شما اینجا هستید: رهنامه پژوهش » آرشیو مجلات / ش 3+4 » نقش استاد در نظام پژوهش گرا در گفتگو با امیر حاجی ابراهیم

 

رهنامه: موضوع اين شماره نقش استاد در تربيت علمي مي‌باشد و با توجه به اينکه از ديدگاه بعضي آقايان مهمترين عنصر نظام آموزش پژوهش‌گرا استاد است، سؤال اين است که استاد چه نقشي در اين مسير دارد؟

استاد: بسم‌الله الرحمن الرحيم. هر تعليم و آموزشي نهايتاً يک سويه و جهت‌گيري تربيتي دارد و تنها يک سري آموخته نيست.

در علوم امروز هم همينطور است. فرض کنيد که يک مهندس مکانيک که دروسي مانند استاتيک، ديناميک، مقاومت مصالح مي‌خواند اولاً در کنار اين آموزش‌هاي نظري، يک سري آموزش‌هاي عملي مثل کارگاه جوشکاري و يا ريخته‌گري مي‌گذراند. ثانياً در حقيقت ذهن او آماده براي پياده‌سازي عملي اين مباحث تئوريک مي‌شود. پس اين تعليم هم، يک سويه تربيتي دارد.

رهنامه: چه تربيتي در اين شخص صورت مي‌پذيرد؟ آيا منظور عناصري مانند پشتکار يا آزادانديشي علمي است؟

استاد: تربيت در اينجا يعني اينکه شخص بتواند کاري را به سهولت انجام دهد و لذا بار ارزشي ندارد. آنچه شما مي‌فرماييد تربيت خاص و ديني است. منظور در اينجا پرورش دادن شخص در دوره آموزشي است به شکلي که توانايي به عهده گرفتن کار و مسئوليتي را دارا گردد که چون يک مسئوليت جزئي در ارتباط با يک کار تخصصي است به نوعي ساخته شدن ذهن و ضمير و باروري قابليت‌هاي فرد است. بنابراين در آنجا هم علم وهم تعليم و تعلم در خدمت پرورش يک شخص با ويژگي‌هاي خاص براي اهداف تخصصي معيني مي‌باشد.

نقش استاد چند مؤلفه دارد، افزایش آگاهی و تسریع در فهم مسأله. تعلیم شیوه تفکر و روش برخورد با مسأله و آموزش شیوه های مورد قبول حل مسأله.

در مسائل طلبگي هم يک جنبه، آموزه‌هاي نظري است که طلبه بايد کسب کند. آگاهي‌هايي نسبت به دين، معارف، اخلاقيات، فقه و مانند اينها و تربيت در اينجا بيشتر ناظر به پرورش ذهني است تا استاد بتواند داده‌هايي به طلبه منتقل کند و سعي کند که ذهن او را با طرح مسأله، حل مسأله و پرسش‌ها و پاسخ‌ها به نحوي پرورش دهد که قدرت تفکر طلبه را بالا ببرد. در اينجا نقش استاد چند مؤلفه دارد، يکي افزايش آگاهي و تسريع در فهم مسأله ، در اين مرحله استاد بايد برخي نکات را که حاصل تجربه و علم اوست، به طلبه بياموزد. جنبه مهم‌تر که حيثيت تربيتي دارد اين است که استاد تعليم شيوه تفکر و روش برخورد با مسأله و آموزش شيوه‌هاي مورد قبول حل مسأله را بر عهده بگيرد.

گاهي قواعد را مثلاً در درس ادبيات مي‌دانيم اما در پياده‌سازي آن‌ها دچار مشکل مي‌شويم. استاد هم بايد قواعد را بياموزد و علاوه بر آن بايد تطبيق‌هايي را انجام دهد تا توانايي طلبه را به لحاظ به کارگيري قواعد افزايش دهد. هر چند يک سطح بالاترکه البته ما زياد به آن نمي‌پردازيم پرداختن به اصول نحو است که قواعد علم نحو از آن‌ها بدست آمده است. البته صرف و نحو در علوم حوزوي به مثابه يک ابزار است، نه يک علم بالاصالة، ولي در علوم ديگر مانند فقه نقش استاد هم در انتقال اطلاعات و داده‌هاست و مرحله ديگر انطباق قواعد با مصاديق است اما آنچه در اين دروس نقش پررنگ‌تري دارد اين است که استاد روش و چگونگي فهم اين مطالب توسط خويش را منتقل کند. يعني در اينجا استاد بايد روش را درس بدهد. منسوب به افلاطون است که شما براي کمک به کسي مي‌تواني به او ماهي بدهي يا اينکه به او ماهيگيري ياد بدهي که او بتواند مستقل باشد. تفاوت تعليم با تربيت علمي در همين است که در تربيت، استاد در جهت‌گيري و شکل‌پذيري ذهن طلبه نقش‌آفريني مي‌کند.

درس خارج نيز در واقع همين است که پس از فرا گرفتن مباحث اصولي و فقهي در دوره سطح به اين مسأله مي‌پردازيم که يک فقيه چرا و چگونه به اين نتايج فقهي و اصولي رسيده است. سراغ کدام روايات مي‌رود؟ روايات را چگونه مي‌فهمد؟ تعارضات را چگونه حل مي‌کند؟ در واقع روش پياده کردن اصول در فقه، و تطبيق دادن آنهاست.

مثلاً در تدريس شرح لمعه مي‌توان اين نکته را منتقل کرد که مدرس بگويد خودش براي فهم متن شرح لمعه و رفع سؤالات و اشکالاتي که برايش پيش مي‌آمده چه مي‌کرده است و مثلاً به چه شروحي مراجعه مي‌کرده و تفاوت آن‌ها با هم چه بوده است.

در تربيت علمي هدف اين است که قابليت‌هاي متربّي پرورش يابد که اين قابليت‌ها يک مقدار جنبه محفوظات دارد و يک مقدار جنبه تفکّر است که در جنبه تفکّر، آموزش روش‌ها بسيار اهميت دارد.

نکته ديگر آن که استاد مي‌تواند آن‌چه را به عنوان روش تعليم داده است در مقام عمل و تطبيق مورد سنجش قرار دهد. البته متناسب با هر سطح و مرتبه‌اي که تدريس صورت مي‌گيرد مؤلفه‌ها و عناصري که استاد بايد در نظر داشته باشد، متفاوت است.

رهنامه: آيا اين نقش‌ها، منحصر به استاد است يا اينکه با روش‌هاي ديگري همانند شرح و نوار و تلخيص قابل انتقال است؟ سؤال ديگر اينکه با سپردن اين نقش‌ها به استاد، ديگر نمي‌توان در حد آموزش و کلاس اکتفا کرد، زيرا با نظام آموزشي کنوني سازگار نيست و هم زمان کلاس‌ها محدود است. پس چه طرحي مي‌توان ارائه کرد؟ نکته ديگر اينکه علاوه بر انتقال روش‌ها، صفاتي همچون پشتکار علمي، آزادانديشي و … را استاد چگونه مي‌تواند منتقل کند؟

استاد: مواردي که استاد به شاگرد منتقل مي‌کند يک قسمت تعليمي است. يک بخش تربيت برخاسته از اين تعليم است. قسمت ديگر اخلاقيات استاد است. لزومي ندارد که تمام نظام آموزشي ما زير و رو شود بلکه مي‌توان با اعمال يک سري مؤلفه‌ها در همين نظام آموزشي موجود، تا حدي آن را بهينه کنيم.

در تربیت علمی هدف این است که قابلیت های متربی پرورش یابد. این قابلیت ها یک مقدار جنبه محفوظات دارد و یک مقدار جنبه تفکر است که در جنبه تفکر، آموزش روش ها بسیار اهمیت دارد.

بايد يک آموزش حين خدمت براي اساتيد در نظر گرفته شود و براي تدريس دروس مختلف، روش‌هاي متفاوت تدريس آموزش داده شود مثلاً اينکه در هر درسي تعدادي سؤال درباره درس به طلبه‌ها داده شود که طلبه وادار به رجوع به شروح و حاشيه‌ها شود و بخشي از نمره نيز اختصاص به اين کار پيدا کند. با اين کار حتي مرحلة انتقال اطّلاعات و داده‌ها نيز مي‌تواند فعال‌تر و بهينه‌تر دنبال شود. طبيعي است که اين کار زحمت بيشتري براي استاد دارد. مي‌توان به جاي مثلاً يک ساعت درس براي استاد يک ساعت و نيم در نظر گرفت و درمقابل، انتظار مطالعه و رسيدگي بيشتر نسبت به کار طلبه‌ها از او داشته باشيم و در مقابل هزينه بيشتري به او پرداخت شود.

در دانشگاه معمولاً بار تدريس يک استاديار در رشته‌هاي فني حدود ده ساعت و در رشته‌هاي غير فني حدود چهارده ساعت است. چرا؟ چون در رشته‌هاي غير فني استاد بايد گفتگو و پرسش و پاسخ با دانشجو داشته باشد و در ازاي هر يک ساعت موظف است نيم ساعت ديگر حضور داشته باشد، در حوزه هم نسبت به دروس و يا حتي اساتيد بايد همين کار را کرد.

به عنوان نمونه يک زماني در حوزه کتاب حاشيه ملاعبدالله به عنوان درس منطق ارائه مي‌شد، استادي بود که اين کتاب را در هفتاد جلسه درس مي‌گفت و استاد ديگري بود که صد و بيست و پنج جلسه اين کتاب را درس مي‌گفت. زيرا خود آن‌ها اهل تحقيق بودند و در بعضي از مباحث شرح و بسط مي‌دادند و طلبه‌ها نيز با توجه به نياز و علاقه‌شان استاد مورد نظر خويش را انتخاب مي‌کردند.

پس همه اساتيد يک دست و هم سطح نيستند و هم اکنون نيز برخي اساتيد با ابتکارات و پشتکار خويش سعي در تربيت محقق دارند.

پس ما بايد به دنبال راههايي باشيم که با کمترين تغييرات در نظام آموزشي که رويه متعارف به هم نخورد، سطح آموزش را افزايش داده و بحث پژوهش را مطرح کنيم.

باید یک آموزش حین خدمت برای اساتید در نظر گرفته شود و برای تدریس دروس مختلف، روش های متفاوت تدریس آموزش داده شود.

ما بايد براي اساتيدمان يک آموزش‌هاي قبل از خدمت و يک آموزش‌هاي حين خدمت داشته باشيم. مثلاً براي کاروان‌هاي حج از ميان طلبه‌ها تعدادي را با امتحان پذيرش مي‌کنند و سپس آن‌ها را به آموزش بدو خدمت مي‌فرستند. حتي براي کساني که قبلاً هم بوده‌اند، آموزش‌هاي حين خدمت برگزار مي‌کنند.

بايد همين کار در مورد اساتيد دروس مقدمات و سطح انجام پذيرد که يک استاد با تجربه و قوي، نکات پژوهشي و شيوه‌هاي انتقال را به آنها آموزش دهد.

رهنامه: در مورد اين سؤال که نقش‌ها منحصر در استاد است يا خير؟

استاد: بايد سيستم آموزشي را ديد و استاد را به عنوان يکي از اجزاي اين سيستم ملاحظه کرد و مجموعه بايد هم‌سويي با استاد داشته باشد. منکر نقش استاد نيستيم لکن گاهي اوقات اين مجموعه است که استاد را در مسير پژوهشي حرکت مي‌دهد. مثلاً يک مجموعه‌اي در تهران طرح جديدي براي آموزش دروس حوزوي در نظر گرفته است که مدت زمان آموزش را کاهش دهد و در ضمن کيفيت آن را بالا ببرد که مثلاً ابتدا از آموزش مفردات قرآن آغاز مي‌کنند که البته اين طرح را خدمت مقام معظم رهبري بردند و ايشان هم تأييد کردند. در اين مجموعه، نقش تعيين کننده استاد است.

يک نکته ديگر که در آموزش پژوهش محور بايد در نظر گرفت نقش جمعي اساتيد و انتقال تجربه‌هاي آنها به يکديگر است. در دانشگاه، شوراي گروه و شوراي دانشکده داريم ولي در مدارس به صورت يک کار سيستماتيک چنين چيزي وجود ندارد و خوب است که جلسه هم‌انديشي و تعاطي افکار و نظرات براي اساتيد برگزار شود.

رهنامه: اگر بخواهيم در مورد نقش و کارآيي اساتيد يک مقايسه‌اي بين گذشته و حال کنيم آيا در گذشته بين اساتيد و طلاب ارتباط بيشتر و متفاوتي بوده است؟ و آيا اساتيد در گذشته محور بوده‌اند؟

استاد: البته در اين پديده‌هاي اجتماعي نمي‌توان فقط يک عامل را تلقي کرد. يکي از عوامل بنظر بنده اين است که در جهان متجدد انسان‌ها کم تحمل‌تر شده‌اند و هر چه وسائل رفاهي بالاتر رفته است، طاقت و ظرفيت تحمل سختي‌ها در انسان‌ها کمتر شده است و شايد تحت تأثير سرعت در جهان تجدد قرار گرفته‌ايم و خيلي سريعتر مي‌خواهيم به مقصد برسيم و يک نگاه کميت‌گرا غالب شده است که اين نگاه، نگاهي غلط است واين عوامل موجب کمي ارتباط شده است.

طلبه ای که متأهل است چه لمعه بخواند چه رسائل و چه درس خارج، مخارجش تغییر نمی کند. پس با چه منطقی به این ها شهریه های متفاوتی داده می شود.

عامل ديگر هم حاشيه‌هايي است که در خود حوزه موجود است. مثلاً يک بحث، مسائل مالي است. وقتي طلبه مي‌داند که اگر از پايه چهار به پايه شش بيايد شهريه‌اش افزوده مي‌شود، دنبال اين است که هر چه زودتر ارتقاء پايه بيابد تا مشکلات مالي‌اش را حل کند. طلبه‌اي که متأهل است چه لمعه بخواند چه رسائل و چه درس خارج، مخارجش تغيير نمي‌کند. پس با چه منطقي به اين‌ها شهريه‌هاي متفاوتي داده مي‌شود. اگر ما بخواهيم يک فکر اساسي در حوزه‌ها کنيم بايد نسبت به مسائل معيشتي طلاب، هم به صورت عام و هم موارد جزئي حساس باشيم. طلبه پايه بالاتر شهريه بيشتري مي‌گيرد درصورتي که کسي که پايه بالاتري دارد امکانات جذب درآمدش بيشتر است و مي‌تواند کار تحقيقي انجام دهد، مي‌تواند منبر برود و … ولي طلبه پايه پايين تر اين گونه نيست.

رهنامه: منظورتان مشکلات معيشتي طلاب است يا اساتيد؟

استاد: اين مسأله که اشاره شد مربوط به طلاب است. اينکه چون اساتيد ما مشکل مالي دارند جذب مراکز ديگر مي‌شوند مشکل ديگري است. حتي استاد مي‌تواند براي تدريس به دانشگاه برود هر چند مي‌گويند که در دانشگاه خيلي ناعادلانه به استاد مدعو حقوق مي‌دهند ـ حدود يک پنجم تا يک ششم اساتيد رسمي ـ اما در مقايسه با يک استاد سطح حوزه به مراتب حقوق بيشتري دريافت مي‌کنند.

علاوه بر اين، مسأله تکنولوژي جديد و استفاده از نرم‌افزارها و کتاب‌هاي ديجيتال و فايل‌هاي صوتي مطرح است و ما بايد با ارتقاء شيوه‌ها از اين وسايل براي تسريع روند آموزش بهره ببريم.

رهنامه: آيا اين نسبت به بحث تربيتي مضر نيست؟

استاد: بسته به روش است. اگر روش پژوهش محور باشد، استاد مقداري از کار را به خود طلبه مي‌سپارد. اگر بتوانيم طوري طلبه پرورشي کنيم که در يک مدت محدود روش استاد و مواد اوليه را به او منتقل کنيم و اجازه دهيم بقيه مسير را خودش طي کند و تنها براي رفع اشکال مراجعه کند بهتر است. بعضي بزرگان ما همينطور بوده‌اند و قرار نيست که ما تمام کتاب‌ها را سطر به سطر در کلاس بخوانيم.

يکي از دلايل کم شدن ارتباط استاد و طلبه کتاب‌هايي است که به صورت سؤال و جواب است و به درد گذراندن امتحانات مي‌خورد و زمينه برخورد با اين روش‌ها در اختيار سيستم آموزشي است. مثلاً با پررنگ‌تر کردن امتحان شفاهي در دوره مقدمات و سطح مي‌توان اين کار را انجام داد. پس يک مشکلِ کار، شيوه ارزيابي است. بايد بگونه‌اي باشد که افراد فهميده بالا بيايند. متأسفانه در زمينه ارزيابي کاري که فهم را بالا ببرد نکرده‌ايم.

يکي از مشکلات اين است که خيلي از دروسي که نقش مؤثر دارند، مانند رجال و تفسير و….، به صورت درس جنبي جا افتاده است و اعتنا به آن‌ها نيز جنبي است و کمتر به آن‌ها اهميت داده مي‌شود. چرا درسي مثل تفسير بايد درس جنبي باشد. يک مشکل بحث روحيه دادن به طلبه‌هاست بايد روند طوري طراحي شود که اساتيد به طلاب روحيه بدهند وراه را مشخص کنند مثلاً يک برنامه‌ريزي بايد براي طلاب با استعدادتر و قوي‌تر داشته باشيم، تا وقت‌هاي اضافي آنها تلف نشود.

يکي از معضلات حوزه مخصوصاً در قم اين است که اساتيد از لحاظ معيشتي در تنگنا هستند و مجبور هستند بار مالي خود را از منبعي ديگر، مثلاً تدريس در دانشگاه يا مؤسسات و مراکز ديگر تأمين کنند.

یک نکته دیگر که در آموزش پژوهش محور باید در نظر گرفت نقش جمعی اساتید و انتقال تجربه های آنها به یکدیگر است. در دانشگاه، شورای گروه و شورای دانشکده داریم ولی در مدارس به صورت یک کار سیستماتیک چنین چیزی وجود ندارد و خوب است که جلسه هم اندیشی و تعاطی افکار و نظرات برای اساتید برگزار شود.

طبيعي است که اين استاد وقت خود را به دو بخش تقسيم مي‌کند و توجه اصلي خود را به آن بخشي معطوف مي‌کند که تأمين کننده مشکلات مالي اوست. ما نتوانستيم اين مشکل را حل کنيم. شخصي که دائماً دغدغه ارتزاق و معيشت دارد نمي‌تواند پژوهشگر شود. يعني علاوه بر تعهد به مسائل ديني و تربيتي، امکانات نيز بايد فراهم باشد. اين مشکلاتي است که به ذهن بنده مي‌آيد. اگر بخواهيم دقيق‌تر به مسأله بپردازيم ايرادات بيشتري قابل طرح است. مثلاً متون درسي ما داراي مشکل است.

اساساً برنامه‌ريزي با اين طول و تفصيل که ما داريم  درحاليکه محصول آن نيز محصول بهينه‌اي نيست‌ داراي مشکل است. همچنين ورودي‌هاي ما داراي مبناي خاصي نيستند و تفاوتي بين ورودي سيکل و ديپلم و ليسانس قائل نيستيم. روش کنوني ما روش تنبيهي و حذفي است مثلاً مي‌گوييم بايد اين کارها را انجام دهيد والا حذف مي‌شويد و نگاه تشويقي نداريم که مزايايي قايل باشيم براي اساتيد و طلبه‌هايي که فعاليت‌هاي بيشتري دارند.

رهنامه: آيا روش تشويق نگاه کميت‌گرا را افزايش نمي‌دهد؟ چون به خاطر مزايا به حوزه مي‌آيند. آيا نبايد ما بيشتر روي بحث اخلاص تأکيد کنيم و در کنار آن نمي‌گويم که بحث مزايا مطرح نباشد؟

استاد: بحث تعهد اخلاقي و شخصي يک چيز است و بحث اينکه سيستم براي ارتقاي کيفيت خود بايد چه تمهيداتي بينديشد چيز ديگري است. مثلاً در يکي از دانشگاه ها که رتبه علمي پاييني کسب کرده بود معيار اين رتبه‌بندي را تعداد مقالات علمي قرار دادند و جوايز و مبالغ بالايي براي کساني که کار تحقيقي و پژوهشي انجام مي‌دادند در نظر گرفتند که خود اين مطلب موجب افزايش سطح آن دانشگاه شد.

رهنامه: تزريق تعهد و سيستم اخلاقي هم به عهده مجموعه حوزه است.

استاد: قبول دارم. بله، برخي اساتيد هستند که بدون هيچ‌گونه چشم‌داشت مالي کار تحقيقي و پژوهشي انجام مي‌دهند. اما گاهي وظايف شرعي فرد در تأمين زندگي و گذران معيشت، او را وادار به مشغول شدن در کارهاي غير حوزوي ولي با درآمد بالاتر مي‌کند. بنابراين اين‌ها به نظر من منافاتي ندارد و البته اين طرح‌هاي تغييراتي را مي‌توان به تدريج و به صورت نمونه در چند مدرسه به اجرا در آورد و بازخورد آن را مورد بررسي قرار داد.

استاد حوزه می تواند برای تدریس به دانشگاه برود هر چند می گویند که در دانشگاه خیلی ناعادلانه به استاد مدعو حقوق می دهند ـ حدود یک پنجم تا یک ششم اساتید رسمی ـ اما در مقایسه با یک استاد سطح حوزه به مراتب حقوق بیشتری دریافت می کنند.

ببينيم که وهابيون که دشمنان ما هستند چگونه مبلّغان خود را تجهيز و تغذيه مي‌کنند براي مبارزه با عقايد شيعي.

رهنامه: بحث اينکه سيستم در گذشته بگونه‌اي بوده است که اختيارات اساتيد نسبت به حالا بيشتر بوده است و بالا رفتن طلبه و اعلام اجتهاد طلبه و شهريه به دست استاد بوده ولي حالا اين‌طور نيست آيا علت ايجاد مشکلات نيست؟ آيا نمي‌توان نمره و ارزيابي طلبه را يا حداقل بخشي از آن را در اختيار اساتيد قرار داد؟ 

استاد: البته من اشاره کردم. ما در بحث ارزيابي دچار مشکل هستيم و کيفيت آموزش ما کيفيت خوبي نيست. ميزان متوسط اطلاعاتي که طلبه‌ها در آموزش‌ها دريافت مي‌کنند، مقدار زياد و بهينه و موفقي نيست. البته اختيارات استاد در مدرسه در سطوحي مؤثر بوده است ولي اگر خواسته شود که شيوه ارزيابي مؤثرتر و کارآمدتر برگزار شود ناگزير اساتيد بايد در اين زمينه فعال‌تر باشند. مثلاً تعداد امتحانات افزايش يابد و استاد سر کلاس از دانش‌آموزان سؤال بپرسد يا اينکه در مواقعي به صورت شفاهي ارزيابي صورت پذيرد.

رهنامه: طلبه‌ها چه معيارها و ملاکهايي براي انتخاب استاد بايد در نظر بگيرند؟

استاد: استاد نمونه با انسان نمونه متفاوت است. استاد نمونه آن است که در جنبه استادي صرفاً مبرز باشد و اگر انتظار ما از استاد نمونه، انسان نمونه باشد، جز اوحدي از حوزويان، چيزي باقي نمي‌ماند. پس ما بايد خصوصيات استاد را در جنبه‌هاي تعليم، پژوهش و تربيت برشمريم.

اولين نکته توانايي علمي استاد است. دوم، قدرت انتقال است. سوم، بحث قدرت تفکر و چهارم قدرت تربيت براي تفکر است. پنجم مسأله اخلاق و روحيات است که يک بُعد آن اخلاق علمي و تخصصي است و بعد ديگر اخلاق انساني است. البته اين رتبه‌بندي به لحاظ ميزان اهميت نيست.

اولین نکته توانایی علمی استاد است. دوم، قدرت انتقال است. سوم، قدرت تفکر و چهارم قدرت تربیت برای تفکر است. پنجم مساله اخلاق و روحیات است که یک بعد آن اخلاق علمی و تخصصی است و بعد دیگر اخلاق انسانی است.

اساتيد خوب به لحاظ توانايي علمي همانطور که مي‌توانند مفيد باشند، مي‌توانند آسيب‌خيز هم باشند و آن اينکه طرح فکري طلبه را به سمت و سوي خاصي جهت‌دهي کنند مثلاً شاگردان اديب ثاني همه به دنبال ادبيات رفته‌اند. چه ادبيات فارسي و چه ادبيات عرب. يا اينکه استادي که مثلاً در فقه قوي است و خوب کار مي‌کند ولي نسبت به فلسفه خوشبين نيست ممکن است شاگردان خود را نسبت به فلسفه بدبين کند و در نتيجه آنها از يک سري از نيازها باز مي‌مانند. پس شخصيت‌سازي استاد بايد مدنظر باشد و اينکه استاد چه شخصيتي را به عنوان طلبه نمونه در ذهنش مجسم مي‌کند. مثلاً يک استادي در حوزه تمام کتاب لمعه را حفظ است و طوري وانمود مي‌کند که ناخودآگاه طلبه‌ها به سمت حفظ کردن کتاب‌ها و متون مايل شوند. بزرگان ما نسبت به اين مسائل توجه داشتند. علامه طباطبايي مي‌فرمود هنگامي که به نجف رفتم متحير بودم که سر کلاس کدام استاد بروم. و اين به دليل آن خصوصياتي است که اساتيد به طلبه‌ها وراي درس و بحث منتقل مي‌کنند هم در زمينه اخلاقيات انساني و هم اخلاقيات علمي.

به نظر من يکي از علل افت اخلاقي در حوزه‌ها علاوه بر جهان مدرن، عدم متخلق بودن خود اساتيد است. خيلي از اوقات رفتار و منش و کنش يک استاد به مثابه درس اخلاق است. «کونوا دعاة الناس بغير السنتکم».

رهنامه: در آخر اگر نکته خاصي داريد بفرماييد.

استاد: به نظر بنده در هر برنامه‌ريزي ابتدا بايد اهداف مشخص شود سپس نيازها براي رسيدن به آن هدف معين شود، سپس پله پله به سمت آن جلو برويم و به لوازم آن تن دهيم.

پاسخ دهید: