شما اینجا هستید: رهنامه پژوهش » ش 35 و 36 / صفحه اصلی / بخش اول » گفت و گو با حجت‌­الاسلام قائینی | روش استدلال و استنباط احکام و فقه در مسائل مستحدثه

 

رهنامه‌­: روش استدلال و استنباط احکام و فقه در مسائل مستحدثه چگونه است؟

استاد‌­: ممکن است تصور شود که استنباط احکام فقهی مسائل مستحدثه با احکام فقه مسائل سنّتی فرق می‌کند؛ یعنی برای مسائل نوپیدا گویا به ابزاری متفاوت از ابزار موردنیاز در مسائل سنّتی نیاز داریم، درحالی‌­که چنین نیست. فقه جواهری (فقه مبتنی ‌­بر صناعت اصول فقه) در مسائل مستحدثه و مسائل قدیم تفاوت نمی‌کند. اگر منابع کتاب و سنّت و عقل و این ادله باشد تفاوتی نمی‌کند. فرق مسائل سنّتی و غیرسنّتی و مستحدثه این است که مسائل مستحدثه قبلاً محل ابتلای مردم نبوده و اکنون محل ابتلا شده است؛ قبلاً سفر با هواپیما محل ابتلا نبوده و در زمان پیدایی هواپیما این مسئله محل ابتلا شده و این موجب نمی‌شود مدرک مسئله که ادله سفر و مسافرت است تفاوتی پیدا کند. قبلاً مسافرت با وسایل ابتدایی سفر بوده و این هم مسافرت بوده است. گاهی اطلاق ادله قصور دارد از یک مورد که این قصور از باب مستحدثه‌­بودن نیست. گاه ممکن است مسئله مستحدثه نباشد و اطلاق‌­ها در تقابل با آن قصور داشته باشد و گاه ممکن است مسائل مستحدثه به‌­گونه‌ای باشد که عنوانش بالخصوص در ادله پیدا نشود، مثل سفر که عنوانش هم در ادله است. سفر با هواپیما در ادله عنوان ندارد، اما موضوعیت هم ندارد. ولی قضیه بعضی از مستحدثات ممکن است آن عنوان خاص در ادله نباشد، اما عنوان خاص وجودش در ادله موضوعیتی ندارد؛ مثلاً درباره تلقیح مصنوعی که در ادله عنوان مصنوعی نداریم و این موضوع از حیث دلالت ادله موضوعیت ندارد، بلکه باید دید آنچه موضوع در حکم شرعی است تلقیح است که طبق آن باید حکم کرد؛ این‌­که رحم اجنبی است یا غیراجنبی.

مسائل مستحدثه چون عنوان ندارد و مطرح نشده، بررسی ادله برای آن‌­ها نیاز به مهارت مناسب و احاطه به ادله و مدارک دارد که البته فقیه صناعی حتی می‌تواند از کلمات فقهای قدیم که مسائل مستحدثه در کلماتشان بخصوص بیان نشده، فتوای آن‌­ها را در بعضی موارد استنتاج کند.

غرض این‌­که: فرق بین مسائل سنّتی و مسائل مستحدثه در این است که مسائل مستحدثه در کلمات فقهای سابق به عناوینش مطرح نشده، اما هنر فقیه این است که موضوعات ادله را بررسی کند. موضوع دلیل (هرچه باشد) ملاک و محور است و دلیل انطباقش بر موضوعات مستحدث و غیرمستحدث و عناوین سنّتی و غیرسنّتی تفاوتی نمی‌کند. منتها فقیه باید به موضوعات ادله و عناوینی که موضوع در حکم است احاطه داشته باشد تا از ادله شریعت و مدارک و نصوص دال بر حکم، بتواند احکام مسائل مستحدثه را استخراج کند. مسائل مستحدثه به این دلیل که کمتر مأنوس اذهان است و تطبیق ادله بر آن به‌­اصطلاح ابتدائاً می‌خواهد شکل بگیرد، کمی نامأنوس و ناشناخته تلقی می‌­شود؛ این‌­که جایگاهش کجاست و در ادله چه دلیلی شامل و متعرض و مربوط به این مورد می‌شود؛ بنابراین، بر‌­خلاف مسائل غیرمستحدثه، نیاز به مهارت دارد. در کتاب‌­های فقها معمولاً این حیث از بررسی اجتهادی چکش خورده و برای کسانی که بخواهند آن را دنبال کنند کمتر مئونه دارد. ولی مسائل مستحدثه چون عنوان ندارد و مطرح نشده، بررسی ادله برای آن‌­ها نیاز به مهارت مناسب و احاطه به ادله و مدارک دارد که البته فقیه صناعی حتی می‌تواند از کلمات فقهای قدیم که مسائل مستحدثه در کلماتشان بخصوص بیان نشده، فتوای آن‌­ها را در بعضی موارد استنتاج کند. موارد متعددی وجود دارند که می‌توانیم از کلمات سابقین، نظر آن‌­ها را درباره مسائل جدید -که اگر الان می‌بودند در این عناوین جدید چه می‌گفتند- استخراج کنیم؛ مثلاً بحث مرگ مغزی که از جمله مسائل مستحدثه روز است، حیات نباتی و مرگ مغزی است که دو مسئله متفاوت هستند و به این عنوان در ادله سابقین، امثال شیخ مفید و شیخ طوسی و حتی بعد مثل علامه و محقق و شهید ثانی و… نیامده است، اما گفتیم طبق ضابطه‌ای که از کلام ایشان در مسئله حیات و موضوع قصاص مطرح شده، این‌­ها موارد مرگ مغزی را حیات به حساب نمی‌آورند؛ مثلاً صاحب جواهر عبارتی دارد که اصلاً گویا شأن نزولش مرگ مغزی است، حاکی از این‌­که ملاک در حیاتی که زوالش موجب قصاص است، یعنی ازاله‌­اش موجب قصاص است و آن عبارت گویا صریح در این است که از بین‌­بردن حیات نباتی یا حیاتی که در مورد مرگ مغزی است، برای قصاص نیست. خلاصه این‌­که ملاک در حیات این است که شخص باید دارای حرکت و نطق ارادی و حاکی از شعور باشد. حتی حرکات تشنجی برای صدق حیات کافی نیست و باید آنچه در اوست حاکی از وجود شعور باشد؛ یعنی همان درجه هوش که در مورد مرگ مغزی می‌گویند منتفی است ملاک نیست، چون در مورد مرگ مغزی هوشی ندارد و آنچه هست حرکت برخی اندام‌هاست، مثل شش یا با دستگاه در برخی موارد که این‌­ها مندرج در کلام این بزرگوار است. صاحب جواهر با وصف موجود برای حیات نباتی و مرگ مغزی، اگر مورد سؤال قرار می‌گرفت و این عبارت را می‌گفت، به این معنا بود که مثل مرگ مغزی و حیات نباتی ملاک تحقق حیات نیست. مسئله پیوند اعضا یکی از مسائل جدید روز و از جدیدترین مسائلی است که در پزشکی مطرح می‌شود و قطعاً مسائل پیوند اعضا را به این نحو قبلاً نداشتیم، ولی در عین‌­حال از برخی کلمات فقهای سابق، مثل شیخ مفید و…، حکم پیوند اعضا از حیث حکم قابل فهم بود و در نتیجه می‌توانستیم براساس آن عبارتشان نسبت دهیم. البته بررسی کلمات فقها برای ما موضوعیت ندارد؛ آنچه موضوعیت دارد احکام شریعت است، ولی کلمات فقها برای کمک به استکشاف موقف شریعت مؤثر است.

رهنامه‌­: اگر موضوعی به ‌­هیچ‌­ عنوان در کلمات فقها قابل رهگیری نبود، آیا می‌­توان از ابتدا به کتاب و سنّت مراجعه کرد؟

استاد: قطعاً چنین است. گفتیم کلمات فقها موضوعیت ندارد و آنچه موضوعیت دارد موقف شریعت است که براساس کتاب و سنّت برای ما قابل استنباط و استحصال است؛ یعنی اگر به متون ادله لفظیه که کتاب و سنّت باشد مراجعه کنیم، به‌­وضوح می‌بینیم که استنباط احکام شریعت از همین متونی که به‌­واسطه زحمات بزرگان دین محفوظ مانده و به‌­واسطه توصیه ائمه علیهم‌­السلام که امر به حفظ کتاب‌­ها و نقل آن برای نسل‌های آینده است، برای ما میسر است. کتاب شریف «مبسوط» مرحوم شیخ طوسی، قدس سره مسائل مستحدثه عصر ایشان است. اصلاً شیخ طوسی «مبسوط» و «خلاف» را در همین مجال نوشته است. ایشان «نهایه» را نیز براساس همان فقه سنّتی نوشته که به تعبیری که مرحوم والد ما نقل قول می‌کردند، از مرحوم بروجردی قدس سره، فقهی است که به‌­صورت بقچه‌ای از نسل‌های گذشته و از روّات مطرح، به عصور متأخر تا زمان شیخ طوسی منتقل شده تا فقهی که یداً به ید تلقی می‌شده و متونی که متن روایات بوده و در حکم فتوا در کتاب‌­های فتوایی فقها منتقل و دست‌­به‌­دست می‌شده است. شیخ طوسی در اوّل «مبسوط» می‌­گوید: اهل‌­سنّت بر شیعه خرده می‌گرفتند که فقه شما به‌­روز و پاسخ‌­گوی مسائل روز و متجدد مردم نیست، بلکه یک فقه سنّتی و متن محدود است… این کتاب را نوشتم تا اثبات کنم که شیعه ضمن این‌­که محدودیتی در مدارک حکم دارد و آن‌­گونه ‌­که دست اهل‌­سنّت باز است و به قیاس، استحصان و… استناد می‌کند، این توانایی را دارد که همان‌­طور که هر مسئله‌ای از مسائل را براساس قاعده و ضوابط سنّتی حل می‌کند، مسائل نوپیدا را هم حل کند. وی به همین سبب «مبسوط» را می‌نویسد و مسائلی را که در کلمات اهل‌­سنّت عنوان شده مطرح می‌­کند و براساس منابع فقهی شیعه، به همه آن مسائل پاسخ‌­ می‌­دهد. مرحوم والد از قول مرحوم بروجردی نقل می‌کرد که شیخ طوسی در ابتدا جرئت نمی‌کرده کتاب مبسوط را بنویسد، چون به همان حالت سنّی‌­گری و استدلال‌­های عامی و… متهم می‌شده است. سرّ این محدودیت این بوده که مواظبت داشتند از جاده ائمه علیهم‌­السلام منحرف نشوند و مبادا آنچه ائمه علیهم‌­السلام تحذیر کردند را برای استنباط احکام به عقول ناقص خود استناد کنند: «وَ إِنَّ السُّنَّةَ إِذَا قِيسَتْ مُحِقَ الدِّينُ». این‌­که عقل از ادراک احکام قاصر است، ائمه علیهم‌­السلام اصرار داشتند. شیعه متأثر از این رهنمود ائمه علیهم‌­السلام، از ورود به مسائلی که متون آن‌­ها به‌­عینه در متون روایات (بالخصوص) نبوده است، پرهیز داشتند. تا حدود زمان شیخ طوسی، فقه ما یک فقه تقریباً روایی محدود به متون روایات است، مثل رساله علی‌­بن بابویه و «نهایة» شیخ طوسی و… که فقهشان مبتنی ‌­بر متون محدود خاصی است. مرحوم شیخ زعامت پیدا می‌کند و این موجب می‌شود بعضی اشخاصی که ضعیفند نتوانند اشکال کنند. شیخ «مبسوط» را از آن دوره می‌نویسد و راه را برای دیگران باز می‌کند. بعد از ایشان کسانی جرئت پیدا کردند، مثل نوه خودش ابن‌­ادریس و بعد هم دیگران… . البته به این معنا که متون و روایاتی داریم که برای استحصال و استنباط مسائل مستحدثه صالح هستند که شخصی مثل شیخ طوسی این باب را برای دیگران ارائه می‌کند. در بعضی روایات هست که اصول را ما می‌گوییم و علیکم بالتفریع. تفریع یعنی متفرع بر اطلاعات و عمومات و ادله و روایات معهود است. در روایات به این معنا تصریح شده که فقه شیعه براساس متنی که ائمه شیعه در دست داشتند، وافی به جدیدترین مسائل روز است. در بعضی از روایات آمده است که کسی نمی‌تواند ادعا کند که لو کان کذا، الّا این‌­که حکمش در نزد فقهی که به ید ائمه شیعه است وجود دارد که آن فقه به کتابٌ علیٍ تعبیر شده است. در روایات آمده که کتابٌ علیٍ مشتمل بر حکم ما کان و ما یکون و ما هو کائن الی یوم القیامه است که این هم مربوط به فقه است، نه اخبار از مغیبات. در روایت است که حضرت استیذان کردند از راوی و مچ وی را گرفتند و کمی فشار دادند و گفتند حکم این قضیه در کتابٌ علیٍ است. ائمه علیهم‌­السلام حکم آن را برای شیعه بیان کردند، به عمومات و اطلاقات. ائمه شیعه بر کل مسلمانان حقّ عظیمی دارند و مسلمانان باید عیال باشند بر ائمه علیهم‌­السلام که منصفینشان معترفند ‌­که قواعد حج آن‌­ها در بعضی از کلمات ائمه علیهم‌­السلام است که اگر نبود روایات امام صادق علیه‌­السلام در حج، مسلمانان درباره احکام حج دستشان بسته بود و معهود هم همین است. در همین اواخر و در زمان آقای بروجردی، در مصر و الازهر، در برخی مسائل که اهل‌­سنّت در آن مسائل دستشان بسته بود، براساس فقه شیعه اقدام می‌کردند. سرّش این است که فقه شیعه از ائمه شیعه است و ائمه شیعه پیش‌­بینی از عصر غیبت و عصر انقطاع شیعه و مسلمین از آن‌­ها را داشتند.

 رهنامه‌­: برخی استادان می‌گویند پژوهش‌ها و کتاب‌­هایی که در زمینه فقه معاصر و فقه نوین نوشته می‌شود، مبتنی ‌­بر روش فقه جواهری نیست و صرفاً پژوهش‌هایی است که به سبک روز و دانشگاهی، برخی مطالب را در فقه رسانه، فقه فضای مجازی، فقه هنر، فقه سیاست و… آورده‌­اند. این‌­که یک پژوهش فقهی نوین در فقه‌های معاصر ما در فقه جواهری پایه‌­ریزی شود، چه متد و روشی می‌­طلبد؟

استاد: به فرموده شما باید فقه جواهری و فقهی باشد که براساس صناعت فقه (مبتنی‌­بر اصول پذیرفته‌­شده این صناعت) تنظیم شده که آن فقه را می‌شود در قالب‌های مختلفی ارائه کرد. گاه آن روش صناعی براساس قالب «کتاب الطهاره»، «کتاب الصوم»، «کتاب الحج»، «کتاب الزکاة» و... ارائه می‌شود. گاه قالب عوض می‌شود و عناوین براساس چینش و تنظیم دیگری می‌آید. با مراجعه به کلمات سابقین می‌بینیم که تنظیم و چینش‌­ آن‌­ها هم یک‌­دست نیست و ترتیب آن‌­ها به این نحو است: از اوّل طهارت تا آخر دیات. البته در برخی اعصار به‌­این‌­‌­‌­صورت است و ممکن است فقیه دیگری چینش متفاوتی داشته باشد. مرحوم فیض چینش کتاب روایی خویش (وافی) را عوض کرد و به‌­گونه دیگری عرضه کرد و البته مهم هم نیست.

 

مهم این است که آنچه عرضه می‌شود، براساس صناعت و پایه و اصول پذیرفته‌­شده و مقبول و روشمندی ارائه شود که در کتاب‌­ها برای منهج و روش و صناعت، از آن به کتب‌­ اصول فقه تعبیر می‌شود. البته نه به این معنا که بر روش یک اصول خاص جعل کند،

 

رهنامه: یعنی 52 کتاب فقهی، توقیفی نیست و می‌شود کم و زیاد باشد؟

استاد: حتماً همین‌­طور است. اگر به کتاب‌­های شیخ طوسی مراجعه کنید، از برخی موارد که ما به ابواب تعبیر می‌کنیم، ایشان به کتاب تعبیر می‌کند؛ مثلاً کتاب «مکاسب» شامل عرض عریضی می‌شود که ایشان برخی بخش‌­های آن را به کتاب کذا تعبیر می‌کند که مهم نیست؛ مثلاً کتاب ولایت‌­فقیه در کتاب‌­های سابقین باب الولایات است و اکنون اگر بشود کتاب ولایات و یا کتاب ولایت‌­فقیه، مهم نیست. مهم این است که آنچه عرضه می‌شود، براساس صناعت و پایه و اصول پذیرفته‌­شده و مقبول و روشمندی ارائه شود که در کتاب‌­ها برای منهج و روش و صناعت، از آن به کتب‌­ اصول فقه تعبیر می‌شود. البته نه به این معنا که بر روش یک اصول خاص جعل کند، چون ممکن است اصولی منکر اعتبار اصل برائت یا اعتبار استصحاب باشد یا در استصحاب منکر اصل عدم ازلی باشد و یا اصولی به‌­صورتی دیگر باشد، ولی عمده این است که تشتت و پراکنده‌­گویی و بی‌­پایه و اساس و در هر بابی به‌­گونه‌ای متفاوت حرف‌­زدن، این‌­گونه نباشد. فقیه وقتی فقیه است که اصول فقه محکمی دارد که همچون مشعل هدایتی است که او را در تمام مسائل، براساس مسیر صحیحی رهنمون است و او را دستگیری می‌کند؛ این می‌شود فقه جواهری، فقه صناعی و فقه شیخ طوسی. اما اگر طبق استحسانات و برخی مدارک مردود از نظر شیعه و نیز اقیسه و اوهام و تخیلات مشی کند، این دیگر فقه نیست و پشیزی ارزش ندارد. من درباره کتاب‌­های معاصر که ممکن است تنظیماتش براساس عناوینی خاص باشد نظری نمی‌دهم، چون ممکن است عده‌­ای ناراحت شوند و ممکن است ضمایر مرجع‌هایی پیدا کند و خوشایند برخی‌ نباشد، ولی ضابطه کلی‌­اش همین بود که بیان شد.

رهنامه: درباره مسائل مستحدثه سخن گفتید؛ درباره فقه‌­های معاصر هم صحبت بفرمایید، چون فقه‌­های معاصر دو قسم هستند و گاهی در همین فقه فعلی، در کتاب‌های مختلف قابل ردیابی و پیگیری‌­اند؛ مثلاً الان می‌گویند فقه خانواده که در کتاب نکاح و کتاب طلاق می‌شود آن را ردیابی و پیدا کرد. بعضی از این فقه‌ها عنوانش در 52 کتاب از اساس مشکل است. این فقه‌هایی که داریم اوّل روایات دسته‌­بندی شده و کافی نوشته شده است. این‌­قدر دسته‌­بندی‌ها به‌­روز شده تا مثلاً «وسائل الشیعه» که کار فقیه را خیلی راحت کرده و در 52 باب رجوع می‌کند. ولی اکنون در فقه السیاست و فقه الاقتصاد و امثال این‌­ها یا فقه‌های جدیدتر، مثل فقه رسانه، احادیث دسته‌­بندی‌­شده نداریم. این‌­ها باید به چه شکلی کار بشود؟

استاد: دسته‌­بندی‌های شکل‌­گرفته براساس نیازهای آن اعصار بوده و مسائل معاصر امروز ما محل ابتلای آن‌­ها نبوده و چینش روایات براساس مسائلی که در زمان آن‌­ها نبوده، مورد نیازشان نبوده است. مسائلی که اکنون اتفاق می‌افتد، ابواب و عناوین جدیدی است که با پیگیری در همان دسته روایاتی که مجموعاً به دست ما رسیده قابل ردیابی است. منتها همان‌­طورکه قبلاً اشاره کردم، باید فقیه متضلع و ممارسی باشد که توانایی ردیابی و پیگیری این عناوین جدید در آن روایات و حتی بالاتر، در کتاب‌­های فقها، برایش میسور باشد. به شما عرض بکنم حتی این روایاتی که می‌فرمایید دسته‌­بندی شده، این‌­طور نیست که در یک باب هرچه روایت از آن باب است آورده شده باشد؛. شما ببینید یک نمونه‌­اش «وسائل الشیعه» است که در یک باب حدود پنجاه روایت ذکر کرده و این بدان معناست که فقیه باید بداند آن عنوان و ابوابی که در کتاب‌­های حدیثی است، روایات مناسبش منحصر در آن مقدار روایاتی که در آن کتاب ذکر شده، اعم ‌­از «وسائل» یا قبل از آن، کتاب‌­های شیخ طوسی، «کافی» و… منحصر نیست. لذا صاحب «وسائل» می‌گوید «تقدّم و یأتی»، به این معنا که خیال نکنید روایاتی که من گفتم همین‌هایی بود که آوردم؛ در نتیجه ممکن است در ابواب معاملات روایاتی مربوط به ابواب عبادات باشد و بالعکس؛ اوّل فقه مربوط به آخر فقه باشد و بالعکس. در خود همان عناوین قدیم هم باید طرف متضلع باشد و توانایی فحص و بررسی و احصا و رسیدن به مدارک مناسب را داشته باشد و خیال نکند آنچه مربوط به مسائل قدیم است همین است که بیان کردند و بس. موارد متعددی داریم و تعدادی روایت در بابی ذکر شده که به نظر بنده روایات آن، سنداً یا متناً کافی نیست. روایات دیگری که در آن باب ذکر نشده به نظر می‌رسیده صالح برای استدلال باشد و بنا شد جایگزین شود و این در مسائل سنّتی بود و البته در مسائل مستحدثه بیشتر. عنوانی در مسائل مستحدثه در کلمات سابقین فرضاً ندارد و اگر کسی بخواهد در این مسائل اظهارنظر کند، به عنوان جدیدی که فرض شد، باید اهل فن و اهل صناعت باشد و توانایی مراجعه به موارد مناسب برایش باشد. اما دلیل این‌­که خیلی از بزرگان که اهل فن هم هستند به مسائل مستحدثه وارد نمی‌شوند این است که زحمت‌بر است و کار هر کسی نیست. بخش زیادی از مسائل سنّتی و در حدود هفتاد درصد کار انجام شده و اگر فقیه در این‌­ موارد کار کند، چون هفتاد درصد کار انجام شده، بقیه کار به‌­راحتی پیش می‌رود، ولی در مسائل مستحدثه کاری انجام نشده و فقیه باید از بای بسم‌­الله شروع به کار بکند که علاوه‌­ بر قدرت علمی و مهارت، زحمت هم دارد و ازاین‌­رو، بعضی از بزرگان اهل صناعت چنین کاری خیلی برای‌­شان میسر نیست، چون مرجعیت دغدغه و شغل بزرگ و زمان‌­بری است و فقیه دیگر فرصت نمی‌کند فقهش را براساس مسائل جدید روز دنبال کند. اما اگر همین مسائل قدیم، جواهر و غیره را مدنظر داشته باشد و نیز براساس همان مشی، خودش می‌تواند در آن مسائل اظهارنظر کند. ولی در مسائل مستحدثه این‌­گونه نیست و زحمت زیادی می‌برد تا فقیه بتواند مسئله را بپزد و آماده کند. یادم هست که بعضی، از مرحوم استادمان آقای خوئی قدس سره نقل کردند که خادم ایشان یک روز به ایشان گفت: شما گاهی برای یک درس که می‌خواهید بروید، به من می‌گویید کتابی را بیاورم و کمی به آن مراجعه می‌کنید و بعد آن را کنار می‌گذارید، اما برای درس دیگری‌ هی می‌گویید این کتاب را بیاورم، آن کتاب را بیاورم و نگاه می‌کنید و می‌گویید: این درس اصول را مثلاً، قبلاً پخته‌­ام و اکنون آن را فقط گرم کرده و ارائه می‌کنم. اما این درس فقه را باید بپزم. حالا فقه هم با فقه مراتب دارد. فقه مسائل سنّتی پختنش راحت‌­تر است تا فقه مسائل مستحدثه.

مسائل مستحدثه کاری انجام نشده و فقیه باید از بای بسم‌­الله شروع به کار بکند که علاوه‌­ بر قدرت علمی و مهارت، زحمت هم دارد و ازاین‌­رو، بعضی از بزرگان اهل صناعت چنین کاری خیلی برای‌­شان میسر نیست، چون مرجعیت دغدغه و شغل بزرگ و زمان‌­بری است و فقیه دیگر فرصت نمی‌کند فقهش را براساس مسائل جدید روز دنبال کند.

 

رهنامه: پس آنطور که حضرتعالی فرمودید اتفاقاً در فقه‌های نوین شخص باید کارکشته‌تر و ماهرتر باشد.

استاد: همین‌­طور است. در فقه سنّتی هفتاد درصد کار انجام شده و فقط هنر می‌خواهد که کارهای سابقین را خراب نکند: «دستم بگرفت و پا به پا برد * تا شیوه راه‌­ رفتن آموخت». اما در مسائل مستحدثه تازه از نو نیاز است طرحی نو دراندازد.

رهنامه: بعضی از طلّاب مثلاً کفایتین را می‌خوانند و وارد مراکز حوزوی می‌شوند. به‌­راستی طلبه کی می‌تواند وارد فقه‌های نوین شود؟ کی این ابزار به دستش می‌آید و با آن‌­ می‌تواند این‌­جا مشی کند؟ باید چند سال درس خارج برود؟ تسلط از نظر سطح و مقدمات تا چه اندازه است و درواقع به چه مهارتی باید رسیده باشد؟

استاد: مراکز تخصصی اگر در حدی است که تمهید برای تکمیل همین روشی است که شخص برای فقه و اصول نیاز دارد و او را کمک می‌کند تا خوب درس بخواند و با استاد راهنما و کمک‌های دیگر، قدری از مشکلات عمومی کاسته شود و بتواند جدّی و درست به تحصیلش ادامه دهد، خوب است.

از کلام کسی ‌­که تازه درس سطحش تمام شده و یکی دو سال درس خارج رفته و از فقه اقتصاد سخن می‌­گوید، فقه اقتصاد در نمی‌آید، بلکه بی‌­سوادی و حرف‌­های پرت‌­و‌­پلایی در می‌آید که ربطی به فقه و صناعت فقه ندارد. این‌­که فقه براساس مسلک شیعی و فقه پخته تنظیم شود، یک دوره درس خارج اصول قابل‌­توجه می‌­خواهد که به نظر من در کمتر از ده سال اصلاً میسر نیست.

اگر منظور این مراکز تخصصی است، عیبی ندارد، درصورتی‌­ که مراکزی باشند که اهلیت داشته باشند. ولی منظور از مراکز تخصصی که در رشته‌های اقتصاد و… باشد، این است که شخص بعد از تکمیل سطحش باز هم ادامه بدهد، حتی کسی که منبری هم می‌­شود حتماً به آن سطح در حد پایان دوره سطح کامل که الان حدود ده سال است نیاز دارد؛ همه به آن نیاز دارند و حتی بیش از آن هم نیاز است، ولی اگر کسی می‌خواهد فقیه باشد و در هر تخصصی، مثل اقتصاد و… وارد شود، باید سال‌­ها درس خارج عمومی بخواند، آن هم حداقل ده تا دوازده سال تا اهلیت پیدا کند که به فقه سیاست، اقتصاد، معاملات و… وارد شود. از کلام کسی ‌­که تازه درس سطحش تمام شده و یکی دو سال درس خارج رفته و از فقه اقتصاد سخن می‌­گوید، فقه اقتصاد در نمی‌آید، بلکه بی‌­سوادی و حرف‌­های پرت‌­و‌­پلایی در می‌آید که ربطی به فقه و صناعت فقه ندارد. این‌­که فقه براساس مسلک شیعی و فقه پخته تنظیم شود، یک دوره درس خارج اصول قابل‌­توجه می‌­خواهد که به نظر من در کمتر از ده سال اصلاً میسر نیست. باید این دوره‌­ها را طی کرده باشد: ده سال سطح و ده سال خارج و بعد از این بیست سال، می‌تواند در رشته‌های تخصصی وارد شود و این به این زمان اختصاص ندارد. یونس‌­بن عبدالرحمن جزء فقهای ما در عصر ائمه علیهم‌­السلام بوده است. از او پرسیدند: چرا اظهارنظر نمی‌کنی و فتوا نمی‌­دهی؟ گفت: بیست سال فتوا ندادم و پای درس ائمه علیهم‌­السلام نشستم و از آن‌­ها استفاده بردم، سپس فتوا دادم: «سمعت عشرین سنه و ثم افتیت». این روایت معتبر است و مرحوم کشی در «رجال» خود آن را آورده است. قابل‌­توجه است که در زمان ائمه علیهم‌­السلام شخص بیست سال متمحض در تحصیل بوده است، اما این‌­ زمان آقایان تازه‌­به‌­دوران‌­رسیده کمتر از ده سال جسته‌­وگریخته درس می‌­خوانند و بعد درباره مسائل تخصصی اظهارنظر می‌­کنند که جای بسی حرف دارد و صحیح نیست. بزرگان ما کسانی هستند که بعد از معمولاً حدود بیست سال درباره امور تخصصی اظهار نظر کردند و در استعدادهای خوب این مقدار باید باشد و غیر از این اگر کسی گمان کند برایش تخصص، فتوا و استنباط امکان‌­پذیر است، معمولاً اشتباه می‌کند و به خطا می‌رود و نتیجه‌­اش بعضی عناوین شل و وارفته‌­ای است که گاهی وقت‌ها در برخی فقه‌های مضاف در عرف دیده می‌شود که مورد استهزا و تمسخر دیگران قرار می‌گیرد.

پاسخ دهید: