شما اینجا هستید: رهنامه پژوهش » آرشیو مجلات / ش 6 » ابوالقاسم علیدوست: نیازمحور بودن، هویت، رسالت و هدف حوزه است

بازخوانی رسالت و عملکرد حوزه در ارتباط با نیازمحوری در مصاحبه با حجت الاسلام و المسلمین ابوالقاسم علی‏دوست

رهنامه: چرا فعّالیت های علمی باید منطبق با نیازها باشد و نیازمحوری، چه ارتباطی با هویت و رسالت طلبه و حوزه دارد؟

پاسخ این پرسش به فلسفة وجودی حوزه‌های علمیه باز می‌گردد یا گسترده‌تر عرض کنم حوزة علمیه را چه کسی به وجود آورد؟ و برای چه به وجود آورد؟ اگر این حل شود و پاسخ داده شود آن سوال شما هم پاسخ خود را پیدا می‌کند. ما معتقد هستیم که حوزة علمیه را خدای بزرگ بنیان نهاد. ادعای این سخن با مراجعه به آیه نفر روشن می‌شود: (وَ لَو لا نَفَرَ مِن کَلِّ فِرقَةٍ مِنهُم طائِفَةٌ لِیتَفَقَّهُوا فِی الدّینِ وَ لِینذِرُوا قَومَهُم اِذا رَجَعُوا اِلَیهِم لَعَلَّهُم یحذَرُونَ) این آیه مصداق و تعینش دقیقا همین فرآیندی است که در حوزه‌های ما جاری و ساری است چون قرآن می‌فرماید که از هر جمعیتی عده‌ای کوچ کنند، دانش‌های اسلامی را فرا بگیرند سپس برگردند و قوم خودشان را هدایت کنند. دقیقا همین فرآیند در حوزه‌ها حاکم است، می‌بینیم از بلاد مختلف از داخل و خارج کشور به قم می‌آیند، مطالب را یاد می‌گیرند، یا در خود حوزه‌ها می‌مانند و تازه واردها را اِشراب و سیراب می‌کنند یا به شهر خودشان یا شهرهای دیگر می‌روند و به هدایت می‌پردازند. با این نگاه، تأسیس و طرّاحی حوزة علمیه نجف و قم و … به شیخ طوسی و حاج شیخ عبدالکریم برنمی‌گردد.

هدف، تفقّه است و تفقّه یعنی فهمِ با تامل و اندیشه. تفاوت لغوی فهم را با فقه همین است. فهم ممکن است که یک انتقال سریع باشد اما فقه، انتقال سریع نیست بلکه همراه با تامل و اندیشیدن است. قرآن می‌فرماید در شاخه‌های دانش‌های اسلامی تفقه کنید و سپس مردم را هدایت کنید. دستگیری و هدایت بدون توجه به نیازهای مردم معنا ندارد. نظیر کسی که گرسنه است و برای او آب ببرند. اگر بخواهیم این هدف که هدف یک نظام است و به آن هویت می‌دهد را از آن بگیریم، نظام فرو می‌پاشد. پس چرا نیازمحور؟ به دلیل رسالتی که دارد. و آیا بدون توجه به نیازمحوری هدایت دارد؟ خیر. لكن مطلب حسّاس این است که نیاز را باید در دو لایه دید، نیاز کنونی و امروزی و نیاز آینده. این را من با تاکید عرض می‌کنم. گاهی ما آن‌چنان به آینده فکر می‌کنیم که کنارِ دستمان فراموش می‌شود؛ گاهی هم چنان در نیازهای معاصر غوطه‌ور می‌شویم که به روزمرگی می‌افتیم و برای ده سال یا پنجاه سال دیگر، هیچ چیزی را نمی‌بینیم. این در واقع نیازمحوری نیست، بلکه روزمرگی است. یک شخص یا جریان یا حوزه باید نیاز را در دو لایه ببیند یک لایه نیاز کنونی و معاصر و لایه هم نیاز دراز مدت. بزرگان ما وقتی که کتابهای فقهی می‌نوشتند به ویژه در بخش سیاساتِ فقه مثل قضا، شهادات، دیات، قصاص، تعزیرات اگر می‌خواستند نیاز دوران معاصر را ببینند معنا نداشت که این آثار به وجود آید، چون اینها در یک سِری حکومتهای اهل تسنّن زندگی می‌کردند و حاکمیت با اهل سنّت بوده است و حتّی در احوالات شخصیه هم اینها مستقل نبوده‌اند، با اینکه حدود و قصاص و تعزیرات در احوالات شخصیه جا نمی‌گیرد. در نکاح، طلاق، ارث، وقف و وصیت که احوالات شخصی است استقلال نداشتند و به گونه‌ای بود که می‌بایست از اهل تسنن تبعیت کنند. لکن ما می‌بینیم چنانچه اینها در صلات و صوم و زکات و اعتکاف و حج و طهارت قلم می‌زنند بدون تفاوت در حدود و دیات، قصاص، شهادت و تعزیرات هم قدم برداشته‌اند. ثمرة این حرکت مبارک این شده است که ما الان با یك تراث عظیمی از گذشتگان مواجهیم و الان در حاکمیت اسلامی استفاده می‌کنیم، قانون می‌نویسیم و حتی در عرصه‌های فرهنگی و در فقه مقارن حرف برای گفتن داریم و اگر دنیا هم بخواهد می‌توانیم به آن عرضه کنیم. این نکته است که ما ضمن اینکه باید از عزلت و در خود فرو رفتن و نیازها را ندیدن و دلخوش بودن به سیرِ گذشته پرهیز کنیم، نباید به بهانة نیاز محور بودن برای آینده بی‌برنامه باشیم. یعنی باید نیاز را دقیقا دو بخش کنیم نیازهای زمان معاصر و نیاز آینده و این چیزی نیست که برای اهل حکمت، فهم و درایت قابل پیش بینی نباشد اگر کسی سیرِ تاریخ را مورد بررسی قرار دهد می‌تواند نیازهای آینده را هم بررسی کند بنابراین نیازمحور بودن هویت حوزه، رسالت و هدف آن است.

رهنامه: آیا تشخیص نیازهای آینده با بررسی سیرِ تاریخی بدست می‌آید؟

یک مؤلّفه‌اش بررسی سیرِ تاریخی است. حتی از روایات می‌فهمیم که ما در آینده با امواجِ شبهات مواجهیم. در گذشته می‌گفتند كتب ضلال، بنده تعبیر می‌کنم به امواج ضلال. ما در آینده با امواج ضلال مواجهیم. در کنار امواج ضلال و شبهات، طبعا روز به روز این عطشی که به فهم دین پیدا شده بیشتر می‌شود و ذهن بشر آینده بیشتر به دنبال مقارنه است و ما در آینده به تعبیرِ عالمان جامعه‌شناسی با بازار مسگر‌ها سر و کار داریم. یعنی با جامعه‏ای که همه فریاد می‌زنند و در این میان صدایی به گوش می‌رسد که بلندتر از دیگران باشد. بازار مسگرها لوازمی دارد، اقتضائاتی دارد، باید خود را تجهیز کرد، باید صدای مخالف را شنید و تحلیل کرد و پاسخ داد. لذا می‌توان گفت که سیرِ تاریخی، یک راه است. مراجعه به اسناد روایی که آینده را پیش‌بینی کرده‌اند یک راه است و تحلیل هم یک راه است. حضرت امیر (علیه‌السلام) تعبیر زیبایی دارند که «اَلعَقلُ یملِکُکَ الزمان» یعنی اندیشیدن و تعقل‌کردن تو را مالک زمان می‌کند. انسان‌هایی داریم که مملوک زمانند و انسان‌هایی هستند که مالک و سوار بر زمان هستند که طبق این حدیث، با تعقل به دست می‌آید.

بايد خود را تجهيز کرد، بايد صداي مخالف را شنيد و تحليل کرد و پاسخ داد.

رهنامه: در این شرایطی که ما هستیم حوزه نسبت به نیازها، ـ اعم از نیازهای خودش، جامعه، حکومت و ملی و فراملی ـ چه جایگاهی دارد؟ آیا در پاسخگویی به این نیاز‌ها کارآمد است؟ یک سنجش نسبت به وضعیت حوزه داشته باشید؟

در ارتباط با پرسش شما سه دسته‌بندی وجود دارد و سه جواب داده می‌شود، البته لازم نیست که قائلین، این جوابها را در قالب عبارت بیان کنند. بعضی معتقد هستند که حوزه نسبت به نیازهای خودش، جامعه، دنیا و حکومت بی‌توجه است و گاهی هم در رثای این مصیبت نوحه‌سرایی می‌کنند و واقعاً دغدغه دارند و این اعتقاد آنهاست نه اینکه افراد بد طینتی باشند. اندیشة دوم این است که حوزه به هیچ‌وجه کوتاهی نکرده، متوجه بوده، لحظه به لحظه را پاسخ می‌دهد و خودش را بازسازی و ترمیم می‌کند و دیگر بیشتر از این نمی‌تواند انجام دهد و تاکنون هم بسیار موفق بوده است و اندیشة سوم که قائل به یک حدّ وسطی است. بنده به عنوان کسی که فرزند حوزه و در متن حوزه است و نزدیک به چهار دهه است که با حوزه مانوس بوده است، حقیقت را این‌گونه می‌بینم. آن اندیشة اول بی‌انصافی است، حالا اگر کسی معتقد است و جایی هم بگوید، معذور است ولی اشتباه است. عرب‌ها یک اصطلاحی دارند، می‌گویند: «که فلانی کُنتی است.» کنتی یعنی دائماً می‌گوید: (کُنتُ کذا) (کُنتُ کذا) این‌طور بودم چرا الان نیستم. همیشه گذشته‌اش را یاد می‌کند. می‌گویند: «رجلٌ کُنتی» جناب علّامه چه کرد، ما نمی‌کنیم، شیخ اعظم چه کرد، گذشته‌ها چه کردند، ما آن طور نیستیم. شهید مطهری چه کرد؟ ما آن‌طور نیستیم. عقیدة من این است که اگر کسی راجع به خودش می‌خواهد اظهارنظر کند، بگوید؛ اما این را به کل سیستم و حوزه، سرایت ندهد. معمولاً در سالگرد شهید مطهری از آن عالمِ بزرگ تجلیل می‌شود و باید بشود. اما در کنار این تجلیل، گاهی حوزه را تحقیر می‌کنند مثلا این جمله که بگوییم بعد از سی سال از شهادتِ ایشان، هیچ‌کس قدمی بر نداشته بی‌انصافی است، کارها و پژوهش‌هایی که صورت گرفته است، کلاس‌هایی که الان در حوزه دایر است، تلاش‌هایی که مدیران، مسئولان، اعضای دست‌اندر‌کار و تصمیم‌گیر حوزه دارند انجام می‌دهند قابل توجه است و نباید مورد غفلت واقع شود. چرا این‌طور برخورد می‌کنیم و این تلاش‌ها را نادیده می‌گیریم؟! جالب است بدانید گاهی وقت‌ها بعضی دربارة حوزه چنان صحبت می‌کنند که مردمی که کمتر آشنا به حوزه هستند فکر می‌کنند هنوز بزرگان ما وقتی می‌خواهند جایی بروند با قاطر می‌روند یا هنوز تمام بحث‌ها، بحث‌های عبد و امه و دماء ثلاثه است. شما بعضی از مصاحبه‌ها، سخنرانی‌ها و نوشته‌ها را ببینید که آیا این‌طور هست یا نه؟ این اندیشه حقیرتر از آن است که بخواهیم بیش از این به آن بپردازیم. اندیشة دوم این است که حوزه پابه‌پای نیازها به جلو می‌آید و بیشتر از این نمی‌تواند. ظرفیت حوزه همین است. اگر هم احیاناً بین آن هدف، مسئولیت و آنچه موجود است فاصله هست، بیشتر از این برای حوزه مقدور نبوده است. این را هم من یک خوش‌بینی فریب‌دهنده و کاذب می‌بینم که شاید برای کسانی که سالها تصمیم‌گیر حوزه بوده‌اند خوب باشد، چون می‌دانیم گاهی وقتها انسان صورت مسأله را پاک می‌کند که ناراحت نباشد. مثلاً بچّة خوبی تربیت نکرده است می‌گوید خیلی هم خوب است و از این بهتر مقدور نبوده است، ولی اگر کسی نخواهد توجیه کند، بین آن‌ چیزی که می‌توانست باشد با آنچه که هست، فاصله است. بنابراین اینجا اندیشة سوّمی شکل می‌گیرد که اندیشة وسط است. اندیشة وسط می‌گوید: «حوزة علمیه در این سه دهة اخیر بعد از انقلاب اسلامی، خودش را تکان داده و خودش را به سوی درک نیازها کشانده است ـ ما می‌خواهیم این سی سال بعد از انقلاب را تحلیل کنیم و فعلاً به قبل از سی سال کاری نداریم ـ شما ببینید در گزینش، در سه دهة قبل چقدر طلبه داشتیم و الان چقدر داریم. از نظر کمی، در سال‌های 56 و 57 که ما طلبه بودیم حدود ده هزار طلبه در قم داشتیم و الان حدود هفتاد هزار طلبه داریم. همه چیز باید متناسب با آن رشد بکند، باید کلاسها دایر شود، مدرسه باشد، حجره باشد، اینها اداره و تامین شوند. امّا از نظر بسط جهانی، حدود سه دهة قبل به طور خیلی محدود و آن هم به صورتِ شخصی گاهی از پاکستان و افغانستان طلبه داشتیم اما امروزه از ده‌ها کشور در اینجا، صدها و هزاران طلبه وجود دارد. این یک نوع نیازمحور بودن است یعنی حوزه، تشخیص داده که باید در این راستا قدم بردارد.

دستگيري و هدايت بدون توجه به نيازهاي مردم معنا ندارد. نظير کسي که گرسنه است و براي او آب ببرند.

از نظر درسها بر عکس آنچه گاهی تبلیغ می‌شود که درسها ضعیف و بی‌محتوا شده، درس‌های خوبی در حوزه برقرار است. چرا بی‌انصافی بکنیم من قبل از انقلاب را دیده‌ام و بعد از انقلاب را هم دیده‌ام. همان زمان هم یک کلاس پنجاه نفری گاهی چهار، پنج طلبه درسخوان بودند، بقیه هم مشغول بودند. از نظر اساتید، من یادم هست که در یکی از درس‌ها ما پنج، شش استاد عوض کردیم. یعنی طلبه‌ها با آن دقّت‌هایی که دارند نمی‌پسندیدند تا آنکه استادی که مناسب بود را پیدا کردند. الان هم اساتید جوان درسهای خیلی خوبی دارند. البته من نمی‌خواهم بگویم که درسِ ضعیف وجود ندارد، خیلی هم هست. آن زمان هم بود. ولی حوزه، خودش را از این جهت بسط داده و صدها درس قوی برگزار می‌شود.

از نظر پژوهش و تحقیق و نوشتن، اصلا قابل مقایسه نیست. یعنی یک جهش به تمام معنا و یک حرکت انقلابی صورت گرفته است. در بسیاری از موضوعاتی که شما اگر بخواهید کلمات گذشتگان را در آن رابطه جمع کرده و تکراری‌ها را حذف کنید به بیست خط نمی‌رسند در حال حاضر چندین کتاب چهارصد یا پانصد صفحه‌ای مُتقَن، راجع به آن موضوعات وجود دارد. با وجود اینها ما بگوییم حوزه تکان نخورده است؟! این همه افراد، جذبِ بدنة حکومت شده‌اند. ولی شما ببینید وقتی انقلاب می‌شود طیف عظیمی از روحانیت، جذب بدنة حکومت می‌شوند این حرکت معنایش این است که روحانیت احساس نیاز کرد. الان هم همین‌طور است شما با ده‌ها مرکز پژوهشی و علمی مواجه هستید. البته منشورات بی‌محتوا هم زیاد داریم اما در آن سوی قضیه اینها چیز کمی نیست یعنی ما باید سرمایه‌ها را در نظر بگیریم. اقداماتی هم در خارج کشور شده است، ما الان در بسیاری از کشورها ـ نزدیک به هفتاد کشور ـ پارسال برای اولین بار و امسال برای دومین بار مراسم عاشورا داشتیم، این آماری است که باید از «جامعة‌ المصطفی» و مسئولان محترم آنها گرفت. به هر صورت این مجموعة مسائل را وقتی کنار هم می‌گذاریم به این نتیجه می‌رسیم که باید اندیشة وسط را اخذ کرد. اما آیا این تمامِ کار است و دیگر بهتر از این نمی‌شود؟

رهنامه: آنجایی که حوزه باید به آن برسد کجاست و فاصله بین وضع موجود و وضع مطلوب چقدر است؟ و آن کار نهایی که حوزه می‌توانست بکند چه بوده است. با توجه به مجموعه امکاناتی که داشتیم ما باید به یک نتیجه‌ای می‌رسیدیم فاصله کنونی ما با آن نتیجه چقدر است؟

نمی‌شود دقیقاً خط‌‌ کشی شده صحبت کرد. بنده یک مثالی بزنم که مطلب را خیلی روشن می‌کند، اگر شما سی سال پیش، از من سوال می‌کردید که فقهای ما در فقه چقدر کار کرده‌اند؟ آن زمان بنده عرض می‌کردم پنجاه درصد و می‌گفتم چیزی حدود پنجاه درصد مانده است. امّا با توجه به عرایضی که در بخش سابق داشتم من این سی سال را روشن می‌بینم و تاریک نمی‌دانم، موضعم مشخص است در این سی سال هم یک عده‌ای مردانه و جانانه کار کرده‌اند اما اگر الان بپرسید چقدر در فقه کار شده و چقدر مانده؟ به شما عرض می‌کنم حدودِ ده درصد کار شده و نود درصد مانده است. چه اتفاقی افتاده است؟ آیا تنزل پیدا کرده است؟ خیر. چند جهت است. اولا بسیاری از مسائلِ نو که مثلاً در چهل سال قبل نبوده پیدا شده است. شما کافی است به عنوان کارتان در یکی از برنامه‌ها به مرکز تحقیقات فقهی قوة قضائیه بروید. روزی نیست که پرسشی از دادگاه ها نرسد، وقتی سؤالات به بخش تحقیق می‌آید و دوستانِ ما، مسأله را باز می‌کنند می‌بینند که مسأله کاملاً جدید است  و در کتب گذشته ممکن است منابع و بنیانهای فقهی‌اش باشد اما به هیچ وجه مسأله مطرح نشده است و باید استخراج شود، وقتی یک فکری در دنیا پیدا می‌شود مسائل نو پدید پیدا می‌شود. رایانه وقتی وارد جامعه می‌شود اصلاً فقه رایانه شکل می‌گیرد. در بخش اقتصاد اگر بخواهم مثال بزنم شما می‌بینید که ما هر روز با یک پدیده جدید مواجهیم اقتصاد‌دان‌ها یک تعبیر فرابورس بکار می‌برند و می‌خواهند اجرا کنند که این تعبیر فرابورس با خودش ده‌ها مسأله فقهی به دنبال می‌آورد. اندیشه‌های سیاسی و تکنولوژی، پزشکی و کشفیات آن هم مسائل متعدّد پدید می‌آورد. یک مسأله جالب برایتان بگویم: «چند ماه پیش کنار خیابان ایستاده بودم یکی از دوستان من را سوار کرد. از احوالش پرسیدم، گفتم: «که مدتی سر درس حاضر نمی‌شوی» گفت: «من یک روز مریض بودم. خوابیده بودم وقتی بیدار شدم دیدم که هیچ نمی‌توانم تکان بخورم حتی نتوانستم نماز بخوانم. به پزشک که مراجعه کردم گفت که شما مشکل گوش داری و باید به متخصص گوش مراجعه کنی، به متخصص گوش مراجعه کردم گفت که سیستم عصب تعادل شما به هم خورده است. جالب این است که همان زمان در مرکز تحقیقات قوة قضاییه راجع به دیة گوش کار می‌کردیم برای من این سوال پیدا شد که اگر گوش نقش تعادل بدن را داشته باشد دیه‌اش فرق می‌کند چون دارای دو منفعت می‌شود و در فقه برای از بین بردن هر منفعت یک دیه کامل در نظر گرفته شده است. بنابراین اگر کسی صدمه‌ای به گوش یک نفر زد و او هم شنوایی و هم تعادل خود را از دست داد باید بگوییم دو دیه تعلق می‌گیرد. به دوستان مرکز تحقیقات عرض کردم که این مسأله را شما از نظر آناتومی دنبال کنید. آنها دنبال کرده بودند و به نتایج خوبی هم رسیده بودند اما به این نکته هنوز دست نیافته بودند. در تحقیقات به این نتیجه رسیدیم که ما سه گوش داریم: گوش خارجی، گوش میانی و گوش داخلی، بخش گوش داخلی مربوط به شنوایی نیست بلکه مربوط به تعادل اعصاب است، ما شاید گوش را همین لاله و مقداری داخلِ آن بدانیم ولی این‌طور نیست. بعد وقتی به کتاب‌های بزرگان مراجعه می‌کنیم، هیچ چیزی در این رابطه نمی‌بینیم. حالا بعضی می‌گویند یک دیه برای خود شکل ظاهری گوش هست و یک دیه هم برای شنوایی اما ببینید دانش پزشکی پیش می‌رود، کارآیی‌های گوش را درک می‌کند و باید فقه، مطابق با آن جواب بدهد. فقهِ مُستنبِط باید با توجه به این شبهات اسناد را مطالعه کند و بر اساس این شبهات اسناد را فهم کند و به استنباط برسد. این است که یک دفعه می‌بینیم یک رسالت عظیمی فرا روی مُستنبِط باز می‌شود. بر این اساس عرض می‌کنم که نیازها را نمی‌شود بست تا بگوییم چقدر فاصله داریم. این وضعیت در کلام هم هست. بسیاری از شبهات کلامی در متون کهن هم بوده اما بسیاری از آنها هم جدید است. الان متخصّصان فن می‌گویند که ما در اثر همین ارتباطی که داریم و اگر اشتباه نکنم حدود صد ماهواره در کشور ما قابل دسترسی است، این صد ماهواره حدود هفده هزار و هفتصد شبکه را ساپورت می کند ـ یعنی اگر کسی مجهز به تکنولوژی روز باشد می‌تواند با این تعداد شبکه در ارتباط باشد ـ هزار و اندی از شبکه‌ها، بحث علمی دارند. خب اینها با خود صدها سوال کلامی می‌آورد که یک متکلم را به خود مشغول می‌کند. ممکن است که هر چه اینها زیاد شوند نیازها بیشتر شود بنابراین ما نمی‌توانیم دقیقاً بگوییم چقدر با نیازها فاصله داریم؛ چون نیازها مشکّک است و دائم شناور است و زیاد می‌شود و باید در هر زمان به نیازهای آن زمان نزدیک شویم.

خموش و بکوش
گفت حرفي نمانده؛ تو فقط آنچه گفته‌اند را بفهم.
گفتم سالهاست مي‌خواهم همين را بفهمم اما نشده …

رهنامه: اگر بخواهیم بحث راهکارها را پی بگیریم با لحاظ این نکته که الان حوزه، با توجه به موقعیتی که دارد با سوالات کلامی و فقهی در زمینه‌های مختلف روبه‌روست که باید به آنها پاسخ دهد، چه راهكارهایی می‌توانیم به حوزه پیشنهاد دهیم تا این فاصله طی شود؟

من فکر می کنم اینکه ما یک سمیناری، میزگردی، اتاقی و تشکیلاتی راه بیندازیم ـ این را مخصوصاً عرض می‌کنم چون وقتی این بحث‌ها می‌شود یک سری از اذهان به آن سو می‌رود ـ اینها بنا نیست کاری را حل کنند، البته اگر استنظار شود از صاحب‌نظران ـ که بخشی از این کار به شما برمی‌گردد و من خارج از مجامله و مداهنه واقعاً کار شما را کار بزرگی می‌بینم و الان که به سوال‌ها و برنامه‌ها نگاه می‌کنم می‌بینم که واقعاً فکورانه و خوب است ـ بخشی از اینها ممکن است با یک استنظار از بزرگان حل شود اما اولین کاری که من فکر می‌کنم باید توجه شود این است که گزینشِ حوزه باید سنجیده و دقیق باشد. این به این معنا نیست که گزینش الان فله‌ای است، من این را بی‌انصافی می‌دانم و جسارت نمی‌کنم اما به این معنا هم نیست که این گزینش، دقیق است. طلبه‌ها با یک سیستم کلیشه‌ای و کهنه که شبیه گزینش دانشگاه‌هاست وارد حوزه می‌شوند در حالیکه گزینشِ ما باید دقیق باشد و به جای اینکه حوزه از طریق رسانه‌های عمومی اعلان کند که افراد ثبت نام کنند و امتحان دهند باید از طریق روحانیت بلاد و مساجد، نیروهای مذهبی و افراد زبده و خوش استعداد را در مدارس و دبیرستان‌ها شناسایی کنند و شناسایی هم نباید صرفاً براساس نمره باشد. با توجه به شبکة روحانیت، این کار شدنی است و این طور نیست که ما الان در این اتاق نشسته‌ایم و مدرسه‌ای حرف می‌زنیم. روحانیت در بدنة جامعه و مساجد حضور دارد، با دبیرستان‌ها مرتبط‌اند، عرض من اینست که اگر نمی‌خواهیم همة گزینش این‌طور باشد، لااقل بخشی از گزینش باید این‌طور باشد، بچه‌های خوش استعداد و درس خوانده از خانواده‌های مذهبی را که در روستاها، در بخش‌ها، در شهرهای کوچک هستند، گزینش کنند. پس گزینش باید سنجیده و دقیق باشد.

گاهي ما آن‌چنان به آينده فکر مي‌کنيم که کنارِ دستمان فراموش مي‌شود؛ گاهي هم چنان در نيازهاي معاصر غوطه‌ور مي‌شويم که به روزمرگي مي‌افتيم و براي ده سال يا پنجاه سال ديگر، هيچ چيزي را نمي‌بينيم.

مطلب دوم که فکر کنم یک ضرورت فراموش شده است، هدایت تحصیلی طلاب است در آغاز راه شما تصور کنید دو هزار نیرو گزینش می‌شود و بناست که اینها در این سامانه و نظام قرار بگیرند. برای این دو هزار نفر یک اردو برگزار کنند، کلاس‌های توجیهی، در مورد اینکه شما برای چه طلبه شده‌اید؟ رسالت شما چیست؟ چطور باید مباحثه کنید؟ چگونه باید مطالعه کنید؟ حتی ممکن است این پیشنهاد را تعدیلش کنیم که سه ماه بعد از شروع، چنین برنامه‌ای داشته باشند، اشکالی ندارد، بیایند و یک مقداری با حوزه آشنا شوند و سوالاتی در ذهنشان ایجاد شود، بعد از سه ماه اردو بگذارند. پس هدایت تحصیلی مهم است، شما می‌دانید که بسیاری از طلبه‌های ما بعد از چهار سال، پنج سال درس خواندن هنوز نمی‌دانند چطور باید مطالعه کنند. هنوز نمی‌دانند از کجا آمده‌اند، در ادبیات چقدر باید بخوانند. چه کتاب‌هایی را باید بخوانند اختلاف سلیقه‌هایی هم که بعضی‌ها دارند اوضاع را وخیم‌تر می‌کند، استادی سر کلاس می‌رود و می‌گوید که شما ادبیات برای چه می‌خوانید؟ جهان اسلام درگیر است، کشور فلان است، نیازها بَهمان است. شما اینجا نشستید، جامع‌المقدمات می‌خوانید و یک استاد دیگری می‌آید و می‌گوید اینها شیر مادر است، اگر می‌خواهید طلبه باشید و هویت داشته باشید باید این چند سال را خوب بخوانید تا شما را مرتبط با تراث یعنی متون گذشتگان کند. طلبه سرگردان می‌شود و توجیه هم نشده است واقعاً برای من سوال است که این کار مگر چه مانعی دارد؟ چه خرجی دارد؟ چه مشکلی دارد؟ چه آسیبی دارد که ما به سوی آن نمی‌رویم؟ جالب اینجاست که من این را به مسؤولین حوزه هم گفته‌ام.

هدایت تحصیلی طلاب و انتقال تجربیات صاحبانِ تجربه، خیلی مهم است مثلاً یک شکل کار این است که اگر از اصفهان صدتا، دویست تا طلبه وارد شدند ترجیحاً از علمای خود اصفهان، آنهایی که موفقند با طلّاب ارتباط برقرار کنند، اولاً آن طلبه با شخصیت‌های استان خودش ارتباط برقرار می‌کند. این شخصیت هم با طلبه‌های جدید حوزه آشنا می‌شود و تجربه‌های موفق خود را خواهد گفت بدون اینکه نیازی به سمینار و تشکیلات و اتاق فکر و دبیرخانه داشته باشد.

نکتة چهارم یک مشکلی که ما در رده‌های بالا می‌بینیم این است که طلاب ارتباط با تراث ندارند و طلبه نمی‌تواند با متون گذشته ارتباط برقرار کند. یک تفسیر اگر ساده و فارسی باشد می‌فهمد ولی اگر بحث علمی داشته باشد متوجه آن نمی‌شود. در فقه اگر یک کتابچه‌ای باشد، احکام بانوان، احکام جوانان و نوجوانان باشد، دسته‌بندی باشد می‌فهمد ولی اگر بخواهد با مسالک، جواهر و یا تذکره مرتبط شود نمی‌تواند، در بحث کلام یک کتاب ساده را که به زبان عامیانه نوشته شده باشد می‌فهمد ولی اگر بخواهد با مواقف، با شرح تجرید یا کشف المراد ارتباط برقرار کند، نمی‌تواند. این را من تعبیر می‌کنم به آسیب قطع ارتباط با تراث که آسیب مهمی است. باید برنامه‌های حوزه به گونه‌ای سامان پیدا کند که طلبه بعد از هشت سال بتواند به راحتی با این تراث ارتباط برقرار کند یعنی به طلبه بفهمانند که آن چند سال اول شیر مادر است. اگر آن دو سال اول بچه خوب شیر بخورد تا آخر عمر استخوان‌هایش قوی است.

اولين کار اين است که گزينشِ حوزه بايد سنجيده و دقيق باشد. طلبه‌ها با يک سيستم کليشه‌اي و کهنه که شبيه گزينش دانشگاه‌هاست وارد حوزه مي‌شوند در حاليکه گزينشِ ما بايد دقيق باشد.

آخرین نکته را عرض می‌کنم. من فکر می‌کنم یکی از سنت‌های بسیار ممدوح و محمود در گذشته، آزادی درس‌ها بود و در سایة این آزادی یک تنازع بقا و یک انتخاب صورت می‌گرفت، اگر ما می‌بینیم قوّت عالمان و بزرگانمان را، یکی از علل یا علت عمده این بوده که انتخاب طبیعی بوده است. اولاً طلبه مجبور نبوده و خیلی از کارها را خودش انجام می‌داده است. به علاوه استاد را از بین اساتید انتخاب می‌کرده است. لذا شما می‌بینید یک درسی را اولِ سال، بیست نفر اعلام می‌کنند ولی چندتا از این درس‌ها تعطیل می‌شود. بعضی با یکی دو شاگرد بعضی با پنجاه شاگرد و بعضی با دویست و سیصد شاگرد ادامه می‌دهند و حرف اول را توان علمی استاد می‌زند. شاگرد مجبور نیست درس کسی برود و این باعث می‌شود که شما ببینید مثلاً درس دویست نفره با تمام مشکلات و بدون شهریه و حضور غیاب تشکیل می‌شود و از این دویست نفر شاید ده نفر غایب داشته باشد چون خودشان انتخاب کردند. چند سال پیش، مدیر مدرسة آیت الله العظمی گلپایگانی به من گفت حدود پانزده هزار طلبه اینجا در روز به درس می‌آیند و می‌روند، از این پانزده هزار نفر ممکن است بعضی دو بار بیایند و بروند، برای این جمعیت صدها کلاس نیاز است ولی جالب است بدانید کادری که این مدرسه دارد ظاهراً پنج نفر هم نیست. یعنی خارج از حوزه یا خارج از کشور که با حوزه آشنا نیستند شما بگویید که یک مرکزی است حدود روزانه سیصد کلاس برگزار می‌شود و چیزی حدود پانزده هزار نفر می‌آیند و می‌روند و پنج کادر دارد، باور نمی‌کنند. این برای همین سیستم طبیعی و آزادی درس‌هاست.

رهنامه: به عنوان سوال آخر خود شما به عنوان مدرّس و محقق برجسته حوزه به چه شکل به بحث نیازمحوری توجه کرده‌اید و چه توصیه‌ای در این رابطه به طلاب جوان دارید که آنها هم نیازمحور باشند و در مسیر درس خواندن موفق باشند؟

از تعابیری که شما به کار می‌برید من ممنون هستم و حسن ظن شما را می‌رساند. سیرِ کار بنده این‌طور بوده که تا وقتی که درس می‌خواندم و تحصیل می‌کردم نمی‌توانم چیز خاصی بگویم. عمدتاً در ذهنم بوده درس استادی شرکت کنم که دقیق باشد، به حرفش بتوانم اطمینان کنم و در آن رشته‌ای که تدریس می‏کند کارکرده و با تجربه باشد ولی بعد از آن مقطع، تدریسِ من در متون حوزوی، رسائل و کفایه بود. طبیعتاً یک حرکت عمومی داشتم و نکته خاصی نداشته است اما می‌توانم عرض کنم که در تدریس خارج، همیشه من دنبال این بودم که چه موضوعی محل ابتلاست؟ مثلاً اولین بحث من در درس خارج بررسی ادلة عام قراردادها بوده است نه قواعد عام. عنوان، کاملاً جدید است یعنی هیچ متن درسی یا حتی کتابی با این عنوان و با این مفاد و محتوا نمی‌توانید پیدا کنید. چرا این عنوان را انتخاب کردم؟ علّتش این بود که در تدریسِ مکاسب در دوره‌های مختلف من احساس می‌کردم که شیخ انصاری و دیگران از «أوفوا بالعقود» و «أحل الله البیع» و «الناس مسلّطون…» استفاده می‌کنند اما در یک عنوان مستقل به بحث از این ادله نپرداخته‌اند. به همین جهت گاهی حتی موضِع یک شخص در بحث‌های مختلف نسبت به این ادلّه متفاوت است. گاهی این بحث‌ها به شکل کارتن خواب هستند، کارتن خواب اصطلاحی است که من استفاده می‌کنم یعنی جا ندارند لذا ابتر می‌مانند. دو سال طول کشید تا این ادلة عامِّ قراردادها تمام شد بعد مکاسب محرمه را شروع کردم. مکاسب محرّمه بهانه است برای گفتگو و بحث از بسیاری از مسائل نو پدید و الان هم چهار، پنج سال است که ادامه دارد. در اصول گرچه ما از متن کفایه تبعیت کردیم ولی عمدة مباحثِ فلسفة فقه ـ که دانش غریبی است و هنوز در آستانه تکوّن و تولّد است ـ را ما در آنجا مطرح کردیم.

معمولاً در سالگرد شهيد مطهري از آن عالمِ بزرگ تجليل مي‌شود و بايد بشود. اما در کنار اين تجليل، گاهي حوزه را تحقير مي‌کنند مثلا اين جمله که بگوييم بعد از سي سال از شهادتِ ايشان، هيچ‌کس قدمي بر نداشته بي‌انصافي است.

گاهی می‌شود که من یک سال و یک سال و نیم از کفایه بیرون آمدم و بحث‌هایی که لازم است مطرح می‌کنم و بعد به کفایه رجوع می‌کنیم. در پژوهش یک اثری به نام سلسبیل دارم، فلسفه‌ای که باعث شد من سلسبیل را نوشتم این بود که احساس می‌کردم ادبیاتی که در قم خوانده می‌شود با ادبیات کهن اسلامی فاصله دارد. چون در گذشته، ادبیات یک دانش تخصّصی بوده، در حالی که در حوزة ما یک دانش ابزاری برای پله‌های بعد شده است. چون ابزاری شده، ما هم، ابزاری نگاه کرده‌ایم و استاد را هم ابزاری تربیت کرده‌ایم. این باعث شده که در مواقع زیادی آنچه که آنها می‌گویند فهمیده نشود و آنچه که ما می‌گوییم آن نباشد. مجموعه اینها را البته بعد از حدود چهارده پانزده سال تدریس جمع کردم و این کتاب تحت عنوان سلسبیل که «أُصولُ التجزئه و الإعراب» است به منصه ظهور رسید. در مراحل بعد احساس کردم که ما در بسیاری از مسائل اصولی با همة غنای حجیمی که دارد مسائلی است که بحث نشده است. ما معتقدیم که دفتر اول اصول نوشته شده و هنوز دفتر دوم و سوم از اصول مانده است. شما نگاه کنید بحث عقل که بحث مهمی است در متون اصولی ما به آن پرداخته نشده است. فقط چند صفحه‌ای آقای مظفر دارد که بسیار کوتاه و ناکافی است. در زمینه بحث عرف و کارایی‌های عرف، بنای عقلا، بحث مصلحت هم کار کردم. اینها کارهایی است که احساس می‌کردیم مانده است، چنانچه هنوز ادامه دارد مثل متدلوژی اجتهاد، مثل قرآن و فقه، قرآن و سنت. اینها یک تشخیص نیاز شخصی بوده و با توجه به وضعیت بیرون انجام شده است. حتی کتابچه‌ای که من دارم به اسم صراط یا هویت تحصیلی طلاب در ابتدایش نوشته‌ام که در مدارس طلبه‌ها سوال‌های زیادی داشتند که چطور مطالعه کنیم؟ چگونه مباحثه کنیم؟ و من می‌بایست بخشی از کارم را اختصاص به این می‌دادم. چون شبهه می‌کردم که اگر طلبه‌ای پرسید، من می‌توانم جواب ندهم؟ اگر از من پرسیدند طلبه‌ای پیش تو آمد و سوال کرد و می‌توانستی جواب بدهی و گفتی وقت ندارم چه جوابی نزد خدای متعال دارم؟ با این انگیزه، سؤالات را جمع‌آوری کردم و نوشتم. الان اگر طلبه‌ای سوال دارد اول می‌گویم برو این کتاب را بخوان اگر سوالی ماند بعداً بیا جواب بگیر. و جالب این است که وقتی می‌خواستم مشغول شوم چون خودم از مدارس فاصله گرفته بودم به اساتید مدارس که در درسم شرکت می‌کردند گفتم شما ببینید که سوال طلبه‌ها چیست؟ از چند مدرسه که آنجا نام برده شده سوال طلبه‌ها جمع‌آوری شد و این کتاب به وجود آمد.

رهنامه: در پایان توصیة خودتان را به طلاب جوان بفرمائید؟

مخاطب من اگر طلبه‌های سطح هستند عرض می‌کنم که این متونی را که می‌خوانند خوب بخوانند و حرف کسانی را که شاید عذرشان جهلشان باشد و چیز دیگری نیست، گوش ندهند. اینها شیر مادر است با دقت بخوانند تا بتوانند در آینده، مرتبط با تراث باشند. حالا هر تراثی را که انتخاب می‌کنند و اگر هم اهل تحصیل خارجند، شیوه را در حرفهای قبلی گفتم. اگر من معتقد نبودم این روش را پیاده نمی‌کردم و اگر روش بهتری می‌دانستم همان روش را کار می‌کردم. فرصت را هیچ وقت از دست ندهید. سرمایه عمر را به خاطر مسائل روزمره هدر ندهید. یک ضرب المثل فارسی می‌گوید که فلانی به خاطر مرغ گم شده گوسفند قربانی می‌کند. گاهی وقتها، ما این سرمایه را به خاطر مسائل خیلی جزئی، خرد و روزمره مصرف می‌کنیم، ارزش فرصت را بدانید و با توجه به صحبت‌هایی که شد و نیازهایی که مطرح شد قدم بردارید، قلم بزنید، بیندیشید، فکر کنید و تحقیق کنید. والسلام.

پاسخ دهید: