شما اینجا هستید: رهنامه پژوهش » آرشیو مجلات / ش 3+4 » بررسی نقش استاد در نظام تربیتی حوزه در گفتگو با سید منذر حکیم

 

رهنامه: بحث ما در رابطه با نقش استاد در تربيت علمي است. ديدگاه حضرتعالي در رابطه با اين بحث چيست؟

استاد: اگر بخواهيم به اين سؤال پاسخ دهيم بايد يک نگاه جامع داشته باشيم. آغاز تحول همه جانبه در جامعه انساني در زمان پيامبر با قرآن کريم و با آيات سوره علق آغاز شد. سوره علق يک نظام آموزشي جامع و فراگير است و اين سوره را مي‌توان سوره علم ناميد، کليت برنامه‌هاي آموزشي و آسيب‌هايش در اين سوره آمده است و رويکرد اين سوره و بقيه سوره‌هاي قرآن رويکرد تربيتي است چون قرائت با اسم ربّ آغاز شده که مدبّر و مربّي است و خواستگاه حرکت تکاملي انسان در پرتو ربوبيّت شکل مي‌گيرد و اين ربوبيّت، انسان را به مقام خليفه‌اللهي مي‌رساند که البته اين يک مسير خاصّي دارد. اولين چيزي که در اين سوره مشخص شده منابع علمي است که مهم‌ترين و خالص‌ترين و جامع‌ترين منبع معرفتي در وجود خدا خلاصه مي‌شود. منبع معرفتي، شاخص علمي و شاخص معلمي در اين سوره آمده است و مسير تکاملي انسان از قرائت آغاز مي‌شود و در پايان سوره به قرب الهي که نشان و تبلور کمال شايسته انسان است ختم مي‌شود. اين حرکت با آموزش انجام مي‌شود نه خودبخود. اگر کسي با سير حوزه پيش برود قرآن و سنّت را خوب نمي‌فهمد و به کمال هم نمي‌رسد و با خواندن سير آموزشي و کتابهاي حوزه آن هدف حاصل نمي‌شود. بين آنچه اکنون از منابع و سيستم آموزشي در اختيار ماست با منابع و سيستم آموزشي صدر اسلام که آغاز تأسيس حوزه‌هاي علميه است تفاوت است. يگانه منبع آن دوران خود قرآن و سنت بود و اينها دستمايه يک تحول همه جانبه علمي و اخلاقي و فرهنگي و همه جانبه بود و تمدن اسلامي فرآيند آن نظام آموزشي است. به مرور زمان و به واسطه ارتباط با بقيه فرهنگ‌ها و ترجمه کتب اين مسير از سير خودش به مسير علم‌افزايي پيش رفت و بعد علمي بر بقيه ابعاد سيطره پيدا کرد. مثلاً در سده سوم فيلسوفاني پيدا مي‌شدند که عالم بودند ولي انسان کامل در تمام ابعاد علم و عمل نبودند. اين علم‌گرايي را اسلام در بستر تربيت انسان مطرح کرد ولي علمي که منهاي رسالتش باشد را قرآن مذمّت کرده است. در مورد علماي يهود و بلعم باعورا که علم داشتند توبيخ دارد در مورد قارون که «انما اوتيته علي علم» مي‌گويد اين علم وقتي بين انسان و کمالش فاصله مي‌اندازد در مورد مذمّت است. در آيه شريفه «ان الانسان ليطغي» آسيب خلاصه شده است. اين علم بايد انسان را به کمال برساند ولي پيچ خطرناک طغيان علمي انسان را از مسير کمال خودش خارج مي‌کند. اين يک قانون تخلف‌ناپذير است که انسان حتما وقتي از مسير طبيعي خارج مي‌شود طغيان مي‌کند. در ابتداي سوره، انسان با خدا پيوند مي‌خورد با«بسم الله الرحمن الرحيم» و جار و مجرور مفيد حصر است و حتي اقرا هم اول نيامده است يعني خدا در مقام عمل اوّل با نام خود شروع کرد يعني اول به نام خدا و بعد اقرأ.

يعني اخلاص اصل است و تنها هدف تجرّد براي حق و پيوستن به حق باشد. در حديث معروف است «اول العلم معرفة الجبّار و آخره تفويض الامر اليه» اين يک نظريه و مفهوم مهمّ است که بايد براساس آن يک سيستم آموزشي و پژوهشي طراحي شود، اگر طراحي شد آن وقت نوع تعامل کتاب و استاد و طلبه و موسسه آموزشي بسيار متفاوت خواهد شد و از سيستم از هم گسسته امروز متمايز خواهد شد.

اقرأ امر است بايد بخواني اما به نام آن پروردگار که تو را آفريد. خلق الانسان من علق که اشاره به آن بعد تعلّقي انسان به خدا دارد که اگر انسان خدا را فراموش کرد خود را فراموش مي‌کند و خود را گم مي‌کند. اقرأ و ربک الاکرم اگر مي‌خواهي به علم برسي به دنبال اکرم بايد بروي به دنبال بخيل بروي به علم نمي‌رسي. چون عزيزترين ماية هستي را مي‌خواهي دريافت کني بايد به دنبال يک کريم باشي تا کريمانه بذل کند. گاهي از هزينه کردن يک مبلغ ناچيز براي يک مطلب علمي مهم دريغ مي‌کنند و علم را فداي ماده و امکانات مادي مي‌کنند به جاي اينکه امکانات مادي فداي علم شود و نتيجه اين مي‌شود که بين هزينه‌ها و خروجي‌ها تلازمي وجود ندارد و بسياري از انسان‌ها را فداي رشد مادي مي‌کنيم بجاي اينکه رشد مادي را وسيله براي رشد علمي و معنوي قرار بدهيم و اين بخاطر نسبت ناصحيح و سيستم نادرست و نگاه‌هاي نادرست است. هدف را فداي وسيله مي‌کنيم بجاي اينکه وسيله فداي هدف شود. اين در سير تاريخي و ورود علم و برخورد فرهنگ‌ها در سيستم آموزشي تأثير گذاشت. ما کتاب و علم را اصل قرار داديم و رسالت کتاب و علم را در حاشيه قرار داديم به گونه‌اي که وقتي صحبت از درس اخلاق مي‌شود صحبت از درس جنبي و يا يک روز در هفته مي‌شود در صورتيکه بنابر نظر صحيح، اخلاق در تمام مسير بايد با تار و پود طلبه آميخته باشد. توجيهي که براي ورود به حوزه است بايد دقيق و مفصّل باشد و هدف صحيح به او نشان داده شود نه اينکه يکي دو جلسه در ابتدا داشته باشيم. ما در حوزه هيچ توجيهي حتي در مسائل آموزشي نداريم. در نظام گذشته اول با قرآن و حديث آشنا مي‌شدند يعني در يک فضاي معنوي و الهي واقع مي‌شدند و از آبشخور حديث استفاده مي‌بردند و همه معارف را از قرآن و حديث و از طريق استادي که اينها در جانش نشسته است ياد مي‌گرفتند و گام به گام به سمت هدف پيش مي‌رفتند هم منبع سالم بود و هم استادي که حق علم را ادا کند. اما الان همه به کنار رفته و قرآن و حديث در حاشيه قرار گرفته است و آغاز راه طلبگي و توجيهي که بايد طلبه بشود محدود به نحوه ثبت‌‌نام و انتخاب درس و گرفتن شهريه و مسکن مي‌باشد کليه خدمات مادي توجيه مي‌شود ولي براي چه بايد درس بخواني و براي چه به حوزه آمدي اصلاً توجيه نمي‌شود. حتي اگر هدف غلط باشد قابل اصلاح است ولي اصلاً چنين نگاهي وجود ندارد.

«اول العلم معرفه الجبار و آخره تفویض الامر الیه» این یک نظریه و مفهوم مهم است که باید براساس آن یک سیستم آموزشی و پژوهشی طراحی شود، اگر طراحی شود آن وقت نوع تعامل کتاب و استاد و طلبه و موسسه آموزشی بسیار متفاوت خواهد شد.

آسيب از اول ورود شروع مي‌شود. برنامه‌هاي آموزشي هم به مرور زمان حالت وصله پينه پيدا کرده است برنامه را شروع کردند ديدند اشکال دارد يک وصله زدند اشکال بعدي وصله بعدي و همينطور در برابر آسيب‌هاي بعدي راه‌حل‌ها مقطعي است. امروز بايد براساس مباني و روش‌هاي تربيت يک انسان متخلق به کل دين به حوزه و نظام آن توجه شود آن وقت جايگاه استاد و کتاب و نوع علم‌هايي که بايد فرا بگيرد و در چه مرحله‌اي و چگونه آموزش داده شود و ارتباط آنها مشخص مي‌شود. آن وقت مشخص مي‌شود هر کتابي چه ميزان از جهت علمي و تربيتي اهميت دارد. آيا اين کتاب مي‌تواند دقت، امانت، صداقت و اخلاص را به طور غير مستقيم آموزش دهد، چه مثالهايي در کتاب آمده، چه روشي مؤلف به کار گرفته است و چه مباحثي را در لابلاي کلمات منتقل مي‌کند، يعني يک نگاه فراتر از نگاه ظاهري. ما در نگاه جامعي که داريم بايد به ريشه‌هاي تاريخي خودمان وصل شويم. ما بايد براساس نگاه تربيتي قرآن، آموزش و پژوهش مطلوب را ترسيم کنيم و الا آموزش و پژوهش آسيب‌زا مي‌شود. من يک مثال بزنم تا مشخص بشود چگونه علم‌زده شديم و با ورود علوم آن رسالتي که اين علوم بخاطر آن وارد شده‌اند فراموش شد. قبلاً زبان آموزش، عربي بوده است در چنين فضاي عربي که از زمان پيامبر تا زمان شيخ طوسي در بغداد بوده است صرف و نحو خوانده مي‌شده است. اما در حال حاضر زبان آموزش فارسي شده است و کتابهاي آن دوره و صرف و نحو را در يک فضاي فارسي مي‌خوانيم، پس اين فارغ‌التحصيل ما فارسي زباني است که فقط قواعد بلد است چون صرف و نحو از آن بستر طبيعي خودش خارج شده و در يک فضاي نامناسب قرار گرفته است. مثل همين در مورد علوم ديگر هم اتفاق افتاده است. اما در آن فضا جواب داده است در اين فضا جواب نمي‌دهد. حال در يک نمونه بزرگ‌تر ما اگر حديث و قرآن آموزش مي‌داديم در چه بستري و فضايي بوده و الان چطور شده که طلبه ما وقتي در مراحل پاياني عمرش قرار مي‌گيرد با کتاب و سنت تعامل برقرار مي‌کند. يعني ابزار آموزش را نداشت و در طول 20 سال ما ابزار به او داديم منهاي آن فضايي که در بستر کتاب و سنّت رشد مي‌کرد در حاليکه گذشتگان ما اگر صرف و نحو مي‌خواندند در يک فضايي مي‌خواندند که کل زنديشان کتاب و سنت بوده است. زبان عربي داشتند و شرط ورودشان دانستن مقدار زيادي از قرآن و حديث و سنّت بود. الان در خارج حوزه‌هايي هست که شرط ورودشان حفظ حداقل ده هزار حديث است و به خاطر اين چنين شروطي است که شخص با ورود به حوزه آماده حرکت اجتهادي مي‌شود. ما کاري نمي‌کنيم که طلبه در حين آموزش بدون شرط و جايزه و با علاقه خودش دنبال حفظ قرآن برود، حفظي که با قرآن و حديث آشنا شود به نحوي که لطايف کلام معصوم را با تمام وجودش لمس کند و با قرآن و حديث زندگي کند. الان سي و پنج سال از سن او گذشته و تمام ملکات و خصلت‌هاي اخلاقي او شکل گرفته تازه مي‌خواهد بر سفره کتاب و سنّت بنشيند و اين مصادره به مطلوب است، ما او را آورديم که تربيت کنيم تربيت او در اختيار ديگران يا در اختيار تصادف‌ها قرار گرفت ـ اگر پيش عالمي مي‌رود اتفاقي چيزي مي‌آموزد اگر تبليغ مي‌رود اتفاقي چيزي مي‌آموزد ـ و با هيچ نمونه کامل يا متکاملي ارتباط طبيعي و منطقي ندارد مگر اتفاقي. بعد از سي و پنج سال که شخصيت او شکل گرفت اگر ناخواسته مثلاً بر صفت بخل يا حرص رشد کرده باشد و حال وارد حوزه تفسير بشود با نگاهي برخواسته از نگاه ناسالم چه برداشتي خواهد داشت. برداشتها آلوده و آسيب‌زاست. اگر ملاک و معيار علمي هم به او داده باشيم از يک معجون نامتناسب و نامتعادل در وجود چه برآيندي حاصل خواهد شد.

سوره علق یک نظام آموزشی جامع و فراگیر است و این سوره را می توان سوره علم نامید، کلیت برنامه های آموزشی و آسیب هایش در این سوره آمده است.

رهنامه: شما فرموديد ما يک نظام مطلوبي در بستر کتاب و سنت داريم ولي در حال حاضر مؤلفه‌ها در يک جاي نامطلوب قرار گرفتند و حوزه علم زده شده و علم مطلوبيت ذاتي پيدا کرده بدون اينکه تربيت اتفاق افتاده باشد. ما اگر بخواهيم مثلاً استاد را در يک نظام مطلوب و نظام علم‌زده مقايسه کنيم چه شاخص‌هايي داريم.

استاد: استادي که الان انتخاب مي‌کنيد استادي است که توانمند باشد اين کتاب را خوب درس بدهد. ضماير را خوب ارجاع دهد. اما اين فقه براي چيست؟ چگونه کسي مي‌تواند با اين کتاب به رسالت اين کتاب دست پيدا کند. الان براي هيچ استادي مطرح نيست چه چيزي را بايد در وجود تو و چگونه و کي نهادينه کند و به چه مقدار و چگونه شاگرد بايد با اين کتاب تعامل پيدا کند. چون ما فقط نگاه اسم مصدري به فرآورده علمي داريم. توجه نمي‌کنيم که يک تحول معنوي همزمان با فرآيند علمي بايد صورت گيرد که اگر اين نگاه حاکم شد بايد يک پلان براي آموزش و پژوهش در بستر تربيت قرار بدهيد، نوع علومي که در اينجا بايد خدمت کنند گزينش کنيد، چه علمي در مرحله اول يا مرحله دوم قرار مي‌گيرد بعد چه چيز اصل مي‌شود چه چيز فرع. الان صرف و نحو اصل است. امادر گذشته آشنايي و انس با قرآن و سنت اصل بود و در پرتو آنها صرف و نحو مي‌خوانديم يعني شما کاملاً نسبت‌ها را عوض کردي. متن کتاب درسي شما مي‌شود سوره قرآن. در اين سوره‌ها آياتي را انتخاب مي‌کني که بتواني صرف و ادبيات را ياد بدهي. اين شبهه هم پيش نيايد که چون اين شخص متخصص نيست ممکن است منحرف شود پس حتماً نبايد بخواند بدليل اينکه الان هم قرآن و حديث درسي جنبي است و در تابستان امتحان مي‌دهند. با اين نگاه کتاب و سنت به حاشيه مي‌رود و صرف و نحو رسالت اصلي مي‌شود و چون طلبه مي‌خواهد تبليغ برود و براي‌مردم قرآن و حديث بخواند يک امتحان جنبي از قرآن و حديث در تابستان از او مي‌گيرند در صورتي که بايد با قرآن انس بگيرد و زندگي کند و بداند هر کجاي قرآن چه مطالبي را گفته است. مي‌توان يک مجموعه حديثي منتخب که اصول تعليم و تربيت، اصول اعتقادي و اخلاقي و آموزش دين و تبليغ در آن باشد را درس داد و در ضمن آن اصول فقه ومنطق را هم خواند و بجاي الف و ب و جيم در منطق، مفاهيم کاربردي در زندگي روزمره و علمي آن را آموزش داد.

کسی با سیر حوزه پیش برود قرآن و سنت را خوب نمی فهمد و به کمال هم نمی رسد و با خواندن سیر آموزشی و کتاب های حوزه آن هدف حاصل نمی شود.

شما بياييد اصل را آموزش مفاهيم قرار بدهيد و در پرتو آموزش مفاهيم قاعده بياموزيد مثل« النحو الواضح». در بستر خوب تربيتي، تفکر و پژوهش صورت مي‌گيرد و آموزش هم هست البته استاد هم بايد معتقد به اين سبک آموزش باشد چون ترديد استاد در رفتار استاد تأثير مي‌گذارد و سريعاً به طلاب منتقل مي‌شود. پس در نظام تربيتي، ما بايد اول اهداف تربيتي را بچينيم و بدانيم براي رسيدن به اين اهداف تربيتي از طريق آموزش و پژوهش چه قوانيني را بايد رعايت کنيم و چگونه مرحله‌بندي و طبقه‌بندي کنيم تا به آن قدرت استنباط و اجتهاد برسيم بدون اينکه به بقيه ابعاد وجودي او لطمه بزنيم و پا به پاي تربيت معنوي و اخلاقي، تربيت علمي هم شکل بگيرد که بتواند تربيت علمي در خدمت رشد معنوي قرار بگيرد. در مجله«الفکر الاسلامي» شماره 6 يک طرح پيشنهاد داديم که آغاز با قرآن و حديث باشد و با محوريت قرآن و حديث و در بستر آنها علوم آموزش داده شود و روش آموزش هم نزديک به پژوهش باشد و بايد استاد و متن هر دو در خدمت پژوهش باشند بگونه‌اي که خلاقيت و ابتکار و ابداع را در طلبه به وجود آورند. اين، هم طراحي مفصل مي‌خواهد، هم آموزش به اساتيد مي‌خواهد. ما بايد آموزش کلان به اساتيد بدهيم و فضا را براي آنها مهيا کنيم و کتابهاي تکنيک آموزشي را در اختيار آنها قرار دهيم ولي استاد هم بايد همزمان شروع کند به تجربه و آزمون و خطا به طور عملي و پياده کردن آن قواعد برتر آموزشي و استفاده از راههايي که خود شاگردان از ابتدا تا انتهاي مسير حرکت کنند. در اين نظام متن و استاد محور نيستند بلکه طلبه و نياز او محور است.

رهنامه: پس در نظام آموزشي مطلوب طلبه محور است و کلاس با سؤال و طرح بحث آغاز مي‌شود و با پژوهش شاگرد ادامه مي‌يابد و کلاس نياز محور است و هم‌چنين شيوه تدريس استاد اقدام‌پژوهي و استخراج روشهاست.

استاد: مثلاً استاد از ابتدا از اينکه اين چه درسي است و چه مي‌خواهد بگويد و چه ضرورتي دارد و براي چه هدفي است سؤال کند و در پاسخ همه درگير شوند و با مذاکره و مباحثه به جواب ها برسند. در اين حالت فضا در اين حالت حساس و فعال و صميمي مي‌شود و همه به کار مي‌افتند و چون به جواب مي‌رسند اعتماد به نفس مي‌يابند و احساس قدرت‌مندي مي‌کنند، مي‌فهمند که جواب‌ها را دارند منتها چون اطلاعات منسجم نيست سريع و راحت جواب نمي‌دهند.

رهنامه: اين مواردي که فرموديد بيشتر علمي پژوهشي است پس بحث تربيت که محور بود چه مي‌شود.

استاد: هدف را براي استاد و متعلم تعريف مي‌کنيم وآن را از ضمير ناخودآگاه بيرون مي‌آوريم و نگاه‌هاي غلط را تصحيح و تعديل مي‌کنيم. در سالي که مدير مدرسه بودم ، مسؤول پذيرش هم قرار گرفتم حدود دو ماه نگذاشتم طلبه‌ها درسي بخوانند بلکه اهداف درس خواندن در حوزه، روش درس خواندن در حوزه و اگر استاد شدي چه کار بايد بکني، چه کار کنيم فرصت‌ها نسوزد، پايه‌هاي اعتقادي و بينشي را به آنها داديم. بعد از 4 سال که به آن مدرسه مراجعه کردم آن گروه يگانه گروهي بودند که در نبودن استاد و وجود فضاي نامناسب آموزشي ضربه نخوردند. چون هدف داشتند و روش‌ها دستشان بود. بايد گام به گام طلبه را حرکت داد.

بین آنچه اکنون از منابع و سیستم آموزشی در اختیار ماست با منابع و سیستم آموزشی صدر اسلام که آغاز تاسیس حوزه های علمیه است تفاوت است.

اگر استاد طلبه را راه بيندازد طلبه راه خودش را ادامه خواهد داد. مديريت حوزه بايد اين گام‌ها را مديريت کند نه مثل الان که حضور و غياب و شهريه را مديريت مي‌کند، بايد درون را مديريت کند ولي الان ظاهر را مديريت مي‌کند و در نتيجه نمره و مدرک اصل مي‌شود و حوزه از اصلش خارج مي‌شود. دلسوزي و انگيزه‌دهي، صميميت و ارتباط نزديک و … از طرف استاد بايد اعمال شود لذا استاد خوب همه چيز است. استادي که اهل تربيت باشد، خلّاق باشد و مسلّط بر آن علم باشد طلبه را جلو مي‌برد.

بعد از ترسيم اهداف بايد روي استاد سرمايه‌گذاري کنيم و اين استاد است که همه سيستم را زير و رو مي‌کند و انگيزه‌ها و استعدادها را منسجم و جهت‌دار مي‌کند و از طلبه دستگيري مي‌کند.

این علم گرایی را اسلام در بستر تربیت انسان مطرح کرد ولی علمی که منهای رسالتش باشد را قرآن مذمت کرده است.

رهنامه: در نبود استاد در حال حاضر طلبه‌ها چه برنامه‌اي داشته باشند؟

استاد: در حال حاضر اگر رسالت براي طلبه روشن شود و بداند که در بستر کتاب و سنت بايد رشد کند و يک برنامه تفسيري مستمر روزانه با روش خاصي که روش ‌تربيت خود با قرآن است داشته باشد اين مي‌تواند يک مرهم خيلي خوب و يک بازنگري مناسب در برنامه‌هاي ما باشد و خيلي از مشکلات را حل کند. خصوصاً اگر به ترتيب نزول سوره‌ها باشد و طلبه در حال و هواي تحوّل امّت اسلامي قرار بگيرد مي‌تواند کار را تا حدّ زيادي پيش ببرد. مطالعه روزانه کتاب « فصول مهمه » شيخ حرّ عاملي که حديث منتخب است و يک دوره « کافي » تأثير فراواني مي‌گذارد و کليه آموخته‌هاي دوران آموزشي او مورد بهره‌برداري قرار مي‌گيرد. اين براي حل معضل فعلي يک برنامه اورژانسي است.

پاسخ دهید: