
در اين نوشتار ابتدا خودباوري و خداباوري را به عنوان دو بال پرواز يک طلبه موفق ذکر ميشود. سپس در مرحله ارائه راهکار به قدمهاي نهگانهاي اشاره ميکند که به عقيده ايشان با مراعات اين موارد بدون شک طلبه به خودباوري نائل ميگردد.
موفقيت طلبه و محصل علوم اسلامي، در گرو دو موضوع مهم است، موضوع اول خودباوري است که در اين نوشتار بدان ميپردازيم و موضوع دوم خداباوري است که اين دو بايد در کنار يکديگر باشند. به نظر ميآيد گام اول در جهت خودباوري، خودشناسي شخصي است. براي نمونه، طلبهاي که وارد حوزه علميه ميشود و از فضاي غير طلبگي به فضاي طلبگي آمده است، بايد بفهمد در گذشته در چه فضايي بوده و فضاي فعلي که در آن قرار گرفته، چه فضايي است. همچنين بايد ببيند در اين فضاي جديد، چه آموختهها و اندوختههايي دارد و بررسي کند در اين فضا دنبال چه چيزي است. قبلاً که در فضاي ديگري بود، چيزهاي ديگري را ميطلبيد، الان که در اين فضا آمده، دنبال چه چيزهايي است؟ از اين رو، در ابتداي ورود طلبه، بايد به وي بفهمانيم که اين محيط فعلي چه امتيازهايي، و او چه داراييهايي دارد. در اين صورت، پي به ندانستههاي خود ميبرد و در جهت به دست آوردن و علم به ندانستهها، قدم بر ميدارد و برنامهريزي ميکند.
اين موارد سه محور اصلي درباره خودشناسي است. اگر بخواهيم طلبه خودش را بشناسد تا به خودباوري برسد، شايد گام مهم و اولين قدم همين باشد که بفهمد در چه فضايي قرار گرفته است، چه آموختههايي دارد و در اين فضا بايد به دنبال چه چيزي باشد که همان کسب معارف الهي براي هدايت بشر است. پس از آن، در قدم دوم بايد به طلبه در زمينه تحصيل، انگيزه داده شود. البته نه به صورت کلي، بلکه به صورت خردتر و جزئيتر، يعني از او سوال شود که شما که در محيط و فضاي کسب معارف الهي و هدايت ديگران گام برميداري، قصد حرکت در چه مسير و رشتهاي داري و انگيزهات از اين حرکت چيست؟ به کدام يک از رشته هاي فلسفه، فقه، تفسير و … علاقه داري؟ البته ايجاد انگيزه براي طلبه بسته به اين است که آثار مترتب بر هر يک از اين رشتهها را به او بشناسانيم. براي نمونه، اگر فيلسوف بشود، يا اگر محدث بشود و يا ديگر تخصصها را به دست آورد، با چه اشخاص و مکاتب و طرز تفکراتي مواجه است و در چه زمينههايي ميتواند اثرگذار باشد. بنابراين قدم دوم بعد از خودشناسي اين است که به طلبه کمک شود تا هدف و انگيزه خود را در عرصه تحصيل کشف کند.
قدم سومي که در اين راه بايد برداشته شود اين است که به طلبه کمک شود تا موقعيت و استعداد خود را دريابد. وقتي که بفهمد استعدادش در چه حدي و در چه رشتهاي است، ميتواند اين استعداد را به فعليت برساند. آنگاه ميتواند براي رسيدن به هدف و انگيزهاي که در مرحله قبل تعيين کرده، قدم بردارد، برنامهريزي داشته باشد و کار بکند.طلبه ها استعدادهاي مختلف دارند. برخي مستعد هستند که در عرصه فلسفه بکوشند. برخي استعداد دارند که در زمينه فقه و اصول به فعليت برسند. بعضي نيز استعداد دارند که در حوزه تبليغ، کار کنند و وارد اين حيطه علمي بشوند. از اين رو، قدم سوم پس از خودشناسي و تعيين هدف و انگيزه اين است که شخص از نظر استعداد، موقعيت خود را از حيث زماني و مکاني بشناسد.
قدم چهارم، داشتن هممباحثه است اعم از اينکه موفق يا غير موفق و قوي يا ضعيف باشد، براي اينکه کمک ميکند که طلبه بتواند نقاط قوت و ضعفش را تشخيص بدهد. حضور در درس و مطالعه کردن انفرادي خيلي اثرگذار است، ولي به نظر نميرسد در بين اين امور چيزي به اندازه وجود هممباحثه بتواند در شناسايي نقاط قوت و ضعف به شخص کمک بکند و تا زماني که شخص نقاط قوت و ضعف خود را نشناسد، نميتواند به خودباوري دست يابد. همانطور که ذکر شد در انتخاب هممباحثه نبايد به دنبال اين بود که حتماً هممباحثهاي قويتر از خود پيدا کنيم زيرا ممکن است هممباحثهاي ضعيف باشد ولي در تشخيص ضعفها و قوتها بهتر به شخص کمک کند. هرچند وجود هممباحثه قوي بهتر ميتواند در زمينه شناخت نقاط ضعف کمککننده باشد.
متاسفانه امروزه در حوزه علمیه مان، یکی از نقایص بسیار بزرگی که وجود دارد و شاید منشاء این شده که طلبه ها خودشان را باور نداشته باشند که کی هستند و چه کار می خواهند انجام بدهند، این است که ارتباط عمیق و دلسوزانه و هدایتگرانه میان استادان و دان آموختگان و طلبه های ما وجود ندارد یا اگر هست، ارتباط بسیار ضعیفی است.
قدم پنجم اين است که طلبه را متوجه اين مطلب بکنيم که به شکستهايي که احياناً در اين مسير با آنها مواجه ميشود و نيز به عوامل اين شکستها، دقت بکند. طبعاً همه ما هنگام تحصيل و حتي در مقاطع بالاتر، در مقام تدريس و تأليف و تبليغ، شکستهايي را تجربه ميکنيم، ولي متأسفانه قيمت و ارزش اين شکستها را نميدانيم و حتي به اين شکستها دقت نميکنيم، در حالي که اگر محصل به اين موردها دقت کند، خود به خود به دنبال عوامل اين شکستها ميرود و اين کمک ميکند که بيشتر خودش را باور کند که چه موقعيتي دارد و چهکاري ميخواهد انجام بدهد.
در قدم ششم، بايد به طلبه يادآوري شود که به اين موضوع توجه کند که در رسيدن به هدفي که دارد، عجله نداشته باشد. متأسفانه امروزه يکي از مشکلات طلبهها اين است که براي عالم شدن عجله ميکنند و چون کسب علم با عجله امکانپذير نيست، مقداري که از تحصيلشان ميگذرد، به اين باور ميرسند که ديگر نميتوانند به جايي برسند و نميتوانند به مقاطع عاليه دست پيدا کنند و خود به خود آن خودباورياي را که در راه رسيدن به آن، قدمهاي مختلفي برداشته بودند، در اين مقطع از دست ميدهند و اين مورد ميتواند با ذکر و بيان حالات عالمان گذشته، مثلاً حضور مستمر در درس اعاظم از محققان به مدت چندين سال، صورت بگيرد. مثلاً ميبينيم برخي عالمان ما، دو دوره درس اصول استادانشان را درک کردهاند و اکنون از اعاظم عصر خود شدهاند.
نکته هفتمي که در اين راستا ميتواند به خودباوري طلبه کمک فراواني کند، اين است که به يافتهها و معلومات خودش در طول مدت تحصيلي که داشته است، توجه بکند و آنها را بنويسد. اگر طلبهها در آخر هر هفته، آموختههاي خود را يادداشت کنند که ببينند چه چيزي به آنها اضافه شده است، اين روند به آنها کمک ميکند که باور کنند چه چيزهايي را ميشود ياد گرفت و در رسيدن به اهداف عاليه، چه چيزهايي را ميتوان کسب کرد. اگر طلبه، به طور هفتگي، ماهانه يا سالانه، به يافتههاي خود توجه کرده و آنها را بازنگري کند که بفهمد چه چيزهايي ياد گرفته، چه چيزهايي کسب کرده، و اين مطالب را چگونه و با چه عمقي ياد گرفته، در جهت رسيدن به خودباوري وي اثرگذار است.
قدم هشتم اين است که ما به طلبهها ياد بدهيم که از تقليد صرف دوري بکنند، يعني مباحث علمي را به صورت پژوهشي و نقادي، بررسي کنند.
اگر به اين قدمها توجه شود، طبعاً طلبه به جايي ميرسد که ميتواند کلمات ديگران را نقد کند و در اين زمينه به پژوهش و تحقيق بپردازد و باور بکند که ميتواند مانند گذشتگان بشود، مثل شيخ اعظم انصاري و علامه طباطبايي. يک مقداري که قوه نقد در او احيا شد، به اين باور ميرسد که ميتواند عالم بزرگي بشود.
قدم نهم اين است که طلبه استادي دانشمند و راهنما و دلسوز داشته باشد. متأسفانه امروزه در حوزه علميهمان، يکي از نقايص بسيار بزرگي که وجود دارد و شايد منشاء اين شده که طلبهها خودشان را باور نداشته باشند که کي هستند و چهکار ميخواهند انجام بدهند، اين است که ارتباط عميق و دلسوزانه و هدايتگرانه ميان استادان و دانشآموختگان و طلبههاي ما وجود ندارد يا اگر هست، ارتباط بسيار ضعيفي است.
استادي که دلسوزي بکند و فردي را که ميبيند استعداد دارد و دنبال درس و بحث و تحقيق است، موفقيتهايش را بيان کند و ضعفهاي او را به وي بفهماند.
همه مطالب مذکور، يک سري مقدمات يا قدمهايي است که بعضيها خود به خود ميتوانند به آن برسند، ولي بسياري نميتوانند به آن دست يابند که در اين صورت بايد اين موارد را به آنها آموزش دهيم و تنها کسي که ميتواند در اين جهت به طلبه کمک جدي بکند، استاد دلسوز، راهنما و ملاست.
اگر اين قدمهاي نهگانه رعايت گردد، بدون شک طلبه خودش را باور ميکند، به اين معنا که ميفهمد او همان کسي است که ميتواند بهتر از آنچه الان هست، بشود. ميفهمد ميتواند به عنوان انديشمند و عالم و مدرسي بزرگ مطرح بشود. البته در محوطه و فضاي حوزه فقط خودباوري فايده ندارد. موفقيت طلبه، افزون بر خودباوري به خداباوري نيز نياز دارد. طلبه بايد زحمت بکشد، خودش را بشناسد و بکوشد تقواي الهي و خداباورياش را تقويت بکند که بتواند در حوزه به صورت چشمگير نقشي اثرگذار داشته باشد.