شما اینجا هستید: رهنامه پژوهش » آرشیو مجلات / ش 10 » راهی به سوی تفکر
راهی به سوی تفکر | میثم واحدی
525 بازدید

پيشنهادات فضلاي حوزه براي تقويت روحیه تفکرمحوري حوزه

در راستاي پيگيري و آسيب‌شناسي فضاي علمي حوزه نوبت به موضوع تفکرمحوري رسيد. تفکر محوري در واقع مفهومي در ازاي حفظ محوري است و دغدغه پرداختن به آن ناشي از رويکرد و روحيه‌اي است که در حوزه و طلبه ها احساس مي‌شود از جمله اينکه گويا طلبه‌ها قبولي در امتحانات را تنها هدف از مطالعه دروس دانسته، از اين جهت به حفظ مطالب و مراجعه به تلخيص‌ها متوسل مي‌شوند و لاجرم از روحيه دقت و تامل در متون و نگاه نقادانه و موشکافانه به آن‌ها کاسته شده است. در همين زمينه مصاحبه هايي با چند تن از دست‌اندرکاران حوزوي اعم از استاد، طلبه و مسئول ترتيب داديم. پاسخ‌هاي اين بزرگواران به پرسش ما «چه عواملي سبب گرايش طلاب به حفظ‌گرايي مي‌شود و چه راه‌کارهايي براي تقويت روحيه تفکرمحوري مي‌توان ارائه کرد؟» به شرح زير است.

گفت‌و‌گوي رهنامه پژوهش با حجت الاسلام  والمسلمين ارسطا؛ از اعضاء پژوهشگاه حوزه و دانشگاه

رهنامه: چه عواملي حوزه و طلاب را به سمت حفظ‌گرايي کشانده است و در مقابل چه راهکارهايي براي تقويت روحيه تفکرمحوري در حوزه مي‌توان ارائه کرد؟

استاد: مسائل اقتصادي، يکي از عواملي است که سبب مي‌شود حوزه و طلبه‌ها به سمت حفظ‌محوري بروند. يکي از بزرگان حوزه که در حال حاضر در شمار مراجع تقليد هستند، مي‌فرمودند هنگامي که در حوزه نجف درس مي‌خواندند، خيلي وقت‌ها غذايي که داشتند، در حد مقداري نان و ماست بود، ولي براي آن‌ها اين ‌گونه زندگي کردن سخت نبود، به اين دليل که بسياري از مردم نيز در آن زمان شبيه آن‌ها زندگي مي‌کردند. از اين رو، آن وضعيت را مي‌توانستند تحمل کنند.

بنده در آغاز دوره طلبگي، وضعيت مناسبي نداشتم، منتها خيلي‌ها بودند که وضعيت‌شان شبيه من بود، ولي طلبه‌هايي که امروز در جامعه ما زندگي مي‌کنند، اولاً اگر مبالغي را که طلبه‌ها الان به عنوان شهريه از حوزه دريافت مي‌کنند با مبالغي که طلبه‌ها سي ـ چهل سال پيش از حوزه دريافت مي‌کردند، مقايسه کنيم، مي‌بينيم شهريه‌هاي امروز به مراتب از آن زمان، نسبت به مخارجي که در اين زمان وجود دارد، کمتر است.

مسئله دوم به فرهنگ حاکم بر جامعه مربوط است که در بسياري از موارد متأسفانه ديده مي‌شود که فرهنگ تکاثرطلبي و تجمل‌گرايي، حاکم است. از اين رو، طلبه نه تنها نمي‌تواند با دريافت شهريه، زندگي حداقلي قابل تحملي براي خودش داشته باشد، بلکه در بسياري از موارد به راحتي نمي‌تواند تشکيل خانواده بدهد اين نشان‌دهنده دشواري وضعيت اقتصادي حاکم بر زندگي فعلي طلبه‌هاست. اين دشواري اقتصادي سبب مي‌شود طلبه‌ها در کنار درس‌هاي طلبگي، به کار ديگري بپردازند تا معاش خود را تأمين کنند. به اين منظور ناچارند براي اينکه بتوانند در امتحانات حوزوي نمره قابل قبولي بياورند، به حفظيات بپردازند و به کتاب‌ها و جزوه‌ها رو آورند که صرفاً داراي جواب نمونه سؤالات امتحاني است و به حفظ کردن جواب آن سؤالات بسنده، و در امتحانات شرکت مي‌کنند تا نمره‌اي بگيرند. آن‌ها تنها به فکر اين هستند که بقيه وقتي را که از اين راه مي‌توانند به دست آورند يا صرف کار اقتصادي کنند يا به فعاليت ديگري بپردازند که به گونه‌اي براي آن‌ها بتواند درآمدزا باشد.

عامل ديگري که سبب رو آوردن طلبه‌ها به حفظيات مي‌شود، اين است که نظارت استادان بر شاگردان، کم‌ شده است. شايد در گذشته در موارد متعددي، به دليل تعداد کم شاگردان، استادي مي‌توانست نظارت دقيق‌تري نسبت به طلبه‌هايي داشته باشد که در درسش شرکت مي‌کنند و ببيند آيا به صورت جدي درسشان را دنبال مي‌کنند يا نه. وقتي نظارت کاهش مي‌يابد، طبيعي است که آسيب‌هايي نيز پديد خواهد آمد که يکي از آن‌ها، رو آوردن طلبه‌ها به حفظ کردن، براي قبولي در امتحان است.

در اين ميان، عامل سومي که ممکن است اثر داشته باشد، اين است که درس‌هاي حوزوي ديربازده است و بازدهي اين دروس بر خلاف دروس دانشگاهي، به سرعت ظاهر نمي‌شود. در دانشگاه، دانشجو با چهار سال درس خواندن مي‌تواند مدرک ليسانس و با دو سال درس خواندن، مدرک فوق ليسانس بگيرد. همچنين با چند سال ديگر درس خواندن، مي‌تواند مدرک دکترا بگيرد و با اين مدرک‌ها مي‌تواند در مراکزي استخدام شود، ولي در نظام حوزوي، دروس ديربازده است و يکي از مشکلاتي که اين ديربازدهي ايجاد مي‌کند، استخدام نشدن در جاهاي مختلف است.

مشکل دوم اين است که طلبه احساس کند آنچه خوانده است، در زندگي روزمره‌اش و در زندگي حاکم بر مردم جامعه او، اثر چنداني ندارد و چندان براي خودش و جامعه‌اش نمي‌تواند مفيد باشد. به همين دليل، به سراغ مطالعات جنبي و فعاليت‌هاي ديگري مي‌رود که بتواند اين نقصاني را که در درس‌هاي حوزوي احساس مي‌کند، از آن طريق جبران کند. در نتيجه، وقت کافي براي مطالعه و دقت در دروس حوزوي پيدا نمي‌کند و سرانجام براي قبولي در امتحان، به حفظ کردن رو مي‌آورد.

این دشواری اقتصادی سبب می شود طلبه ها در کنار درس های طلبگی، به کار دیگری بپردازند تا معاش خود را تأمین کنند. به این منظور ناچارند برای اینکه بتوانند در امتحانات حوزوی نمره قابل قبولی بیاورند، به حفظیات بپردازند.

عامل چهارم که در اين زمينه مي‌تواند اثرگذار باشد، رواج نيافتن شيوه‌هاي مطلوبي است که در گذشته در حوزه وجود داشت. براي نمونه، يکي از شيوه‌ها، مقيد بودن به مباحثه دروس بود. امروزه پايبندي به مباحثه در ميان طلبه‌ها، کمتر از گذشته است. طلبه‌ها درس مي‌گيرند، ولي اهل مباحثه نيستند، چه برسد به اينکه اهل پيش‌مطالعه و فعاليت‌هاي علمي ديگري باشند که در گذشته در ميان طلبه‌ها به عنوان شيوه‌‌اي رايج حاکم بود. اين روند سبب مي‌شود طلبه به عمق مباحثي که مي‌خواند، نتواند پي ببرد و در نتيجه، حفظ‌محوري گسترش مي‌يابد.

رهنامه: در زمينه راهکارهاي پيشنهادي براي رفع اين معضل، چه مسائلي را مي‌توانيد مطرح کنيد؟

استاد: در نقطه مقابل هر کدام از اين عوامل، راهکاري را مي‌توان در نظر گرفت. من فکر مي‌کنم مهم‌ترين عامل، همان عامل اقتصادي است. طبعاً بايد قوه مجريه به رفع فشارهاي اقتصادي‌ بپردازد که بر برخي اقشار، از جمله طلبه‌ها حاکم است.

مسئله ديگري که به عنوان راه‌حل قابل طرح است، اين است که وزارت ارشاد و سازمان تبليغات و حوزه‌هاي علميه، به عنوان نهادهايي که در مسائل فرهنگي حاکم بر جامعه مي‌توانند اثرگذار باشند، به اصلاح نگاه فرهنگي مردم و روحيه حاکم بر مسائل اقتصادي که در ميان مردم وجود دارد، توجه داشته باشند. اصلاح ارزش‌هاي اقتصادي که براي مردم مطرح است، در اين زمينه مي‌تواند گره‌گشا ‌باشد.

نظارت دقيق استادان و مدارس علميه بر فعاليت‌هاي علمي طلبه‌ها، يکي ديگر از عواملي است که مي‌تواند راهگشا باشد. با نظارت و وادار کردن طلاب به مباحثه و با تنظيم و اصلاح کتاب‌هاي درسي حوزوي، به گونه‌اي که در هر زماني طلبه احساس کند آنچه مي‌خواند، براي حال او و جامعه‌اش مفيد است و قسمتي از مشکلات جامعه را با آنچه خوانده است، مي‌تواند حل کند و در مسير جلوگيري از مفاسدي که عرض شد و حاکم کردن روحيه دقت و تفکر بر حوزه‌ها، مي‌توان پيش رفت.

 

گفت‌و‌گوي رهنامه پژوهش با حجت الاسلام  والمسلمين حاج ابراهيم؛ استاد حوزه و دانشگاه

رهنامه: چه عواملي مي‌تواند حوزه و طلبه‌ها را به سمت حفظ‌گرايي بکشاند و در مقابل بايد چه راه‌کارهايي براي کشاندن آن‌ها به سمت تفکرمحوري، ارائه کرد؟

استاد: براي تفکر بر موضوع‌هاي علمي، بايد برخي اطلاعات علمي را به ياد داشت. از اين رو، بخشي از لوازم آموزش، حفظ کردن است و در اين باره ترديدي نيست. منتها وقتي حفظ‌گرايي در تقابل با تفکرگرايي مطرح مي‌شود، بيشتر مقصود اين است که زمينه‌اي را فراهم نکنيم که به جاي اينکه طلاب سراغ انديشيدن و بازبيني و تأمل عميق نسبت به موضوع‌ها بروند، صرفاً به محفوظات خود بيفزايند و اين محفوظات هم بدون تأمل و پشتوانه عميق عقلاني، منتقل بشود.

شيوه‌هاي ارزيابي، يکي از عوامل حفظ‌گرايي است،يعني شيوه‌هايي که با آن نحوه کار درسي طلبه را ارزيابي مي‌کنيم. براي نمونه،امتحان مي‌گيريم و نمره مي‌دهيم. با وجود اينکه حفظ کردن حتي براي انديشيدن،تا حدي ضرورت دارد، ولي نبايد صرفاً شيوه‌هاي ارزيابي ما به درس‌هايي که تدريس شده است، معطوف باشد، بلکه بايد گاهي مسئله طرح کنيم و بخشي از شيوه امتحان گرفتن، عبارت از حل مسائل باشد. براي نمونه، اگر کسي بخواهد درس منطق رياضي بخواند،امکان ندارد بدون حل مسئله‌اي مفصل بتواند از پس امتحان برآيد، در حالي که غالباً در امتحانات ما طرح مسئله خيلي کم است يا اصلاً نيست و بيشتر مفاهيمي را که تدريس شده است، مطالبه مي‌کنيم. از اين رو، طرح سؤال و مسائل جديدمي‌تواند هنگام تدريس صورت گيرد و هم هنگام ارزيابي و امتحان.با اين شيوه، زمينه‌اي فراهم مي‌شود، براي اينکه طلبه فقط محفوظات خود را افزايش ندهد و مقداري ذهنش را هم به سمت انديشيدن، سوق بدهد. بنابراين، در شيوه آموزشي، استاد بايد مقداري سر کلاس فعال‌تر عمل کند و با انجام امتحان‌هاي پي در پي، اين نگاه را در طلاب پديد آورد که در حين درس، مسائلي مطرح مي‌شود که آن‌ها بايد بينديشند و پاسخ بدهند. شيوه‌هاي گفت‌و‌گو و متن‌خواني در حين امتحان‌هاي شفاهي، تا حد زيادي کمک مي‌کند که وقتي افراد مي‌خواهند متني را بخوانند، هم نسبت به ادبيات متن و هم درباره اينکه مراد از متن چيست،خوب دقت کنند.

وقتی حفظ گرایی در تقابل با تفکرگرایی مطرح می شود، بیشتر مقصود این است که زمینه ای را فراهم نکنیم که به جای اینکه طلاب سراغ اندیشیدن و بازبینی و تأمل عمیق نسبت به موضوع ها بروند، صرفاً به محفوظات خود بیفزایند.

بنابراين،مهم‌ترين موردي که سبب تفکر مي‌شود، طرح پرسش است. مسئله‌اي که در متن و در ضمن کلاس آموخته نشده است و خودِطلبه و آموزنده، بايد وقتي با آن روبه‌رومي‌شود، از خوانده‌هاي خودش بيشتر بهره ببرد تا اينکه بتواند آن را حل کند.

رهنامه: در واقع شما عامل اصلي حرکت به سمت تفکر را شيوه ارزيابي‌ و سنجش مي‌دانيد.

استاد: البته افزون بر ارزيابي‌ها، شيوه تدريس استاد نيز بايد فعال‌تر باشد، چون بسياري از کلاس‌ها يک طرفه و غير فعال است. به اين معنا که استاد، گوينده و طلبه، شنونده است، در حالي که استاد بايد در کلاس درس، فعال‌تر باشد وپرسش‌هايي را مطرح کند و نظرياتي را بخواهد و سپس نظريات را با هم مقايسه اجمالي کند که البته اين فرآيند مي‌تواند طولاني هم نباشد و مي‌تواند با طرح سؤالي و چند دقيقه نظرخواهي و مقايسه و ترجيح نظريات، به نتيجه مطلوب برسد. بنابراين، در کلاس بايد پرسش و پاسخ وجود داشته باشد که اين پرسش و پاسخ مي‌تواند نسبت به درس‌هاي پيشين باشد که بدين وسيله طلبه‌ها تحريک مي‌شوند تا مرور بيشتري داشته باشند يا مي‌تواند درباره مطالبي باشد که در همان جلسه تدريس مي‌شود و وقتي استاد درس را مطالعه مي‌کند و مي‌خواهد ارائه کند،بايد پيش‌بيني کند چه پرسش‌هايي در ذهن داشته باشد تا در حين تدريس، مطرح کند و طلاب را به انديشيدن وادارد.

در بسياري از درس‌ها، در امتحان‌هاي کتبي، بايد به طلاب مسئله بدهيم، ولي امروزه در درس اصول، همان قواعدي را که مي‌خوانند، امتحان مي‌گيريم. استاد در کدام امتحان اصول کتبي يا شفاهي، دو روايت را مطرح مي‌کند و مي‌گويد که نسبت اين روايات، و جمع بين اين دو روايت چيست و چگونه بايد با آن برخورد کنيم؟

بنابراين، طرح پرسش در حين تدريس و طرح مسائل جديد در زمان برگزاري امتحان‌ها، اثرگذار است. البته چنين شيوه‌اي فقط براي امتحان‌هاي پايان ترم سودي ندارد، بلکه استاد بايد در ضمن ترم، چند امتحان کوتاه بگيرد که در اين امتحان‌ها، شيوه کار کردن خودش و روش مطالبه مطالب از طلبه‌ها را به ايشان بفهماند و طلبه بداند که هم بايد از نظر حفظي، روي مطالب مسلط باشد و هم اينکه در کاربرد و استفاده آن در حل‌المسائل، دست بازي داشته باشد. در ضمن بايد تا حدي متون درسي شامل پرسش‌ها و مسئله‌ها باشد. البته اين امر نسبت به درس‌هاي مختلف، متفاوت است. براي نمونه، بايد در نحو عبارتي را بياوريم تا طلبه آن‌ها را اعراب‌گذاري کند و در منطق، مغالطه‌ها يا استدلال‌هايي را بياوريم و از طلبه بخواهيم که اشکال آن را بيان کند. همچنين در اصول نيزبايد متن درسي مشتمل بر مسئله باشد، نه فقط طرح سؤالاتي که مربوط به محتواست، بلکه بايد مسئله‌اي باشد که طلبه با توجه به محتوايي که آن را فهميده است، بتواند آن را حل کند.

بنابراين، هم روش درسي ما، هم ارزيابي‌ها و هم متون درسي ما، بايد با مسائلي آميخته باشد که طلبه بتواند براساس محتوا، آن‌ها را حل کند. اين امر سبب مي‌شود تا حدي از حفظ که ضرورت دارد، حاصل، و کاربردها و تفکر درباره استفاده از روش‌ها، تأمين شود.

هم روش درسی ما، هم ارزیابی ها و هم متون درسی ما، باید با مسائلی آمیخته باشد که طلبه بتواند براساس محتوا، آن ها را حل کند.

رهنامه: اگر بخواهيم نسبت به گذشته مقايسه‌اي داشته باشيم، آيا در گذشته چنين روش‌هايي وجود داشته يا اينکه در گذشته، با همين متون و روش تدريس و اينکه ارزيابي هم به معنايي، مانند امروز نبوده، تفکرمحوري بيشتر رواج داشته است؟

استاد: البته اين حرف به برخي موارد بستگي دارد. ما آماري نداريم که در گذشته چند نفر طلبه داشته‌ايم و از ميان آن طلبه‌ها، چند آدم بزرگ، پديد ‌آمدند. افزون بر اين، عاملي که بسيار مهم است و نبايد از قلم بيفتد، تأکيد روي چگونگي مباحثه در عالم طلبگي، به عنوان راهکار است. يکي از راهکارهاي تقويت تفکرمحوري، افزايش کيفيت مباحثه است که در مباحثه دو طرفي که بحث مي‌کنند، به جد طرح سؤال کنند، نه اينکه صرفاً گفته‌هاي استاد را براي يکديگر تکرار کنند. البته تا حدي اين کار نيز سبب ثبات و حفظ بهتر مطالب مي‌شود، ولي اگر از يکديگر بپرسند و به هم پاسخ بدهند و فضاي مباحثه، فضايي باشد که هم مباحث، مرور، و هم مسئله مطرح شود،بر گرايش به تفکر، اثرگذار است.

بايد به اين نکته دقت کنيم، که شايد در ميان گذشتگان، قوت فضاي مباحثه بيشتر از امروز بوده است. براي نمونه، برخي هم‌مباحثه‌اي‌ها که با هم سر درس‌هايي مي‌رفتند‌ و بحث مي‌کردند، خودشان مي‌رفتند کتاب‌هايي را در آن باره مطالعه مي‌کردند و به بحث مي‌گذاشتند. خيلي فرق است بين اينکه من بنشينم و کتابي بخوانم و سعي کنم بفهمم تا اينکه کتابي را بخوانم و بيايم در مقابل سؤال و جواب ديگران ـ که هم بحثي‌هاي من هستند ـ آن را تقرير کنم و پاسخ بدهم. به اين ترتيب، زمينه براي فهم عميق‌تر و تفکر بيشتر فراهم مي‌شود. از اين رو، بايد روي شيوه مباحثه تأکيد کنيم و اصل مباحثه را جدي بگيريم. بايد شيوه مباحثه نيز اين‌ گونه باشد که واقعاً اطرافيان بحث، در طرح سؤال و جواب، ورود جدي داشته باشند و اگر سؤالي ماند، بعدها آن را با استاد مطرح کنند.

برخي بر اين باورند که گذشتگان، بيشتر اهل تفکر بوده‌اند. اولاً بايد بگوييم منظور از گذشتگان چه دوره‌اي است و آيا واقعاً اين داده، داده‌اي درست است و از ميان طلاب پيشين، چند نفر به استادي خوب در مباحث عقلي و فلسفي يا اصولي،تبديل شده‌اند. امروز حوزه که حدود سي هزار طلبه دارد، ممکن است ده يا بيست مجتهد و پنج مرجع تقليد، پديد آورده باشد که نشانه هوش‌مندي و خوب درس خواندن و انديشيدن است.

نکته ديگر اين است که در گذشته صبوري کردن در مقابل درس و بحث، بيشتر وجود داشته است. بالاخره آدم‌ها در دوره جديد، صبر کمتري دارند، هم به لحاظ تربيتي و هم از نظر سرعتي که در مسائل هست. شايد اين‌ها جزو عوامل درجه دومي باشد که بتوانيم جزو علل موفقيت گذشتگان نسبت به طلاب جديد برشماريم.

زيستن در آن دوره، آدم‌ها را صبورتر بار مي‌آورد و شايد در درس خواندن هم بردبارتر بودند. خيلي وقت‌ها شکيبايي در برابر مسئله‌اي که مي‌خواهيم آن را حل کنيم، زمينه‌مناسبي براي انديشيدن فراهم مي‌آورد.

رهنامه: اگر نکته‌اي هست، بفرماييد.

استاد: مي‌توانيم براي کمک گرفتن در زمينه تفکرمحوري، به افرادي مراجعه کنيم که در علوم تربيتي و روان‌شناسي، به ويژه روان‌شناسي تعليم و تربيت کار مي‌کنند؛ زيرا در اين رشته‌ها مطرح است که شيوه تعليم و تربيت چگونه بايد باشد که صرفاً به جاي افزايش محفوظات افراد، بتوانيم انگيزه انديشيدن را در آن‌ها افزايش بدهيم.

 

گفت‌و‌گوي رهنامه پژوهش با حجت الاسلام  والمسلمين رجبي

رهنامه: چه عواملي مي‌تواند حوزه و طلبه‌ها را به سمت حفظ‌گرايي بکشاند و از تفکرمحوري دور سازد؟

استاد: اين مسئله نا‌هنجار، چه درباره مسائل آموزشي باشد و چه در زمينه مسائل غير آموزشي، اگر از روي عمد و عناد نباشد، قطعاً نشانه نداشتن مهارت است. براي نمونه، کسي که سيگار مي‌کشد، بلد نيست براي حل نيازش کار ديگري بکند که به سيگار پناه نبرد و اگر نمي‌تواند سيگار را کنار بگذارد، به اين دليل است که بلد نيست چه‌طور بايد آن را ترک کند يا مثلاً کسي که عصباني مي‌شود، به اين دليل است که بلد نيست عصباني نشود، وگرنه هيچ کس دوست ندارد عصباني شود. انسان‌ها بر اساس فطرتشان، خوبي‌ها را دوست دارند و از بدي‌ها گريزانند، ولي بلد نيستند چه‌کار کنند و فکر مي‌کنند کارهايي که از طريق خانواده يا محيط ياد گرفته‌اند، بهترين کار است.

در مسائل آموزشي نيز وضع به همين منوال است. طلاب مهارت لازم را براي حذف حفظ‌گرايي به دست نياورده‌اند. آسان‌ترين راه که به نظرشان مي‌رسد، همين است. منابع لازم به صورت خلاصه و دسته‌بندي شده در دسترس است و از اين راه در کمترين زمان ممکن و با کمترين هزينه‌اي که صرف مي‌کنند، به مطلوبشان مي‌رسند، ولي اگر مهارت‌هاي لازم براي تفکر و تحصيل تفکرمحور و پژوهش‌محور به آن‌ها آموزش داده شود، به خودي خود پس از مدتي، به هيچ وجه به سمت حفظ‌گرايي و مدرک‌گرايي کشيده نمي‌شوند.

بنابراين، ما بايد زير ساخت‌ها را آماده کنيم که طلاب مهارت لازم را براي تفکرمحوري بيابند. بايد استادان را آموزش بدهيم که تفکرمحور باشند. قطعاً چنين استادي، طلبه را تفکرمحور بار مي‌آورد. مدرسه‌ها و نظام آموزشي نيز بايد به گونه‌اي تفکرمحور باشد.

باید استادان را آموزش بدهیم که تفکرمحور باشند. قطعا چنین استادی، طلبه را تفکرمحور بار می آورد.

ما از سال گذشته اين کار را در حوزه علميه مروي آغاز کرديم و بيست درصد از نمره قبولي طلاب را به پژوهش و کارهاي اين‌چنيني اختصاص داديم. بايد به سطح و ميزان تفکر طلبه در کارنامه او اشاره، و به گونه‌اي در مدارک تحصيلي، آورده شود. در اين صورت، طلبه خود به خود، ولو در ابتدا به شکل صوري و ظاهري، ولي بعدها به سمت تفکر کشيده مي‌شود. از اين رو، برخي سمت کارهاي عميق‌، مثلاً سراغ پژوهشگاه‌ها، منابع پژوهشي و مجله‌هاي پژوهشي مي‌روند.

بنابراين، آماده‌سازي زير ساخت‌ها، کار مهمي به شمار مي‌آيد و يکي از زيرساخت‌ها اين است که مدارک تحصيلي، پژوهش‌محور و تفکرمحور باشد و در اين جهت، استادان را آموزش دهيم.

تفکر نوعي مهارت است. ارسطو دو هزار سال پيش، به شکل روش‌شناسي، آن را به نام منطق صوري تدوين کرد. تفکر و روش تفکر، آموختني است و بايد کساني باشند که آن را به ما ياد بدهند. اگر اينگونه باشد، به نظر من طلاب به سمت روش حفظ‌گرايي و مدرک‌گرايي نمي‌روند.

رهنامه: چه نظري درباره نسبت ميان متون فعلي حوزه با بحث تفکرمحوري داريد؟

کتاب‌ها، يکي از معضلات است. امروزه کتاب‌هاي جديدي براي دروس تدوين شده است. در يکي از حوزه‌هاي تهران که بنده مشاورم، بعد از هر درس، که حدود هفت، هشت صفحه است، بخشي را به نام کارورزي گذاشته‌اند که در آن سه ـ چهار کار عملي، به فراگيران ارائه دادند که بايد انجام دهند که بخشي از آن را در کلاس و با نظر استاد انجام مي‌دهند و بخش ديگر را بايد خودشان به تنهايي، و بخشي را بايد با تعامل دو سويه با استاد و خودشان، و بالاخره بخش آخر را بايد با تعامل چند سويه ميان خودشان انجام دهند، سپس به استاد ارائه کنند.

کتاب‌ها بايد اينگونه باشد تا طلبه‌ها درس‌ها را به اين شکل بخوانند و بار بيايند. از اين رو،يکي ديگر از زير ساخت‌هايي که متأسفانه در حوزه‌هاي ما مفقود است، اين است که کتاب‌هايي را که براي 300 سال پيش نوشته شده و حتي در آن زمان نيز به قصد آموزش نوشته نشده است، کتاب درسي قرار داده‌ايم.

رهنامه: در پايان اگر نکته‌اي را لازم مي‌دانيد، بفرماييد.

استاد: از جمله کارهايي که ما در مدرسه مروي در راستاي حرکت به سمت تفکرمحوري انجام داديم، اين بود که تقريباً خرداد ماه گذشته، سه ـ چهار نفر از استادان برجسته پژوهش را به مدرسه دعوت کرديم که براي استادان ما تدريس کردند، سپس کارگاه‌هاي تخصصي در رشته‌هاي عمومي و در رشته‌هاي ادبيات، فقه، اصول و منطق، برگزار کرديم و به استادان آموزش داديم که چگونه در حوزه‌هاي علميه، تدريس را انديشه‌محور کنيم. همچنين کلاس‌هاي پژوهشي طراحي کرديم و درس‌هاي آموزش غير حضوري و مجازي پژوهشي گذاشتيم، تا اينکه پس از مدتي، طلبه پرورش يابد و ديگر از استاد لغت نپرسد.

ما در حوزه، سه سال ادبيات مي‌خوانيم و در هيچ جاي دنيا،سه سال زباني خارجي را نمي‌خوانند. با وجود اين، پس از سه سال، طلبه بلد نيست به زبان عربي صحبت کند. اشکال در کجاست؟ در طلبه‌هاست؟ نه. آن‌ها آمادگي دارند و مستعد نيز هستند. در ميزان  فداکاري استادهاست؟ نه. آن‌ها نيز فداکار و دلسوزند.

اشکال در نوع روش است. نه استاد بلد است مکالمه کند و نه ما بلديم مکالمه ياد بگيريم و نه متون و روش آموزشي و زير ساخت‌هايمان، براي مکالمه عربي آماده است.

 

گفت‌و‌گوي رهنامه پژوهش با حجت الاسلام  والمسلمين محسن غرويان؛ از اساتيد برجسته حوزه

رهنامه: چه عواملي حوزه و طلبه‌ها را به سمت حفظ‌گرايي کشانده است و چه راهکارهايي براي تقويت روحيه تفکرمحوري در طلاب مي‌توان ارائه کرد؟

استاد: در اين باره، به سه نکته مهم اشاره مي‌کنم. نکته اول اين است که بايد در فضاي حوزه، از انديشه و طرح نو استقبال شود و اين امر مهم، با حرف و شعار حاصل نمي‌شود، بلکه بايد زمينه‌هاي عملي براي رويش فکر نو و تئوري‌پردازي در زمينه‌‌هاي گوناگون فراهم شود که طلبه‌ها استقبال عيني و عملي را ببينند. از اين رو، بايد به فکر نو ارزش داد. نکته دوم اين است که فکر و طرح جديد، در هر رشته‌اي اعم از حوزوي و دانشگاهي، ولو بسيار ابتدايي و سطحي، بايد نقد و بررسي شود؛ زيرا گاهي شخصي تئوري و طرحي را مطرح مي‌کند و در وهله اول ممکن است مثلاً با تمسخر و بي‌اعتنايي از سوي ديگران مواجه شود، اما وقتي جلسه نقد و بررسي عالمانه‌اي درباره طرح و انديشه‌اش برگزار شود، مي‌بينيم چه بسا همان فکر داراي مبنا و ريشه عميق‌تري بوده است و توانسته نظريات را به خودش جلب کند. بنابراين، نبايد با فکر نو طلبه‌ها و فضلا برخورد سطحي شود و مخالفت‌ کنيم. نکته سوم اين است که بايد از کساني که فکر و طرح نو ارائه مي‌دهند، قدرداني شود و بايد اين قدرداني به صورت مادي و معنوي باشد، به اين صورت که اين اشخاص تشويق شوند و جوايزي به آنها داده شود. امروزه در حوزه اين کارها در حد شعار باقي مانده است. سال‌هاست از فرمايش مقام معظم رهبري درباره جنبش نرم‌افزاري و توليد علم گذشته است، ولي همچنان مي‌بينيم وضعيت فرقي نکرده است و از افکار جديد، استقبال چنداني نمي‌شود.

به نظر من، اين سه نکته از عوامل مهمي به شمار مي‌آيند که سبب تشويق طلبه‌ها به سمت تئوري‌پردازي و کار نو مي‌شود.

اگر اين اتفاقات رخ ندهد، به هر حال طلبه تنها در اين فکر است که مطالبي را حفظ کند و امتحان بدهد تا نمره‌اي به دست بياورد و مدرکي بگيرد. از اين رو، انگيزه چنداني براي طرح نو ندارد و تنها مي‌خواهد مانند برخي دانشجويان، درس‌ها را به اصطلاح پاس کند و مدرک بگيرد و بالاتر برود. با اين شرايط، روحيه پژوهش تضعيف مي‌شود، ولي اگر واقعاً به کسي که حتي گامي کوچک در راه پژوهش برداشته، بها داده شود، در ديگران نيز اين انگيزه ايجاد مي‌شود که حفظ‌گرايي را مد نظر قرار ندهند، بلکه به تفکر و تأمل بيشتري بپردازند.

 

گفت‌و‌گوي رهنامه پژوهش با حجت الاسلام  والمسلمين صفرپور؛ معاون پژوهش مدرسه علميه معصوميه

رهنامه: چه عواملي حوزه و طلبه‌ها را به سمت حفظ‌گرايي کشانده است؟

استاد: متن، يکي از ارکان آموزش است. متأسفانه متون ما از همان آغاز دوره طلبگي، براساس روش تفکرمحوري تدوين نشده‌اند. اگر متون ادبيات را ملاحظه کنيم، مي‌بينيم براي آموزش اعراب به طلبه، او را با قواعدي درگير مي‌کنند که در نهايت طلبه بايد آن‌ها را حفظ کند. اين در حالي است ‌که مي‌توان قواعد اعراب را به اين شيوه آموزش داد که کلام داراي مسند، مسنداليه و اسناد است و تمام نحو را مي‌توان تحت همين مبنا، آموزش داد، سپس به اين مرحله مي‌رسيم که مسند، مسنداليه و اسناد، هر کدام داراي مجموعه‌اي قيود و خصوصياتي هستند. سرانجام نيز به شرح و توضيح اين ويژگي‌ها مي‌پردازيم. اين سه جزء، پايه کلام به شمار مي‌آيد. تفاوت اين روش با روش معمول در اين است که ديگر لازم نيست اسم «إنّ» را در منصوبات و اسم «کان» را در مرفوعات بخوانيم؛ زيرا هر دوي اين‌ها در دسته مسنداليه قرار دارد و تفاوتي ماهوي بين آن‌ها وجود ندارد. اين نوع نگاه به ادبيات، نگاهي تفکرمحور است و از همان آغاز، تفکر طلبه را شکوفا مي‌سازد و طلبه به جاي حفظ قواعد، با متن نحو و ادبيات، روبه‌رو مي‌شود و بهتر مطالب را مي‌فهمد. اين اشکال را مي‌توان درباره متون اصول و فقه و… نيز وارد دانست.

نکته ديگري که در اين زمينه قابل طرح است، بحث برنامه آموزشي است؛ زيرا حوزه از اين جهت نيز با مشکل روبه‌روست. براي نمونه، در مدرسه معصوميه در آغاز ورود طلبه در حدود دو ماه، پنج درس به او مي‌دهند تا اينکه پس از آن، از طلبه‌ها امتحان اختبار بگيرند، ولي مفسده آن اين است که طلبه، فرصت مباحثه و تفکر نمي‌يابد و اصلاً نمي‌فهمد چه‌کار دارد مي‌کند. طلبه در آغاز ورود، صرف، نحو، تجويد، احکام و عقايد را مي‌گيرد و اگر خيلي هنر کند، تنها مي‌تواند برخي از اين درس‌ها را مطالعه کند و به مباحثه بپردازد، ولي درباره مسائل مهم‌تر، وقتي براي انديشيدن ندارد، مسائلي مانند اينکه چه‌طور تحصيل کند و چگونه در عرصه تحصيل و تفکر و پژوهش، به مهارت دست يابد. اين روند خطا که در آغاز ورود شکل مي‌گيرد، سبب مي‌شود طلاب بد عادت، پرورش يابند و معمولاً تا آخر،وضع به همين شکل ادامه يابد.

به نظرم مشکل ديگر، به کادر آموزشي حوزه مربوط است؛ زيرا متأسفانه کادر آموزشي حوزه، به آموزش نگاه علمي ندارد و فضاي آموزشي و مراحل آموزش را خوب لمس نکرده‌اند و کمتر حضور آدم‌هاي کارکرده و انديشمند را در فضاهاي آموزشي شاهديم. و اين هم معضل بزرگي است.

مطلب ديگري که جا دارد به آن اشاره کنم، بحث جذب نخبه‌هاست؛ زيرا مسئله تفکر به استعداد نياز دارد. در واقع، مشکل اول اين است که نظام آموزش و پرورش ما ـ در دوازده سالي که طلبه‌ها، پيش از ورود به حوزه با آن درگيرند ـ حفظ‌محور است. همچنين دانشگاه‌هاي ما نيز که برخي طلبه‌ها پس از آن به حوزه مي‌آيند، حفظ‌محور است. از اين رو، طلبه‌ها در اين نظام بد تربيت مي‌شوند. مشکل ديگر اين است که حوزه نيز نتوانسته براي جذب نخبه‌ها برنامه داشته باشد. براي همين، حوزه در اين زمينه از دو جهت، دچار آفت شده است. آفت اول اين است که نيرويي تحويل حوزه داده مي‌شود، که با روش حفظ‌محوري پرورش يافته و آفت دوم اين است که حوزه در ميان همان نيروها نيز نتوانسته در بخش جذب نخبه‌ها، کاري جدي انجام بدهد که يک دليل آن به نظام ارزشي نادرستي بر مي‌گردد که بر فضاي جامعه ما حکم‌فرماست که قدر و منزلت علوم انساني شناخته نشده است و متأسفانه در علوم انساني نيز حوزه در جامعه جايگاهي ندارد.

موضوع ديگر، بحث نظام ارزشي است. نظام ارزشي ما شاخصه‌هايي دارد که برخي از اين شاخصه‌ها، نادرست است. براي نمونه، يکي از شاخصه‌هاي ارزشي آموزشي ما اين است که کلاس‌ها پر جمعيت باشد. از اين رو، کلاس‌هاي شلوغ باارزش هستند. اگر استادي در مدرسه معصوميه، هفت يا هشت تا شاگرد داشته باشد، خجالت مي‌کشد و اگر دو کلاس داشته باشد و بخواهد کلاس‌هاي خود را به کسي معرفي کند، اول کلاسي را معرفي مي‌کند که جمعيت بيشتري دارد، سپس کلاس ديگر را معرفي مي‌کند. ارزش‌ها بر اساس کميت استوار است. اين مورد آسيب‌زاست و استادهاي کيفيت‌گرا براي اينکه بتوانند کلاس خوبي اداره کنند، زحمات بسياري را در موارد مختلف، تحمل مي‌کنند. از اين رو، نظام ارزشي ما در تعريف استاد خوب، اشتباه مي‌کند؛ چرا که نگاهش کمي‌نگر است.

بخش ديگر نظام ارزشي، به خود طلبه‌‌ها مربوط است. برخي بر اين باورند که مدرک‌گرايي يا امتحان‌محوري، آفت حوزه است، ولي من مي‌گويم که خير، امتحان و مدرک، خوب است، ولي متأسفانه معيارهاي مدرک در حوزه، جامع، و معيارها و امتحانات کنوني، جوابگو نيست. براي نمونه، اگر طلبه‌اي در معصوميه نمره‌اش نوزده باشد، اين نمره براي ما ارزش دارد و ديگر کاري نداريم که آيا اين طلبه در عرصه فرهنگ، سياست و اجتماع نيز موفق است يا خير؟ اين نوع عملکرد، سبب ايجاد خلأ فکري در نظام حوزه شده است. به اين معنا که وقتي حوزه با جامعه فاصله داشته باشد و نسبت به حکومت نيز با فاصله حرکت کند، مسائلي که در حکومت و جامعه مطرح مي‌شود، ديگر به حوزه ربط پيدا نمي‌کند و نمي‌تواند موضوع تفکر براي حوزويان باشد. از اين رو، موضوع تفکر طلبه‌ها به سمت بحث‌هاي فرضي و فرضيات کشيده مي‌شود. بنابراين، فقط تفکرمحوري مطرح نيست، بلکه بايد ببينيم در جاهايي که تفکر وجود دارد، متعلق تفکر چيست. گاهي موضوع تفکر ما مسائلي است که خيلي کاربرد ندارد و جامعه با آن درگير نيست. به بيان ديگربايد گفت، حوزه‌اي پوياست و مي‌تواند بينديشد که مسئله داشته باشد، ولي گاهي طلبه در جامعه با مسائلي روبه‌رو مي‌شود که خود را به سامان دادن به آن‌ها موظف نمي‌داند؛ زيرا اگر بخواهد به آن موضوع‌ها بينديشد، از درس‌هايش عقب مي‌ماند. آخر درس‌هايش به گونه‌اي تعريف نشده است که جوابگوي اين مسائل باشد. پس وقتي با دغدغه‌هاي اجتماعي رو‌به‌رو مي‌شود، به جاي اينکه روي آن‌ها تأمل کند و مثلاً آن مسئله را موضوع پايان‌نامه خود قرار دهد، آن را رها مي‌کند و سمت درس‌هاي حوزه مي‌رود و اين درس‌ها او را به سمتي مي‌برد که در جامعه مسئله جدي‌اي مربوط به درس‌هايش نمي‌بيند. از اين رو، از تفکر باز مي‌ماند.

فقط تفکرمحوری مطرح نیست، بلکه باید ببینیم در جاهایی که تفکر وجود دارد، متعلق تفکر چیست. گاهی موضوع تفکر ما مسائلی است که خیلی کاربرد ندارد و جامعه با آن درگیر نیست.

يکي ديگر از خلأهايي که سبب شده است حوزه از فضاي تفکر فاصله بگيرد، نپرداختن به روش‌هاي آموزشي است. روش، رکني از ارکان آموزش است که متأسفانه ما از آن غافليم. يکي از اين روش‌ها، تدريس کارگاهي است که امتيازهاي بسياري دارد و مي‌تواند طلبه‌ها را با فرآيند توليد دانش آشنا کند؛ زيرا طلبه از مسئله شروع مي‌کند و اين گونه طلبه‌ها با مسئله درگير مي‌شوند. اين روش‌ها در حوزه وجود ندارد که دليل آن تصور نادرستي است که ما از دانش داريم و اين تصور نادرست، عبارت است از اينکه ما فکر مي‌کنيم، براي اينکه به توليد علم بپردازيم، نخست بايد تمام علومي را که تا به حال توليد شده است، فرابگيريم. اين در حالي است که عملاً عموم طلبه‌ها در پله اول گير کرده‌اند. از اين رو، در آغاز راه هستند؛ زيرا آن‌قدر علوم گسترده است که يک نفر به‌طور طبيعي نمي‌تواند بخش معتنابهي از آن را حفظ داشته باشد، ولي اگر از آغاز دانش‌آموزي، تصور خود را نسبت به علم، تغيير دهيم، آنگاه فرآيند رشد آغاز مي‌شود. از اين رو، نبايد به طلبه‌ها در فرآيند توليد دانش در روش‌هاي تدريس کارگاهي، بياموزيم که دانش در سينه خودش است و او مي‌تواند چشمه جوشانش را فعال کند و به شيوه اتحاد عاقل و معقول، به دانش دست يابد، يعني مبناي ما در آموزش بايد مبناي فلاسفه‌اي باشد که اتحاد عاقل و معقول را پذيرفته‌اند، نه اينکه صرفاً طلبه استاد خود را نظاره، و سخن‌هاي او را حفظ کند، بلکه خودش بايد به مقام اتحاد برسد و اگر ما بخواهيم اين فضا را پديد بياوريم، لازم است از روش تدريس کارگاهي بهره ببريم. اين روش، روش سقراطي است که در آن استاد با پرسش طلبه را درگير، و پرسش‌ها را گام به گام، مطرح مي‌کند و از او مي‌خواهد که وارد بحث شود.

نکته ديگراين است که حوزه در حيطه علوم عقلي ضعيف عمل کرده و هنوز جايگاه خود را نيافته است و ما بايد به سمت حوزه زمان اهل‌بيت، پيش برويم که در آن، کلام مقدم بر فقه بود، نه فقه ثمّ الکلام. در غير اين صورت، بحث تفکر تحت‌ تأثير قرار مي‌گيرد. آقا هم در فرمايش‌ خود گفتند که حوزه ما در زمينه کلام ضعيف عمل کرده و شايد اصلاً کار جدي‌اي انجام نداده و اين مطلب در فضاي تفکرمحوري در آموزش حوزه خيلي اثرگذار است.

 

گفت‌و‌گوي‌ رهنامه پژوهش با حجت الاسلام والمسلمين سيد هادي حسيني؛ معاون پژوهش شهيدين

رهنامه: چه عواملي سبب گرايش طلاب به حفظ‌گرايي مي‌شود و چه راه‌کارهايي براي تقويت روحيه تفکرمحوري مي‌توان ارائه کرد؟

استاد: در اين باره، دو نکته به ذهنم مي‌رسد که بيان مي‌کنم. اصلي‌ترين مطلب به شيوه تدريس مربوط است. متأسفانه امروزه يکي از آسيب‌هايي که گريبانگير ما شده، اين است که استادان سر کلاس مي‌آيند و مطالبي را بيان مي‌کنند و از طلاب نيز مي‌خواهند که همان‌ مطالب را آماده کنند. سؤالاتي را هم که مطرح مي‌کنند، درباره همان مطالب است. حال آنکه تدريس بايد به گونه‌اي باشد که با مسئله جلو برود. براي نمونه، بايد استاد مسئله‌اي را مطرح کند و از طلاب بخواهد که درباره آن بينديشند تا در جلسه بعد درباره آن بحث کنند. در شيوه تدريس‌، بايد مسئله بيان شود و از طلبه‌ها بپرسند و به آن‌ها بگويند که شما چه فکر مي‌کنيد و چه نظري داريد؟ برويد فکر کنيد و در جلسه بعد، نتيجه را بياوريد.

نکته ديگر به پرسش‌هاي کتاب‌هاي درسي مربوط است. امروزه اگر به تمرين‌هايي نگاه کنيم که در کتاب‌هاي درسي ما آمده است، مي‌بينيم پرسش‌ها از متن کتاب است. براي نمونه، در بحث منطق، قواعد تعريف در متن گفته شده است و در تمرين مي‌پرسند که قواعد تمرين را نام ببريد. حال آنکه اين شيوه سبب مي‌شود دانش‌آموز به سمت حفظ کردن پيش برود، ولي اگر تمريني که داده مي‌شود، به فکر نياز داشته باشد و مراجعاتي هم که مي‌دهند، تنها مراجعه به کتاب نباشد، يعني اين گونه نباشد که برويد و از کتاب، فلان مطلب را بيابيد و بياوريد، چنين‌ پرسش‌ها و مراجعاتي خوب است. بايد غير از آن، مراجعات فکري هم داده شود و از طلبه‌ها نيز نظر بخوانند. امروزه در کتاب‌هاي غير حوزوي، از همان ابتداي تحصيل، بچه‌ها را به تفکر وا مي‌دارند. براي نمونه، چند جمله مي‌نويسند و مي‌گويند شما آن را کامل کنيد يا اينکه مطلبي مي‌دهند و مي‌گويند نظر شما درباره اين مطلب چيست؟ اين‌ گونه پرسش‌هاسبب مي‌شود که بچه‌ها به انديشيدن رو آورند و فقط مطالب را حفظ نکنند.

رهنامه: براي اينکه طلبه‌ها را به سمت تفکرمحوري، هدايت کنيم، چه کارهاي ديگري بايد انجام داد؟

استاد: نبايد کلاس‌ها و درس‌ها، استادمحور باشد، يعني افزون بر اينکه استاد بايد درس را با مسئله آغاز ‌کند، براي انتقال درس نيز بايد از طلبه‌ها کمک بگيرد تا اينکه طلبه‌ها تشويق شوند بينديشند. همچنين تمرين درسي بايد به گونه‌اي باشد که پاسخ دادن به آن‌ها محتاج به فکر باشد. در واقع امروزه خيلي از پرسش‌هاي کتاب‌هاي ما تمرين نيست. از اين رو، بايد درصدي از تمرين‌ها، پرسش‌ها و فعاليت‌هايي که از طلاب مي‌خواهيم، تغيير کند و به اين سمت حرکت کند و پرسش‌ها منحصر به مطالب کتاب نباشد.

رهنامه: بايد نوع تدريس کلاس‌هاي تفکرمحور به چه شکل باشد؟

استاد: نبايد استاد تنها به ذکر مطالب بسنده کند،بلکه بايد بچه‌ها را درگير کار سازد. شايد در همه درس‌ها چنين امکاني وجود نداشته باشد، ولي در برخي درس‌ها از بچه‌ها مي‌توان کمک گرفت. درس‌ها و مباحث نقلي که بايد نقل شود، ولي در مطالب عقلي، مانند علم اصول، علم کلام، علم فلسفه، علم منطق که فکر نيز در آن‌ها تأثير دارد، نبايد فقط به ذکر قواعد کتاب بسنده کرد، بلکه بايد استاد از بچه‌ها بخواهد و به آن‌ها تکليف بدهد که درباره مسائل بينديشند و نظر بدهند و پس از اينکه بچه‌ها نظرياتشان را دادند، استاد وارد بحث شود و مطلب را بيان کند. از اين رو،از اين عامل بايد در درس‌هايي استفاده کرد که امکانش وجود دارد. در درس‌هاي نقلي، مانند ادبيات، اين کار را نمي‌شود انجام داد که به طلبه بگوييم برويد و درباره چنين مطلبي فکر کنيد.

رهنامه: در اين زمينه نحوه ارزيابي‌ها چه نقشي مي‌تواند داشته باشند؟ مثلاً ارزيابي‌هاي شفاهي، ارزيابي‌هاي کلاسي يا نمره‌هايي که به فعاليت‌هاي طلبه در کلاس تعلق مي‌يابد، چه تأثيري در اين مسير دارند؟

استاد: ارزيابي‌ها و فعاليت‌هايي که مي‌فرماييد، چند نوع است. يک نوع همين است که امروزه در حوزه و خيلي جاهاي ديگر، اعمال مي‌شود و بر مبناي حفظيات است که به اين نوع نياز است و نبايد آن را کنار گذاشت؛ زيرا کسي که مي‌خواهد بينديشد، به مجموعه معلومات ابتدايي نياز دارد که بخشي از اين معلومات از طريق حفظ کردن به شخص مي‌رسد. نوع ديگر ارزيابي‌ که بايد وجود داشته باشد، اين است که افزون بر ارزيابي حفظيات، ارزيابي کاربردي نيز براي برخي درس‌ها، مانند اصول يا منطق بايد وجود داشته باشد که در اين ارزيابي از طلبه بخواهند قواعدي را که ياد گرفته است، تطبيق بدهد. تطبيق دادن قاعده‌اي بر مصاديق، از جمله موارد مهمي است که مي‌تواند موضوع ارزيابي برخي از دروس باشد. مجموعه پرسش‌هاي ديگري نيز وجود دارد که به فکر کردن نياز دارد. براي نمونه، از شخصي بپرسند نظر شما درباره فلان سخن چيست؟ من در بعضي جاها،غير از حوزه ديده‌ام که در امتحان‌ها سؤال مي‌دهند که درباره فلان مطلب، نظر آقاي فلاني اين است،حالاشما اين نظر را تحليل کنيد که آيا درست است يا خير. پاسخ به اين پرسش نيز به فکر نياز دارد و اين شيوه در متفکرسازي فرد بسيار اثرگذار است. امروزه در امتحان‌هاي حوزه مي‌بينيم که حدود نود درصد پرسش‌ها، حفظي است. بنابراين،طلبه احساس مي‌کند پس من بايد مطالب را حفظ، و روي حفظ مطالب، سرمايه‌گذاري کنم. اگر شيوه طرح پرسش‌ها فرق کند، طلبه مي‌فهمد که مثلاً بايد روي تطبيق دادن هم کار کند و وقت بگذارد. پس در ارزيابي کامل، همه جنبه‌ها وجود دارد و با توجه به هر درس، ميزان و اهميت هر يک از اين جنبه‌ها، گوناگون است و ملاک ثابتي براي همه درس‌ها نمي‌توان ارائه کرد؛ ولي دستکم يکي از ارکان ارزيابي اين است که پرسش‌هايي داده شود که مطالب آن در کتاب هست، ولي مستقيماً پاسخ آن در کتاب بيان نشده است و طلبه بايد به ياري انديشه، صحت و سقم آن را بررسي کند. اين نوع پرسش‌ها بايد با ضريب خاص خودش، رکن سؤالات باشد.

باید استادان را آموزش بدهیم که تفکرمحور باشند. قطعا چنین استادی، طلبه را تفکرمحور بار می آورد.

من در کلاس‌ها چنين کاري مي‌کنم. براي نمونه، گاهي ارجاعاتي مي‌دهم و مي‌گويم به فلان کتاب مراجعه کنيد.گاهي نيز برخي مطالب را مي‌گويم که خودتان بايد نظر بدهيد و به کتاب نياز ندارد. خودتان فکر کنيد و نظر بدهيد که آيا اين سخن که از بوعلي نقل مي‌شود،درست است يا نه. اين روش سبب مي‌شود که هم استادِ خوب، تربيت شود و هم کساني تربيت شوند که بعدها در زمينه پژوهش، مشکلات را بتوانند حل کنند و به توليد علم بپردازند.

 

گفت‌و‌گوي رهنامه پژوهش با حجت الاسلام  والمسلمين مرداني؛ از برگزيدگان جشنواره علامه حلی

رهنامه: چه عواملي مي‌تواند حوزه را به سمت حفظ‌گرايي بکشاند و در مقابل، مي‌توان چه راهکارهايي براي افزايش روحيه تفکرمحوري، ارائه کرد؟

استاد: بايدعواملي را که در گرايش طلاب به حفظ‌گرايي مؤثر است و مي‌توانيم آن‌‌ها را جزو آسيب‌هاي حوزه معرفي کنيم، از جنبه‌ فردي و اجتماعي بررسي کرد. از بُعد اجتماعي، نگاه من بيشتر به نظام آموزشي حوزه است که بنده آن را به سه حيطه تحصيلي، تبليغي و تحقيقي، تفکيک مي‌کنم.

در حوزه نظام آموزشي و تحصيلي، عادت دادن طلاب به شرح و متون کمک درسي، بهانه‌اي شده است تا زمينه تفکر و خلاقيت از طلاب گرفته شود. در واقع ما شاهديم که طلبه‌ها از روزهاي اول که وارد حوزه مي‌شوند، گويا اصلاً متون درسي را بدون متن کمک آموزشي، چه در کلاس و چه در مطالعات آزاد، نمي‌توانند بفهمند. طبيعتاً وقتي منبعي را در کنار متن آموزشي قرار مي‌دهيم که همه قابليت‌هاي تفکر را از طلبه مي‌گيرد، اين امر سبب مي‌شود که شخص فرصتي براي انديشيدن نداشته باشد. به نظر من در حوزه تبليغ، يعني نظام تبليغي حوزه، آماده بودن قالب‌ها و محتواي تبليغ و ساماندهي نداشتن مبلغان، يکي از دلايلي است که ما را از تفکرمحوري و تفکرگرايي دور مي‌کند، يعني طلبه مي‌بيند براي تبليغ منابعي را تحت نام متن تبليغ در اختيار دارد که متأسفانه گاهي وقت‌هاکتاب‌هايي چاپ مي‌شود و به طلبه مي‌گويد که چه چيزي را بالاي منبر به نام روضه بخواند. اين موارد با نکته دوم، يعني عدم ساماندهي همراه مي‌شود. بدين معنا که مديريت و نظارتي بر تبليغ، وجود ندارد. طلبه نيز براي اينکه بخواهد در ايام تبليغ به هر شکل وظيفه‌اش را انجام دهد، با توجه به محدوديت‌هايي که در حوزه آموزش نيز وجود دارد، مانند فشردگي دروس و مسائل ديگر، به همين متون قناعت مي‌کند و شايد بتوان گفت که ديگر زمينه تفکر درباره تبليغ براي او پيش نمي‌آيد. در حوزه تحقيق نيز بحث ناآشنايي با روش‌ها مطرح است، يعني هنگامي که ما با روش‌ها و قواعد نگارش و تدوين در زمينه تأليف و تحقيق آشنا نباشيم، طبيعتاً نوآوري و تفکر پديد نمي‌آيد.

باید توجه داشت که حفظ کردن راه هایی دارد. برای نمونه، راه درست حفظ قاعده ای این است که درباره آن مباحثه کنیم.

در جنبه فردي، دو عامل مهم مطرح است که البته شايد درباره همه قابل طرح باشد، ولي مخاطب ما طلاب هستند. يکي از اين عوامل، عافيت‌طلبي و عامل ديگر، نبود انگيزه است. عافيت‌طلبي به اين معنا که طبيعتاً توليد فکر و علم و ايجاد خلاقيت، دشوار، زمان‌بر و حوصله‌بر است، يعني شخص بايد ساعت‌ها و مدت‌ها وقت بگذارد و کسي که به دنبال راحتي و آسايش است، طبيعتاً به سراغ اين کار نمي‌رود. اين يک بُعد رواني است که طبيعتاً در اشخاص وجود دارد و تنها انسان‌هايي که بلندهمت، و در پي توليد کاري نو هستند، مي‌توانند در اين زمينه موفق باشند.

مطلب دوم نيز نبود انگيزه است. ما امروزه مي‌بينيم که واقعاً  در ميان طلاب، براي انديشيدن و توليد انديشه، انگيزه‌اي وجود ندارد. يکي از پيشنهادها و راهکارهاي ايجاد توجه به تفکرگرايي، ايجاد پرسش و انگيزه و خلأ ذهني است. وقتي استاد مي‌خواهد مطلبي را سر کلاس به شاگردان القا بکند، يک روش اين است که مستقيماً وارد اصل مطلب شود و آن را توضيح دهد، ولي روش ديگر اين است که نخست براي شاگردانش، نسبت به هدف، بحث و موضوع اصلي، پرسش طرح کند و ذهن دانشجو يا طلبه را با پرسش، درگير سازد، سپس بحث را به سمت نتيجه و موضوع مورد نظر خود هدايت کند. تا پرسش و انگيزه ايجاد نشود، زمينه‌اي براي انديشه و نوآوري،پديد نمي‌آيد.

عامل ديگري که مي‌توان از آن به نام يکي از عوامل ايجاد تفکرگرايي نام برد، هدايت طلاب به سوي فعاليت‌ها و حوزه‌هاي مورد علاقه‌شان است، يعني اينکه هر کسي بالاخره نسبت به حوزه‌اي، گرايش‌ها، سلايق و اعتقاداتي دارد و اگر بتوانيم اين علايق را ساماندهي کنيم، انگيزه براي تفکر در طلاب ايجاد مي‌شود. براي نمونه، از کسي که در زمينه تدريس موفق‌تر است، بخواهيم که در اين زمينه توليد فکر و ايده‌پردازي کند. ممکن است شخص ديگري در حوزه تدريس توانايي نداشته باشد، ولي در حوزه تبليغ، مستعد و توانا باشد و برخي ديگر هم در حوزه تحقيق مستعد باشند. ما بايد حوزه و موضوعي را که از طلاب انتظار داريم در حوزه‌ها، توليد فکر داشته باشند، مشخص، و طلاب را به سمت آن‌ها هدايت کنيم و به گونه‌اي بستر را فراهم سازيم که طلبه‌ها در زمينه‌هايي که علاقه‌مندند و توانايي دارند، حرکت کنند.

نکته ديگر، مربوط به افزايش سطح آگاهي‌هاست که در واقع به تخصصي کردن دروس يا حوزه‌هاي مطالعاتي باز مي‌گردد. هنگامي توليد دانش شکل مي‌گيرد که ما در حوزه مشخصي، معلوم و محدود وارد شويم و هيچ گاه به صورت کلي‌گويي و مطلق‌گويي نمي‌توانيم حرف تازه‌اي داشته باشيم. از اين رو، بايد به کمک توانايي‌ها و استعدادهايي که طلاب دارند، آن‌ها را به زمينه‌هايي هدايت کنيم که به سمت تخصص و گرايشي ويژه بروند. هنگامي که طلبه ساعت‌ها، در حوزه‌اي به مطالعه و تحقيق بپردازد، طبيعتاً زمينه‌ براي خلق فکر و ايده نو پيش مي‌آيد.

یکی از پیشنهادها و راهکارهای ایجاد توجه به تفکرگرایی، ایجاد پرسش و انگیزه و خلاء ذهنی است.

به نظر من آخرين نکته، بحث معرفي الگوست که از مهم‌ترين اسباب گرايش طلبه‌ها به سمت تفکرمحوري است، يعني هر چه‌قدر که سخن بگويند و نظريه‌پردازي و جلسه برگزار شود، ولي تا الگوي عيني مجسمي معرفي نشود، فايده‌‌اي در به حرکت در آوردن طلاب نخواهد داشت، يعني تنها سخن گفتن از امتيازها و ويژگي‌هاي تفکرگرايي يا تفکرمحوري، سودي ندارد، بلکه حتماً بايد الگو ارائه شود و مثلاً بگوييم اين شخص با چنين شرايطي که براي همه ما محسوس است و متناسب با جايگاه طلبه‌هاست، توانسته به اين جايگاه و مقام برسد.

تشريح زندگي او، معرفي او و خصوصيات و تجربياتش، در تشويق طلبه‌هاي ديگر اثرگذار است که به جاي حفظ‌گرايي به تفکرگرايي بپردازند.

 

گفت‌و‌گوي رهنامه پژوهش با حجت الاسلام  والمسلمين رفيعا

رهنامه: چه عواملي مي‌تواند طلبه‌ها را به سمت حفظ‌گرايي بکشاند و در مقابل چه پيشنهادهايي براي تقويت روحيه تفکرمحوري داريد؟

استاد: به اين پرسش، بايد اين‌ گونه پاسخ داد که در درس‌هاي حوزوي، برخي مطالب به گونه‌اي است که چاره‌اي جز حفظ آن‌ها نيست و طلبه بايد آن‌ها را به عنوان اطلاعات عمومي و تقويت پايه علمي‌اش، ياد بگيرد، به گونه‌اي که ملکه ذهنش شود. براي نمونه، در درسي مانند ادبيات، حتماً برخي مطالب بايد حفظ شود و گريزي از آن نيست.

گذشتگان نيز قدرت علمي و استدلالي داشتند، ولي از حفظيات نيز بهره‌مند بودند. چنانکه هنوز برخي استادان ما، مانند آقاي سبحاني، گاهي وقت‌ها هنگام درس،اشعاري که حدود هفتادسال پيش حفظ کرده است، هنوز به خاطر دارد و براي طلاب مي‌خواند و هنوز اين حفظيات در مطالعات و تفکراتشان، به ايشان کمک مي‌کند.

بنابراين، چاره‌اي جز اين نيست که اطلاعاتي در ذهن طلبه به وجود بيايد و کمک کند تا ذهن طلبه شکل علمي‌اش را بيابد. در فقه و اصول و ديگر درس‌ها نيز اين گونه مطالب وجود دارد، ولي بايد توجه داشت که حفظ کردن راه‌هايي دارد. براي نمونه، راه درست حفظ قاعده‌اياين است که درباره آن مباحثه کنيم. در گذشته، اين روش‌ها وجود داشت، ولي امروزه کمتر شده است. وقتي قاعده‌اي را ياد گرفتيم، بايد آن را عملاً به کار ببنديم و تمرين عملي درباره آن داشته باشيم تا اينکه خوب در ذهن ما ملکه شود و اين‌ گونه نباشد که صرفاً مانند مطالعات دبيرستاني و دانشگاهي،قواعد حفظ شود و به عمق مطالب پي نبريم.

مشکلي هم که گمان مي‌کنم امروزه در ميان طلبه‌ها وجود دارد، اين است که بيشتر طلبه‌ها سر کلاس مطالب را مي‌شنوند و گمان مي‌کنند ياد گرفته‌اند. از اين رو، آن مطالب را به صورت عملي و کاربردي انجام نمي‌دهند.

اين ايرادي که به طلاب گرفته مي‌شود که چرا در ادبيات و امثال آن ضعف دارند، در همين موضوع ريشه دارد که مسئله تمرين براي يادگيري و حفظ، فراموش شده است و بايد اين روحيه احيا، و مباحثات به اين سمت و سو، سوق داده شود که وقتي طلبه مسئله و قاعده‌اي را آموخت، آن را با تمرين در آيات و روايات و امثال آن، به ذهنش بسپارد.

اگر چنين فرايندي طي شود، طلبه مي‌تواند بينديشد و به ايده‌پردازي بپردازد و فرهنگ تفکرگرايي در ميان طلاب پديد ‌آيد. از اين رو، نمي‌توان گفت حفظ‌گرايي به‌طور مطلق، ناپسند است، بلکه اين هم يکي از ملزوماتي است که بايد هر طلبه‌ تا حدودي به آن پايبند باشد، ولي با رعايت شرط و شروط آن.

رهنامه: نکته‌اي که وجود دارد اين است که چرا امروزه خيلي از طلبه‌ها را مي‌بينيم که در طول سال تحصيلي، با عمق کافي و با دقت درس نمي‌خوانند، ولي با رسيدن زمان امتحان‌ها، به مطالعه سرسري براي گرفتن نمره، بسنده مي‌کنند. چه عواملي سبب شده است که ما به اين سمت حرکت کنيم؟

استاد: اين امر عوامل گوناگوني دارد. ممکن است يکي از عوامل مشغله‌هايي باشد که امروز طلاب دارند که در گذشته وجود نداشت. اين‌طور که گفته شده است،در گذشته طلبه‌ها بيشتر وقت خود را صرف درس مي‌کردند و ممحض در آن بودند و کمتر سراغ کارهايي مي‌رفتند که سبب مي‌شد تمرکز خود را نسبت به درس از دست بدهند. از اين رو، نسبت به فراگيري دانش،پايبندي خاصي وجود داشت.

عامل ديگري که مي‌تواند به حل اين معضل کمک کند، اين است که انسان انگيزه‌ الهي داشته باشد و واقعاً درس را براي فهم کند و ياد بگيرد. اين مورد سبب مي‌شود که انسان ذهنش را روي مسئله درسي متمرکز بکند، آن‌ گاه بکوشد همان روز که استاد درس مي‌دهد، درس را ياد بگيرد و روي آن کار و مطالعه کند تا اينکه درس‌ها تلنبار نشود. در غير اين صورت، در آخر به حفظ‌گرايي رو مي‌آورد و براي امتحان دادن مجبور مي‌شود به شرح رجوع کند.

پس نکته نخست اين است که بايد طلبه از ميزان مشغله‌هايش بکاهد و هدف اصلي‌اش را مسئله علمي قرار بدهد و روي آن متمرکز شود و درس‌ها را، تمرين و مباحثه کند و مسائل را عقب نيندازد.

نکته ديگر که فکر مي‌کنم بسيار اثرگذار است، شيوه تدريس است. شيوه تدريس برخي کلاس‌ها، شيوه خسته‌کننده‌اي است. اين شيوه که فقط طلبه بنشيند و استاد مطالب را بگويد و برود، خسته‌کننده است.

اینکه برای درسی، متن وجود داشته باشد، خوب است، ولی متن محوری خوب نیست. به این معنا که همه هم و غم استاد و شاگرد این باشد که متن را حل کنند.

امروزه، متخصصان در مسائل آموزشي به اين نکته اشاره مي‌کنند، که آموزش استاد، ده درصد در رشد علمي سهم دارد و نود درصد به فعاليت دانش‌آموز بستگي دارد. نود درصد فعاليت دانش‌آموزهم بايد در کلاس نشان داده شود. اين در حالي است که امروزه تقريباً همه درس‌هاي ما استادمحور است. بدين معنا که استاد از آغاز تا پايان، مطالب را بيان مي‌کند و در نهايت ممکن است چند نفر در درس اشکالاتي مطرح کنند که گاهي اين اشکال‌ها خسته‌کننده است؛ زيرا دقيق و علمي نيست و طلبه‌اي که اشکال را مطرح کرده است، اگر مقداري دقت و مطالعه کند، اشکالش رفع مي‌شود. از اين رو، اشکال کردن وي، تنها به تلف شدن وقت کلاس و خسته‌ شدن ديگر طلاب مي‌انجامد.

بنابراين، استاد بايد سر کلاس کاري کند که طلاب خودشان فعاليت کنند و براي فهم بيشتر، بکوشند، نه اينکه استاد همه مطالب را بيان کند.

نکته ديگر نيز اين است که به مدت ده سال، درس‌ها در حوزه علميه، متن‌محور است. اينکه براي درسي، متن وجود داشته باشد، خوب است، ولي متن‌محوري خوب نيست. به اين معنا که همه هم و غم استاد و شاگرد اين باشد که متن را حل کنند. همانطور که بيشتر درس سطوح، به اين مسئله اختصاص مي‌يابد که عباراتي را که در متن هست، چگونه بايد حل کنند. اين روند سبب مي‌شود، فهم طلبه نسبت به درس‌ها کاهش يابد. از اين رو، انسان مي‌بيند اگر در درس خارج شرکت کند، برايش بهتر است. البته ذهن طلبه بايد ابتدا نسبت به مسئله آشنايي کلي پيدا کند،به گونه‌اي که مثلاً وقتي دارد لمعه مي‌خواند با کليات فقه و با فروع مهمي که وجود دارد، و در هر بحثي مانند کتاب اجاره، طهارت و…، با فروع مهم آن و اقوال مشهور در آن باب آشنا شود، ولي اينکه مسائل را با رمز و اغماض براي طلبه بيان کنند و استاد وقتش را تلف کند تا عبارت‌هاي مغلق را به گونه‌اي براي طلبه حل کند، به ‌گونه‌اي که در آخر هم طلبه نمي‌فهمد چه شد، جالب و پسنديده نيست. من نمي‌گويم کتاب‌ها مطلقاً کنار گذاشته شود و لمعه، رسائل، مکاسب و کفايه، تغيير يابد، ولي بايد به چند بخش تقسيم شود.

بخش اول آشنايي با مسائل اصولي و آشنايي با مسائل فقهي در حد سطح، و بخش دوم آشنايي با متون است. بدين صورت که طلبه بتواند مثلاً نظريات شهيد اول و شهيد ثاني را در لمعه، با آن مطالبي که آموخته است، تطبيق بدهد. در اين صورت، درس، شيرين و لذت‌بخش مي‌شود، ولي اينکه طلبه بيايد و سر کلاس بنشيند و هر چه مي‌کوشد، با پيش مطالعه و پس مطالعه و مباحثه و امثال اين‌ها نفهمد که بالاخره مسئله‌اي که برايش گفته شد، چه شد و از کجا شروع شد و به کجا ختم شد، مطلوب نيست.

يکي از دلايلي که سبب شده است، طلاب به شرح‌هاي فارسي رو آورند، اين است که طلبه احساس مي‌کند، مطلب را نفهميده است، در حالي که به آن نياز دارد. امروزه دنيا در مسائل آموزشي به سمتي پيش مي‌رود که اطلاعاتي که لازم است، با کمترين هزينه و بيشترين سرعت، در اختيار دانش‌پژوه قرار بگيرد تا او آماده شود. اينکه طلبه مي‌بيند شش سال از عمرش گذشته و وقتي از او مي‌پرسند چه چيزي ياد گرفتي، نمي‌تواند جواب بدهد، سبب ايجاد  افسردگي و نااميدي مي‌شود.

بايد به اين مسئله توجه داشته باشيم که امروزه طلاب با مسائل جديد آموزشي، روبه‌رو هستند و بيشتر از دبيرستان وارد حوزه مي‌شوند و بعضي از آن‌ها نيز در دانشگاه‌ها تحصيل کرده‌اند و ديگر مانند گذشته نيست. شايد اينکه عالمان نسبت به همين سبک و شيوه‌اي که امروز در حوزه هست، خيلي پافشاري مي‌کنند، به اين دليل است که روش گذشته‌شان به همين سبک بوده و ذهنيت آن‌ها با شيوه‌هاي جديد آشنا نيست. اين در حالي است که امروزه شيوه‌هاي قديمي ديگر پذيرفتني نيست. افزون بر اينکه سبب مي‌شود طلاب هزينه بسياري براي يادگيري و حل متون صرف کنند. همچنين سبب مي‌شود از مسائل بسيار مهم ديگري که لازم است امروزه طلبه‌اي در جامعه نسبت به آن اطلاعات داشته باشد، غافل شود.

طلبه بايد پژوهش کردن را ياد بگيرد و آماده اجتهاد شود و در سطح چهار که معادل دکتراست، طلبه بايد نظريه‌پردازي کند و به سمت اجتهاد پيش برود. طلبه بايد از تاريخ، تفسير و احکام روز شرعي، آگاه باشد که اين مورد‌ها در سطح يک و دو بايد به او منتقل شود. امروز به طلبه، مراجعه، و از او سؤال مي‌کنند. با خواندن لمعه، تنها بخشي از مسائل طلبه حل مي‌شود.  امروز بسياري از مسائل مطرح است که در گذشته چنين نبوده است. اقوالي در ميان فقيهان مشهور است که شايد با گذشته فرق کرده است، ولي طلبه‌ها از اين‌ موردها غافل هستند و اين اطلاعات به آن‌ها داده نمي‌شود. اين روند در ايجاد روحيه افسردگي خيلي اثرگذار است. طلبه اين همه درس مي‌خواند و وقت مي‌گذارد، ولي وقتي در جامعه از او سؤال مي‌کنند، مي‌بيند نمي‌تواند پاسخ بدهد. مي‌بيند همه وقتش را مکاسب، کفايه و… خوانده، ولي از اين مسائل پيش پا افتاده، خبر ندارد.

يکي از مسائل بسيار مهم که امروزه در حوزه رخ داده است و من آن را به فال نيک مي‌گيرم، ايجاد مراکز تخصصي حوزه است. اين رويداد بايد بيشتر تقويت شود و اگر طلبه‌ها در اين مراکز تخصصي شرکت نکنند، آسيب مي‌بينند؛ زيرا اين مراکز سبب مي‌شود طلبه اطلاعاتش را افزايش دهد و تقويت کند و با مسائل جديد آشنا شود و خوش‌بختانه شيوه‌هايي که در اين مراکز جديد تخصصي به کار گرفته مي‌شود، متن‌محور نيست و بيشتر پژوهش‌محور يا آموزشي ـ پژوهشي است و طلبه در اين مراکز ياد مي‌گيرد چه‌طور بنويسد و چه‌طور کار کند. همچنين با شيوه پژوهش آشنا مي‌شود که يکي از مسائل بسيار مهم براي طلاب است. شايد اين مسائل براي کساني که در دانشگاه‌ها حضور دارند، خيلي بيشتر مورد توجه قرار مي‌گيرد تا براي طلاب.

واقعاً تأسف‌آور است که طلبه‌اي پس از شش يا هفت سال درس خواندن نمي‌تواند مقاله‌اي بنويسد. اين مسائل بايد در حوزه مطرح شود و طلبه‌ها با شيوه پژوهش، مقاله‌نويسي و پايان‌نامه‌نويسي، آشنا شوند که البته کارهايي در اين زمينه در حال انجام است که با رونق گرفتن اين مسائل، مشکلات حوزه نيز حل مي‌شود.

پاسخ دهید: