت‌افزاری مناسب، فضای خوبی برای مطالعه و تحقیق فراهم آورده است.

برنامه‌های تبلیغی

با وجود اینكه حوزه خارج از شهر است، ولی حضور طلاب و تأثیرشان در فضای شهر همچنان ادامه دارد.

ـ از جمله امور تبلیغی حوزه ولی‌عصر، حضور طلاب و استادان آن در مساجد و مدارس شهر و روستاهای اطراف، دانشگاه‌ها، اداره‌ها و كارخانه‌های مهم شهر است، به گونه‌ای كه كمتر نمازخانه‌ای پیدا می‌شود كه نماز جماعت اقامه نشود.

ـ پنج‌شنبه‌ها برای حضور در مراسم دعای كمیل و جمعه‌ها برای شركت در نماز جمعه، افزون بر اینكه حضور طلاب در سطح شهر مشهود و مؤثر است، رونق‌بخش مراسم نیز هستند.

ـ موكب عزاداری حوزه علمیه، با حضور چشمگیر خود در تمام وفیات، به ویژه در روزهای محرم، همواره پیشگام و مروج فرهنگ عزاداری بوده و شعائر مذهبی را زنده نگه داشته است.

ـ همكاری حوزه علمیه با اداره آموزش و پرورش و دانشگاه شهرستان بناب، زمینه مناسبی برای تبلیغ فراهم آورده است كه طلاب و استادان حوزه از این فرصت نیز استفاده می‌کنند.

ـ حضور طلاب در كاروان‌های اردوی راهیان نور، یكی از نتایج این همكاری بوده و همچنان رابطه ایشان با دانش‌آموزان و دانشجویان ادامه دارد.

ـ هر سال مراسم بزرگ جشن نیمه شعبان، همراه با مراسم تعمیم طلاب در مصلّی برگزار می‌شود و به مراسم تبلیغی بزرگی تبدیل شده است.

ـ سایت حوزه علمیه حضرت ولی‌عصر (عج) نیز بخشی از فعالیت‌های تبلیغی حوزه است.

ـ مدرسه راهنمایی طاها، اولین مدرسه‌ای است كه مطابق با تفاهم‌نامه همكاری میان مسئولان وزارت آموزش و پرورش و مركز مدیریت قم، راه‌اندازی شده است. این مدرسه تحت اشراف كامل استادان و طلاب حوزه علمیه حضرت ولی‌عصر بناب، همراه با اجرای برنامه‌های پرورشی منسجم و مؤثر و ارتباط نزدیك با دانش‌آموزان، در جهت آینده‌سازی كشور اسلامی، در حال فعالیت است.

برنامه‌های اخلاقی

حضرت آیت‌الله بنابی، نه تنها امور مدیریتی را با حُسن تدبیر خویش، به بهترین صورت اداره می‌كنند، بلكه همچون پدری مهربان، شكوفه‌های گلستان حوزه را باغبانی می‌كنند. عمدتاً ایشان برنامه‌های اخلاقی حوزه را برگزار می‌کنند.

هر كدام از پایه‌ها، هفته‌ای یك جلسه درباره اخلاق نظری و هر ماه یك جلسه عمومی اخلاق، برنامه رسمی اخلاق هر مدرسه است.

عصر چهارشنبه‌ها، جلسه ویژه‌ای با موضوعیت شرح كتاب چهل حدیث حضرت امام دایر است.

عصر جمعه‌ها، جلسه‌ای با نام «جلسه معرفت» در منزل ایشان برگزار می‌شود.

ایشان صبح و عصر، و بعضی شب‌ها در مدرسه حضور دارند و طلاب به راحتی با ایشان ملاقات می‌کنند و مشاوره می‌گیرند.

در طول سال نیز استادان خبره اخلاق دعوت می‌شوند و با حضور در جلسات خصوصی و عمومی، طلاب را بهره‌مند می‌سازند.

برنامه‌های جانبی خاص

در این حوزه برنامه‌های جانبی متعدد و متفاوتی از جانب حوزه یا طلاب اجرا می‌شود كه برخی از آن‌ها عبارتند از:

ـ برنامه تدبر در قرآن، تحت نظر استاد الهی‌زاده

ـ برنامه مطالعات اعتقادی، تحت نظر استاد خسروپناه

ـ كارگاه‌های آموزش رایانه با همكاری سازمان فنی و حرفه‌ای

ـ كلاس آزاد تفسیر قرآن و نهج‌البلاغه

ـ فعالیت واحد مشاوره به صورت روزانه و هفتگی و برنامه‌های ویژه متأهلین

ـ برگزاری اردوهای زیارتی و تفریحی

ـ برنامه‌های ورزشی در چندین رشته متفاوت

ـ برنامه جلسات گروهی، مربوط به طلبه‌های همشهری

ـ برنامه ادعیه هفتگی و روزانه

آسیب‌شناسی حوزه امروز در زمینه برنامه‌های اخلاقی و علمی طلاب و استادان، از دیدگاه آیت‌الله بنابی

ایشان آسیب‌های اثرگذار در نشاط و كیفیت تحصیل طلاب را چنین برشمردند:

1) عافیت طلبی

امروزه طلاب از نحوه معیشت اسلاف خود بی‌خبرند یا مطالعه دارند، ولی آن را در مورد خودشان توجیه می‌كنند. مثلاً می‌گویند: «وضعیت ما هم نسبت به زمان خودمان نه تنها بهتر از ایشان نیست، بلكه بدتر هم هست.»

راهكار: اطلاع از حیات اسلاف صالحه و عالمان ربانی و قانع نبودن به این توجیهات.

2) كتاب‌های درسی

تحول در كتب درسی ضرورت دارد. همان‌طور كه در بیانات مقام معظم رهبری و نخبگان حوزه آشكار است، بنده نیز از هشت ـ نه سال پیش به مركز مدیریت، به مسئولان وقت این عرائض را رساندم و به برنامه‌های ایشان منتقد بودم. ‍[بله واضح است كه] مقداری از كتب حوزه به تغییر نیاز ندارد، اما مع‌الاسف، عده زیادی از طلاب نه تنها نسبت به كتاب‌هایی كه نیاز به تحول دارند، سلب اعتماد می‌کنند، بلكه این سلب اعتماد به سایر كتب حوزه نیز سرایت می‌كند. نتیجه این می‌شود كه طلبه نشاط تحصیل، و حال پرداختن به مطالب غامض رسائل، مكاسب، كفایه و غیره را ندارد. با این اعتقاد كه چه فایده‌ای دارد؟

ای كاش آن مقدار از تحول كه مورد نیاز است، سریعاً انجام بگیرد تا این مقدار از ضایعات را نداشته باشیم.

3) ازدواج زودرس

تشریفات و پیش‌نیازها و الزامات ازدواج و مهریه و مشكل مسكن، مشكلات عدیده‌ای به بار می‌آورد. اگر طلبه با برنامه الهی پیش برود و با تلاش درس بخواند، خواهد دید كه ازدواج، دیر به یادش می‌افتد.

4) بی‌توجهی به اهداف طلبگی

امروزه دشمنِ بیدار و با انگیزه، با همه توان خود در زمینه‌های فكری، اعتقادی، سیاسی، فرهنگی و غیره، به وسیله تمامی ابزارها، در حال فعالیت است.

بر اساس گزارش مسئولان، فقط در پاكستان، دو تا سه میلیون طلبه وهابی سعودی، در حال فعالیت هستند. [جمعیت عربستان: هجده میلیون] در حالی كه ما با تمام داعیه خود برای فراهم كردن مقدمات ظهور حضرت ولی عصر (عج)، حداكثر پنجاه هزار نفر طلبه داریم. [جمعیت ایران: 75 میلیون]

نهادها محل فعالیت علمایی است که از لحاظ علمی و اخلاقی خود را خوب ساخته باشند. طلبه شجره طیبه ای است که باید ابتدا «تاتی اکلها» شود یعنی ثمره اش ظاهر شود. هجرت لازم است اما نه به نیت تأمین معاش.

دشمن، بیدار است و با قلم و بیان و ماهواره و اینترنت و تصاویر و فیلم‌های مبتذل، به جنگ با ما آمده است. چندین هزار سایت مبتذل كه عمدتاً مخاطبشان ایرانی است، در حال فعالیت است. كار به جایی رسیده است كه شیطان را به عنوان خدا می‌پرستند.‌ در زمان رسول خدا  هم چنین اوضاعی نبود، ولی ما به خواب خرگوشی فرو رفته‌ایم!

5) جذب شدن سریع به نهادها و هجرت‌های زودرس برای تأمین معاش

نهادها محل فعالیت علمایی است كه از لحاظ علمی و اخلاقی خود را خوب ساخته باشند. طلبه، شجره طیبه‌ای است كه باید ابتدا «تاتی اكلها» شود، یعنی ثمره‌اش ظاهر شود. هجرت لازم است، اما نه به نیت تأمین معاش.

6) مسئله اخلاق از اولویت‌های اصلی هر فرد است، خصوصاً برای طلبه و روحانی

چرا كه می‌خواهد علاوه بر تهذیب و تزكیه نفس، پیام‌رسان قرآن و عترت و مروج مكارم اخلاق باشد.

آموزنده‌ترین و سازنده‌ترین راه، همان است كه امام صادق فرمود: «كُونُوا دُعَاه لِلنَّاسِ بِغَیرِ ألْسِنَتِكُمْ». باید با عمل درس داد.

ما قطعاً می‌خواهیم، ادامه‌دهنده راه انبیا و اولیا باشیم كه سودمندترین راه‌هاست؛ نه نصیحت زبانی می‌خواهد و نه قدرت بدنی! نه پول دادن لازم است و نه منبر رفتن؛ همان راه رفتن متعارف در خیابان یا نشستن انسان در مسجد یا جای دیگر، می‌تواند راه آموزش اخلاق باشد. اگرچه بیان و گفتار هم جای خود را دارد.

راه دوم، معرفی الگوهایی است كه اخلاقشان استاندارد و معتدل بوده، و تاریخ، راه و رسم آن‌ها را برای ما به یادگار گذاشته است. اخلاق، گفتار، رفتار، زهد و عبادت ایشان الگوهای مناسبی برای طلبه است. البته كسانی كه تك بعدی بوده و در سیر و سلوك، افراط یا تفریط داشته‌اند، الگوهای مناسبی برای معرفی نیستند. الگو باید جامع ابعاد و معتدل، و از لحاظ معرفت، رفتار و منش، پیامبرگونه باشد، تا بتواند در شكل‌گیری شخصیت اخلاقی طلبه مفید واقع شود.

فضای بداخلاقی، خصوصاً بد اخلاقی سیاسی، تقوا را از خیلی‌ها ربوده است، یا افراط کرده‌اند یا تفریط.

مشكل بعدی شركت نكردن در جلسات اخلاق است. حال یا جلسه‌ای نیست و اگر هم هست، طلبه حضور در جلسه را برای خود واجب نمی‌داند؛ چرا که طلبه نمی‌داند، طلبگی یعنی چه؟ طلبگی با بد اخلاقی تناسبی ندارد.

عوامل ترقی برنامه‌های حوزوی

علاوه بر این شرایط، دو مسئله محوری نیز به عنوان عوامل ترقی نقش دارد:

مسئله نخست، پیروی از رهنمودهای امام راحل است كه در تمامی مسائل بغرنج راه‌گشاست. قطعاً چنین تفكری كه حوزه را از ركود هزار ساله در عرصه مسائل اجتماعی ـ سیاسی در آورد، در زمینه‌های دیگر نیز بسیار كارساز و راه‌گشا بوده و هست.

مسئله دوم، توجه به منویات مقام معظم رهبری (مدظله العالی) است كه یكی از بزرگ‌ترین دغدغه‌های ایشان، كارآمد و به‌ روز شدن حوزه‌ها و سكان‌دار بودن آن‌ها در هدایت اجتماع ـ چه از نظر علمی و چه از نظر مدیریت سیاسی ـ است. بنابراین، با درك آرمان‌ها و اجرای منویات ایشان، مشكلات حوزه‌ها برطرف خواهد شد.

مشكلات حوزه‌های شهرستان

مشكل نخست این است كه طلبه شهرستانی، اعتماد لازم را به حوزه شهرستان ندارد و گمان می‌كند اگر به قم برود، به آسانی می‌تواند مقامات عالی را طی كند و اگر در شهرستان بماند، پیشرفت نخواهد كرد! قهراً این مسئله باعث می‌شود طلبه شهرستانی دودل و حیران باشد و با بی‌رغبتی درس بخواند و به دنبال این باشد كه درس‌های شهرستان را زود تمام كند و خوب خواندن را برای قم نگه دارد، اما بعد از ورود به قم تازه سرش به سنگ می‌خورد و با خود می‌گوید: كاش درس‌ها را این‌قدر با عجله نمی‌خواندم. كاش یكی ـ دو سال، بلكه بیشتر در شهرستان می‌ماندم و… .

مسئله دوم، مشكلات مالی است. البته طلاب قم هم از آن رنج می‌برند، ولی مشكلات مالی شهرستان‌ها بیشتر است، به خصوص اگر حوزه‌ای پشتوانه مالی (وقف و امثال ذلك) نداشته یا پشتوانه كمی داشته باشد، طلاب به دنبال این خواهند بود كه زودتر به قم بروند.

مسئله سوم، به استادان خوب و مجرب مربوط است؛ چه در بعد آموزشی و چه در بعد اخلاقی و تهذیب و مشاوره، كه دست طلاب شهرستان‌ها از آن‌ها تا حدی كوتاه است.

مسئله چهارم، كمبود مراجع تحقیق، نظیر كتاب‌خانه‌ها و بانك‌های اطلاعات است.

مسئله پنجم، فقدان استادان هم عرض برای یك كلاس است. در قم بحمدالله به بركت وفور استادان، گاهی طلبه از بین ده‌ها استاد برای یك كتاب و یك پایه، حق گزینش دارد و با استادی درس می‌خواند كه روش درس دادنش با او هماهنگ باشد، اما این مسئله‌ در شهرستان‌ها منتفی است. البته سعی ما این است كه در این مدرسه، تا حد امكان برای هر درس، استاد دیگری هم داشته باشیم، اما در بیشتر حوزه‌های شهرستانی، طلبه باید با استاد خاصی هماهنگ بشود و با او درس بخواند.

راه‌كارهای پیشنهادی

1) اعتماد طلاب شهرستانی تقویت شود تا بدانند در شهرستان هم می‌توانند پیشرفت كنند.

2) بهتر است برای رفع نیازهای مالی حوزه‌های شهرستان‌ها، به خصوص با توجه به شهریه كم متأهلین، مقام معظم رهبری و مراجع محترم تقلید، عنایت بیشتری به حوزه‌های شهرستانی داشته باشند. این امر از چند جهت ضروری است:

نخست اینكه امروزه قم به دلیل شمار زیاد طلبه‌ها، نیازمند امكانات فراوانی (حجره، مسكن، مدرسه و غیره ) است. بنابراین باید تمركززدایی، امری جدی تلقی شود. طلبه قم از نبود حجره و كمبود آن رنج می‌برد؛ در حالی‌ كه این همه حجره خالی در شهرستان‌ها وجود دارد. قهراً لازم است برخی امكانات كه مربوط به بعد علمی، آموزشی و اخلاقی می‌شود (نظیر استادان خوب) به سوی شهرستان‌ها روانه شود و حوزه قم، نقش حوزه تخصص‌پرور را ایفا كند. چه لزومی دارد در حوزه قم مدارسی باشد كه اداره آنها در شهرستان‌ها هم ممكن است. حوزه قم بهتر است فقط برای تحصیلات عالیه و مدارج علمی بالا ـ مثلاً پایه‌های ده به بعد ـ اختصاص یابد.

دوم اینكه با این كار، حوزه‌های شهرستان‌ها، هم از لحاظ علمی و معنوی و هم از لحاظ مادی، تقویت شوند. چنین توقعی از این بزرگواران است كه همان عنایتی را كه به حوزه علمیه قم دارند، به حوزه‌های شهرستان‌ها هم داشته باشند. مثلاً طلبه متأهل در قم از هر مزایایی بهره‌مند است، طلبه متأهل شهرستانی نیز از همان مزایا بهره‌مند باشد.

مورد سوم، انتظار و توقع ما از مسئولان امر ـ به ویژه از مركز مدیریت حوزه علمیه قم ـ این است كه استادان مجربی به شهرستان‌ها بفرستند تا طلاب با دل‌گرمی بیشتری به درسشان ادامه بدهند. همچنین باید مدیران حوزه‌های شهرستان‌ها، از میان مسئولان دلسوز، پركار، تمام وقت و مجرب انتخاب شوند، زیرا مدیر موفق، در عرض ده سال یا كمتر می‌تواند از یك طلبه، حداقل عالم ربانی بالقوه‌ای بسازد. آن وقت حوزه قم بهتر و بیشتر می‌تواند امثال آیت‌الله جوادی آملی، آیت‌الله حسن زاده، شهید مطهری و امثال مراجع حاضر (ادام الله عمرهم) تربیت كند و به جامعه تحویل دهد.

ارتباط با طلاب

در محضر پروردگار، بدون هرگونه اغراق عرض می‌كنم، ما در مدرسه به طلبه‌ها شخصیت می‌دهیم و خودمان را برای استفاده از نظریات آنان آماده می‌كنیم.

ارتباط اول: بارها در طول سال، با طلبه‌ها (مستقیم یا غیر مستقیم) به شور می‌نشینیم و به پیشنهاد‌ها و انتقادهای آن‌ها توجه می‌كنیم و گاهی توضیحی نسبت به برنامه‌هایی كه شاید برای طلبه‌ها مبهم جلوه كند، ارائه می‌دهیم.

ارتباط دوم: از طریق سر زدن به حجره‌هاست. با اینكه حجره‌ها فاصله زیادی از هم قرار دارند، به هر حجره چند دفعه، شخصاً سر زده‌ام.  ابتدا در می‌زنم وارد می‌شوم. حتی گاهی می‌بینم چراغ حجره روشن است، اما چون جواب «بله» نمی‌شنوم یا می‌بینم یكی از افراد حجره خوابیده، برمی‌گردم و اگر جوابی آمد، به حجره می‌روم و حالشان را می‌پرسم. به پاكیزگی و نظافت حجره‌ها و اینکه مشغول مطالعه هستند یا نه، توجه می‌كنم.

تشکیل کانون های علمی، به منظور پیشرفت فراگیران و سپس تشکیل گروه های علمی، برای پرورش استادان متخصص و رسیدن به مرحله تولید علم، جزء برنامه های معاونت پژوهش است.

ارتباط سوم: صندوقی به نام «صندوق پیشنهادات» در مدرسه تعبیه شده كه كلید آن فقط در اختیار خودم است. به طلبه‌ها گفته‌ام: اگر حرفی داشتید بنویسید، با امضا یا بدون امضا. طلبه‌ها مسائل مختلفی در نامه‌های خود به من می‌نویسند كه همه را می‌خوانم و آن‌ها را پیش خودم نگه می‌دارم و اگر مطلبی در نامه باشد كه نویسنده آن راضی نیست دیگری از آن مطلب با خبر شود، آن نامه را از بین می‌برم.

ارتباط چهارم: طلبه‌ها را بر اساس شهرها، به گروه‌های ده نفری تقسیم كرده‌ و برای هر گروه، مسئولی در نظر گرفته‌ام. در طول سال با مسئولان گروه‌ها جلسه دارم. از آن‌ها نظرخواهی می‌كنم و مسئولان گروه‌ها، نظریات طلبه‌ها را به بنده منتقل می‌كنند. بنابراین، حرفشان را می‌شنوم و اگر نكته مثبتی بود، تا حد امكان ترتیب اثر می‌دهم، در غیر این ‌صورت با دادن توضیحی، قانعشان می‌كنم.

علاوه بر این‌ها، ارتباط پنجمی هم با طلبه‌ها دارم و آن این است كه از قیافه برخی می‌فهمم كه گویا این شخص در دل حرفی دارد و از چیزی ناراحت است. گاهی تنها او را و گاهی هم به صورت دو یا سه نفری، به دفتر فرا می‌خوانم و می‌نشینیم با هم درددل می‌كنیم.

ارتباط ششم: واحدهای مختلفی مثل واحد تبلیغات، تداركات و… در مدرسه فعال هستند كه با مسئولین آن‌ها ارتباط دارم.

به هر حال، از راه‌های مختلف با تمامی طلاب مرتبط هستم. این طور نیست كه من فقط با پنج نفر مرتبط باشم یا با پنجاه نفر، بلكه با همه در ارتباط هستم، به گونه‌ای كه اسم همه را می‌دانم. بعد از یكی ـ دو ماه، اسامی طلبه‌های سال اول را یاد می‌گیرم و به حافظه‌ام می‌سپارم.

ارتباط هفتم: در مسافرت‌ها، خودم را از طلبه‌ها جدا نمی‌كنم. اگر آن‌ها با قطار بروند، من هم در كنارشان هستم. اگر با اتوبوس سفر كنند، من هم با آن‌ها می‌روم. راه را بین چند اتوبوسی كه طلبه‌ها در آن هستند، تقسیم می‌كنم. در یك اتوبوس هم فقط در یك صندلی نمی‌نشینم و به همه سر می‌زنم.

سؤالات شفاهی از طلاب

تمرین با طلبه‌ها، از همان آغاز راه‌اندازی مدرسه، از جمله برنامه‌ها بوده است. برنامه این بود كه در هر هفته، سال اولی‌ها یا دومی‌ها را به دفتر فرا می‌خواندم و درس‌های ایشان را می‌پرسیدم. الحمدلله باز هم این برنامه ادامه دارد.

پس از اتمام صرف، وقتی این طلبه‌ها به علم نحو وارد می‌شوند، باز از آنان به صورت دو كلاس دو كلاس، درس می‌پرسم. در این زمینه، به طلبه‌های سال اول و دوم بیشتر اهمیت می‌دهم؛ چون می‌دانم شكل‌گیری طلبه و هر نوع خوش‌بختی و احیاناً بدبختی او، از همان اوایل طلبگی است. این دوره از نظر تربیت اخلاقی و علمی، مهم‌ترین دوره است.

ارزیابی استادان

استادان را با سه شیوه ارزیابی می‌كنم:

نخست از طلبه‌هایی كه بیشتر اهل مطالعه و درس هستند، سؤال می‌كنم. گاهی در جمع كلاس، قبل از حضور استاد یا بعد از رفتن او یا روزی كه استاد نتوانسته در درس حاضر بشود، از آنان وضع استاد را جویا می‌شوم و برای مثال می‌پرسم: نحوه پاسخ دادن استاد به اشكالات شما چگونه است؟ حتی به‌ طور خصوصی از برخی شاگردان، نحوه شوخی‌ها و مزاح‌های او را می‌پرسم یا از درس پرسیدن او كسب اطلاع می‌كنم.

دوم اینكه گاهی هنگام تدریس استاد، به كلاس سر می‌زنم. با مزاح و لطافت خاصی می‌گویم‌: «اجازه دهید امروز یك نفر به جمع شاگردانتان اضافه شود!» نحوه تدریس استاد را از نزدیك مشاهده می‌كنم. گاهی هم پشت در می‌ایستم و استراق سمع می‌كنم!

همکاری حوزه علمیه با اداره آموزش و پرورش و دانشگاه شهرستان بناب، زمینه مناسبی برای تبلیغ فراهم آورده است که طلاب و استادان حوزه از این فرصت نیز استفاده می کنند.

در نهایت، هنگام امتحان‌ها و طرح پرسش‌های امتحانی از سوی استادان، پرسش‌ها را می‌بینم و به ارزش و سازنده بودن آن‌ها دقت می‌كنم. از این سه راه، استادان را ارزیابی می‌کنم.

توصیه‌های کلی حاج آقا به طلاب

عزیزانی كه جوانی خود را وقف طلبگی كرده‌اند، باید به این نعمت عظیم الهی و مسئولیت سنگین خود توجه كنند. نیاز اسلام و جامعه به حد ضرورت رسیده است. در چنین زمانی، ضرورت این امر بیشتر از همه رشته‌های مشاغل است. همچنین به بركت انقلاب اسلامی، زمینه فعالیت‌ها گسترده‌تر و مساعدتر شده است. هم سنگرهای كار زیاد و متنوع است و هم شرایط مهیاتر. باید در مقابل شهیدان احساس دِین، و با عمل خالصانه، این دِین را ادا کنیم. متقابلاً دشمن با تمام قدرت به تهاجم عقیدتی، اخلاقی، عرفانی، فلسفی، فقهی و غیره پرداخته است. از صدر اسلام تاكنون، چنین شرایطی بی‌سابقه بوده است. از این رو، طلاب باید بیشتر احساس مسئولیت كنند و با آگاهی دادن به جامعه، زمینه‌های علمی و بینشی ظهور حضرت ولی عصر (عج) را فراهم آورند. علاوه بر علم و قلم و گفتار، باید با عمل و انفاسش در جامعه اثر بگذارد و اخلاص نیت و درایت داشته باشد. از سحرخیزی هفته، به ویژه شب جمعه، نیرو بگیرند تا بتوانند با دشمنان جنی و انسی مقابله كنند. امام زمان (ارواحنا فداه) امید به حوزه‌ها بسته است. امیدوارم خداوند ما را به وظایفمان آشنا کند و توفیق حداكثر استفاده، همراه با نشاط بیشتر را عنایت فرماید.

پاسخ دهید: