اجتهاد در تاریخ که اصطلاحاً تحلیل در تاریخ نامیده میشود، عبارت است از نقد و بررسی قضایای تاریخی به منظور کشف واقعیت قضایا به مدد ابزاری که در اختیار مورخ است. و این، امر آسانی نیست.
مهمترین اصولی را که تحلیلگران تاریخ در نقد و بررسی حوادث تاریخی از آنها استفاده میکنند، میتوان به اختصار چنین جمعبندی کرد.
1ـ الف ـ گردآوری شواهد و قرائن تاریخی پیرامون حادثه و استنتاج و استنباط واقعیت حادثه از مجموع آنها؛
بـ بررسی امکان وقوع حادثه تاریخی در اوضاع و شرایط زمانی مورد بحث؛
جـ نقد و بررسی سندی گزارشهای تاریخی.
مطلع سخن؛ شکلگيري دانشهاي حديثي
دانشهاي حديثي، مجموعه دانشهايي است که در دستيابي و فهم حديث تأثير مستقيم دارد. دانشهاي حديثي نه در يک برهه از زمان، بلکه در طول زماني به بلنداي تاريخ اسلام، همگام با رشد انديشه و تجارب انسان و در پي نياز و پرسش و در پرتو عوامل گوناگون شکل گرفته، تکامل يافته و به شکوفايي رسيدهاند و اين مسير پويا همچنان ادامه دارد. علاقه به پيامبر گرامي اسلام و حکمتآميز بودن سخنان ايشان از سويي و تأييد قرآن از سوي ديگر، باعث اهتمام به شنيدن و نقل سخنان پيامبر و ائمه اطهار شد. حديث در ابتدا فقط شنيدن و بهکاربستن فرمايشات معصوم بود. سپس در مرحله بعدي، حفظ و کتابت آن نيز پديدار گشت. دانش درايت و فهم عبارات، پس از سفارش معصومان به تأمل در کلام ايشان رونق گرفت. نياز به فهم معناي دقيق برخي واژگان روايات، منابعي با عنوان غريبالحديث را پديد آورد. دانش رجال در پي وقوع واسطهها در نقل روايات، ضرورت پيدا نمود. ضرورت توجه به ويژگيهاي زمانهاي صدور روايات و سفر حديث در قرون متمادي در مناطق مختلف و درج آن در منابع گسترده، باعث تدوين دانش تاريخ حديث و زيرمجموعههاي آن شد. تنوع اقسام حديث، ضرورت بحث از تعيين حجيت هر دسته را هويدا ساخت و منجر به توليد دانش دراية الحديث (مصطلحالحديث) شد. ديگر دانشهاي حديثي نيز با بروز حوادثي مشابه پديدار گشتند. بيشتر دانشها ابتدا زيرمجموعه علم ديگري بودهاند و پس از اينکه حجم اطّلاعات و تحليلهاي آن به ميزان قابل توجّهي رسيد و از حيث غايت، موضوع و روش، امکان جداسازي پيدا کرد، به صورت مستقل مطرح ميشد. بنابراين مشخص ميشود که گسترش دانشهاي حديثي، بر اساس طرحي منسجم و تعيين يک سازوکار از پيش تعيينشده نبوده است.
بحث از منظومه دانشهاي حديثي و جايگاهشناسي هر يک، از مباحث حديثي نو در شيعه است. انديشمندان شيعي وادي حديث، چند سالي است که به اين بحث پرداخته و چند نظام هندسي براي اين نوع دانشها ارائه کردهاند[1]. اين منظومهها گاه چيزي جز يک تقسيمبندي ساده براي تعليم بهتر مطالب را مد نظر نداشتهاند و گاهي خواستهاند بر اساس ماهيت اختصاصي حديث شيعه، به جايگاهشناسي حقيقي اين دانشها بپردازند. شالوده و اساس برخي ديگر از تقسيمبنديها، برگرفته از نظام حديثي اهل سنت است. اهل سنت از قديمالايام و در لابلاي نگاشتههاي حديثي خود، بحث از درختواره دانشهاي حديثي را پيش ميکشيدهاند؛ گرچه تحولات اساسي را در ترسيمهاي ايشان در طول قرون متمادي شاهديم[2]. اين منظومهها به دليل تفاوت ماهيت حديث شيعه و اهلسنت در سه عرصه: منبع فيض حديث، تاريخ حديث و اعتبارسنجي آن، نميتواند به صورت کامل براي ما قابل استفاده و بهرهبرداري باشد.
آنچه که اين نوشتار در پي پرداختن به آن است، ترسيم منظومهاي گويا و دقيق از دانشهاي حديثي شيعه، مطابق آنچه که امروزه بهعنوان دانشي مستقل قلمداد شده، ميباشد. نقل و نقد منظومههاي موجود، خارج از دستور کار اين مقال است و مجالي وسيعتر را ميطلبد. البته بايد گفت آنچه که اين نوشتار در پي صحبت از آن است، فقط منظومه دانشهاي مرتبط با حديث است و بحث از درختواره معارف حديثي را پيش نميکشد. بحث از درختواره معارف حديثي، مورد اهتمام جدي حديثپژوهان نبوده ولي ميتوان بهعنوان نمونه به آنچه که از سوي استاد سيد محمد کاظم طباطبايي ارائه شده، بسنده نمود. ايشان معارف حديثي را در دو دسته اصلي «معارف خالص ديني» (با زيرمجموعه: قرآن و تفسير، اخلاق، اعتقادات، فقه، تاريخ و سيره معصومان) و «معارف مرتبط با دانشهاي بشري» (با زير مجموعه: روانشناسي، جامعهشناسي، اقتصاد، مديريت، علوم تربيتي، سياست، حقوق، عرفان، هيئت و نجوم، پزشکي و هستيشناسي) تقسيم نموده است.
قبل از ورود به بحث بايد يادآور شويم گرچه استفاده از واژه «هندسه» هنگام بحث از اين موضوع، مرسوم بلکه عَلَم شده، ولي با توجه به ريشه و اشتقاق اين واژه (که مُعرَّب اندازه و به معناي قَدَر و اندازهگيري است)، شايد بهرهگيري از واژه «منظومه» شايستهتر باشد و به جاي آن، چنين گفت: «منظومه دانشهاي حديثي»
رسالت منظومه
دانشمندان دريافتهاند پژوهش در منظومه هر دسته دانش و ترسيمي دقيق از درختواره دانشي هر محور، موجب شناسايي تمامي دانشهاي موجود و جايگاه هر دانش، ميزان تأثير آن بر دانشهاي ديگر و شناسايي بهتر ابعاد آن شده، تعامل شاخهها با هم و نقاط پُر کار و يا کمرنگ را مشخص ميسازد. آشنايي با فلسفه و اهداف هر يک از دانشها و ميزان انتظار از آن دانش، از ديگر اهدافي است که ميتوان بدان دست يافت. ضرورت ترسيم منظومه براي دانشهاي حديثي زماني پررنگتر ميشود که با ورود دانشهاي نو (غربي) به مباحث ديني و ورود مستشرقان به عرصه حديث، بستر شکلگيري برخي دانشهاي جديد حديثي پديدار گشت که تشکيل يا صرفنظر از آن، نياز به ترسيم منظومه واقعي اين دانشهاست. چرايي شکلگيري دانشهاي حديثي، ارتباط يا تفاوت آنها با يکديگر و برخي امور ديگر، در منظومهنويسي قابل طرح است.
مدل برتر در تقسيمبندي
با نگاهي به منظومههاي تدوين شده، ميبينيم، دستهبندي اوليه و اساسي در اين منظومهها، داير مدار اين چند مدل است: 1) دانشهاي مربوط به سند حديث و دانشهاي مربوط به متن حديث؛ 2) دانشهاي مرتبط با پذيرش و ردّ روايت و دانشهاي مرتبط با فهم؛ 3) دانشهاي اصلي و دانشهاي فرعي؛ 4) دانشهاي کاربردي و دانشهاي نظري؛ 5) دانشهاي محوري و دانشهاي پشتيبان و معين. حال آنکه با نگاه دقيق و واقعبينانه به حديث و دانشهاي پيراموني آن و همچنين با نگاه به خود روايات (سند و متن)، ميتوان مدل ديگري را پايهريزي نمود که بهتر بتوان دانشهاي حديثي را با توجه به آن، شکل داد: دانشهاي مرتبط با «نقل حديث» و دانشهاي مرتبط با «فهم حديث». اين دو محور، در قبال هر کلام ديگري نيز قابل فرض است و توجيه عقلايي دارد. شايد بتوان گفت اين تقسيمبندي ريشه در روايات نيز دارد؛ آنجا که ائمه اطهار عليهم السلام، دو نوع برخورد را هنگام مواجه با روايات ايشان برشمردهاند: نقل روايت و فهم روايت.[3]
محور نقل، به دو شاخه: «پيدايش و گسترش» که متکفل دستيابي به متن حديث است و «اعتبارسنجي» که اطمينان به صدور متن حديث از معصوم را عهدهدار است و محور فهم نيز به دو شاخه «مباني و روش فهم» و «مشکلات فهم» قابل تقسيم است.
از آنجايي که در روايات مذکور، از واژه «رواية الحديث» و «دراية الحديث» براي اين دو محور استفاده شده، تقسيمبندي اساسي دانشها را نيز بر اساس روايت (نقل) و درايت (فهم) پي ميگيريم. محور نقل، به دو شاخه: «پيدايش و گسترش» که متکفل دستيابي به متن حديث است و «اعتبارسنجي» که اطمينان به صدور متن حديث از معصوم را عهدهدار است و محور فهم نيز به دو شاخه «مباني و روش فهم» و «مشکلات فهم» قابل تقسيم است. همانگونه که هويداست، اين شاخهبندي نيز، ريشه در عملکرد عقلا دارد و به دليل استناد به تحليلي زبانشناسانه، جهت بررسي هر کلام ارزشمندي، قابل تصور است.
با ترسيم منظومهاي مسير فوق، تعامل شاخههاي اصلي با هم تا حدودي مشخص ميشود:
تعيين زاويه بررسي
به هنگام چينش علوم مربوط به حديث در نظامي درختوارهاي و تدوين منظومه دانشهاي حديثي، نکتهاي که توجه و پرداختن به آن در اولين گام ضروري مينمايد، هدفگذاري تقسيمبندي و تعيين زاويه بررسي است. نکتهاي که اگر مغفول مانَد، دستيابي به نتيجه صحيح و قابل قبول براي همگان، دور از انتظار خواهد بود. اين مسأله متأسفانه در تقسيمبنديهاي موجود مورد توجه واقع نشده است؛ از اين رو، نميتوان به ارزشگذاري منظومهها و ترجيح مدل برتر پرداخت.
در حال حاضر ميتوان با نگرشهاي متفاوت به دانشهاي حديثي شيعه، چهار منظومه متفاوت را ترسيم نمود:
الف) درختواره دانشهاي حديثي بر اساس تلاشهاي محدثان شيعه: در اين منظومه، فقط تلاشهاي محدثان شيعه در طول قرون متمادي مد نظر قرار گرفته، آنچه که به تدوين آن اقدام نمودهاند، در نظام درختوارهاي جاي خواهد گرفت؛ چه تلاشهاي ايشان دائرمدار يک دانش باشد و يا اينکه نتوان نام دانش را بر آن اطلاق نمود.
ب) منظومه دانشهاي حديثي بر اساس ماهيت اختصاصي حديث شيعه: بر اين اساس، آنچه که ماهيت حديث و علوم حديث شيعه را تشکيل ميدهد، مورد بحث قرار خواهد گرفت. بحث از دانشهايي چون فهرستنگاري که در دوران قدما در محور اعتبارسنجي روايات، مورد اهتمام بوده ولي در قرون متأخر بدان پرداخته نشده، نيز به ميان خواهد آمد.
ج) منظومه دانشهاي حديثي با نگاه به آينده اين مجموعه دانش: نظر به تحولاتي که در دانشهاي متنمحور بشري رخ داده و خواهد داد و بيشک تأثيرات قابل توجهي در دانشهاي حديثي خواهد گذاشت، ميتوان منظومهاي با نگاه به آينده اين مجموعه دانش ترسيم نمود.
د) منظومه آموزشي دانشهاي حديثي، با تأکيد بر کارکرد آموزشي و ناظر به دانشهاي فعلي. اين ويژگيها را ميتوان براي اين نوع منظومه برشمرد: 1. در اين نوع نگرش، سعي بر استخراج و چينش عناويني است که حقيقتاً دانشاند (يعني منطبق بر تعريف علماند[4]) و در حال حاضر نيز مورد اعتنايند. دانشهايي که فقط در سدههاي ابتدايي معمول بودهاند و يا عناويني که فاقد ساختار يک دانش است، در اين نوع منظومه جايي ندارند. در واقع، اين دستهبندي ناظر به وضعيت حديث در حال فعلي است و آينده دانشهاي حديثي را نيز مد نظر قرار نداده است. 2. گرچه به دليل چند ماهيتي بودن برخي دانشها و کارکردشان در بيش از يک محور (مانند تاريخ صدور حديث)، برخي منظومهنگاران آن را در قسمتي مجزا با عناويني چون: دانشهاي معين و يا حلقههاي مياني جاي دادهاند، ولي در اين منظومه به دليل کارايي آموزشياش، سعي شده که طبق نزديکترين کارايي آن دانش، در دستهبندي اصلي منظومه، جايگيرد. 3. ارائه سير مطالعاتي دانشهاي حديثي.
معرفي دانشهاي فوق (به ترتيب چينش) و اشاره به مباحث اصلي آن را در پي خواهيم ديد:
اگر شخصي خواهان ترسيم سير مطالعاتيِ دانشهاي حديثي براي خود است، بهتر است ضمن تغيير در چينش دانشهاي فوق، چنين سيري مهيا نمايد: 1) تاريخ صدور حديث 2)سبکشناسي منابع حديثي 3) رجال الحديث 4) مصطلحات الحديث 5) فقه الحديث 6) نقد الحديث 7) مختلف الحديث 8) تحليل منابع حديثي 9) حوزهها و مکتبهاي حديثي 10) نسخهشناسي و تصحيح متون. ناگفته نماند که هر کدام از دانشهاي فوق، نياز به ترسيم «منظومهدانشي» و «سير مطالعاتي اختصاصيِ» خود دارند که تلاش صاحبنظران هر وادي را ميطلبد.
سرنوشت ديگر دانشهاي حديثي
با نگاهي به منظومه ترسيم شده، اثري از برخي دانشهاي مشهور حديثي نمييابيم. علت آن است که برخي از اين دانشها، در واقع دانش نيستند بلکه مجموعهاي از گزارههاي علمي را دربرگرفتهاند، يا ممکن است که در واقع، زيرمجموعه دانش ديگري قرار گرفته و چنين قابليتي نداشته باشند و يا اينکه فقط در دوره خاص و محدودي بهعنوان دانش به آن نگاه ميشده است. آنچه در پي ميآيد عناويني است که در نگاشتههاي مرتبط، از دانشهاي پنداشته شده ولي بنا به ادلهاي که گذشت، از منظومه منتخب حذف شده است: «فهرستنگاري، تخريج، وضع الحديث، علل الحديث، اجازات، الجرح و التعديل، ارزيابي اسناد، المؤتلف و المختلف، المتفق و المفترق، طبقاتنگاري، اسباب ورود حديث، مشکل الحديث، غريبالحديث، ناسخ الحديث و منسوخه، ترجمه حديث، شرح الحديث، آسيبشناسي فهم حديث، مباني و قواعد تفسير روايي، فلسفه علوم حديث، تاريخ علوم حديث، حديثپژوهي معاصر، استشراق و حديث، خاندانهاي حديثي، آداب الحديث.» ذکر دليل حذف هر عنوان، مجالي وسيعتر را ميطلبد که در نوشتاري ديگر بدان پرداختهايم
در پايان، ناگفته پيداست که اين اثر، مرهون تلاشهاي اساتيد و حديثپژوهاني است که در اين وادي قلم زده و اين مسير پرسنگلاخ را هموار ساختهاند. اميد است صاحبنظران ديگر دانشهاي اسلامي نيز اين مهم را در دستور کار خويش قرار دهند تا بتوان پس از چند سال، منظومهاي گويا و دقيق براي مجموعه دانشهاي اسلامي بنا نهيم.
پینوشت ها:
[1]. برخي اساتيد و حديثپژوهان معاصر که به ترسيم منظومه دانشهاي حديثي شيعه پرداختهاند، عبارتند از: 1ـ استاد مهريزي، مقاله «دانشهاي حديثي؛ گذشته حال و آينده»؛ 2ـ استاد طباطبايي، کتاب دانشحديث، مبحث هندسه دانشهاي حديثي؛ 3ـ استاد محمدرضا سبحانينيا، مقاله «هندسه دانشهاي حديثي در انديشه و قلم شيخ بهايي»؛ 4ـ استاد مسجدي، مقاله «ساختار علوم حديث با نگاهي جديد»؛ 5ـ استاد دلبري، کتاب آسيبشناسي فهم حديث، فصل کليات؛ 6ـ استاد احسانيفر، جزوه «هندسه علوم و معارف حديث شيعه»؛ 7ـ آقاي افشاري، مقاله «بازشناسي هندسه علوم حديثي» و… .
[2]. برخي حديثپژوهان اهل سنت چون ابنصلاح، شمار دانشهاي حديثي را تا 65 نوع و برخي چون سيوطي تا 100 نوع دانستهاند. در مقابل، برخي ديگر چون ابنخلدون آن را ذيل هشت عنوان کلي قرار دادهاند.
[3]. از حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام نقل شده که فرمودند: عَلَيْكُمْ بِالدِّرَايَاتِ لَا بِالرِّوَايَاتِ؛ هِمَّةُ السُّفَهَاءِ الرِّوَايَةُ وَ هِمَّةُ الْعُلَمَاءِ الدِّرَايَةُ. (کنزالفوائد: ص 31) و يا امام صادق عليه السلام در مواضع متعددي فرمودهاند: اعْرِفُوا مَنَازِلَ شِيعَتِنَا عِنْدَنَا عَلَى قَدْرِ رِوَايَتِهِمْ عَنَّا نوَ فَهْمِهِمْ مِنَّا (الغيبة للنعماني: ص22) و همچنين: حَدِيثٌ تَدْرِيهِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ حَدِيثٍ تَرْوِيهِ (معاني الاخبار: ص1) و يا اينکه به نقل از پدر بزرگوارشان چنين ميفرمايند: يَا بُنَيَّ، اعْرِفْ مَنَازِلَ الشِّيعَةِ عَلَى قَدْرِ رِوَايَتِهِمْ وَ مَعْرِفَتِهِمْ؛ فَإِنَّ الْمَعْرِفَةَ هِيَ الدِّرَايَةُ لِلرِّوَايَةِ وَ بِالدِّرَايَاتِ لِلرِّوَايَاتِ يَعْلُو الْمُؤْمِنُ إِلَى أَقْصَى دَرَجَاتِ الْإِيمَانِ (معاني الاخبار: ص1) البته پر واضح است نقلي نکوهش شده که عاري از فهم و تأمل باشد و گرنه، روايات در فضيلت راوي حديث، بسيار است. قابل ذکر است که روايات در خصوص ديگر شاخههاي دانشهاي حديثي چون: رجال الحديث، نقد الحديث، مختلف الحديث، فقه الحديث و … فراوان است، ولي با توجه به اينکه اين دسته روايات، بيشتر، قصد بيان ضروت اين دانشها و برخي مسائلشان را داشتهاند، نميتوان آنها را دليل و مدرکي بر اين نحوه تقسيمبندي به حساب آورد.
[4]. گرچه در تعريف علم (به معناي دانش و نه دانستن) بين انديشمندان وادي «فلسفه علم» اختلاف نظر وجود دارد و معاني مختلفي ارائه شده، ولي ميتوان دو معنا از معاني ارائه شده را ترجيح داد: 1ـ مجموعه قضايايي که مناسبتي بين آنها در نظر گرفته شده باشد، هر چند اين مجموعه، از قضاياي شخصي و خاص تأليف شده باشد. مانند علم تراجم، تاريخ و جغرافيا. علم در اين اصطلاح، مجموعهاي از مسائل است که هر مسأله به اصطلاح منطقي يک قضيه است که از موضوع، محمول، نسبت حکميه و حکم تشکيل ميشود؛ 2ـ مجموعه قضاياي کلي که محور خاصي براي آنها لحاظ شده و هر کدام از آنها قابل صدق و انطباق بر موارد و مصاديق متعدد ميباشد. طبق اين معنا، مجموعه قضاياي شخصي و خاص مانند قضاياي علم تاريخ، جغرافيا و رجال، علم به شمار نميرود. گرچه صاحبنظران علوم اسلامي، به ترجيح يکي از اقوال نپرداختهاند، ولي با توجه به ماهيت علم، رسالت و کارکرد آن، شايد بتوان تعريف دوم را قابل پذيرشتر دانست؛ گرچه پذيرش تعريف اول نيز خالي از وجه نيست. اگر اشکال شود که با پذيرش اين ديدگاه، دانشي چون رجال که از گزارههاي جزيي چون «فلانٌ ثقه» تشکيل يافته، را نميتوان دانش به حساب آورد، در جواب ميگوييم: گرچه در ظاهر، منابع رجالي را گزارههاي جزيي فراگرفته، ولي اين گزارهها، نتيجه و محصول قواعد و اصولي است که بر تمام قضاوتهاي رجالي حاکم است. از اين رو، بنابر تعريف دوم نيز ميتوان رجال را دانش به حساب آورد. توضيح و تفصيل اين مسأله، مجالي وسيعتر را ميطلبد.