شما اینجا هستید: رهنامه پژوهش » آرشیو مجلات / ش 13+14 » گزارشی از کتاب منطق کاربردی اثر دکتر علی اصغر خندان

 

مقدمه

منطق به دليل هويت ابزاري‌‌اش، براي هدفي بيرون از آن آموخته مي‌شود. به عبارت ديگر، منطق را نه براي منطق، بلکه براي به کار بردن آن در علوم ديگر و حوزه‌هاي گوناگون انديشه مي‌آموزيم، اما آيا چنين توقع مهمي از منطق برآورده مي‌شود؟ آيا برنامه‌هاي آموزشي منطق، در سال‌‌هاي گذشته، در انجام اين نقش و رساندن انسان به آن آرمان، موفق بوده است؟

ترازوي بهره‌وري، يکي از ملاک‌هاي ارزيابي منطق در دو جنبه ياد شده است. از آنجا که بهره‌وري داراي دو مؤلفه کارآيي و اثربخشي است، پرسش از سودمند بودن آموزش منطق، به دو مسئله قابل تحليل است: مسئله نخست، ميزان اثربخشي آموزش منطق از نظر ارائه قواعد مصونيت‌آور است و مسئله ديگر، ميزان کارآيي آن از جهت انتقال و يادگيري کاربردي است.

نقد کارآيي و اثربخشي منطق در پرسش معروف: «اگر منطق مصونيت‌آور است، چرا منطق‌دانان، خود از لغزش و خطا در امان نيستند؟» نهفته است. به طور سنتي، پاسخ مي‌دهند که سودمند بودن منطق، مقيد به رعايت قواعد آن است. تصور اينکه منطق ابزار مصونيت از خطا و گمراهي است،2 به تصور دقيق‌تر «منطق ابزاري است که رعايت قواعد آن موجب مصونيت فکر از خطا و گمراهي مي‌شود»،3 تحول يافت. اين پاسخ، دو حيثيت منطق را متمايز مي‌کند؛ نخست، حيثيت معرفتي که علم به قواعد منطقي و آگاهي نظري است4 و صرف دانستن منطق به اين معنا، لزوماً به مصونيت از خطا نمي‌انجامد؛ دوم، مهارت منطقي يا توانايي فرد در اعمال قواعد منطقي در موارد عيني انديشه است.5

دو ملاحظه انتقادي در پاسخ سنتي قابل بيان است: نکته اول، ارتباط منطقي بين دو حيثيت ياد شده است. مهارت منطقي مسبوق به معرفت منطقي است. ابهام، پيچيدگي و کاستي در قواعد منطقي، عامل مهم در ناتوانايي منطق‌دانان در مقام کاربرد آن قواعد است. تأکيد بر قيد «رعايت» نبايد اثربخشي قواعد منطقي را نقدناپذير کند. در موارد متعددي قواعد را به دليل نارسايي آنها نمي‌توان به کار برد. به همين دليل، منطق نيازمند بازسازي و تکامل است. دانش منطق از ارسطو تا رواقيان و مگاري‌ها، از آنها تا منطق دو بخشي ابن‌سينا و از آن تا منطق فرگه، از اين نظر سير تکاملي را پيموده و هر يک از اين مکتب‌هاي گوناگون منطقي، نسبت به نظام‌هاي پيشين از اثربخشي بيشتري برخوردار است.6

نکته دوم اين است که پاسخ سنتي، توفيق نيافتن غالب منطق‌آموزان را در رعايت کردن قواعد منطقي تبيين نمي‌کند. تأکيد بر اينکه قواعد منطقي، خود مصونيت‌آور نيستند، بلکه به وسيله رعايت آن قواعد مي‌توان از خطا در امان ماند، اين پرسش را بي‌پاسخ مي‌گذارد که چرا با وجود اين آموزش منطق، توانايي رعايت دقيق و به کارگيري سريع قواعد منطقي را به دست نمي‌آوريم؟ چرا نظام آموزشي منطق، فقط به کسب معلومات و معرفت منطقي مي‌انجامد و مهارت منطقي را افزايش نمي‌دهد؟ چرا در برنامه‌هاي آموزش منطق، آن را به صورت کاربردي فرا نمي‌گيريم؟ اين پرسش مهم بر حسب تصور فرد از منطق کاربردي، پاسخ معيني مي‌يابد.

دو تصور عمده از کابردي بودن منطق وجود دارد؛ تصوري که به ويژه تا دهه اخير رواج داشته است و تصوري که امروز مورد توجه است. تصور نخست، کاربردي بودن منطق را از راه روش‌ها و ابزارهاي خاصي در تعليم منطق قابل حصول مي‌داند.

پس از آشنايي با قواعد منطقي، بايد کوشيد در عمل نيز آن قواعد را به کار بست و با تمرين هر چه بيشتر، مهارت استفاده از منطق را آموخت. براي اين کار در کتاب‌هاي منطق کاربردي، اولاً از به کار بردن اصطلاح‌هاي پيچيده فلسفي و مغلق‌گويي متداول در کتاب‌هاي منطقي خودداري مي‌شود؛ ثانياً به بيان نکاتي بسنده مي‌شود که جنبه کاربردي دارند و همين نکته‌ها نيز در قالب مثال‌هاي ساده و ملموس بيان مي‌شود تا به اين ترتيب، جنبه مهارتي در نوآموز منطق هر چه بيشتر پرورش يابد. (همين کتاب، ص 16 و 17)

تصور دوم از کاربردي بودن منطق آن است که با تعبير مسامحيِ «مهندسي فکر» بيان مي‌شود. در اين تصور، به مهارت فرد در رسيدن به انديشه اثربخش تأکيد مي‌شود و آن محتاج ابزارهايي بيش از آموزش قواعد منطقي، تمرين و ممارست آنهاست؛ ممارستي که توانايي تفکر اثربخش را افزايش مي‌دهد و محتاج دانش‌هايي فراتر از علم منطق است. فرض کنيد بر اساس معرفت منطقي، خطاي پرسش مرکب يا جمع مسائل در مسئله واحد را بشناسيم و بر اثر تمرين، بر مواضع و موارد وقوع اين خطا در انديشه عيني وقوف يابيم. آيا در جريان تفکر به صورت توان لحظه‌اي مي‌توانيم فرآيند تفکر را از وقوع چنين خطايي حفظ کنيم؟ اين مسئله به مهارت‌هاي رفتاري بر مي‌گردد که افزون بر قواعد منطقي، محتاج ابزارهاي روان‌شناختي نيز است. مهارت خطايابي، شرط مهم، اما نه کافي در مصونيت از خطاست. وقوف بر مغالطه، لزوماً به پرهيز از آن نمي‌انجامد. بسياري از افراد مي‌دانند که در مقام تفکر، «همه يا هيچ‌نگر» هستند، اما بدون بهره‌مندي از تکنيک‌ها و سفارش‌هاي راهبردي روان‌شناسان شناخت‌گرا، قادر به تغيير نگرش خود نيستند.

کتاب منطق کاربردي، نوشته علي‌اصغر خندان که اينک فراروي طالب دانش منطق است، بر اساس دغدغه نخست نگارش يافته است. دغدغه کارا و اثربخش کردن متون آموزشي منطق، کم و بيش نزد پيشينيان وجود داشته است. دقت در تمايز قياس اقتراني و استثنايي، تمايز منطق تعريف و استدلال و نوآوري‌هاي ديگر بوعلي، تشجير و بهره‌مندي از زبان نمادي از جانب ابوالبرکات بغدادي، اختصاص مبحث مستقلي به مغالطات و معماهاي منطقي ـ غير از بخش فن مغالطه ـ در آثار منطقي دو بخشي در قرن هفتم، به وسيله کساني همچون ابهري، کاتبي، سمرقندي و سرانجام تهذيب و تنقيح متون درسي منطق، تلاش‌هايي در جهت کاربردي کردن آموزش منطق است. دغدغه دوم، تقريباً نزد دانشمندان مغفول بوده است.

گزارشي از کتاب

اين کتاب در چهار فصل تنظيم شده است:

فصل اول: منطق و تفکر

فصل دوم: تفکر در حوزه تصورات

فصل سوم: تفکر در حوزه تصديقات

فصل چهارم: مغالطات

در فصل اول، مصنف پس از بحث پيدايش منطق و تدوين علم منطق به وسيله ارسطو، اصطلاحاتي از قبيل منطق اسلامي، منطق رياضي، منطق مادي و منطق کاربردي را توضيح مي‌دهد. وي در تعريف منطق کاربردي مي‌گويد:«منطق کاربردي رشته مستقلي در کنار منطق صوري و منطق مادي نيست، بلکه گرايشي است که به ويژه در چند دهه اخير مورد توجه قرار گرفته و با بهره‌گيري از قواعد موجود در همه رشته‌هاي منطقي، سعي دارد جنبه مهارتي و کاربردي منطق را هدف اصلي آموزش منطق قرار دهد. از اين رو، در کتاب‌هاي منطق کاربردي، اولاً از به کار بردن اصطلاحات پيچيده و مغلق‌گويي متداول در کتاب‌هاي منطقي اجتناب مي‌گردد. ثانياً به بيان نکاتي اکتفا مي‌شود که جنبه کاربردي دارند و همين نکات نيز در قالب مثال‌هاي ساده و ملموس بيان مي‌شود تا به اين ترتيب، جنبه مهارتي در نوآموز منطق هر چه بيشتر پرورش يابد». (ص 16 ـ 17)

وي در پايان فصل با توجه به تعريف منطق و آمدن قيد تفکر در آن، به تعريف تفکر و بيان اقسام آن مي‌پردازد و به اين نتيجه مي‌رسد که «منظور از تفکر منطقي، همين تلاش ذهن در رسيدن از معلومات تصوري و تصديقي قبلي به معلومات جديد است» (ص 23) و از همين تعريف فکر، نتيجه مي‌گيرد که «ما در فصل‌هاي دوم و سوم اين کتاب به ترتيب درباره انواع تفکر در حوزه تصورات و تصديقات سخن خواهيم گفت. قواعد منطقي مربوط به درست فکر کردن در هر يک از اين دو حوزه را توضيح خواهيم داد».7 (ص 23 ـ 24)

فصل دوم: تفکر در حوزه تصورات

نگارنده در آغاز فصل دوم، به توضيح چند اصطلاح مي‌پردازد:

سه مقام: خارج، ذهن، زبان. (وي به صورت تصويري اين عوالم را روي ذهن انسان پياده مي‌کند. تصوير يک انسان را ترسيم مي‌کند که درختي بيرون از ذهن و داخل ذهن او وجود دارد که يکي مقام واقع و ديگري مقام ذهن است. وي سپس در يک ساده‌سازي، ارتباط اين سه مقام را در يک نمودار بيان مي‌کند که البته خالي از تسامح نيست. (ص 32)

وي در ادامه فصل، با مقايسه بين دو مفهوم کلي نسبت‌هاي چهارگانه تساوي، تباين، عام و خاص مطلق و من وجه را با استفاده از شکل توضيح مي‌دهد. سپس در پايان فصل، با بهره‌مندي از نسبت عموم و خصوص مطلق، طبقه‌بندي بين مفاهيم را بيان مي‌کند.

پس از آشنایی با قواعد منطقی باید کوشید در عمل نیز آن قواعد را به کار بست و با تمرین هر چه بیشتر، مهارت استفاده از منطق را آموخت.

در گذشته، بين منطقيون اختلاف بوده است که آيا در تصورات، راه رسيدن به تصور جديد چيست؟ افلاطون در پاسخ به اين پرسش، راه تقسيم، برخي راه برهان و برخي مانند ارسطو، راه ترکيب را پيشنهاد مي‌کنند. همين نظر جناب ارسطو در منطقيون مسلمان نيز پيگيري شد، به گونه‌اي که به جز در چند کتاب منطقي متأخر،8 بحث از تقسيم در تفکر در تصورات جايي نداشت.

به هر حال مصنف، بحث مهم تقسيم را با تقسيم به عقلي، خارجي و منطقي پي مي‌گيرد و مي‌فرمايد: «منظور از تقسيم منطقي، تقسيم يک کلي به جزييات آن مي‌باشد». (ص 52) در پايان نيز از قواعد تقسيم و روش‌هاي آن سخن مي‌گويد. وي بر اساس هدف منطق کاربردي، براي جا انداختن مطالب اين بحث از تکثير مثال بهره مي‌برد.

از ابتکارات ايشان اين است که با استفاده از تشخيص عام و خاص بين مفاهيم، به بحث طبقه‌بندي مفاهيم مي‌پردازد. (ص 41) همچنين پس از بيان چيستي و اقسام تقسيم، فايده و اهميت تقسيم منطقي را بيان مي‌کند. (ص 52)

وي در بخشي چنين مي‌نويسد: «تعريف داراي انواع گوناکوني است. بنابراين، تعريف تعريف نيز گوناگون و متعدد است، اما به طور کلي مي‌توان گفت: «تعريف يعني شناساندن يک چيز که مي‌تواند متعلق به عالم زبان يا عالم خارج باشد».9 (ص 68)

وي در ادامه به بيان اقسام تعريف از نظر هدف مي‌پردازد: (ص 71)

طبيعتاً تعريف لفظي از نظر هدف به اين اقسام قابل تقسيم نيست؛ زيرا وجه هر تقسيمي جامعيت و مانعيت آن است. وي پس از بيان انواع تعريف لفظي به بيان «روش‌هاي تعريف لفظي» مي‌پردازد که در نوع خود در منطق اسلامي بحثي جديدي است.روش‌هايي که بيان مي‌شود،چنين است:

تعريف مصداقي

تعريف عملي

تعريف مفهومي

تعريف به عام و خاص (روش تحليلي)

تعريف به سلسله اوصاف

تعريف به اضافه

تعريف با راجاع به مفردات

تعريف به مؤلفه‌ها

تعريف ضمني

تعريف تشبيهي

تعريف به ضد

تعريف متني10

همچنين وي به قواعد تعريف لفظي مي‌پردازد:

ـ رعايت قالب صحيح دستور زبان

ـ جامعيت و مانعيت

ـ وضوح و روشني

ـ دوري نبودن تعريف

ـ استفاده نکردن از کلمات داراي بار عاطفي

ـ برگرفتن اوصاف اصلي و ذاتيات معرف در حد امکان11

ـ استفاده نکردن از مفاهيم سلبي در حد امکان

ـ ايجاز در حد امکان (ص 89)

منطق را نه برای منطق، بلکه برای به کار بردن آن در علوم دیگر و حوزه های گوناگون اندیشه می آموزیم، اما آیا چنین توقع مهمی از منطق برآورده می شود؟

تعريف حقيقي: ايشان در پاورقي صفحه 98 تصريح مي‌کند که تعريف به حد را تعريف حقيقي مي‌داند، اما از آن جا که قدما رسم را نيز جزو تعريف آوردند، ايشان هر چهار تعريف را به عنوان تعريف‌هاي حقيقي مطرح کردند.

تفکر در حوزه تصديقات:

وي در آغاز اين فصل به توضيح جمله خبري يا قضيه مي‌پردازد. ايشان جمله و قضيه را مترادف مي‌داند، ولي آن را با تصديق متفاوت مي‌داند، برخلاف منطق اسلامي که تصديق و قضيه را دو روي يک سکه در دو وعاء خارج و لفظ مي‌داند و قضيه و جمله خبري را مترادف مي‌داند، نه تصديق و مطلق جمله را. به همين دليل، در صفحه 110 کتاب نتيجه مي‌گيرد: «اگر چه هر تصديقي در مقام بيان در قالب يک جمله خبري بيان مي‌شود، اما بايد توجه داشت که تصديق با جمله خبري متفاوت است و اين دو همواره مصداق مشترک ندارند؛ زيرا اولاً مي‌توان حالتي را تصور کرد که يک تصديق در قالب دو يا چند جمله بيان شود (وحدت تصديق و کثرت جمله) مانند سگ از فيل کوچک‌تر است = فيل از سگ بزرگ‌تر است = الفيل اکبر من الکلب = elephant is bigger than dog. ثانياً حالاتي وجود دارد که از يک جمله، دو يا چند تصديق فهميده مي‌شود مانند:

امشب صداي تيشه، از بيستون نيامد

شايد به خواب شيرين، فرهاد رفته باشد

البته وي در همين مطلب تصريح مي‌کند: «تفاوت تصديق و جمله اساساً در اين نکته نهفته است که تصديق متعلق به عالم ذهن و جمله مربوط به عالم زبان است».

وي پس از بيان ارکان قضيه، درباره قضاياي مرکب توضيح خوبي داده است:

ـ ترکيب عطفي

ـ ترکيب فصلي

ـ ترکيب شرطي

ـ ترکيب دو شرطي

بحث ديگري که فقدان آن در کتاب‌هاي منطق بسيار محسوس است: «ترجمه جملات طبيعي به زبان منطقي» که در صفحه 121 به آن اشاره مي‌کند: نحوه ترجمه.

ـ قضيه مهمل

ـ سور غير متعارف

ـ سلب کليت و فرق آن با سالبه کلي

ـ قيود زمان و مکان

ـ موصول‌ها

ـ قضيه شخصي

ـ حد بدون اسم

ـ فعل غير رابط و تبديل آن به فعل رابط

ـ ترجمه مگر اينکه

ـ ترجمه «فقط»

ـ ترجمه استثنا

ـ ابهام ساختاري

استدلال

پس از توضيح درباره قضاياي بسيط، به استدلال که همان تفکر در حوزه تصديقات است، مي‌پردازد، «يعني از يک يا چند قضيه معلوم، چگونه مي‌توان قضيه جديدي را استثنا نمود».

استدلال به دو قسم مباشر و غير مباشر تقسيم مي‌شود. خود استدلال غير مباشر به سه قسمِ استدلال قياسي، استدلال تمثيل و استدلال استقرايي تقسيم مي‌شود:

استدلال قياسي به دو قسم منطق گزاره‌ها12 (قياس استثنايي) و منطق محمول‌ها13 (قياس اقتراني) تقسيم مي‌شود.14

وي در ادامه به بحث استقرا مي‌پردازد. وي راه نقد تعميم استقرايي را اين گونه بيان مي‌کند:

تشکيک در مقدمات

تشکيک در حکايت‌گري شواهد و نمونه‌ها (کميت يا کيفيت شواهد)

تشکيک در صدق نتيجه

وي در ادامه، سخن معروف فيلسوفان غرب را تأييد مي‌کند که «اساساً برقراري رابطه عليت ميان دو پديده معمولاً از راه همين تعميم‌هاي استقرايي به دست مي‌آيد».(ص 162)15

ايشان در ادامه راه‌هاي نقد استدلال تمثيلي را بيان مي‌کند:

تشکيک در تشابه

پذيرش تشابه و افزودن شباهت جديد

در فعالیت علمی و دانشی نیز اول باید مجموعه آثار مترتب بر اثر را شناسایی، سپس بارزترین اثر را به عنوان هدف مشخص کرد.

در پايان اين فصل نيز مانند فصل تصورات، به نحوه تشخيص و نقد استدلال به زبان طبيعي مي‌پردازد. وي در فصل پاياني، از ميان مباحث مهم ماده منطق به بحث مغالطات بسنده مي‌کند و شايد توضيح مبسوط اين فصل منجر به کتاب «مغالطات» همين نويسنده شده است. البته ترجمه بسياري از مغالطات، تقسيم‌بندي اين مغالطات را با ابهام مواجه کرده که توضيح جزييات آن از حوصله مقاله بيرون است. علاقه‌مندان مي‌توانند به کتاب‌هاي مربوط به مغالطات و تقسيم‌بندي آنان مراجعه کنند:16

تبيين‌هاي مغالطي (ص 199)

ادعاي بدون استدلال (228)

مغالطات مقام نقد (250)

مغالطات مقام دفاع (268)

مغالطه در استدلال (مغالطات صوري) (279)

مغالطه در استدلال (مغالطات ناشي از پيش فرض نادرست) (289)

 

پي‌نوشت‌ها:

1ـ applied logic، practical logic

2ـ البصائر النصيريه، ص 25؛ التنبيه علي سبيل السعاده، ص 78 ـ 77؛ شرح المطالع، ص 14؛ شرح حکمه الاشراق ص 52؛ المعتبر ص 226؛ مقاصد الفلاسفه ص 36

3ـ بيان الحق، ص 4؛ اسرار الخفيه، ص 7؛ التعريفات، ص 287؛ المنطق، ص 8

4ـ برخي قائلند که به همين جهت بوده که ملاصدرا در التنقيح، منطق را به قسطاس ادراکي تعريف کرده؛ زيرا ادراکي حاکي از حيثيت علمي منطق است. نک: احد فرامرز قراملکي، مقدمه التنقيح.

5 ـ معمولاً با قيد مراعات‌ها و اخواتها آمده است.

6  ـ احد فرامرز قراملکي، مقدمه منطق کاربردي، ص 3

7ـ بر منطقي آگاه اين نکته مخفي نمي‌ماند که ايشان به اين تعريف از تفکر منحصر نمي‌ماند.مؤلف در فصل اول، انواع تفکر در حوزه تصورات را توضيح مي‌دهد: تجريد و تعميم، ترکيب، تجزيه، که البته بايد يادآور شد که با توجه به تعريف ايشان از تفکر در فصل اول اين تقسيم‌بندي ديگر جايي نداشت؛ زيرا در آنجا تصريح شد که تفکر همان ترکيب است.

8 ـ المنطق المظفر.

9ـ دقيقاًاين تعريف، عدول از تعريف مشهور است که مشهور تعريف در عالم الفاظ را مسامحتاً تعريف مي‌داند، در حاليکه بر اساس تعريف ايشان، تعريف لفظي نيز داخل است. به همه علاقه‌مندان توصيه مي‌کنم که در رابطه با تعريف حقيقي، شرح‌الاسم و شرح‌اللفظ به کتاب‌هاي منطق اسلامي مراجعه کنند تا به درستي اين مدعا پي ببرند. رسائل سبعه ص 45، رحيق مختوم، ج 1،ص 435، مجموعه آثار استاد شهيد مطهري، ج7، ص 311 ـ 312، المنطق، ص 110و 111

10ـ پر واضح است که بسياري از اين اقسام در تعريف شرح‌الاسمي در منطق اسلامي داخلند، نه تعريف لفظي. پيگيري اين مسئله، به نگارش مقاله‌اي جديد نياز است.

11ـ آشکار است که خصوصيت شش مربوط به تعريف حقيقي است. عدم دقت به تقسيم به لفظي و ذاتي کار را به اينجا مي‌کشاند که وي در صفحه 92 مي‌گويد: «هدف تعريف لفظي، تمايز و بازشناسي يک مفهوم از مفاهيم ديگر است. اين تمايز گاهي ذاتي است، مانند اينکه در تعريف انسان بگوييم:«حيواني که توانايي استدلال و سخن گفتن دارد» و گاهي نيز غير ذاتي است، مانند اينکه گفته شود: «حيوان دوپايي که پر و بال ندارد». واضح است در تعريف لفظي دنبال شناخت ذاتيات نيستيم و به قول منطقيين مسلمان، ما به دنبال تعريف لفظ به لفظ هستيم.

12ـ propositional logic

13ـ predicate logic

14ـ بديهي است نام‌گذاري ايشان هيچ‌گونه مناسبتي با منطق اسلامي ندارد و ترجمه‌اي غربي است.

15ـ بر متأمل مخفي نيست که فرق واضحي ميان رابطه عليت و عليت بين دو پديده وجود دارد.

16ـ منطق معيار و منطق پيشرفته، عسکري سليماني اميري؛ منطق 2، احد فرامرز قراملکي، دانشگاه پيام نور.

پاسخ دهید: