شما اینجا هستید: رهنامه پژوهش » ش 23 و 24 » سیر تطور آرای رجالی آیت‌الله خویی
سیر تطور آرای رجالی آیت‌الله خویی | آیت الله مصطفی اشرفی شاهرودی
1873 بازدید

اشاره: زمانی که ما در نجف بودیم 18-17 نفر کمک ایشان بودند و شروع کردند به استخراج تمام روات کتب اربعه که (بدون کامپیوتر) کار عظیمی بود و برای ایشان خیلی مهم بود، چه آنکه هر‌یک از روات را ایشان می‌خواست بررسی کند اولا؛ً از نظر اینکه در کتب رجالیین قدما چه چیزی در حق‌شان ذکر شده است و ایشان می‌فرمود در حقیقت شرح‌حال رجال، شهادت است و شهادت باید (عن حس) باشد و آقایان قدما می‌توانند شهادتشان عن حسٍ باشد ولوسینه به سینه، مثلا احوال زراره به شیخ رسیده باشد و سینه به سینه این شرح‌حال وجود داشته تا رسیده به خود زراره و بنابراین می‌توانیم از رجالیین قدما بر‌اساس اینکه حرف‌های آنها شهادت عن حسٍ هست ارزش و اعتبار قائل شویم ولی بعد از مرحوم سید بن طاووس، علما شهادت‌شان عن حسٍ نیست غالبا به حدس است و بر این اساس استاد می‌گفت در مقام توثیق باید اعتماد به قدمای از رجالیین کنیم.

رهنامه پژوهش: سیر تطور نظرات آیت الله خویی(ره) در رجال و توثیقات عام چگونه بوده است؟

استاد: مرحوم آیت الله خویی ابتدائا شاگرد حضرات آیات عظام مرحوم نائینی و آقا ضیاء و شیخ محمد حسین اصفهانی(قدس اسرارهم) بودند. در آن تاریخ خیلی بحث رجال مطرح نبود است . بلکه مرحوم استاد ما آیت الله خویی نقل می کرد که مرحوم میرزای نائینی فرموده اند که مناقشه در اسانید کافی از ضعف فقیه است. یعنی چندان به علم رجال معتقد نبودند و می گفتند آنچه را اصحاب ما عمل می کردند قابل استناد است و کتب اربعه محمدون ثلاث آنچه که لازمه تحقیق و پالایش در حدیث بوده انجام داده اند و البته خیلی هم دور از واقعیت نبود زیرا مرحوم کلینی بیست  سال زحمت کشیده تا کافی را نوشت. اگر فقط به دنبال نقل حدیث بود معلوم است که نیاز به بیست سال زمان نداشت. همان طوری که مرحوم کلینی در اول دیباچه کافی می گوید من در این کتاب آثار صحیح صادقین را نقل کرده ام و خطاب به متقاضی تدوین کتاب جامع حدیثی می فرماید: امیدوارم آنچه که تو می خواستی نصیبت شود.

بنابراین کلینی که اوایل عصر غیبت صغری بوده است و در بغداد با بعضی از نواب خاص ولی عصر ـ ارواحنافداه ـ معاصر و قاعدتاً ملاقات کرده بود و این کتاب را به بغداد نیز برده بود؛ و نیز با توجه به اینکه اصول اربعه مأة وکتب و جوامع روایات اصحاب و ائمه در اختیارش بوده و با توجه به اینکه بیست سال طول کشید تا کتاب را نوشت، بنابراین خیلی دور از آبادی نیست که بگوییم روایات معتبر در این کتاب جمع آوری شده است.

بعد از آن مرحوم صدوق که آن همه کتاب حدیثی نوشته در اول کتاب من لایحضره الفقیه می گوید من فقط آنچه که حجت بین من و خدای من است در این کتاب می آورم. یعنی در کتب دیگر این قدر اهتمام نداشتم و مرحوم شیخ الطائفه هم گرچه در تهذیب و استبصار کلامی مشعر به وثوق به روایات دو کتاب حدیثش نیاورده اما در عده الاصول یک جمله ای گفته که از آن برمی آید که سعی اش بر این بوده که در این دو کتاب روایات مستند و معتبر نزد شیعه را جمع آوری و نقل کند.

البته نمی خواهیم در حد بعضی اخباریین بگوییم  کتب اربعه قطعی الصدور است. ولی به حق نمی توان به آسانی از روایات این کتب اربعه صرف نظر کرد باری؛ اهمیّت آن کتاب و اعتماد به به روایاتش ـ در حالی که خود صدوق یکی از رجالیین بوده ـ ثابت می شود. معروف است که شهید ثانی و محقق اردبیلی خیلی دنبال رجال بوده اند  اما بعد از اینها مدتی  رجال متروک شده بود و صاحب جواهر و بعد از ایشان شیخ انصاری و حتی مرحوم آخوند آن طور دنبال اخذ به قول رجالیین نبوده اند. بنابراین این تفکر در عصر اخیر ابتدائا در مرحوم آیت الله بروجردی و مرحوم استاد ما آیت الله خویی که شاگرد نجف بود و در خدمت آن بزرگواران سابق الذکر تلمذ کرده بود مورد قبول قرار گرفت. بعداً ایشان برخورد کردند به مسائل فقهی مختلف فیها که عمدتاً منشاء اش روایات متعارضی که در مورد آن مثال وجود داشت از یک طرف و اخبار علاج تعارض که درصدد برآمدند که در مقام رفع تحیّر بگویند آنچه اعدل یا اوثق یا اعلم یا موافق مشهور است یا موافق کتاب است به او اخذ کنید. از طرف دیگر علاوه بر این مسائل تشکیکاتی که بعضی از بزرگان رجالیین در مورد بعضی رواة حدیث در کتب تراجم خود آوردند مجموع این موجب شد که در ایشان یک تحول فکری پیش آمده و بعد بر آن شدند که بالاخره در بین روایات آنچه از نظر روای ثقه و موثق و معتبر است اخذ کند. به علاوه مسئله مهم این است که منشاء حجیت خبر چیست؟ منشاء حجیت خبر عادل یا ثقه همان وثاقت و اعتماد به راوی است. وثاقت و اعتماد کار آسانی نیست و بنابراین باید دنبال راوی ثقه بگردیم و به روایت او عمل کنیم. در بین روات کتب اربعه متاسفانه اشخاصی دیده می شود که از نظر وثاقت مخدوش هستند مثل علی ابن ابی حمزه بطائنی؛ یا سهل بن زیاد که الی ماشاء الله از او نقل حدیث شده یا حتی وهب بن وهبی که در احوالش رجالیین گفته اند اکذب من فی البریه؛ لذا مجموعه چند عامل بود که موجب شد که نظر استاد به مسئله احوال رجال برگردد ؛ مجموعا چهار عامل سبب شد که آیه الله خویی به دنبال تصحیح سندی بروند:

1ـ اینکه اساس حجیت خبر واحد بر وثاقت راوی است از این رو شناخت راوی اساس تصحیح روایت می‌شود.

2ـ بر‌اساس اینکه در مورد اخبار متعارض در اخبار علاجیه، برای تقدیم احد المتعارضین روایت؛ اعدل و اوثق و افقه یا موافق کتاب یا مخالف عامه یا مشهور را ملاک قرار داده است؛ در این روایات یکی ازملاک‌های رجحان روایت عدالت و وثوق به راوی است.

3ـ با توجه به اینکه کتب اربعه روایات متعارض هم دارد و روایتی که متاسفانه رواتش این مشکلات را دارد، زیاد است.

4ـ گفتار علمای دیگری مثل محقق اردبیلی و بعض فقهاء قبل از او و نیز بعد از او موجب شد ایشان به دنبال وثاقت راوی‌ها و بالاخره دنبال علم رجال حرکت کند.

باری این تحول در ذهن ایشان پیشامد کرد و اهتمام بلیغی در علم رجال پیدا کردند و زمانی که ما در نجف بودیم 18-17 نفر کمک ایشان بودند و شروع کردند به استخراج تمام روات کتب اربعه که (بدون کامپیوتر) کار عظیمی بود و برای ایشان خیلی مهم بود، چه آنکه هر یک از روات را ایشان می خواست بررسی کند اولا؛ً از نظر اینکه در کتب رجالیین قدما چه چیزی در حق شان ذکر شده است و ایشان می فرمود در حقیقت شرح حال رجال، شهادت است و شهادت باید (عن حس) باشد و آقایان قدما می توانند شهادتشان عن حسٍ باشد ولو سینه به سینه، مثلا احوال زراره به شیخ رسیده باشد و سینه به سینه این شرح حال وجود داشته تا رسیده به خود زراره و بنابراین می توانیم از رجالیین قدما بر اساس اینکه حرف های آنها شهادت عن حسٍ هست ارزش و اعتبار قائل شویم ولی بعد از مرحوم سیدبن طاووس، علما شهادت شان عن حسٍ نیست غالبا به حدس است و بر این اساس استاد می گفت در مقام توثیق باید اعتماد به قدمای از رجالیین کنیم و لذا طبعاً چند مشکل در این کار بود:

اول؛ اینکه خود این رجالیین، قدمای ما مثل مرحوم شیخ و نجاشی و ابن غضائری و کشی و برقی و امثالهم متاسفانه در مورد یک راوی اختلاف نظر وجود دارد.

مشکل دوم؛ مصیبت مشترکات بود که افرادی بودند با یک نام در چند حدیث مختلف واقع شده بودند آیا این کدام یک از افراد است.

مشکل سوم؛ طبقات بود این راوی که از روات  قبل نقل کرده است طبقه اش به آن طبقه می خورد یا در این وسط ارسالی بوده و فاصله ای افتاده، آیا حدیث مرسل بوده یا مسند….؟؟

این امور مستلزم آن شد که یک تفتیش کلی در تمام این کتب رجال بلکه کتب حدیث بشود تا هم بتوان مشترکات را به صورت حتی المقدور در  بیاوریم و تمیز بدهیم که مثلا عبدالله بن حسن کدام عبدالله بن حسن است در روات، عبدالله بن حسن الی ماشاء الله زیاد هستند. با شناخت شیخ عبدالله و شاگرد هر کدام از عبدالله بن حسن ها و تطبیق بر روایت توانستیم تشخیص بدهیم که این شخص لفظ مشترک کدام یک از این عبدالله بن حسن ها است و طبقه را تشخیص بدهیم که در کدام یک از طبقات قرار گرفته است. گاهی متاسفانه اختلاف نسخ بود، که مرحوم استاد کوشش فراوانی کرده است تا در هر یک از روات حتی آخرین نسخه ها را در کتب مختلفی که نقل شده است ذکر کنند. طبعاً یک کار بسیار بزرگی بود که باید از ده دوازده نفر از فضلای آن زمان استمداد می جستند و کار آنها جمع آوری فیش ها و مستندات و غیر ذلک بود و سرانجام مرحوم استاد نظر آخر را می دادند تا بالاخره بعد از مدت ها کتاب رجال ایشان چاپ شد و کار بسیار بزرگ و عظیمی بود. پس بنابراین منشاء تحول تفکر استاد از منش مرحوم میرزای نائینی آن مطالبی بود که به عرض رساندم و وقتی وارد رجال شدند ناچار مستلزم زحمت ها بود که به ما هم یاد دادند که هم برای تمیز مشترکات و هم برای تمیز طبقات کوشش فراوانی کنیم و همه مراحل را طی کنیم تا در نتیجه به برکت این زحمات تشخیص بدهیم که آیا این راوی راوی ثقه است یا راوی غیر ثقه است.

رهنامه پژوهش: فاصله زمانی کتب رجالی با اصحاب امامان علیهم السلام بسیار زیاد است چطور شهادت اینها را «عن حس» تلقی کنیم؟

استاد: در همان مقدمه رجال شان نوشته اند که شهادت رجالیین قدما را می توانیم بگوییم عن حسٍ بوده چون علم سینه به سینه بوده است که او از استادش و استادش از استادش شنیده و بالاخره برمی گردد به سماع. لذا  گفتار رجالیین قدما از نظر ایشان ارزشمند بود چون مستند بود به مسائل حسی و سمعی و علاوه بر سمعی یک سری کتب رجالی هم در همان زمان بود مثل رجال ابن محبوب که معاصر اصحاب ائمه بود و همچنین برخی دیگر که در شرح حال رواة کتاب یا فرض کنید اصحاب نوشته بودند ، مثل عبدالله رافع که اینها کتاب هایی نوشته بودند که تا آن تاریخ در اختیار این بزرگان و قدمای رجالیین بوده که براساس آن یا مستند می کردند به سماع از اساتید خودشان یا مستند می کردند به آنچه که در کتب رجال اصحاب ائمه نوشته شده بود .

رهنامه پژوهش: مسأله توثیقات عام در علم رجال را توضیح بفرمایید؟

استاد: این شهادت ها دو گونه است یک قسم شهادت های شخصی است که فرض کنید نجاشی در مورد  محمد بن مسلم می گوید ثقه عینٌ کوفیٌ کذا کذا، و گاهی هم شهادت ها، شهادت عام بود که توثیقات عامه می گویند. توثیقات عامه مثل آنچه که بعضی ها در تفسیر فرمایش کشی می گویند که اجمعت العصابه علی تصحیح ما یصح عن هولاء. می گویند معنای این عبارت این است که اینها از هر کس که نقل حدیث کردند آن منقول عنه حتما صحیح و ثقه بوده است و بنابراین می گویند مراجعه می کنیم و می گوییم هر کسی زراره از او نقل حدیث کرده یا هر کس که مثلا ابن ابی عمیر از او نقل حدیث کرده است ثقه هستند، اگر معنای کلام مرحوم شیخ در مورد ابن ابی عمیر یا مرحوم کشی در مورد اصحاب اجماع را این طور تفسیر کنند که کلیّه اشخاصی که اصحاب اجماع از آنان نقل حدیث کرده اند یا ابن ابی عمیر نقل نموده ثقه اند. یا فرمایش علی بن ابراهیم در اول تفسیر، که می گوید من آنچه که از ثقات بوده در این کتاب آورده ام. پس این توثیقات عامه می شود، معنایش این است که هر کسی در اسناد کتاب تفسیر علی بن ابراهیم قرار گرفته است به حسب شهادت علی بن ابراهیم که متقدم بر کلینی بوده است توثیق می شود. شبیه این را ابن قولویه در کامل الزیارات گفته است که آنچه در این کتاب جمع آوری کرده ام و آورده ام از مشایخ ثقات است. طبعاً معلوم می شود که هر کسی در سند کامل الزیارات قرار گرفته است براساس شهادت مرحوم ابن قولویه ثقه هستند این گونه شهادات توثیقات عامه می شود. آیت الله خویی(ره) در توثیقات عامه نسبت به کامل الزیارات نظر ایشان این بود ولی در اواخر عمرشان نظر ایشان نسبت به توثیقات عامه کتاب کامل الزیارات برگشت و نظر ایشان این شد که مراد مرحوم ابن قولویه مشایخ بدون واسطه خودش بوده است، اما در مورد تفسیر علی بن ابراهیم این را نمی فرمودند و کلیه رجال اسانید آن را به شهادت علی ابن ابراهیم توثیق می کردند. در حالی که آیت الله شبیری بر حسب بررسی ای که کردند می گوید تفسیر علی بن ابراهیم آن طوری که در اصل بوده در دست ما نیست و از این جهت در فرمایش مرحوم استاد بعد این هم یک مقداری مناقشه ایجاد می کند.

رهنامه پژوهش: الان برخی در تصحیح سندی تشکیک می کنند که تقسیم رباعی حدیث از اهل سنت گرفته شده و بررسی احادیث بر طبق آن باعث تضعیف بسیاری از روایات شیعه می شود. اگر نجاشی کلینی را اوثق الناس بالحدیث می داند چطور ایشان این همه روایات ضعیف السند می آورد. از این رو ملاک مرحوم کلینی فقط سند نبو ده است؟

استاد: من خودم شخصا سر درسم مکرر گفته ام که این توثیقاتی که در کتب رجالیین آمده، بالاتر از توثیقی که خود مرحوم کافی یا مرحوم صدوق در کتاب من لایحضر می گوید، نیست. لذا من در درس مکرر گفته ام اگر یک کتابی از کتب اصحاب ائمه (علیهم السلام) یا حدیثی را مشایخ ثلاثه هر سه نقل کرده باشند یا بلکه حتی دوتایشان نقل کرده باشند به نظر من اعتبارش کافی است و نیازی نیست که دنبال رجال بگردیم. این برداشت من است، چه آن که عمدتاً مدار بر وثاقت به روایت است.

مکرر گفته‌ام اگر یک کتابی از کتب اصحاب ائمه (علیهم السلام) یا حدیثی را مشایخ ثلاثه هر سه نقل کرده باشند یا بلکه حتی دوتایشان نقل کرده باشند به نظر من اعتبارش کافی است و نیازی نیست که دنبال رجال بگردیم.

من توثیقاتی که رجالیین آورده اند چندان بالاتر از توثیق مرحوم کلینی یا مرحوم صدوق در اول کتابش نمی بینم. چون مرحوم صدوق خیلی در این جهت مراقب بوده و بعد می گوید من دنبال ابن ولید هستم هر چه که او تصحیح کند من تصحیح می کنم و ابن ولید آدم بسیار پخته ای بوده است و لذاست که شخصا خودم به این نتیجه رسیدم اگر دو تا از از همین اصحاب کتب اربعه حدیثی را در کتابشان آورده اند می تواند حدیث برای ما مستند قرار بگیرد. این شبهه ای است که با خیلی از بزرگان صحبت می کردیم و خدمتشان عرض می کردم مرحوم کلینی در اول کتابش این را می گوید که من آثار صحیحه از صادقین را جمع آوری کردم از طرفی هم روایت علی ابن ابی حمزه بطائنی یا وهب بن وهب یا سهل بن زیاد نقل را می کند یعنی ما فهمیدیم این آقا ضعیف است بعد از 1400 سال و مرحوم کلینی نمی دانسته که اینها ضعیف هستند، نعوذ بالله دروغ نمی گوید که گفته من آثار صحیح الصادقین را نقل کرده ام. بعید است و حتما بعید است. مطمئن هستیم که مرحوم کلینی چنین حرف بی جایی نزده است که در اول کتابش می فرماید آنچه بین من و خدایم حجت است در این کتاب نقل می کنم یا مرحوم صدوق حرف بی جایی نزده است. با توجه به این چطوراست که خود اینها از وهب بن وهب یا سهل بن زیاد مثلا حدیث نقل کرده اند. چطوری مثلا توجیه کردند. آقایان می گفتند همان طور که شما اشاره کردید شاید پیش آنها یک قراینی بر صدق حدیث بوده است یا حدیث صحیح عند القدماء با صحیح عند المتأخرین فرق داشته. آنها برایشان قراین دیگری وجود داشته یا احیاناً این حدیث شان را موافق کتاب معتبرتری دیده بودند. گاهی اوقات این طوری بوده که دست آنها کتب احادیث زیاد بوده و وقتی شما می بینید که آن راوی یا جمعی از شیعیان به حسین بن روح عرض می کنند: که ما چه کنیم با کتب شلمغانی؟ ایشان می فرماید: که جمعی از امام حسن عسکری (ع) راجع به کتب بن فضال سؤال کردند که خانه های ما ملاء( پر) است مرحوم حسین بن روح جواب می گوید اقول فیه ما قال: العسکری فی کتب بنی فضال و خلاصه اینکه حسین بن روح در جواب می گوید اقول فیه ما قال العسکری فی کتب بنی فضال، با توجه به اینکه کتب در اختیار آنها زیاد بوده است. گاهی می گویم مستند اینکه مرحوم کلینی حدیثی نقل کرده از کسی که ضعیف بوده، به خاطر این است که این حدیث در کتب دیگری بوده و مطمئن به صدق حدیث بوده است. منتهی آمده از یک طریق فقط نقل کرده است و بر اساس اینکه صحت اش را باور داشته اند در کتاب آورده اند. و از اینجا است که مرحوم شیخ بهایی در کتاب زبده اش می گوید صحیح عند القدماء با اصطلاح مرحوم علامه فرق دارد، نزد قدما صحیح روایتی بود که از نظر آنها معتبر بود حالا معتبر بودن حدیث را به خاطر اینکه در کتب مختلفی دیده بودند، مطمئن به صدقش می شدند یا احیاناً در کتبی دیده بودند که بر امام عرضه شده بود و امام آن را تصدیق کرده بود. یا در کتبی دیده بودند که معتبر پیش علمای زمان بوده یا نزد اصحاب مورد اعتبار بوده مثل کتاب جریر ابن عبدالله یا مثلا کتاب یونس بن عبدالرحمن که حضرت فرمودند اعطاء الله بکل کلمة نورا؛ پس ممکن است مستند اعتبار در نزد آنها اموری بوده است که غیر از وثاقت به شخص راوی است. وثاقت به روایت بوده نه به راوی. اما مرحوم علامه آمد این تقسیم را کرد و روی رجال تکیه کرد.

رهنامه پژوهش: یعنی اینها تقسیم روایت نیست، تقسیم راوی است؟

استاد: بله در حقیقت تقسیم راوی است که به اعتبار تقسیم راوی بعدا روایت هم تقسیم شده است. بنابراین من فکر می کنم که مرحوم علامه در حقیقت کلامش معارض با قدما نیست در حقیقت ایشان می خواسته شرح حال روات را بگوید،که هر راوی چه کاره است و چه احوالی دارد اما این منافاتی ندارد در عین حالی که این رجل ضعیف یا کذاب بوده روایتش به جهت دیگری معتبر باشد و بنابراین ما نمی توانیم بگوییم به خاطر اینکه روایتی، راوی آن سهل بن زیاد است و سهل بن زیاد توثیق نشده است یا مرحوم آقای علامه گفته است که ایشان ضعیف است، هر روایتی که در آن سهل بن زیاد قرار گرفته است ضعیف است . نه، ممکن است براساس صحت عند القدماء آن روایت حجت و تمام بوده است و ضعف این راوی برایشان از نظر اعتماد به حدیث مشکلی ایجاد نکرده بوده است.

رهنامه پژوهش: سهل حدود دو هزار روایت در کافی دارد؟

استاد: بله زیاد است گاهی اوقات هم این طوری است که مثلا مرحوم کلینی از علی بن ابی حمزه بطائنی خیلی روایت نقل کرده ،که توجیه می کند که این در حال استقامتش بوده نه در حالی که بعدا منحرف شده است؛ می گویند مرحوم کلینی به این امر مطمئن بوده که این روایات قبل از وقفش بوده و یا اینهایی که مثل علی ابن ابی حمزه روایاتشان معتبر بوده است ممکن است گرچه امامی عادل نبوده ولی در نقل حدیث خیانت نمی کرده مثلا الان حسن بن علی ابن فضال را می گویند روایتش معتبر است با اینکه فَطحی بوده است.

رهنامه پژوهش: به نظر شما چه کارهای کلانی در رجال بعد از آیت الله خویی می شود انجام داد ؟

استاد: کار نوینی که موجب ایجاد علم در علم رجال شود، گمان نمی کنم. زیرا رجال مثل علوم دیگر نیست. مثل علوم نظری  دیگر یا علوم تجربی همانند فیزیک و شیمی نیست؛ منابعش ثابت است و احوال رواة هم همین طور. روات هم اضافه نمی شود. منتهی بعضی از آقایان تلاش کرده اند که مثلاً محمد بن سنان یا علی ابن حدید را که دیگران معتبر نمی دانند با مراجعات به قراینی جرح یا تعدیل  کنند و بگویند فلانی روایاتش معتبر این خدمت را کرده بود که مرحوم آقای بروجردی کتابش را  چاپ کرده است.

یک حرفی گفته شد که حرف بدی نیست، گفته اند: که مرحوم نجاشی که در حدود سه هزار رساله را نقل می کند در کتاب خودش، گاه نسبت به بعض کتب حدیث می گوید که این کتب معتبر یا مشهور نزد اصحاب شیعی بوده است. خب حالا معتبر عند الشیعه بوده ولو راوی ضعیف در وسط قرار گرفته باشد که غیر ثقه است اما بر اساس اینکه کتاب فلان صحابی معتبر عند الشیعه بوده همین مقدار موجب اعتبار حدیث نزد قدما بوده است. جهات دیگری نیز در استخراج است. مثل مرحوم آیت الله حکیم که می گوید محمد بن سنان ثقه است و مرحوم استاد خویی می گفت ثقه نیست. مرحوم آقای خویی به کلام فضل ابن شاذان توجه می کرد و محمد بن سنان را توثیق نمی کرد. اینها دیگر تقریبا  استنباطاتی است که در شرح حال یک راوی نزد فقهاء اتفاق می افتدکه اختلاف در نظرات و کیفیت استنباط از کلمات قدما و غیر ذلک. منشاء این گونه اختلافات می شود و الا چندان نوآوری معنایی ندارد به خصوص بعد از تطور جدید و خدماتی که مرحوم آیت الله بروجردی و استاد خویی کردند و توانستند طبقات و مشترکات را به مقداری که مقدورشان بود تنقیح کنند. والحمدلله.

پاسخ دهید: