شما اینجا هستید: رهنامه پژوهش » آرشیو مجلات / ش 2 » آشنایی با مشاهیر علمی؛ سید ابن طاووس
آشنایی با مشاهیر علمی؛ سید ابن طاووس | علیرضا آرین جاه
798 بازدید

 

السيد رضي‌الدين، ابوالقاسم، الأجلّ الأورع الأزهد الاسعد، قدوة العارفين و مصباح المتهجدين، صاحب الكرامات الباهرة و المناقب الفاخرة، طاووس آل طاووس، السيد بن طاووس قدس الله سره (فوائد‌الرضوية، محدث قمي، ص330) مهر تاباني‌ست كه در آسمان پرفروغ جهان تشيع “سيد اهل مراقبه” لقب گرفته است.

علامه تهراني در مهر تابان مي‌نويسند: “مرحوم‌ استاد ـ علامه طباطبايي ـ بدو نفر از علماء اسلام‌ بسيار ارج‌ مي‌نهادند و مقام‌ و منزلت‌ آنان‌ را به عظمت‌ ياد مي‌كردند: اوّل‌: سيّد أجلّ عليّ بن‌ طاووس‌ أعلي‌ اللهُ تعالَي‌ مقامَه‌ الشّريف‌، و به‌ كتاب‌ إقبال‌ او اهمّيّت‌ مي‌دادند و او را «سيّد أهل‌ الْمُراقَبة‌» مي‌خواندند. دوّم‌: سيّد مَهدي‌ بَحرالعُلوم‌ أعلي‌ اللهُ تعالَي‌ مقامَه‌.” (ر.ك. مهر تابان، علامه تهراني، ص86)

سخن درباره شخصيت عظيمي‌ست كه خود تصريح به “درك شب قدر” (اقبال‌الاعمال، سيدبن‌طاووس، ص 6 و 15) نموده، عارف برحقي كه در دنيا “دَرِ ملاقات ميان او و امام حجت‌بن‌الحسن‌العسكري ـ ارواح‌العالمين‌له‌الفداء و عجل‌الله‌تعالي‌له‌الفرج ـ باز بوده است” (محدث نوري در خاتمه مستدرك‌الوسائل، ج 2، ص 441 در مورد سيدبن‌طاووس مي‌نويسند: “از جاي جاي كتابهاي او خصوصا كتاب كشف‌المحجة (كشف المحجّة، سيدبن‌طاووس، ص 104) ظاهر مي‌شود كه دَرِ ملاقات با حضرت حجت ـ صلوات‌الله‌عليه ـ براي او باز بوده است) و در برزخ “روح مافوق ملكوتش هماره همدم جد بزرگوارش امام امير‌المومنين (عليه‌السلام) مي‌باشد، به طوري كه حتي يك لحظه از آن حضرت جدا نمي‌شود.” (مرحوم علامه تهراني در جلد اول کتاب معادشناسي، ص 186 از قول علامه طباطبايي جرياني را در مورد برادر ايشان يعني مرحوم سيدمحمدحسن الهي نقل مي‌كنند و در ضمن آن اين جملات را هم مي‌فرمايند كه: “… ما روح‌ بسياري‌ از علما را حاضر كرديم‌ و سؤالاتي‌ نموديم‌ مگر روح‌ دو نفر را كه‌ نتوانستيم‌ احضار كنيم‌، يكي‌ روح‌ مرحوم‌ سيّد ابن‌ طاووس‌ و ديگري‌ روح‌ مرحوم‌ سيّد مهدي‌ بحرالعلوم‌ رضوانُ اللهِ عليهما؛ اين‌ دو نفر گفته‌ بودند ما وقف‌ خدمت‌ حضرت‌ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ هستيم‌، و ابداً مجالي‌ براي‌ پائين‌ آمدن‌ نداريم‌.”)

نگاهي گذرا بر حيات سید ابن طاووس (ره)

سيد رضى الدين، على بن موسى بن جعفر بن طاووس، از نوادگان امام حسن مجتبى و امام سجاد (عليهماالسلام)، در روز 15 محرم سال 589 هـ . ق در شهر حله طلوع نمود. خود او در مورد ولادتش مى‌‌فرماید: «ولادتم قبل از ظهر روز پنجشنبه،‌‌ نیمه ماه محرم سال پانصد و هشتاد و نه در حلة سیفیه‌‌ بوده» (كشف المحجة لثمرة المهجة، سیدبن طاووس، ص 44) و سرانجام در صبح دوشنبه پنجم ذیقعده سال 664 هـ . ق پس از عمری چون خورشید، پاک زیستن و تابیدن در سن 75 سالگى و در شهر بغداد غروب نمود. (خاتمة المستدرك، محدث نوری، ج ‏2، ص: 459) بدن شريفش را به نجف اشرف منتقل نموده و در حرم اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) به خاك سپردند. (هرچند در مورد محل دفن سید بین صاحبان تراجم، نظر واحدی وجود ندارد و کاظمین و حله و نجف را نوشته‌اند، اما با توجه به شهادت ابن‌الفوتی از معاصران وی در مراقدالمعارف، احتمال وجود مرقد ایشان در همان محلی که خود سید در حرم مطهر حضرت امیر (علیه‌السلام) آماده کرده بودند، بیشتر از سایر احتمالات است. برای تحقیق بیشتر ر.ک: ادب حضور، ترجمه فلاح السائل، ص144. سیدبن طاووس در عرصه علم و عمل، عبدالعلی شاهرودی، ص226 به نقل از مراقد المعارف، ابن الفوتی، ج 2، ص 74)

علامه طباطبایی به دو نفر از علماء اسلام بسیار ارج می نهادند و مقام و منزلت آنان را به عظمت یاد می کردند: اول سید اجل علی بن طاووس و به کتاب اقبال او اهمیت می دادند و او را سید اهل مراقبه می خواندند …

در وجه تسمیه خاندان سید، به آل‌طاووس گفته‌اند، جد هفتم ايشان محمدبن‌اسحاق، كه از اجله سادات مدينه محسوب مى‏شد، به خاطر زيبايى و ملاحتش به طاووس مشهور بوده است. پدر ایشان، موسى‌بن‌جعفر نيز، از روات بزرگ حديث است كه روايات خود را در اوراقى نوشته بود و بعد از او فرزندش رضي‌الدين آنها را در چهار مجلد با نام «فرحة الناظر و بهجة الخاطر ممّا رواه والدي موسى‌بن‌جعفر» جمع‏آورى نمود. (مقدمه الإقبال‏ بالأعمال‏ الحسنة فيما يعمل‏ مرة في‏السنة، سیدبن‌طاووس، ج1، ص9) مادر ایشان نيز دختر ورام‌بن‌ابى‌فراس، از بزرگان علماى اماميه بود. مادر پدرش نيز نوه شيخ طوسى مى‏باشد و به همين خاطر ایشان در تصانیفش از شیخ طوسی به عنوان جد یا جد والد خود یاد می کند. (همان)

جناب موسی‌بن‌جعفر ـ پدر سیدبن‌طاووس ـ چهار پسر به نام‌های رضی‌الدین‌علی، جمال‌الدین‌احمد ، عزالدین‌حسن و شرف‌الدین محمد داشتند که همگی از علمای اعلام و بزرگان شیعه می‌باشند. اما دو تای اول شهرتی عالم‌گیر دارند، سیدبن طاووس در کتب ادعیه منصرف به رضی‌الدین‌علی‌بن‌موسی است و در کتب فقهی و رجالی منصرف به جمال‌الدین‌احمدبن‌موسی. جناب احمدبن‌موسی از فقهای بزرگ تاریخ تشیع می باشند که تالیفات او را حدود 80 جلد نوشته‌اند. البشری فی الفقه در 6 مجلد از جمله کتب فقهی اوست. وی از مشایخ علامه حلی و نخستین کسی‌ست که احادیث را به چهار دسته : صحیح، حسن، موثق و ضعیف تقسیم‌بندی نمود. (سیدبن طاووس در عرصه علم و عمل، عبدالعلی شاهرودی، ص22)

حیات علمی سید ابن طاووس (ره)

جناب سیدبن‌طاووس دوران كودكى و نوجوانى و بخشى از جوانى را در زادگاه خود گذرانيد، و نزد اساتيد بسيار، به ويژه دو شخصيّت بزرگوار، يكى پدرش «سعدالدّين‌موسى» و ديگرى جدّش «عارف و زاهد نامى ورّام‌بن‌ابى‌فراس‌نخعى» شاگردى نمود و بنا به فرموده خود، اين دو بزرگوار در تربيت و آموختن تقوى و تواضع به وى از همه بيشتر نقش داشته‏اند. سيد با دركى قوى و هوشى سرشار قدم در راه علم نهاد و در اندك زمانى از تمام هم‏شاگردى‏هاى خود سبقت گرفت. ایشان در این باره می نویسند: “أوّل ما نشأت بين جدي ورّام و والدي … و تعلّمت الخط و العربية، و قرأت علم الشريعة المحمدية … و قرأت كتبا في اصول‌الدين … و اشتغلت بعلم الفقه، و قد سبقني جماعة إلى تعليمه بعدة سنين، فحفظت في نحو سنة ما كان عندهم، و فضلت عليهم بعد ذلك بعناية ربّ العالمين و رحمته…” (برگرفته از كشف‌المحجة لثمرة المهجة، سیدبن‌طاووس، فصل‌هاي 125و 143)

در آن ایام، حله که شهر كوچكي واقع در نزديكي نجف اشرف بود یکی از مراکز علمی بزرگ جهان تشیع محسوب می شد. حضرت ‌‌امیر (علیه السلام) از ظهور چنین علما و بزرگانى در آن خطه خبر داده‌بودند. «ابوحمزه ثمالى‌‌» از «اصبغ‌بن‌نباته‌‌» نقل‌‌مى‌‌كند كه حضرت امیرالمؤمنین (علیه‌‌السلام) در مسیر حركت از كوفه‌‌ به طرف صفین بر تپه‌‌هاى بابل‌‌ رسیدند، بر روى تلى ایستادند و به ‌‌بیشه و نیزارى كه بین بابل و همان تل ‌‌بود، اشاره كردند و فرمودند: شهرى‌ست و چه ‌‌شهر شگفتی! اصبغ‌بن‌نباته كه از یاران نزدیك آن‌‌ حضرت بوده عرض مى‌‌كند: ای امیرمؤمنان! مى‌‌بینم از وجود شهرى‌‌ در اینجا سخن مى‌‌گویید، آیا در اینجا شهرى بوده كه اكنون آثار آن از بین ‌‌رفته است؟ فرمودند: نه! ولى در اینجا شهرى ‌‌به وجود مى‌‌آید كه آن را «حلة سیفیه‌‌»گویند و مردى از تیره بنى اسد آن را بنا خواهد كرد و از این شهر مردان پاك ‌‌سرشت و مطهر پدید مى‌‌آیند كه درپیشگاه خداوند «مقرب‌‌» و «مستجاب‌‌الدعوة‌‌» مى‌‌شوند. (روضات الجنات، ج 2، ص 270) لذا سیدبن‌طاووس زادگاهش، شهر«حلة سیفیه‌‌» را مى‌‌ستوده و در موردش مى‌‌فرماید: “از نعمتهاى الهى بر من این است كه ‌‌از شهرى هستم كه محل و منشا فرقه ‌‌ناجیه بوده و هست و نزدیك به‌‌ مَشاهد مشرفه واقع است كه از طرفى‌‌ به نجف اشرف و از جانبى به كربلاى‌‌معلا و از سمتى به كاظمین و سامرا، نزدیك است.”

حله مأمن امنی بود، لذا طلاب و علمای شیعه به گونه‌ای از گوشه و کنار به آن روی آورده بودند که حوزه علمیه حله به عنوان یکی از بزرگ‌ترین حوزه های علمی شیعه در تاریخ ثبت گردیده است. وجود مجتهدين بسيار، باعث رونق هر چه بيشتر اين حوزه شده‌بود؛ علماي بزرگي همچون ابن‌ادريس حـلّي، ابن‌نماي حـلّي، محقّق حلّي، ابن‌طاووس‌ حلّي، ابن‌سعيد حلّي، ابن‌داوود حلّي، علّامه حلّي، فخرالمحقّقين، فاضل ‌مقداد و ابن‌فهد حلّي از آن جمله اند. (مدخل علم فقه، رضااسلامی، ص320) محقّق‌حلّی (متوفّای 676 هـ .ق) این فقیه بی‌نظیر امامیه در طول تاریخ تشیع و صاحب یکی از مشهورترین و مهم‌ترین کتب فقهی امامیّه یعنی شرائع‌الإسلام فی مسائل‌الحلال‌والحرام، از معاصرین سیدبن‌طاووس می‌باشد.

سید بن طاووس در کتب ادعیه منصرف به رضی الدین علی بن موسی است و در کتب فقهی و رجالی منصرف به برادر ایشان جمال الدین احمد بن موسی.

جناب سیدبن‌طاووس پس از دو سال و نيم تحصيل فقه در محضر اساتید حله دیگر از استاد بى‏نياز شد و بقيه كتب فقهى عصر خويش را به تنهايى مطالعه نمود و آنگاه كه از محضر اساتيد حله استفاده‏ كافى و لازم را برده بود براى استفاده از علماى ديگر شهرها عزم سفر نمود. ایشان ابتدا به كاظمين رفت و پس از مدتى ازدواج نمود و مدت 15 سال در زمان حكومت عبّاسيان ساكن بغداد این دامگاه شیطان شد. (“…أوجب ذلك طول الاستيطان ببغداد و هي محل حبائل الشيطان.” كشف المحجة لثمرة المهجة، سیدبن طاووس، ص 166) سید در شهر بغداد به تربيت شاگردان و تدريس علوم مختلف پرداخت، ورود سيد به بغداد سال 625 هجرى بوده است.

جناب سیدبن‌طاووس در مورد تحصیلات خود در فصل 143 کتاب كشف المحجة و توصیه‌هایی به پسرشان بطور مفصل فرمایشاتی دارند، از آن جمله فرموده‌اند: “… فانني اشتغلت بعلم الفقه… و قد كنت قد ابتدأت بحفظ (الجمل و العقود)، و قصدت معرفة ما فيه بغاية المجهود، … و فرغت من (الجمل و العقود) و قرأت (النهاية) فلمّا فرغت من الجزء الأوّل منها استظهرت على العلم بالفقه، حتى كتب شيخي محمد بن نما خطه على الجزء الأوّل … فقرأت الجزء الثاني من (النهاية) أيضا، و من كتاب (المبسوط)، و قد استغنيت عن القراءة بالكليّة و قرأت بعد ذلك كتبا لجماعة بغير شرح، بل للرواية المرضية، و سمعت ما يطول ذكر تفصيله …” (كشف المحجة لثمرة المهجة، سیدبن طاووس، فصل‌هاي 142و 143 صص 184ـ196) و آنگاه که او را به تعلیم فقه آل محمد تشویق و ترغیب می‌نماید، چنین می‌نویسد : “… و إذا أردت الاشتغال بالفقه، فعليك بكتب جدك أبي جعفر الطوسي فإنه رحمه اللّه ما قصّر فيما هداه اللّه جلّ جلاله إليه و دلّه عليه … فاشتغل بالقراءة في الفقه باللّه جلّ جلاله و للّه جلّ جلاله، على رجل صالح ورع من أهل هذا العلم الموهوب، فانني أرجو من رحمة ربي فاتح أبواب المطلوب أن يغنيك بالمدة اليسيرة عن المدّة الكثيرة … ” (همان)

برخي مشايخ و اساتيد ستاره حلّه چنانچه علامه خبير شيخ آقا بزرگ طهرانى صاحب كتاب الذريعه در شرح حال ايشان نوشته اند عبارتند از:

1ـ الشيخ حسين‌بن‌احمدالسوراوى

2ـ الشيخ نجيب‌الدين‌بن‌نما

3ـ الشيخ ابوالحسن‌على‌بن‌يحيى‌الحناط

4ـ الشيخ ابوالسعادات‌اسعدبن‌عبدالقاهراصفهانى

5ـ السيد شمس‌الدين‌فخاربن‌معدالموسوي

6ـ السيد صفى‌الدين‌محمدبن‌معدالموسوى

7ـ الشيخ تاج‌الدين‌الحسن‌الدربي

8ـ الشيخ سديدالدين‌سالم‌بن‌محفوظ‌السوراوى

9ـ السيد ابوحامدمحيى‌الدين‌محمدبن‌عبداللَّه‌بن‌زهرةالحلبى

10ـ الشيخ نجيب‌الدين‌يحيى‌بن‌محمدالسوراوى

كه شرح حال اين ده نفر در خاتمه مستدرك صفحه (472) مذكور است. (برنامه سعادت، ترجمه كشف المحجة، سيد محمدباقر گلپايگاني ص: 7 به نقل از مقدمه كتاب كشف المحجة طبع نجف اشرف، شيخ آقابزرگ تهراني)  ناگفته پیداست كه استفاده از همه این نامبردگان به شیوه معمول روزگار ما تحقق نیافته، بلكه بیشتر بهره ورى ستاره حلّه از آنها در قالب قرائت روایت و اجازه نقل حدیث بوده است.

چنانچه از قول خود سيد در كشف المحجة اشاره شد، شتاب وى در آموختن مطالب دقیق علمى شگفت انگیز بوده است. آنچه دیگران در چند سال مى آموختند او در یك سال فرا گرفت و پس از خواندن بخش نخست نهایه شیخ طوسى به چنان پیشرفتى دست یافت كه ابن نما در پشت جلد اول نهایه اجازه‌اى به خط خویش ‍ برایش نگاشت. (كشف المحجة لثمرة المهجة، سید بن طاووس، فصل 143)

هرچند تا به امروز هم، هر آنكس كه به كتب تأليفي جناب سيدبن طاووس، خصوصا كتب ادعيه ايشان رجوع مي‌كند و بر خوان پرفيض ستاره حله مي‌نشيند، در واقع افتخار خوشه چيني از اين مادبه الهي يافته است، اما شرافت استضائه مستقيم از ستاره پرفروغ حله نصيب نيك‌بختاني شد كه اشاره به نام چند تن از آنان مي‌نماييم: (برنامه سعادت، ترجمه كشف المحجة، سيد محمدباقر گلپايگاني ص:8 به نقل از مقدمه كتاب كشف المحجة طبع نجف اشرف، شيخ آقابزرگ تهراني) الشيخ سديدالدين‌يوسف والدعلامه‌حلي، جمال‌الدين‌حسن‌بن‌يوسف علامه‌حلي، الشيخ جمال‌الدين‌يوسف‌بن‌حاتم‌شامى، فرزند برادر او السيد غياث‌الدين‌عبدالكريم‌بن‌ابى‌الفضائل‌احمدبن‌طاوس، الشيخ تقى‌الدين‌حسن‌بن‌داودحلى رجالي معروف، الشيخ محمدبن‌احمدبن‌صالح‌القسيني و پسرانش، السيد احمدبن‌محمد‌علوى، السيد نجم‌الدين‌محمدبن‌موسي، الشيخ محمدبن‌بشير، پسران خود سيد صفى‌الدين‌محمد و رضى‌الدين‌على و نيز دختران عالمه و فاضله ايشان، شرف‌الاشراف و فاطمه (در سایه اهمیت آن عارف وارسته به تربیت فرزندان، دخترانش شرف الاشراف و فاطمه در سنینى بسیار اندك (اولى در 12 سالگى و دومى در قبل از 9 سالگى) توفیق حفظ قرآن كریم یافتند. به نقل از اعيان‏الشيعة، سيد محسن حكيم، ج‏7، ص: 336 ذيل عنوان شرف الاشراف بنت السيد رضي الدين بن طاوس)

حیات عملی سید ابن طاووس (ره)

آنچه ستاره حله را از ساير ستارگان آسمان پرفروغ جهان تشيع ممتاز مي‌كند مراقبت و تقواي فراتر از وصفي‌ست كه ايشان خود را به آن آراسته بودند. آنگاه كه سيدآل‌طاووس بر بام بلند فقه فراز آمدند، استادان حلّه از وى خواستند تا راه سلف صالح خود را پیش گیرد و با نشستن در جایگاه فتوا مردم را با حلال و حرام الهى آشنا سازد، ولى سيداهل‌مراقبه نمى‌توانست بدین پیشنهاد پاسخ مساعد دهد. آیات پایانى سوره الحاقه همواره در ژرفاى روانش طنین مى‌افكند و او را از نزدیك شدن به فتوا بازمى‌داشت. او چنان مى‌اندیشید كه وقتى پروردگار، پیامبرش را چنین تهدید كرده و از نسبت دادن سخنان و احكام خلاف واقع به خویش بازداشته است، هرگز اشتباه و لغزش مرا در فتوا نخواهد بخشید، بنابراین راه خویش را از مفتیان جدا ساخت. ايشان اين مطلب را در فصل 125 كشف المحجة لثمرة المهجة تحت عنوان “رفضه للافتاء و تعليم الناس‏” آورده‌اند: ” و أراد بعض شيوخي أنني أدرس و اعلّم الناس و أفتهم و أسلك سبيل الرؤساء المتقدّمين، فوجدت اللّه جلّ جلاله يقول في القرآن الشريف لجدك محمّد صلّى اللّه عليه و آله صاحب المقام المنيف: وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاوِيلِ  لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْيَمِينِ  ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِينَ  فَما مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حاجِزِينَ  (الحاقة، 44- 47) أفرأيت أن هذا تهديد من ربّ العالمين لأعز عليه من الأولين و الآخرين أن‏ يقول عليه بعض الأقاويل، فكرهت و خفت من الدخول في الفتوى؛ حذرا أن يكون فيها تقوّل عليه، و طلب رئاسة لا أريد بها التقرب إليه فاعتزلت عن أوائل هذا الحال قبل التلبس بما فيها من الأهوال، و اشتغلت بما دلّني عليه العلم من العمل الصالح …” (كشف المحجه لثمره المهجه، سید بن طاووس، فصل 125، صص 164-165)

حوزه علمیه حله به عنوان یکی از بزرگ ترین حوزه های علمی شیعه در تاریخ ثبت گردیده است. وجود مجتهدین بسیار باعث رونق هر چه بیشتر این حوزه شده بود؛ علمای بزرگی همچون ابن ادریس حلی، محقق حلی، ابن طاووس حلی، علامه حلی، فخرالمحققین، فاضل مقداد و ابن فهد حلی از آن جمله اند.

ناگفته پیداست كه این پایان پیشنهادها نبود. صرافان حلّه هرگز نمى توانستند گوهر یگانه آن دیار را نادیده گرفته، از آن به سوى دیگرى رو كنند. بنابراین دیگر بار به آستانش روى آورده، از او خواستند داورى شهر را به عهده گیرد. سید فرمود: مدتهاست میان خرد و نفسم درگیرى است… من در همه عمر هرگز نتوانستم بین این دو دشمن داورى كرده، میانشان آشتى برقرار سازم! كسى كه در همه عمر از یك داورى و رفع اختلاف ناتوان باشد چگونه مى تواند در اختلافهاى بى شمار جامعه داورى نماید؟ شما باید در پى كسى باشید كه خرد و نفسش آشتى كرده، به یارى هم بر شیطان چیرگى یافته باشند… چنین كسى توان داورى درست دارد. (همان، ص 165)

اندك اندك آوازه شهرت جناب سيد در سراسر عراق پیچید و ايشان به خواهش شیعیان بغداد رهسپار آن سامان شد و با انبوه مومنان و اندیشمندان دیدار كرد و تجربه هاى بسیار اندوخت. هر چند سید در این شهر نیز از پیشنهادهاى غیر قابل پذیرش آسوده نبود.

مستنصر، خلیفه عباسی وقت، که از جایگاه و حسن شهرت سید کاملا مطلع بود، منصب قضاوت را به وی پیشنهاد کرد و او برطبق عادت دیرینه‌اش، از این درخواست روی‌گرداند، اندكى بعد مستنصر شخصیتهاى بسیارى را واسطه ساخت تا فقیه آل طاووس مقام نقابت طالبیان و رسیدگی به امور سادات و علویان را عهده دار شود، (نقيب بزرگترين شخصيت علمى و دينى سادات بود كه كليه‏ى امور مربوط به سادات را عهده‏دار مى‏شد. اين وظايف شامل قضاوت مشاجرات، رسيدگى به مساكين و مستمندان، سرپرستى ايتام و… مى‏شد.) اما سید این بار نیز زیر بار این پست به ظاهر مذهبی نرفته، استنکاف ورزید. خود ايشان در كشف‌المحجه مي نويسند:” سالها گذشت و همچنان پى‏گيرى مى‏كردند تا اين سمت را قبول كنم و من بهانه‏هاى بسيار مى‏آوردم.” (كشف المحجة لثمرة المهجة، سید بن طاووس، فصل 128، ص168)  وي در پشت پیشنهادهاى خلیفه، خواسته هاى پنهانش را نیز مشاهده مى كرد. پس در برابر پافشارى دربار ایستاد و به وزیر دوستدار اهل بیت (علیهالسلام) كه وى را به پذیرش مقام و عمل به فرمان خدا مى‌خواند، فرمود: “اگر پذیرفتن مقام و عمل به آنچه پروردگار مى‌پسندد، ممكن است پس چرا تو در وزارت به كار نمى بندى؟! ” چون خلیفه، سید را بر رأى خویش استوار یافت، به ايشان گفت: “با ما همكارى نمى كنى در حالى كه سید مرتضى و سید رضى در حكومت وارد شده، مقام پذیرفتند. آیا آنها را معذور مى دانى یا ستمگر مى شمارى؟ بى تردید معذور مى دانى! پس تو نیز معذورى!” سيد فرمود: “آنها در روزگار آل بویه كه ملوكى شیعه بودند، مى زیستند. آن حكومت در برابر حكومتهاى مخالف تشیع قرار داشت، بدین جهت ورودشان به كارهاى دولتى با خشنودى خداوند همراه بود.” (البته جناب سيد مي‌فرمايند من اين پاسخ را تقيتا به خليفه دادم : “… و اعلم: أن هذا الجواب اقتضاه التقية و حسن الظن بهمتهما الموسوية، و إلّا فانني ما أعرف عذرا صحيحا لدخول المذكورين في تلك الامور الدنيوية. فإيّاك ثم إياك من موافقة أحد من الملوك على الهلاك، و لا تؤثرن على اللَّه جلّ جلاله مولاك و مالك دنياك و آخرتك سواه …” كشف المحجة لثمرة المهجة، سید بن طاووس، فصل 128، ص168) اما خلیفه عباسی کوتاه نیامد و تا آنجا پیش رفت که حاضر شد پست مهم وزارت را به وی واگذارد و سید که آن را دامی گسترده می‌دید، چون همیشه از پذیرش سر باز زد و استدلالش براى خليفه چنين بود كه:”اگر من طبق مصلحت شما عمل كنم رابطه‏ى خويش را با خداوند قطع مى‏نمايم و اگر طبق اوامر الهى و عدل و انصاف حركت كنم خاندان تو و بقيه وزرا و سفرا و فرماندهان تو آن را تحمل نخواهند كرد و چنين خواهند گفت كه على بن طاوس با اين رويه می‌خواهد بگويد اگر حكومت به ما برسد اين چنين عمل مى‏كنيم و اين روشى است بر خلاف سيره‏ى حكمرانان قبل از تو و مردود دانستن حكومت‏هاى آنهاست.” (كشف المحجة لثمرة المهجة، سید بن طاووس، فصل 129، صص168-169)

مدتى بعد لزوم همنشینى سيد با خلیفه بر سر زبانها افتاد. وزیران و درباریان هر یك به گونه اى پارساى حلّه را بدین كار فرا مى خواندند. سیدآل‌طاووس كه از نیرنگ مستنصر براى بهره گیرى از نام خویش آگاه بود در برابر این پیشنهاد نیز سرسختانه ایستادگى كرد و بر دل سیاه خلیفه داغ ناكامى نهاد. در این روزگار كامیابی‌هاى پیوسته مغولان، مستنصر را در نگرانى فرو برد. او چنان اندیشید كه سيد را به عنوان سفیر نزد رئيس مغولان فرستد. پس نماینده‌اى به خانه سید گسیل داشت و خواست خویش را به آگاهى وى رساند. سيد بى درنگ پاسخ منفى داد. ايشان مينويسد:”… و من به كسى كه واسطه در اين كار بود چنين گفتم: اگر من در اين كار كامياب گردم پشيمان خواهم بود، و اگر كامياب نگردم نيز نادم و پشيمان خواهم بود، آن واسطه تعجب نموده و گفت: چگونه چنين خواهد بود؟ گفتم: اگر كامياب گردم و سعى و كوشش من به جائى برسد هرگز شما از من دست نخواهيد كشيد، و هميشه مرا براى سفارت و رسالت اختيار خواهيد نمود، تا مرگم فرا رسد و در زمره مردگان محسوب شوم، و بدين سبب مرا از عبادات و كارهاى مهم باز خواهيد داشت، و اگر كامياب نگردم و سعى و كوششم به جائى نرسد از نظر شما خواهم افتاد، تا جايى كه در مقام هتك احترام و اذيت من برآئيد، و مرا از اشتغال بامور دنيا و آخرتم باز خواهيد داشت.” سپس به فرزند خود چنين توصيه مي‌نمايد:” فإياك ثم إياك أن يقول لك أحد: إن هذا من المساعدات على الطاعات، و لا تقنع بالتأويل و المغالطات، فإن كل أمر مخالف يخالف عقيدتك لا تجوز المعونة عليه بحركة من الحركات، و لا باشارة من الاشارات، و من قال لك غير هذا فهو من‏ حبائل الشيطان و كلامه هذيان – پس اى فرزندم بر حذر باش، و بترس از اينكه بتو گويند: اين كار خود يكى از طرق عبادت و طاعت است، و هرگز بتأويلات و مغالطات آنان اعتنا مكن؛ زيرا كه هر چه برخلاف عقايد حقه و دين تو باشد اعانت كردن آن حتى بحركتى از حركات و اشاره‌اي از اشارات جايز نيست، و هر كس غير از اين گويد همانا كلامى است هذيان، و دامى است از دامهاى شيطان.” (همان، فصل 130، صص169-170)

سيد كه تحت فشار دولت عباسى براى پذيرش پست‏هاى حكومتى قرار گرفته بود از بغداد به حله _زادگاه خويش_ مراجعت كرد. رضى الدين مدت سه سال نيز در جوار امام هشتم عليه‏السلام به سر برد. سپس به نجف و كربلا هجرت كرده و در هر كدام حدود 3 سال مقيم شد. در اين زمان علاوه بر تربيت شاگردان و تدريس علوم مختلف، همت اصلى خويش را بر سير و سلوك و كسب معنويات قرار داد. آخرين سفر ابن طاوس در سال 652 هجرى به بغداد بود. سيد در سال 661 هجرى نقابت علويان را پذيرفت و این درحالی بود که با حمله مغول و فروپاشی حکوت عباسی، جناب خواجه نصیرالدین‌طوسی، این فیلسوف، منجم و سیاستمدار با فراست آن روزگار، از سید درخواست کرد که نقابت طالبیان و سادات علوی را بپذیرد. سید این بار تنها بخاطر حفظ جان دوستان و شيعيانى كه در معرض قتل و غارت مغول قرار داشتند اين منصب را پذیرفت و در این مقام ماند تا اینکه مرغ جانش به ملکوت اعلی پر کشید.

پاسخ دهید: