ماجرای نامه محقق شوشتری به رهبر انقلاب از زبان آیت الله شبیری زنجانی[1]
نامهای به رهبر انقلاب
به مناسبت دومین سالگرد مرحوم علامه امینی و به پاس مجاهدتهای صاحب دریای الغدیر به همت عدهای از نویسندگان و صاحب قلمان عرصه فرهنگ و معرفت و با سعی و تلاش دو چهره فعال این عرصه یعنی استاد محمد رضا حکیمی و سید جعفر شهیدی مقالاتی در موضوعات گوناگون تهیه و تنظیم میشود. یکی از این مقالات با عنوان چهار کتاب اصلی علم رجال به قلم رهبر انقلاب در حدود 40 صفحه به بررسی موضوع علم رجال و مختصری از تاریخچه و کتب محوری این علم اختصاص دارد. علامه شوشتری بعد از مطالعه این مقاله در نامهای به رهبر انقلاب-که در آن زمان سِمَت ریاست جمهوری را بر عهده داشت- ضمن تقدیر از این مقاله نکاتی را مطرح میکنند. نکاتی درباره مقاله رهبر انقلاب و نامه مرحوم علامه از زبان حضرت آیت الله شبیری زنجانی همراه با متن این نامه تقدیم خوانندگان عزیز میگردد.
آقای خامنهای مقالهای با عنوان «چهار کتاب اصلی علم رجال» نوشته بود که در یادنامه مرحوم علامه امینی چاپ شد. من تهران رفته بودم و آقای خامنهای هم آن موقع در تهران بود. ایشان آن مقاله را قبل از اینکه چاپ شود، به من داد و خواست آن را مطالعه کنم. گفتم: این مطالب نیاز به تتبّع و مراجعه به مصادر دارد و در اینجا کتاب در اختیار ندارم. ایشان گفت: همان مقدار که شما در حافظه دارید، برای من کافی است. مقاله را دیدم و نکاتی در حاشیه نوشتم. البته طبیعتاً چون از حافظه حاشیه زدم، خطاهایی در نوشتهام بود که به اصل مطلب خللی وارد نمیساخت ولی صاحب قاموس الرجال در نامهای که برای آقای خامنهای نوشته بود، بر آنها نقد نوشته بود. البته من هم جواب مفصلی به ایشان دادم.
یکی از مطالبی که آقای خامنهای در مقالهاش نوشته بود و به آن حاشیه زدم، درباره مؤسّس علم رجال بود. وی به اعتماد سید حسن صدر در کتاب الشیعه و فنون الاسلام، مؤسس علم رجال را شیعه دانسته بود.[2] من در حاشیه نوشتم: آسید حسن صدر اشتباه کرده و شعبة بن الحجاج در سال 160 از دنیا رفته است نه 260، لذا مؤسس علم رجال اوست. آقای خامنهای از من خیلی تقدیر کرد و گفت که شما آبروی ما را خریدید، چون ممکن بود این را سنّیها ببینند و بر ما خُرده بگیرند. البته اشتباه از مرحوم صدر بود نه از آقای خامنهای، ولی به هر حال ایشان این مطلب را از مقالهاش حذف کرد. آقای خامنهای حاشیههای اینجانب را به اسم و با حفظ امانت با تعبیری نظیر «فلانی بیان محققانهای دارد» در مقالهاش نقل کرده بود.
در حاشیهای نوشته بودم: نجاشی در فهرست ذیل عنوان شیخ طوسی برخی از کتابهای معروف شیخ نظیر مبسوط و تبیان را نام نبرده است، همچنین تاریخ وفات شیخ را نیز ننوشته است و از این استفاده میشود وی تا زمان وفات شیخ زنده نبود.
محقق شوشتری در ردّ این سخن نوشته بود: «این استدلال خیلی عجیب است، امّا آنکه گفته از مبسوط و تبیان شیخ اسم نبرده، نه چنین است؛ از هر دو اسم برده، حتّی بعد از ذکر تبیان گفته: فی تفسیرالقرآن! رجوع به همین نسخه مطبوعی شود. و اما آنکه گفته: وفات شیخ را در کتاب خود ذکر نکرده، این چه دلیلی است؟ تولّدش را هم ذکر نکرده! هر کتابی موضوعی دارد. کتاب نجاشی مثل فهرست شیخ، فهرستی است برای کتب شیعه. اگر گاهی تولّدی یا وفاتی بگوید، تبرّعی است».
در مقالهای حرف مرحوم شوشتری را مفصّلاً ردّ کردم. از جمله نوشتم: این قبیل اشتباه در مثال که به اصل مطلب خللی وارد نمیکند، قابل اغماض است. چون در وقت نوشتن حاشیه دسترسی به کتاب نداشتم و با اتکای حافظه یادداشتهایی نوشته بودم که صرفاً جنبه مقدمهای برای مراجعه داشت و منظور نشر نبود، از باب سهو قلم یا خطای حافظه مبسوط و تبیان را به جای خلاف و مصباح المتهجّد ذکر کرده بودم.
اگر بنا بر ذکر اشتباهات بدون توجّه به غرض اصلی نویسنده باشد، خود ناقد آیه کریمه «هاتوا برهانکم» را بخطا «فأتوا ببرهانکم» نوشته و لقب من را «شبیر» بدون یاء ذکر کرده است، ولی اینگونه خطاها قابل اغماض است. چون به اصل مطلب خللی وارد نمیکند.
همچنین در پاسخ به اشکال وی درباره عدم ذکر ولادت شیخ نوشتم: «این چه قیاسی است که ولادت به وفات مقایسه شود؟ شخصیتها معمولاً در وقت وفات دارای شخصیت میشوند، نه در وقت ولادت، و بدین جهت ولادت بسیاری از بزرگان که تاریخ وفاتشان روشن است، مستور است. دور نرویم، خود محقّق معاصر، شوشتری با مقام والایشان در علم رجال، تاریخ ولادت خودشان را بهطور تقریب در حدود 1320 ذکر میکنند، در صورتی که معظم له علاوه بر اینکه شخصیت علمی است، خود از خاندان بزرگ علمی است! تاریخ ولادت شیخ اگرچه مضبوط است، ولی این تاریخ در کتب شیخ که در دست است، وجود ندارد و ما دلیلی نداریم که نجاشی از تاریخ ولادت شیخ با خبر بوده و عمداً در کتاب خود آن را نیاورده است».
مقدمتاً برای ردّ مطالب مرحوم شوشتری به تفصیل مطالبی در تأیید حرف او نوشتم سپس حرف او را ردّ کردم. نقل شده: گاهی آقا ضیاء عراقی حرف دیگری را با آب و تابل نقل میکرد. شاگردان میگفتند: آقا، خود او این قدر با آب و تاب این مطلب را نگفته است. آقا ضیاء میگفت: اوّل من باید او را شیر بکنم، بعداً او را زمین بزنم. ضعیف را به زمین زدن که هنر نیست!
نامه محقق شوشتری به رهبر انقلاب
بسمالله الرحمن الرحيم
مقام محترم حضرت مستطاب رييس جمهور آقای خامنهای دامت اَیّامه السّامية
پس از تقديم عرض ارادت و ادعيه خود و تشكر از الطاف آن جناب نسبت به اينجانب در مقام تصديق برآمده عرض میكند: در این مقاله 16 کتاب یادنامه علامه امینی که در موضوع علم رجال وارد وارد شده، انصافاً دادِ سخن را داده و چه تتبّع كاملی فرمودهايد و در هر جمله كه ذكر نمودهايد اطراف آن را بررسی فرمودهايد. ولی جسارتاً عرض میكند و دو سه مورد آن دقت كاملی كه بايد بشود نشده.
اول، در صفحه ۳۷۸ عدد كتب رجال را كه مرقوم فرمودهايد نوشته شده: فهرست «حسن بن محمد بن الواليد» و بايد «محمد بن الحسن بن الوليد» [نوشته] شود كه شيخ صدوق باشد و صدوق، با آن مقام، خود را مثل مقلد او حساب میكند و میگويد: هرچه را او تصحيح كرده صحيح میدانم و آنچه را رد كرده و مردود میدانم.
دوم، در صفحه ۳۷۹ كه مرقوم فرمودهايد: وفات نجاشی صاحب كتاب معروف به سال ۴۵0 بوده كه اينطور آقای مامقانی و آقای طهرانی و ديگران گفتهاند و صاحب قاموسالرجال آن را درست ندانسته، چون نجاشی در كتاب و صاحب قاموسالرجال آن را درست ندانسته، چون نجاشی در كتاب خود در عنوان «محمد بن الحسين بن حمزة بن ابی یّعلی» گفته وفاتش در سنه ۴۶۳ بوده؛ پس نجاشی در اين تاريخ زنده بوده. شبير (آيت الله سيد موسی شبيری زنجانی) سخن وی را مردود ساخته و گفته: چون نجاشی در كتاب خود وفات شيخ را در سنه ۴۶۰ ذكر نموده و از كتابهای معروف شيخ مانند مبسوط و تبيان نام نبرده، میتوان مطمئن شد كه وفات «محمدبن حسنبن حمزه ابويعلی» كه نوشته شده يا اشتباه است يا از خطوط الحاقی است.
عرض میكند اين استدلال خيلی عجيب است. اما آنكه گفته از مبسوط و تبيان شيخ اسم نبرده، نه چنين است. از هر دو اسم برده، حتی بعد از ذكر تبيان گفته: «فی تفسير القرآن» رجوع به همين نسخه مطبوعی شود. و اما آنكه گفته وفات شيخ را در كتاب خود ذكر نكرده، اين چه دليلی است تولدش را هم ذكر نكرده، هر كتابی موضوعی دارد، كتاب نجاشی مثل فهرست شيخ فهرستی است برای كتب شيعه، اگر گاهی تولدی يا وفاتی بگويد تبرعی است. و اما خلط حواشی با متن، بلی نسخه چاپی نجاشی تبع بمبئی خط حواشی دارد. در اين خصوص رجوع شود به عنوان «ابراهيم بنبِشر» در قاموسالرجال كه آنجا نوشتهام مامقانی اين عنوان را از منهج نقل میكند و میگويد منهج اشتباه كرده نسخه نجاشی من به عوض «ابراهيم بن بِشر»، «ابراهيم بن وليد بَشر»، دارد و من نوشتهام ابراهيم ابن وليد بن بَشير وجود ندارد و اين نجاشی طبع بمبئی چون در عنوان قبل آن كه «ابراهيم بن رَجا» باشد سندی برای ذكر كتاب او نقل میكند كه در آن سند «محمد بن الحسن بن محمد بن الحسن» است، محشای زير «محمد بن الحسن» اول نوشته «ابن الوليد» و زير «محمد بن الحسن» دوم نوشته «صفار» يعنی مراد از اول، ابن وليد استاد صدوق است و از دوم، صفار استاد ابنالوليد است. چون اين جمله آخر عنوان قبل بوده، طابع اول آن را جز عنوان ابراهيم بن بشر كرده است و دوم آن «الصَّفار» را خلط كرده با كلام نجاشی در ابنبشر «له مسائل» و آن را «له صغار مسائل» كرده. ولی اين گفته نجاشی در «ابی یَعلی» نه غلط مطبعه است نه الحاق حاشيه است چون من نسخه نَجاشی خطی مصحَّحی كه نوشته بود از روی نسخه خط شيخ نوشته شده و نسخه تركيب كَشّیّ قهپانی كه به خط خودش بوده، هر سه را از كتابخانه شيخ عبدالحسين طهرانی كه در منزل شيخ زينالعابدين كه در كربلا بود از او گرفتم و من نسخه چاپی خود را از نجاشی از روی آن تصحيح كردم و آنچه در عنوان «ابراهيم بنبِشر» نوشتهام از روی آن نوشتهام و اين سه كتاب را پس از اقامت در كربلا در مدت به اصطلاح اهل عراق سفور ايمان، همراه خود به ايران آوردم. حتی آن نسخه خط ترتيب كشّی قهپانی را به آقای مصطفوی كه میخواست كشّی را مرتب كرده و فهرست برای آن بنويسد دادم. خودش در آن كتاب اين مطلب را گفته و بعداً به من داد و من پس از اتمام قاموسالرجال هر سه نسخه را فرستادم كربلا، ولی چون شيخ احمد فوت كرده بود گفتند آن سه كتاب را در مدرسه هنديه كربلا بردهاند. ولی اين عنوان ابی یَعلی هيچ زيادی ندارد و بیشك و شُبهه كلام نجاشی است، نه غلط مطبعه دارد نه الحاق حواشی؛ رَجماً بالغيب انسان نبايد مطلبی بگويد، دنيا روی برهان میچرخد. خدا كه خداست میفرمايد: «فَأتُوا بِبُرهانِكم (هاتُوا بُرهانَكم) ان كنتُم صادِقِينَ» من كه گفتهام نجاشی در سنه ۴۶۳ حيات داشته، دليلم كلام خود نجاشی است ديگران كه گفتهاند وفاتش ۴۵۰ بوده دليشان چيست؟ سوم در صفحه ۳۹۰ در قول نجاشی در عنوان كَشّیّ كه گفته: «له كتاب الرِّجال، كثير العلم، و فيه اغلاط كثيرة »، كه احتمال داده شده مراد بودن اغلاط از طرف نساخ باشد، مجال برای اين احتمال نيست. چون اين تعبير كالصريح است كه مراد بودن اغلاط از خود كشّیّ است. چون اينطور كه ضمير مستتر در كثيرالعلم، راجع به كتاب رجال كشّیّ است، همين طور ضمير بارز در «فيه اغلاط كثيرة» و اگر مقصودش اغلاط نساخ بود تغيير تعبير میداد و گفت: «وَ فی نُسخَتِه أغلاطٌ كَثيرَةً» و اما آن كه من گفتهام نجاشی اشتباه كرده كه اغلاط واقع در آن را نسبت به خود كشی داده، چون كشّیّ داده، چون كَشّیّ اجلّ است از آن كه چنان اغلاطی از او صادر بشود. چون مولفی بايد مخبط باشد كه مثلاً اخبار مربوط به أبی بصير لَيث را در عنوان ابی بصير يحيی يا به عكس بنويسد، يا كسی را كه از اصحاب حضرت امام حسن عسكری(ع) باشد در اصحاب حضرت رضا(ع) بنويسد، يا خبر مربوط به خزيمه را در عنوان عبدالله بن عباس بنويسد، يا ۲۳ خبر در احوالات و ترجمه ابوالخطاب بنويسد كه هيچ كدام مربوط به او نباشد و در جال كشّیّ نسخه تمام آن از بين رفته، اما مقداری كه شيخ از آن انتخاب كرده همان اصل رجال كشی است و همان كفايت میكند در اثبات مطلب.
چهارم در صفحه ۴۹۴ مرقوم فرمودهاند نام كتاب كَشّیّ را كه معرفة الرِّجال گفتهاند بیدليل است و اول كسی كه اسم كتاب را معين كرده ابن شهر آشوب است كه در كتاب معالم العلماء خود گفته در ترجمه كَشّیّ «له معرفة النّاقلين عن الائمّة الصّادقين» چرا خود شيخ كه كتاب كَشّیّ را در دست داشته و اسمش را در عنوان احمد بن داود در فهرست معين كرده و گفته: «ذكره الكشی فیكتاب معرفة الرِّجال» و كلباسی كه اين را در رجال خود نقل كرده نسخهاش از نسخ اين عصر اصحّ بوده و هيچ ايرادی بر آن وارد نمیشود. كتاب كَشّیّ در معرفت رجال حديث است كه مدح شده و كه در او قدح شده بگيريم و كلام ابنشهر آشوب متوفی ۵۸۸ را بگيريم كه اصل كتاب كَشّیّ را نديده بگيريم، چون بعد از انتخاب شيخ از آن، ديگر اصل آن به كلی از بين رفته و ابن شهر آشوب كه اين اسم را گفته، اسم وصفی است برای كتاب كَشّیّ نه اسم عَلَمی؛ فقط معرف مانندی است. مثل آن كه میگويند الانسانُ حَيوانٌ ناطِقٌ، كه آن وصف است نه علم و دليل بر آن كه آن معرفی است نه علمی، آن كه قدما تعبير به ناقلين نمیآورند بلكه «رواة» میگويند. در خاتمه دوام مؤیّديت آن جناب را از درگاه احدیّت جلّ و علا مسألت مینمايم والسّلام ختام.
ارادتمند و داعی محمدتقی شيخ
پینوشتها:
[1]. جرعهای از دریا ج3 ص700-702 ؛ مرحوم تستری صاب قاموس الرجال محقق و ممحّض در علم رجال بود و عمده اشتغال او به تحقیق بر مباحث این علم بود. بر خلاف مرحوم مامقانی صاحب تنقیح المقال که اشتغال ایشان به علم رجال عمده اشتغالات نبود. (ش) (آذر 1385 ش)
[2]. عبارت سید حسن صدر در الشیعه و فنون الاسلام (الفصل الثانی، الصحیفه التاسعه) این است: «أوّل من دون علم رجال الحدیث و احوال الرواه: فاعلم أنّه ابوعبدالله محمد بن خالد البرقی القمی کان من اصحاب الامام موسی بن جعفر الکاظم … ثمّ صنّف بعده أبومحمد عبدالله بن جبله بن حیّان .. قال السیوطی فی کتاب الاوائل: أوّل من تکلّم فی الرجال شعبه. و هو متأخّر عن ابن جبله، فإنّ شعبه مات سنه ستّین و مائتین …».