
هر يک از روشهاي تفكر، به گونهاي در تحصيل استفاده ميشود و با ترکيب دو يا چند روش به انواع بيشتر و مرکبتري نيز دست مييابيم، ولي آنچه مهم است، هنر و مهارت بهره بردن از هر يک، در جايگاه متناسب و در محدوده اعتبار آن است. اين نوشتار با رويکردي کاربردي به بيان روشهاي تفکر و نحوه بهکارگيري هر يک در تحصيل ميپردازد.
يک هفته يا يک ماه از فعاليت تحصيلي خود را در نظر بگيريد. در اين مدت، چهقدر درباره مسائلي که آموختهايد، انديشيدهايد؟ آيا ثمرات اين کار را درک کردهايد؟ از چه روشهايي براي تفکر بهره ميبريد؟
به کار بستن «تفکر» از راهبردهاي اساسي علمآموزي است. «تفکر» در گزارههاي اسلامي، يکي از کليدهاي علمآموزي است که معرفي و کارکردهاي مهم آن در عرصههاي گوناگون، جزو فراگيري دانش به شمار ميآيد. بر اين اساس، استفاده فعال از تفکر يا «تفکرمحوري»، بايد يکي از مؤلفههاي اساسي نظام آموزشي باشد.
اين نوشتار به دنبال بيان اهميت و ثمرات تفکر نيست، بلکه براي بهرهگيري عملي بيشتر از «تفکر»، با رويکردي کاربردي به بيان روشهاي تفکر و نحوه به کارگيري هر يک در تحصيل ميپردازد. آشنايي با اين روشها، به ارتقاي فرآيند تحصيل، کمک بسياري ميکند.1
1ـ تفکر منطقي
تفکر منطقي يعني تلاش ذهن براي حل مجهولات، با استفاده از معلومات پيشين. معمولاً تفکر منطقي با سؤال و قرار گرفتن ذهن در برابر امر مجهولي، آغاز ميشود. اگر قبلاً پاسخ در معلومات پيشين موجود باشد، ذهن از حافظه، سود ميجويد و پاسخ را مييابد، ولي اگر پاسخ در معلومات قبلي نباشد، ذهن با تلاش و جستوجو در ميان معلومات پيشين يا معلومات کسبي، ميکوشد با انتخاب، مقايسه و ترکيب تصورات يا تصديقهاي مناسب، مجهول را کشف کند. دانش منطق، عهدهدار ترسيم و بيان بخش عمدهاي از ضوابط، قواعد و شرايط اين تفکر مهم و کليدي است.
2ـ تفکر بيهدف
تفکر بيهدف يا «تخيل»، از عوامل مهم زمينهساز توليد انديشههاي نو در ذهن است. تخيل از فعاليتهاي شگفتانگيز ذهن است و به اندازهاي قوي است که غالباً ذهن انسان را بياختيار به اين سو و آن سو ميکشاند. تخيل مانند شمشير دو لبهاي است که ميتواند سود يا زيان داشته باشد. از موارد مثبت به کارگيري تخيل، بهرهمندي از آن براي رسيدن به ايدههاي نو، پرورش خلاقيت، کمک به حفظ و ضبط مطالب در ذهن، توليد آثار هنري و ادبي و… است. در عين حال، تخيل عنانگسيخته، سبب آفتها و آسيبهايي مانند آشفتگي ذهن، تشتت فکري و عدم تمرکز فکري ميشود.
3ـ تفکر خلاق يا تأسيسي
«تفکر آفرينشگر يا خلاق» يا «تفکر تأسيسي»، از مصاديق مهم تفکر به شمار ميآيد که نوآوري، عنصر اصلي آن است. معمولاً اين گونه از تفکر، از آرايش و تنظيم مجدد معلومات پيشين سرچشمه ميگيرد، ولي افزون بر آن بايد ايده نويي نيز در ميان باشد و به حل مسئله يا نيازي بينجامد. تفکر تأسيسي، دستکم به نوآوري منتهي ميشود و گامي رو به جلوست. هرچند اين نوآوري و پيشرفت، فقط جنبه ظاهري يا ساختاري داشته، و براي نمونه، در حد ارائه ساختار و قالبي نو يا چينشي جديد باشد. از اين رو، اين تفکر، تشکيکي بوده و داراي درجات گوناگوني است، و از ارائه نظريات تازه تا مراتب پايينتر را در بر ميگيرد، ولي در همه مصاديق آن، زايش علمي و حرکتي رو به جلو، ديده ميشود.
4ـ تفکر آيهاي
«تفکر آيهاي» از مصاديق مهم تفکر است که در متون ديني نيز تأکيد بسياري بر آن شده و داراي اين ويژگيهاست:
ذهن با بهرهمندي از آن، از نشانهها و ظواهر محسوس و ظاهري يک پديده، عبور کند و به عمق و باطن و جنبههاي نامحسوس آن پي ببرد. به تعبير ديگر، سبب «عبرت گرفتن»2 شود. (همراه با «اعتبار» باشد).3
افزون بر اينکه بر شناخت انسان بيفزايد، بر اخلاق و رفتار وي هم اثر بگذارد.
در موطن قلب و با حضور احساسات و عواطف فطري، رخ دهد تا افکار با عواطف درآميخته و درگير شود و افزون بر ذهن، قلب نيز از تفکر بهره گيرد. (عاري از احساس نباشد).4
با بديهيات همگاني بشري، مانند امتناع تناقض و…، در تضاد نباشد.
ناظر و معطوف به صحنه عمل باشد.5
مداوم و مستمر باشد.6
حد و اندازه و حيطه فعاليت خود را بشناسد و در چارچوب آن جولان دهد.
5ـ تفکرات زاويهاي و بُعدي
براي اينکه بررسيهاي فکري، واقعيتر و غيرخيالي باشد، بايد از جنبهها و با روشهاي گوناگون، به طور مجزا و مستقل، آنها را بررسي کرد. اين شيوه براي بررسيهاي ابتدايي، مطلوب است، ولي توقف در آن براي رسيدن به نتايج نهايي، کافي نيست و بايد در نهايت، با بهرهمندي از اصول عام تفکر و استدلال، به بررسي موضوع، و جمعبندي نهايي نتايج پرداخت. از روشهايي که به خوبي از عهده اين گونه بررسيها برميآيد، روش «شش کلاه تفکر» است که در آن، بررسي هر مسئله در شش وضعيت مستقل روحي و فکري، انجام ميشود. براي جداسازي کامل اين شش وضعيت از يکديگر، هر وضعيت با پوشيدن کلاهي با رنگ خاص، نشان داده ميشود. بهتر است به جاي بهرهمندي از کلاه، از عينک استفاده و گفته شود: «شش عينک تفکر». تفصيل بيشتر مراحل، در زير آمده است.
الف) تفکر بيطرف
در اين تفکر که با زدن عينک سفيد رخ ميدهد، قواعد و قوانين، معادلها و محاسبههاي طبيعي، اطلاعات و آمار واقعي، بررسي ميشود. رنگ سفيد، نماد و نشانه بيطرفي است. در نگريستن با اين عينک، سعي ميشود بدون هيچ گونه داوري، تنها به جنبههاي گوناگون موضوع، انديشيده شود.
ب) تفکر احساسي و عاطفي
در اين نوع از تفکر، با زدن عينک قرمز، وضعيت احساسي و عاطفي خود نسبت به مسئله، بررسي ميشود. در اين نگرش، به احساسات معمولي، مانند ترس، ترديد، تنفر، و احساسات پيچيدهتر، مانند دريافتهاي دروني، الهامها، استشمامها و…، فرصت داده ميشود تا با لحاظ آنها نسبت به موضوع، موضع گرفته شود. اگر به احساسات و عواطف، مجالي داده نشود تا در بخشي از بررسيها راه يابد، در پسزمينه ذهن جا ميگيرد و هنگامي که شايد التفاتي هم نداريم، مخفيانه و دزدانه بر داوري ما اثر پنهاني ميگذارد. تفکر احساسي، مسير مشخصي براي جاري شدن احساسات و بروز آنها پديد ميآورد. در نتيجه، با فوران آنها از هر منفذ و خللي در جريان تفکر، روبهرو نخواهيم شد. افزون بر اين، ميتوانيم مناطق خطرناکي را که شديداً تحت تأثير احساس خاصي قرار گرفته است، شناسايي کرد و با بررسي علل و ريشههاي چنين مواضع احساسي، از آثار منفي آنها در امان ماند.7
ج) تفکر منفي
در اين تفکر، با زدن عينک سياه، جنبههاي منفي و ناممکن، ضررها، نواقص، وجوه تيره و منفي امور، تناسب و عدم تناسب ايدهها با امکانات، دلايل ناممکن بودن، جنبههاي منفي و ناممکن و ضررها و نواقص، مشکلات و تهديدها، آفتها و آسيبها، ناسازگاريها و ناهمخوانيها، خطرهاي احتمالي، مشکلات بالقوه و…، بررسي ميشود.
د) تفکر مثبت
با زدن عينک زرد، به تفکر مثبت درباره موضوع مورد بررسي پرداخته ميشود. در نگاه با اين عينک، با نگرشي خوشبينانه بر محاسن و مزاياي امور و جنبههاي مثبت آنها، تمرکز، و جنبههاي مثبت و ممکن، فوائد، منافع، فرصتها، امکانات، کمالات، جنبههاي تسهيلکننده، ارائه پيشنهادها و طرحها و…، بررسي ميشود.
هـ) تفکر مقايسهاي
زدن عينک سبز به معناي بررسي موارد مشابه و قابل جايگزين و خلاقيت براي ايجاد موارد جديد است. رنگ سبز، نشانه باروري، رشد و رويش است و در نگاه با اين عينک، به اموري توجه ميشود که انگيزش و حرکت ايجاد کنند و وجوه تفاوت و تمايز موضوع با موارد مشابه، و امکان راههاي ديگر، بررسي، و به جستوجوي موارد مشابه و قابل جايگزين يا راههاي ايجاد موارد جديد، وجوه تمايز و تشابه، امور متضاد، و…، پرداخته ميشود.
و) تفکر نقشهپرداز
با زدن عينک آبي به جمعبندي و نتيجهگيري نهايي از نتايج حاصل از نگرشهاي پيشين، پرداخته ميشود. رنگ آبي نماد نظارت و بررسي کلي است، مانند آسمان آبي که همه چيز را ميپوشاند و در برميگيرد. آبي، نشان آرامش در بررسي نيز است. تفکر آبي، تفکري نقشهپرداز و جمعکننده است که با جمعبندي نهايي نتايج ديگر تفکرها، تلاش ميکند به راه و نقشه مشخصي براي حل مسئله برسد و ببيند با توجه به تمام ديدگاههاي پنجگانه فوق، نتيجه نهايي چيست.
6 ـ تفکر نظاممند
از آنجا که بحث درباره نگرش نظاممند در اين مختصر ممکن نيست، از پرداختن به آن خودداري ميکنيم.
7ـ تفکر راهبردي8
راهبرد (استراتژي)، در لغت به معناي «طرحي براي اجراي تصميمي خاص، فرآيند طراحي چيزي يا انجام كاري به شيوه ماهرانه، مهارت طراحي تحركات نظامي» است و در اصطلاح، به معناي طرحي منسجم، جامعنگر و يكپارچهكننده براي حركت از كوتاهترين راه و روش به سوي اهداف بلندمدت و حياتي، با بهترين بهرهبرداري از منابع و امكانات موجود است.
اگر به احساسات و عواطف، مجالی داده نشود تا در بخشی از بررسیها راه یابد، در پس زمینه ذهن جا می گیرد و هنگامی که شاید التفاتی هم نداریم، مخفیانه و دزدانه بر داوری ما اثر پنهانی می گذارد.
«تفکرات راهبردي» يا «استراتژيک»، تفکراتي هستند كه داراي حداكثر زاويه ديد، حداكثر نفوذ به مباني و ريشهها براي دستيابي به ساختارهاي بنيادين موضوع، و حداكثر كليت و فراگيري هستند كه در متمركزترين قالبها ارائه ميشود و شفافسازي جهتگيريها، هدفها، ساختارها، نقاط كليدي و محوري در تمام ابعاد موضوع را تأمين ميكند. تفکر راهبردي، کشف بهترين راه چينش و تغيير فعاليتها براي حداكثر استفاده از فرصتهاست. براي داشتن چنين تفکري بايد «كلاننگري»، «دقيقنگري»، و«آيندهنگري» داشت. مراحل کلي انجام عملي، با استفاده از تفکر راهبردي، عبارتاند از:
ترسيم چشمانداز و تعيين رسالت و مأموريت
«چشمانداز»، تصويري کلي و مطلوب از آينده موفق در زماني خاص است که در آن، هدفهاي بلندمدت محقق شدهاند. در سند مربوط به چشمانداز، به اين پرسش پاسخ داده ميشود: «ما ميخواهيم چه شويم؟»9
«رسالت»، يعني فلسفه وجودي و مقصود بنيادين منحصر به فردي که سازماني يا گروهي يا جامعهاي را از ديگر موردهاي مشابه، متمايز، و دامنه عمليات آن را تعيين ميکند.
«مأموريت»،10 تعريف و تبييني از ويژگيهاي اصلي سازمان يا گروه يا جامعه است که آن را از ديگر موارد مشابه، متمايز ميسازد و بيانگر دليل اصلي وجود آن، موضوع و شکل فعاليتها، دامنه خدمات، طيف مخاطبان و خدمات، حوزه جغرافيايي تحت پوشش، مناسبترين ابزارها، ويژگي ممتاز و اختصاصي و ديگر وجوه تمايز از ديگران است. «بيانيه مأموريت»، يعني عبارتي که بدان وسيله، مقصود سازماني از مقصود موارد مشابه، متمايز ميشود و بيانکننده «علت و فلسفه وجودي» سازمان است.11
تعيين هدفهاي بلندمدت از راه ارزيابي محيط داخلي و خارجي
هدفهاي راهبردي بلندمدت از ترکيب و تلفيق آرمانها و واقعيات به دست ميآيد. براي اين کار بايد نقاط «ضعف» و «قوت» موجود و محتمل در «محيط داخلي» ـ آنچه در اختيار ماست و ميتوانيم براي آن مديريت و برنامهريزي کنيم ـ و «فرصتها» و «تهديدها»ي موجود يا محتمل در «محيط خارجي» ـ آنچه در اختيار ما نيست ـ به خوبي بررسي شود و با توجه به «آنچه ميخواهيم» و «آنچه داريم»، بين «آرمانها»ي ترسيم شده در چشمانداز و رسالت، و «واقعيات» موجود، مصالحهاي پديد آيد و پلي ميان آنها کشيده شود.
ارزيابي راهبردهاي ممکن و انتخاب و تدوين راهبرد برتر
گام ديگر، تعيين و تدوين راهبردهاي ممکن و احتمالي، بر اساس هدفهاي راهبردي کلان است. اين راهبردها، لزوماً مواردي نيست که در کتابها نوشته شده يا در موارد مشابه به چشم ميآيد، بلکه براي خلق آنها بايد با توجه به شرايط خود، از «خلاقيت» سود جست. در اين فرآيند، ممکن است چند راهبرد کلان به دست آوريم که بايد با سنجش آنها، گزينه اثربخشتر را به عنوان راهبرد اصلي برگزينيم تا ما را از پراکندگي برهاند.
تدوين هدفها و راهكارهاي كوتاهمدت و سياستها
حال نوبت تعيين راهکارها و روشهاي کوتاهمدت است. فرق «راهکارها» با «راهبردها» اين است که تصميمهاي راهبردي، ناظر به «حال تا آينده» و «اثرات بلندمدت» و داراي تأثيراتي گسترده و مؤثر بر همه جنبههاي فعاليتها و بيشتر ناظر به «اثربخشي» (توانايي حل مسائل و پاسخ به نيازها) است. اين در حالي است که تصميمهاي عملياتي و راهکارها، بيشتر «ناظر به حال» است و تأثيرات کوتاهمدت يا ميانمدت و اثرگذاري محدود و مؤثر بر يک يا حداکثر چند بُعد دارد و بيشتر ناظر به «کارآيي» (حداکثرِ اثربخشي با صرف حداقل هزينه) است. در اين مرحله، به تدوين و تعيين برنامههاي سالانه، ماهانه، هفتگي و روزانه و تدوين «سياست»ها (رهنمودها، مقررات، قوانين، بايدها و نبايدها و رويههايي که بايد براي دسترسي به اهداف تعيين شده مراعات شود) نيز پرداخته ميشود.
اجرای تصمیمات
در مرحله اجراي تصميمات بايد کليات را به جزئيات عملي خارجي تبديل کرد.
نظارت و ارزيابي ميزان موفقيت
در حين اجرا در فواصل متناسب، بايد به ارزيابي نتايج و مقايسه هدفها با واقعيت به دست آمده، پرداخت و بررسي کرد، آيا هدفهاي مرحلهاي حاصل شده است يا نه؟ چرا؟ آيا در شرايط پيشبيني شده، تحقق يافته يا سريعتر يا کندتر است؟ چرا؟
بازخوردگيري و برنامهريزي مجدد بر اساس نتايج
در اين نمودار، مراحل اقدامي، مبتني بر تفکر راهبردي ترسيم شده است:
به طور خلاصهتر، چرخه کلان اقدامي ـ راهبردي عبارت است از: تدوين، اجرا و ارزيابي راهبردها.
از نظر کاربرد در تحصيل، جايگاه و کاربرد تفکر راهبردي در موارد مهمي، مانند انتخاب رشته تحصيلي، جهتگيري تخصصي و صنفي، و…، مشخص ميشود.
8 ـ تفکر تاکتيکي
در اين گونه تفکر، به دنبال يافتن راهکارهاي جزئي و شيوههاي مختلف تحققبخشي به راهبردهاي کلان و پديدههاي کلي و روشهاي مختلف عملياتي کردن هستيم.
9ـ تفکر همگرا
در تفکر «همگرا» يا «متقارب و نزديکشونده»، تمام کوششهاي ذهني بر روي راهحلي، متمرکز، و راهحلهاي گوناگون بر روي کانوني اصلي، جمع و بررسي ميشود. وقتي از کاربردهاي اين روش بهره برده ميشود که به عللي ناچار باشيم در نهايت راهحلي نهايي را برگزينيم، ولي در عمل راهحلهاي متعددي پيشرو باشد. با بهرهمندي از اين روش ميتوان به راهحلي رسيد که بيشترين بهره از راهحلهاي گوناگون را در خود داشته باشد.
10ـ تفکر واگرا
در تفکر «واگرا» يا «متباعد و دورشونده»، به راهحلهاي مختلف مسئلهاي توجه ميشود. همچنين ذهن با تغيير نظرگاه، ميان ايدههاي گوناگون، جولان و پرش دارد و روي نقطهاي ثابت نميماند و در جهات متفاوت، موضوع تفکر، و موضوع از جنبهها و ديدگاههاي مختلف و گاه متضاد، بررسي ميشود. از ويژگيهاي تفکر واگرا، گوناگوني پاسخها است، در حالي که در تفکر همگرا، اطلاعات به جوابي منتهي ميشود.
11ـ تفکر بسته
تفکر «بسته» يا «هدايت شده»، تفکري «موضوعمحور» است که ذهن بر روي موضوع يا حتي جنبهاي از موضوعي، متمرکز ميشود و ميکوشد، هيچ خروجي از آن نداشته باشد. از اين تفکر ميتوان براي تقويت قدرت تمرکز، بهره برد.
12ـ تفکر آزاد
اين تفکر تا حدي شبيه تفکر واگراست، با اين تفاوت که در تفکر آزاد، ذهن به بررسي و دنبال کردن موضوعي خاص، وفادار نيست و همواره بررسيها از موضوعي به موضوع ديگر تغيير ميکند. در تفکر آزاد، ضمير ناخودآگاه از خزانه حافظه استفاده ميکند و سبب تغذيه بيشتر ضمير خودآگاه براي جولان فکري بيشتر ميشود.12
13ـ تفکر مستمر
در اين تفکر، تمرکز اصلي بر استمرار زماني تفکر بدون هيچ انقطاعي است. از اين رو، طولانيتر شدن تفکر و افزايش مدت آن، موضوعيت دارد و مطلوب است. در تفکر مستمر، گاه فقط به دنبال استمرار زماني تفکر و منقطع نشدن آن هستيم، و گاه افزون بر آن، پيگير ادامه تفکر مداوم بر موضوعي خاص نيز ميباشيم که دشواري بيشتري دارد. اين شيوه تفکر با توجه به سختيهايش، سبب عميق شدن بررسيها، افزايش ظرفيتهاي ذهن، تثبيت و تحکيم و اتقان آموختهها، پيدايش استقامت ذهني و… ميشود.
14ـ تفکر مستقل
در اين روش، بدون مراجعه به هيچ منبع خارجي يا مطالعه قبلي و با کنار گذاشتن پيشفرضهاي خارجي، به تفکر مستقل درباره موضوعي پرداخته ميشود.
15ـ تفکر معکوس
اين تفکر انواع گوناگوني دارد. گاه از پاسخي که معلوم است، به سمت مسئله حرکت ميکنيم. در اين حال، فرآيندهاي مياني از مسئله تا پاسخ براي ما اهميت بيشتري دارد. گاهي نيز با بررسي پاسخهاي متضاد با پاسخ مسئله و بررسي تغييرات حاصل پرداخته ميشود. گاهي به جاي اينکه پرسيده شود: «با چند روش ميتوان اين مسئله را حل کرد؟»، سؤال ميشود که «با چه روشهايي اين مسئله به شکست ميانجامد؟» و… .
16ـ تفکر جمعي
براي تفکر جمعي، روشهاي مختلفي وجود دارد که مهمترين آنها «مباحثه» و بحث گروهي است. مشورت دوسويه،13 مناظره روشمند و منطقي، بارش فکري (طوفان مغزها)، گفتوگوهاي باضابطه، تمرين «روش سقراطي» با استادن يا دوستان،14 از ديگر روشهاي تفکرجمعي است.15
17ـ تفکر کلان
در «تفکر کلان»، تلاش ميشود تا کاوشهاي ذهني درباره مسئلهاي، فرانگرانه و تنها از جنبههاي کلان و فراگير و شامل، صورت گيرد و از ورود به جزئيات، خودداري شود. اين روش در فهم جغرافياي مسائل، ايجاد و تقويت نگرش کلان، کمک به نگرش نظاممند، کلنگري، تقويت نگرشهاي درجه دو16 و… کمک ميکند.
18ـ تفکر خُرد
در اين روش، تنها به جنبههاي خرد و جزئيات مسئله مورد بررسي، پرداخته، و در حد امکان سعي ميشود از کلاننگري درباره آن، خودداري شود.
19ـ تفکر مرئي ـ بصري
در تفکر مرئي ـ بصري، از به تصوير کشيدن و رسم اشکال، نمودارها، الگوها و نقشههاي ذهني و…، براي بررسي موضوع استفاده ميشود، و همزمان با تفکر و گاه پس از آن، سير فکري طي شده براي حل يک مسئله و نتايج آن، در قالبهاي مذکور يا به صورت نوشتار به تصوير کشيده ميشود. اين شيوه کمک ميکند تا روابطي را ببينيد يا کشف کنيد که قبلاً به آنها توجه نداشتيد. همچنين ايدههاي نويي در ذهنتان شکل ببندد و سير ذهني خود را از دست ندهيد و امکان بازگشت و بررسي مجدد انديشه خود و تصحيح آن را داشته باشيد و… .
غالب تفکرات در محیطی آرام و مناسب، ثمره بیشتری دارد، ولی برخی غیر از این ویژگی عمومی، به زمان یا مکان یا شرایط خاصی نیازمند است.
20 و 21ـ تفکر صوتي و ديداري
تفکر «صوتي» يا «بياني» يا «شنيداري»، به معناي «بلند بلند فکر کردن» و بيان گفتاري جريان انديشه است. در اين حالت، توجه به اموري جلب ميشود که در تفکرات خاموش کمتر به دست ميآيد. ميتوان با استفاده از آينه و ديدن تصوير خود در هنگام اين گونه تفکر، جنبه ديداري نيز به آن بخشيد.
22ـ تفکر آرماني
در تفکر آرماني تنها با چشم دوختن، به هدفهاي غايي و آرمانها، فکر ميشود و به واقعيات موجود توجهي نميشود. از فوايد اين شيوه آن است که توانايي ترسيم چشمانداز را افزايش ميدهد. البته در چشماندازنگاري واقعي، بايد واقعيات موجود نيز لحاظ شود، يعني چشمانداز به گونهاي باشد که بر اساس واقعيات موجود بتوان به آن رسيد.
23ـ تفکر واقعگرا
در اين تفکر برعکس شيوه پيشين، کاملاً به واقعيات جاري، توجه و تا حد امکان از توجه به آرمانها، خودداري ميشود. اين شيوه، توانايي حل مشکلات و تدبيرهاي عيني را افزايش ميدهد.
24ـ تفکر ترکيبي
در تفکر ترکيبي، به روش خاصي پايبند نيستيم و بسته به اقتضاي سير فکري، از انواع روشهاي تفکر، بهره گرفته ميشود. معمولاً اغلب تفکرات از اين سنخ است. اين شيوه در عين سهولت و مزايايش، در معرض آسيبهايي نيز است، مانند دور شدن از موضوع اصلي، گم کردن رشته افکار، استفاده نابجا از روشها، به کار نبردن درست قواعد انديشه و مخلوط کردن انديشه منطقي با ديگر انديشهها و در عين حال، اعتبار يکسان قائل شدن براي همه نتايج، و… .
25ـ تفکر محدود
در اين شيوه با قرار دادن ضربالأجل زماني، ذهن را وادار ميکنند تا در مدتي محدود به حل مسئلهاي بپردازد. معمولاً در چنين حالاتي ـ به ويژه اگر نتايج، مهم و حياتي باشد ـ ذهن با سرعت بيشتري مسائل را بررسي و تجزيه و تحليل ميکند و ظرفيت فعاليت آن نيز به مقدار قابل ملاحظهاي، افزايش مييابد.
26ـ تفکر امتدادبخش
در تفکر امتدادبخش، به گسترش انديشه يا موضوعي پرداخته ميشود و تا جايي که ممکن است، همه لوازم و آثار ممکن الترتب، بر آن ترتب داده ميشود. از ثمرات اين تفکر، کمک به ايجاد و تقويت «آيندهنگري» و «آيندهپژوهي»، افزايش توان امتدادبخشي به انديشههاي محض و بنيادين تا صحنه کاربرد و… است.
27ـ تفکر محيطمحور
برخي تفکرات «محيطمحور»اند، يعني نيازمند محيط يا زمان خاصي هستند؛ چرا که در هر مکان و زماني نميتوان به طور اثرگذار به هر موضوعي انديشيد. براي نمونه، تفکر درباره غرور در پشت ميز رياست، نتيجه اين کار را در هنگام ديدن مردهاي ندارد يا در هنگام خستگي شديد، نميتوان به مسائل دقيق و ظريف انديشيد و نتايج مطلوبي گرفت. غالب تفکرات در محيطي آرام و مناسب، ثمره بيشتري دارد، ولي برخي غير از اين ويژگي عمومي، به زمان يا مکان يا شرايط خاصي نيازمند است.
28ـ تفکر تقليدي
تفکر تقليدي، تفکر محدود در چارچوب و قالبهاي خاصي است و از آنها فراتر نميرود. به عبارت ديگر، داراي نوآوري و توليد محتوا يا ساختار جديدي نيست. در اين حالت، ذهن در مداري بسته حرکت ميکند و توجهي به افقهاي جديد ندارد. براي حل مسائل رياضي در قالب کليشهها و فرمولهاي خاص و تمرينهاي تطبيقي، غالباً از اين تفکر استفاده ميشود. اين تفکر در مواردي، مثلاً اوايل انديشهورزي، مطلوب است، ولي بايد به تدريج از آن فاصله گرفت و به سمت تفکر تأسيسي حرکت کرد.
29ـ تفکر متعهد
در اين تفکر، پس از اثبات پيشيني دستهاي از بنيانها و موضوعها، تلاش ميشود بدون عبور از آنها و در چارچوب آنها به تفکر پرداخته شود. براي نمونه، اگر عقل با تلاش برهاني اثبات کرد که همه گزارههاي يک منبع معرفتي، مانند وحي، کاملاً مطابق با واقع است، پس از آن ميتواند از آنها در حيطههاي مختلف استفاده کند و در چارچوب آنها يا به مدد آنها به تفکر بپردازد يا اگر دانشمند فيزيک، با استفاده از تمامي شواهد و تجربيات، به درستي دستگاه فيزيکي خاصي رسيد، از آن به بعد، تا زماني که خلاف آن ثابت نشود، در چارچوب دستگاه فکري پيشين به کاوشهاي فيزيکي ميپردازد.
افزون بر اینکه سبب رسیدن به نتایج عملی و یافتن کاربردهایی برای آموخته ها می گردد، سبب تثبیت و تعمیق آن ها نیز می شود.
30ـ تفکر کاربردي
در اين تفکر تلاشهاي ذهني بر يافتن کاربرد يا کاربردهايي براي آموختهها يا موضوع خاصي، متمرکز ميشود. چنين تفکري افزون بر اينکه سبب رسيدن به نتايج عملي و يافتن کاربردهايي براي آموختهها ميگردد، سبب تثبيت و تعميق آنها نيز ميشود.
31ـ تفکر مشوش يا آشفته
تفکر مشوش، به معناي اجازه دادن به ذهن است، براي ابراز صريح آنچه در آن ميگذرد و سبب آشفتگي آن شده است. از اين رو، لزوماً براي رسيدن به نتيجه خاصي به کار نميرود، بلکه يکي از هدفهاي اصلي آن، «تخليه فکري و ذهني»، «طرد افکار مزاحم» و «زمينهسازي» براي رسيدن به شرايط مناسب تفکر در وضعيت بهينه يا واقعيتر است. معمولاً از اين تفکر در شرايطي استفاده ميشود که فرد دچار آشفتگي و آشوب ذهني است. از نظر عملي، اين گونه تفکر با نوشتن افکار مختلفي که به ذهن هجوم آورده و آن را آشفته ساختهاند يا بيان گفتاري آنها در محيطي براي خود يا هر روش مناسب ديگري، قابل انجام است.17
32ـ تفکر پيشيني
تفکر پيشيني، قبل از ورود به عرصهاي يا انجام فعلي صورت ميگيرد. اين گونه تفکر، توان طراحي، نقشهپردازي، دورانديشي، تدبير و چارهانديشي را پديد ميآورد يا افزايش ميدهد.
33ـ تفکر مقارن
تفکر «مقارن» يا «همزمان» در صحنه عمل و هنگام انجام کاري صورت ميگيرد. چنين تفکري، توانايي «تدبير» و «چارهانديشي» را ايجاد ميکند يا افزايش ميدهد؛ چرا که در شرايط واقعي، غالباً اين امکان وجود ندارد که با رعايت همه شرايط و در فرصت کافي، به تفکر درباره مسئلهاي پرداخت.
34ـ تفکر پسيني
تفکر پسيني پس از انجام فعل و ارزيابي و تحليل نتايج، صورت ميگيرد. اين تفکر توان نگرشهاي تحليلي و درجه دوم، بازنگري، ارزيابي فعاليتهاي پيشين و… را پديد ميآورد يا افزايش ميدهد.
35ـ تفکر فازي18
در زندگي روزانه، كلمات و مفاهيمي به كار ميرود كه مراتب و درجات دارد و نسبي است و نميتوان با منطق دو ارزشي19 كه فقط حكمِ «هست و نيست» را صادر ميكند، با آنها رفتار كرد. مردي چهل ساله در اردويي كه بيشتر شركتكنندگان آن پيرمردند، جوان تلقي ميشود، ولي در ميان دانشآموزان دبيرستاني، ديگر جوان به شمار نميآيد. فرض کنيد اختلافي پيش آمده و براي رفع آن تلاش شده و دو طرف به آمادگي براي توافق رسيدهاند، حال اگر كسي بپرسد: آيا اختلاف برطرف شد؟ اگر پاسخ دهيم: «اختلاف برطرف نشد» يا بگوييم: «اختلاف برطرف شد»، واقعيت را منتقل نكردهايم. براي انتقال موقعيت واقعي مجبوريم از الفاظ بيانگر مراتب و درجات استفاده كنيم. مثلاً بگوييم اختلاف تا حدودي يا نسبتاً يا هفتاد درصد برطرف شد يا ميتوان درباره فردي که به خدا ايمان دارد، ولي گناهاني هم از او سر ميزند، گفت که مؤمن است يا مؤمن نيست؟
به کار بستن «تفکر» از راهبردهای اساسی علم آموزی است. «تفکر» در گزاره های اسلامی، یکی از کلیدهای علم آموزی است که معرفی و کارکردهای مهم آن در عرصه های گوناگون، جزو فراگیری دانش به شمار می آید. بر این اساس، استفاده فعال از تفکر یا «تفکرمحوری»، باید یکی از مؤلفه های اساسی نظام آموزشی باشد.
جهان و به ويژه پديدههاي انساني بسيار پيچيدهتر از آن هستند كه بتوان آنها را با توصيفهاي ساده و كاملاً مشخص شناخت. از اين رو، گاهي به شيوهاي از تفكر نياز داريم كه بتواند برخي پديدههاي غيردقيق يا پيچيده را توصيف و تبيين كند. تلاشها براي تبيين دقيق برخي حقايق و موقعيتهاي جهان كه تشكيكي و داراي مراتب و درجات هستند و منحصر به دو حالتِ «بودن» و«نبودن» نيستند، سبب کشف منطق و تفكري به نام «فازي» شد20 که به دنبال توصيف مجموعهها و پديدههاي غيرقطعي، نامشخص و طيفدار است.21
36ـ تفکر ناخودآگاه
به تفکري که در ضمير ناخودآگاه رخ ميدهد، «تفکر ناخودآگاه» ميگويند. اين تفکر به طور ناخودآگاه رخ ميدهد، ولي ميتوان بذر آن را در ذهن کاشت و رها کرد تا در ضمير ناخودآگاه، رشد کند. براي اين کار کافي است مقداري توجه خودآگاه به موضوعي داشت و با مقداري کلنجار رفتن ذهني با آن ـ به گونهاي که ذهن، اهميت و ضرورتش را درک کند يا نسبت به آن کنجکاو شود ـ آن را به ضمير ناخودآگاه فرستاد تا در فرصت کافي در ذهن، پخته شود. پس از مدتي که به آن موضوع برگرديم، خواهيم ديد با آنکه ظاهراً توجهي به آن نداشتهايم، حجم قابل توجهي مطلب جديد درباره آن ميدانيم! از آنجا که حجم ضمير ناخودآگاه بسيار بيشتر از حجم ضمير خودآگاه است، اين شيوه راهکار مناسبي براي استفاده بهينه از ظرفيتهاي ذهن براي پرداختن به موضوعهاي متعدد و تفکر درباره آنها يا «پيشتفکر» درباره موضوعات است.
37ـ تفکر سلبي
تفکر سلبي به معناي تلاش ذهني براي تفکر نکردن درباره موضوعي است. اين شيوه، سبب افزايش قدرت تمرکز ذهن، دستيابي به توان آمادهسازي ذهن براي تفکر، افزايش قدرت مديريت ذهن و ساماندهي افکار، توان ضبط بيشتر قوه خيال و… ميشود.
38ـ تفکر پيراموني
تفکر پيراموني به معناي نگاه بيروني و فرانگرانه به يک پديده و تحليل و بررسي درجه دوم آن است. اين تفکر سبب ايجاد يا تقويت توان پرداختن به نگرشهاي درجه دوم ميشود.
39ـ تفکر حيثنگر
«حيثيتِ» يک شيء به معناي يک جنبه و نماي خاص آن، و «حيثيتنگري» به معناي تنظيم زاويه نگاه در بررسي يک پديده و نگريستن به آن از بُعدي خاص است. حيثيتنگري و تفکر حيثنگر اهميت بسياري در تحصيل، به ويژه در علوم دقيقتر، مانند منطق و فلسفه دارد22 و سبب افزايش دقت علمي، توان ژرفنگري، عمقبيني، به دام مغالطات نيفتادن، خلط نکردن امور، تفکيک احکام مختلف يک موضوع از حيثيتهاي مختلف و… ميشود.
40ـ تفکر تک يا چند بُعدي
در واقع تفکر تک يا چند بُعدي، مصداقي خاص از تفکر حيثنگر است. براي بيان اين تفکر، مثالي لازم است. در رشتههاي مهندسي در درس «رسم فني» براي رسم «پرسپکتيو» (منظر) تک بُعدي از يک شيء، از زاويه و بُعد مورد نظر، مثلاً از روبهرو، از بالا و…، به آن نگريسته، و تنها آنچه در ظاهر ديده ميشود، رسم، و براي نمايش جزئيات پشت آن سطح ظاهري، از خطچين استفاده ميشود. در تفکر تک بُعدي نيز يک بُعد از مسئله، برجسته و بررسي ميگردد و ديگر ابعاد يا مؤلفههاي دخيل، در ذهن کمرنگ نگه داشته ميشود و با افزايش تعداد ابعاد مورد بررسي، تفکرات چند بُعدي پديد ميآيد.
41ـ تفکر موازي
تفکر موازي به معناي تفکر همزمان روي دو يا چند موضوع جداگانه يا دو يا چند جنبه موضوعي است. اين کار قدرت پردازش ذهن، رسيدن به توان توجهات مرکب، توان تفکر در موارد بحراني ـ که ناچاريم همزمان روي چند مسئله بينديشيم و تصميم بگيريم ـ و توان بهرهگيري بيشتر از دو نيم کره مغز و غيره را افزايش ميدهد.
42ـ تفکر تفکيکي
تفکر «تفکيکي» يا «مجزا» يعني مسئلهاي را به چند قسمت تقسيم کنيم و جداگانه درباره هر يک بينديشيم (همزمان يا به ترتيب يا به طور پراکنده)، سپس با ترکيب نتايج حاصل به نتيجه نهايي برسيم. البته نميتوان درباره همه موضوعها اين گونه انديشيد.
43ـ تدبر
تدبر، فراتر از بررسي دلايل و ادله بوده و تفکري همراه با آيندهنگري و در نظر گرفتن پيامدها و نتايج امور است.23 از اين رو، نگاه به آينده و در نظر گرفتن مصالح و مفاسد پديدهها، با توجه به هدفها، از ويژگيهاي اين نوع از تفکر است. چنين تفکري بسيار مورد تأکيد آموزههاي ديني است.
44ـ تفکر طبيعي
تفکر طبيعي يعني «تفکر در حالت طبيعي و با ذهني عاري از موانع تفکر». اين موانع، ممکن است جسمي (مانند خستگي و گرسنگي بيش از حد)، ذهني و حتي روحي باشد. در تفکر در موارد حساس و مهم يا علوم دقيقتر بايد شرايط تفکر طبيعي را احراز کرد تا نتايج از دقت و صحت بيشتري برخوردار باشد.
از زاويه ديگري، يعني از نظر «موضوع»، تفکر در عرصه تحصيل، شامل ساحتهاي گوناگوني ميشود، مانند:
ـ تفکر درباره مسائل جديدي که ميآموزيم؛
ـ تفکر درباره يک دانش (نگاههاي درجه دو به آن)؛
ـ تفکر درباره علم و معرفت به طور کلي (تأملات فلسفه علمي)؛
ـ تفکر درباره دانش به عنوان پديدهاي در وجود انسان (روانشناسي ذهن و…).
آنچه در دوران تحصيل مهمتر بوده و بيشتر مد نظر است، مورد اول و دوم است که بايد در جريان تحصيل، به اندازه کافي براي آنها سرمايهگذاري کرد و کوشيد.
جمعبندي
هر يک از روشهاي تفكر، به گونهاي در تحصيل استفاده ميشود و با ترکيب دو يا چند روش به انواع بيشتر و مرکبتري نيز دست مييابيم، ولي آنچه مهم است، هنر و مهارت بهره بردن از هر يک، در جايگاه متناسب و در محدوده اعتبار آن است.24
پينوشتها:
1ـ محل بحث در اينجا، تفکر به معناي عام است. از اين موارد، حدود ده مورد آن داراي اصطلاح رايج و مستقر است و بقيه با تفکر به دست آمدهاند. با تأمل بيشتر ميتوان به روشهاي ديگري نيز رسيد.
2ـ «الإعْتبَارُ و العِبْرَةُ: الحالة التي يتوصّل بها من معرفة المشاهَد إلى ما ليس بمشاهَد». المفردات في غريب القرآن، ص543.
3ـ «لا فكرَ لمن لا اعتبار له». غررالحکم.
4ـ أميرالمؤمنين (ع): «ألزم قلبك الفكر». إرشادالقلوب، ج1، ص77.
5ـ «قُلْ إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنى وَ فُرادى ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا…». (سبأ: 46). از اين رو، حداقل بخشي از تفکرات بايد در صحنه زندگي و همراه تعامل با محيط و بازخوردگيري از حوادث، اتفاق بيفتد.
6 ـ امام حسن (ع): «أوصيكم بتقوى الله وإدامة التفكر فإنّ التفكر أبوكلّ خير وأمّه». مجموعه ورّام، ج1، ص52.
7ـ اين واقعيت انکارناپذير است که دريافتهاي بيشتر انسانها متأثر از عواطف و احساساتشان است. از اين رو، هر چه عواطف آنها در مقام شناخت، برانگيختهتر باشد، دريافت آنان متأثرتر از آن عواطف است و حقيقت را بر اساس احساسات و اميال و عواطف خود رنگ ميزنند. لذا گاهي از واقعيت منحرف ميشوند. (حبّ الشئ يُعمي و يصمّ). يک روش حل اين مشکل، آن است که با اعمال احساسات خود درباره موضوع مورد بررسي، تفکر کنيم، ولي راه اساسيتر براي ريشهکن کردن اين مشکل آن است که به دنبال عواطفي باشيم که دريافتهاي ما را واقعيتر کند. آيا چنين عواطفي وجود دارد؟ طبق قواعد فلسفي، پايه و اساس درک واقعيت، مسانخت با واقعيت است و هر سنخي بشويم، از همان سنخ گيرمان ميآيد، چون واقعيت عالم، توحيدي است. هرچه عواطفي توحيديتر و فطريتري داشته باشيم، بيشتر از سنخ واقعيت شده و عالم را بهتر و بيشتر ميفهميم. از اين رو، تنها با محبت الهي و احساسات توحيدي ميتوان عالم را خوب فهميد و معماهاي آن را حل کرد. تفصيل بيشتر را به انديشه و تتبع بيشتر خودتان واميگذاريم.
8 ـ اين مباحث، داراي گستردگي و پيچيدگي ويژهاي است، ولي در اينجا سعي شده تا به سادهترين و خلاصهترين شکل ممکن، موارد اساسي و مورد نياز بيان شوند.
9ـ به عنوان مثالي واقعي، ميتوان از سند چشمانداز بيستساله نام برد.
10ـ رسالت و مأموريت، تشابه بسياري با هم دارد، ولي رسالت، چند بُعدي و شامل تعدادي مأموريت است، در حالي که مأموريت، تک جنبهاي است. به هر حال مأموريتها بايد در چارچوب رسالت باشد و به تحقق آن بينجامد.
11ـ مثالي از بيانيه مأموريت: «الف»، يک شركت نفت جهاني است كه در صنعت نفت و مواد آلي فعاليت ميكند. ما درصدد كشف نفت برآمده و محصولات و خدماتي با كيفيت عالي به مشتريان عرضه ميكنيم. شركت ما اين مسئوليت را احساس ميكند كه از نظر مالي بازدهي مناسبي نصيب سهامداران کند و رشد بلندمدت را تضمين سازد و نسبت به محيط زيست و جامعه به تعهدات خود عمل کند.
12ـ تفاوت چهار دسته اخير تفکر در اين است که تفکر همگرا، هم «راهحل محور» و هم «موضوع محور» است. در مقابل، تفکر آزاد، نه «موضوع محور» است و نه «راهحل محور» و در آن «جولان فکري» بيشتر اهميت دارد. تفکر واگرا و تفکر بسته، هر دو «موضوع محور» هستند، ولي «موضوع محوري» در تفکر واگرا براي رسيدن به راهحل است. البته راهحل محور نيست، چون مهم نيست که به يک يا چند راهحل برسيم، ولي «موضوع محوري» در تفکر بسته خود، موضوعيت دارد و مهم نيست که اصلاً به راهحلي برسيم يا نه. از اين رو، تلاش ذهني متمرکز بر خارج نشدن از موضوع تفکر است.
13ـ بدين معنا که تنها مشاور به ارائه مباحث و راهنمايي نپردازد و در فرآيندي متقابل، نظريات و راهحلهاي مشورتکننده نيز طرح و بررسي شود.
14ـ سقراط، نقش خود را تنها شکوفاسازي فکر انسانها و کمک به استخراج نتايج با طرح سؤالهاي مرحلهاي ميدانست. براي پاسخ به اين سؤالهاي مکرر، فرد نياز به تفکر و فعال ساختن عقل خود دارد.
15ـ انديشکدهها يا کانونهاي تفکر (Think Tanks)، بر اساس تفکر جمعي شکل گرفتهاند.
16ـ نگرش درجه دوم، نزديکي بسياري با تفکر کلان دارد، ولي تفکر درجه دو هم شامل بررسي جنبههاي کلان موضوع و هم بررسي ابعاد خرد آن ميشود که به صورت تحليلي و از منظري خارجي است، ولي در تفکر کلان تنها به بررسي ابعاد کلان پرداخته ميشود.
17ـ آشفتگي ذهني و تاخت و تاز افکار پراکنده و مزاحم در ذهن، گاهي ناشي از خستگي ذهني يا جسمي است که غالباً با استراحت و گذشت زمان از بين ميرود، ولي گاهي به گونهاي است که تنها با پرداختن ذهني به آن قابل رفع است. اين موارد محل اصلي استفاده از تفکر مشوش است.
18ـ براي آشنايي با تفکر فازي، ر.ک: واسطي، عبدالحميد، نگرش سيستمي به دين، صص253 ـ 269 و411 ـ 417.
19ـ تصديقهاي منطق دو ارزشي يا دو دويي، فقط دو حالتِ «هست و نيست» يا به تعبير ديگر، «روشن و خاموش» يا به تعبير رياضي، «صفر و يک» دارند.
20ـFuzzy به معناي مبهم، گنگ، نادقيق و نامشخص است. دانشمند ايرانيالأصل، پرفسور لطفيزاده، نظريه فازي را در سال 1965م. مطرح کرد و به تدريج ارزش آن پديدار شد. مهمترين كاربردهاي آن در ساختارهاي پيشرفته، مانند كنترلهاي صنعتي، كنترل ترافيك، كنترل قطار، ساختارهاي نظامي، لوازم خانگي، دوربينها، لباسشويي فازي، جاروبرقي فازي، ظرفشويي فازي و… است.
21ـ منطق فازي به معناي نفي قوانين و نظم جهان نيست، بلکه حقايق فازي جهان قطعياند، ولي به صورت فازي، نَه اينكه همه امور نسبي باشد و قطعيتي در كار نباشد.
22ـ اهميت اين مسئله به اندازهاي است که در فلسفه مشهور شده که «لولا الحيثيّات لبطلت الحکمة؛ اگر توجه به حيثيات نبود، حکمت از بين ميرفت!»
23ـ «الفرق بين التدبّر والتفكّرهو أنّ التدبّر تصرّف القلب بالنظرفي العواقب والتفكّر تصرّف القلب في النظر بالدلائل». طريحى، مجمعالبحرين، ج3، ص298
24ـ براي اطّلاع تفصيليتر از روشهاي تفکر طرح شده در اين نوشتار و نيز آشنايي با منابع بيشتر در اين زمينه، ر.ک: هلاليان، سعيد، دانش تحصيل دانش، انتشارات مؤسّسه ولاء منتظر قم، 1390 هـ . ش.