یادداشتی بر دو کتاب شذرات المعارف و رشحات البحار
حضرت آیتالله شاهآبادی، از جمله عارفان نامدار و واصلان کاملی است که در جمع ظاهر و باطن، به نیکویی درخشیده و اسوهای ماندگار را برای رهپویان راه کمال و جمال الاهی، پدیدار ساخته است. توجه به ویژگیهای عرفانی آن پیر فرزانه، به حق، ترسیمگر نقشی دلانگیز در قاموس بزرگ عرفان اصیل اسلامی است؛ عرفان نابی که در جایجای زندگی علمی و سیره اخلاقی این فقیه عارف و مجاهد، جلوهای راهگشا دارد و الگویی جاودانه برای شیفتگان طریقتش، به شمار میآید.
بر آن شدیم که با توجه به آثار مکتوب به جامانده از آن عارف بزرگ، مواردی را درباره نظریات ایشان یادآور شویم. بیشک، شناخت درست ویژگیها و اصول موجود در مکتب و سیره عرفانی آیتالله شاهآبادی، کمک شایانی به عرفانپژوهان میکند و مسیر کاوش و پژوهش را در این عرصه مبارک، به گونهای شایسته هموار میسازد.
هوش سرشار، استقلال رأی، بدعت فکر، شهامت نظری، شجاعت سیاسی و سلوک معنوی،همراه با صلابت انقلابی، از ویژگیهای این عارف نامی است. در این میان، کتاب «شذراتالمعارف» و «رشحاتالبحار»، دو اثر مهم از آثار بر جا مانده از ایشان است که در این یادداشت، به برخی نظریات آن استاد فرزانه پرداخته میشود.
1ـ شذراتالمعارف
این کتاب در پنج فصل یا پنج شذره، نگارش یافته که در شذره اول و دوم، به نکتههای مهمی در اندیشه سیاسی اسلام میپردازد. در ابتدای این کتاب، بر نقش سیاسی اسلام تأکید میشود و ایشان در اینباره میفرماید: «قرآن مجید با اسلام انفرادی مناسبت ندارد؛ زیرا قرآن نمیفرماید به تنهایی نماز کن، بلکه علاوه برآن، تولید نمازگزار و اقامه صلوه را بر عهده مسلمین گذارده است».[1]
به اعتقاد ایشان،از جمله ضعفهای مهم جامعه مسلمانان، ترک امر به معروف و نهی از منکر است. از این رو، ایشان در این باره میفرماید: «جامعهای مرده است که این فریضه در آن جایی ندارد».
تأکید بر این فریضه، از نشانههای تأکید شارع بر اسلام اجتماعی است. اگر نگاهی به دستورات قرآن در انجام فرایض دینی مسلمانان بیندازیم، در خواهیم یافت،حتی نماز که شخصیترین رابطه رازآلود مشخص انسان با خدای خویش است، اگر به صورت جماعت ادا شود، بسیار مطلوبتر خواهد بود. اسلام انفرادی، خود از علل مهم عقبافتادگی مسلمانان و بیخبری آنها از جامعه خویش است.[2]
از دید آیتالله شاهآبادی، قناعت به اسلام انفرادی، از اسباب مهلکه است و گسترش معارف و حقایق دیانت در حدود ممالک اسلامی، به منزله ریسمان نبوت و ولایت است و وجه ارتباط با مقام مقدس حضرت حجت بن الحسن (عج) میشود.
مرحوم شاهآبادی، از وحدت، با نام (خیط اخوت) یاد میکند و معتقد است:«از جمله علل و عوامل بیماریهای فکری جامعه اسلامی و گسترش نفوذ اخلاق رذیله و افعال قبیحه، اختراق مسلمانان است که بر اثر اختلاط با اجانب و بیگانگان رخ نموده است. رابطه میان انحلال و نابودی و انهدام جامعه با مسئله اختلاف و تفرق، رابطهای کاملاً مستقیم است. هر چقدر اختلاف بیشتر باشد، انحلال بیشتر خواهد بود».
ایشان برای همبستگی مردم، استحکام اتحاد میان علما را تنها راهی میدانست که موجب حفظ اسلام و مسلمانان میشود و در سایه این اتحاد است که پیروان علما، میتوانند در راه حق قیام کنند و اعمال شایسته، اخلاق نیکو و عقاید حق را در میان مردم منتشر کنند و کارهای زشت و صفات ناپسند و عقاید باطل را از آنان دور سازند.[3]
ایشان در جای دیگری میفرماید: «از اینجا معلوم میشود که اخوت، از احکام سیاسیهالهیه برای اجرای مقاصد اسلامی است و از همین رو، در صدر اسلام، پیامبر اکرم (ص) دست به عقد اخوت میان مسلمانان زد».[4]
در ادامه مرحوم شاهآبادی، اخوت را به عرش تشبیه میکند که به چهار زاویه انس و کمال و عزت و عون استوار است. این چهار پایه، امهات نوامیس عالم بشریت، به حسب معاد و معاش است که در «شذراتالمعارف»، به تبیین هر یک پرداخته است.
ایشان در شذره ثالث، حدیثی از امیرمؤمنان به نقل از رسول خدا (ص) میآورد که هر مسلمان بر گردن برادر مسلمانش سی حق دارد و باید آنها را درباره برادرش انجام دهد و تا زمانی که آنها را ادا نکند، بخشوده نشود. در تشریح حدیث، نکات درخور توجهی درباره حقوق مسلمانان در جامعه اسلامی یادآور میشود.
مرحوم شاهآبادی در شذره چهارم میفرماید: «چهارمین درجه انسانیت در مقام برادری، شکر نعمت است. هرکس شکر نعمت بندگان خدا را بجا نیاورد، شکر خدا را بجا نیاورده است. شکر از صفات ربوبیت است و خداوند این موهبت را به بندگانش مرحمت فرموده تا متخلق به اخلاق خدایی گردند».[5]
ایشان شذره پنجم و آخرین فصل این کتاب را در هفده نکته به پایان رسانده است که بیانی از موت، حال احتضار و عالم برزخاست.
2ـ رشحاتالبحار
مهمترین اثر به جا مانده از آیتالله میرزا محمدعلی شاهآبادی، کتاب «رشحاتالبحار» است که در سه بخش نگاشته شده است.گفتنی است که فرزند ایشان، آیتالله نورالله شاهآبادی، این کتاب را شرح کرده است.
در بخش اول این کتاب، به کلام وحی، قرآن و عترت پرداخته، و با مقدمهای درباره علم الهی،بحث آغاز شدهاست و مسائلی مانند تجرد علم، مراتب تجرد، نحوه اتحاد ذات با علم و صفات دیگر الاهی، اسما و صفات وجودی حق و نحوه علم به ماسوا،بحث میشود که شرح آن درباره قرآن و عترت مورد توجه است.
قرآن، علم خدای تعالی و کلام اوست و با ذات او متحد است. اولین منزلگاه تجلی ذات مقدس الاهی در مرتبه ظهور، عالم مشیت است که تجلیگاه ذات بر ذات، حبّاً و عشقاً جلوهگاه اطلاقی صرفالوجود است. در این مرتبه نیز وجود مقدس حضرت رسول اکرم (ص) در مقام واحدیت حق با قرآن متحد است و شمس حقیقت احمدی، طلوع اولیه قرآن است و پس از مرتبه مشیت الاهیه با سایر تعینات، چون مرتبه عقول کلیه و جزئیه و عالم برزخ و ملک متحد شود و ظهور قرآن نازل در تمامی این مراحل و تعین آن در این مراتب، اعم از عوالم مجرد و مادی علم خدای تعالی است.[6]
در بخش دوم نیز به بحث ایمان و رجعت پرداخته شده است. ایشان در آغاز این بخش میفرماید: «برای هر انسانی پیش از مرگ چنین وضعی پیش میآید و مسئله نبوت و ولایت بر او عرضه میشود و ایمان اهل کتاب به حضرت عیسی (ع) پیش از مرگ، برای تحقق ایمان به ولایت مطلقه محمدیه است؛ زیرا ولایت آن حضرت، مندرج در ولایت مطلقه محمدیه است و ایمان اهل کتاب به ولایت حضرت عیسی، ایمان به ولایت مطلقه امیرالمومنین خواهد بود که شامل تمامی ولایات است و به این ترتیب به آن حضرت ایمان میآورند و بیعت خواهند نمود و به کمال سعادت خواهند رسید».[7]
بخش سوم رشحاتالبحار را میتوان غُرر آثار مرحوم آقای شاهآبادی دانست.این بخش از ابداعات علمی ایشان به شمار میرود که نظریه فطرت که مغز مکتب حکمی اوست و از منزلت و جایگاه ممتازی برخوردار است،در این بخش آمده است.
در مطالب دیگر این بخش، به چگونگی رسیدن به سعادت یا شقاوت و شرح مراتب سهگانه اعتقادی پرداخته میشود که ایشان اولین مقام را شناخت خدای متعال میداند و در کمال این شناختن است که میتوان او را به داشتن صفات، متصف دید و قرآن بدانها فراوان یاد کرده است. این نوع اعتقاد و شناسایی را مرتبه علمالیقین میداند؛ چرا که در این مرحله از راه تفحص و دلیل وجود حق تعالی، یگانگی آن حضرت و صفات دیگر وی برای شخص، علم حاصل میشود و از این راه به وجود خدا و صفات او پی برده است. در مرتبه دوم،مرحوم شاهآبادی، دستیابی به حقایق را از راه استدلال و اقامه برهان نمیداند، بلکه از راه شهود میسر میداند.
مرتبه سوم، معرفت به مقام ولایت مطلقه الاهیه و وصول به این مقام و تحقق آن برای اوست؛ به این معنا که شخص عارف سالک، در طی مدارج عبودیت حق، به مقامی میرسد که در خدا فانی میشود؛ به گونهای که فعلی و حرکتی را جز فعل خدا نداند، صفتی را جز صفت خدا نشناسد و حقیقتی را جز ذات احدیت نداند و خود را در جنب آن فانی ببیند و همواره شاهد و مجذوب جلوات معبود باشد.[8]
ایشان در جای دیگری میفرماید: «مرگ بدن نابودی انسان نیست، بلکه نوعی ترقی و کمال روح است که پس از مرگ، بدن همچنان زنده و باقی است».[9]
بخش سوم این کتاب را میتوان غُرر آثار مرحوم آقای شاهآبادی دانست.این بخش از ابداعات علمی ایشان به شمار میرود که نظریه فطرت که مغز مکتب حکمی اوست و از منزلت و جایگاه ممتازی برخوردار است،در این بخش آمده است.ایشان در این باب میفرماید: «از آنچه تاکنون از مراجعه به فطرت به دست آمد، آن را حاصل عشقی بیمنتها و معشوقی صاحب جمال یافتیم که همواره در آرزوی وصال آن است. از دیدگاه فطرت به کشفیاتی دست یافتیم، و آن این است که معلوم شد فطرت و ذات انسان، خواهان شناخت حقایق است و در برابر کمال، ملتزم به تواضع و فروتنی است و به عدالت پایبند و ملتزم است. اکنون که به حکم فطرت، شناخت معارف ضروری است، باید بدانیم که فرمان فطرت به موارد خاص و معارف ویژهای محدود نیست، ولی از آن جهت که شناختها از نظر ثابت بودن و حادث شدن یکسان نیستند، یعنی برخی از معارف همواره ثابت و همیشگی و بعضی حادثند، از اینرو میتوان دریافت که مقصود اولیه فطرت درباره شناخت، که از یک نظر هدف نهایی است، همان معارف و حقایق ثابت و همیشگی است».[10]
مرحوم شاهآبادی، اولین قدم در راه کمال را خودشناسی میداند و دوری و اعراض از غیر حقیقت را لازم میشمارد و بر این باور است که توجه انسان در یک حالت به دو چیز ناممکن است و فطرت انسان از توجه به چیزی پیش از آنکه از دیگری منصرف شود، خودداری میورزد و تا از یکی فراغت حاصل نکند، به دیگری نمیپردازد. ازاینرو، به آیه 30 سوره روم استناد میکند: «فاقم وجهک للدین حیفا»، که ای انسان طالب حقیقت! دین را به گونهای در نظرت قرار ده که از آنچه غیر حقیقت است، رو بگردانی.
ایشان در ادامه به کشفیات دهگانه فطرت میپردازد. از شناخت مفهوم و معنای «من عرف نفسه فقد عرف ربه»،[11] به اشراقات عشق اشاره میکند و اینکه انسان، عاشق دانش است. ابتهاج و شادمانی، معشوق فطرت است.همچنین از شرارههایی اندوختنی دل سخن میگوید و به سامان همان شعلهها میپردازد و نهیب مراقبت از آنها را یادآور میشود که اگر این شعلهها جان بگیرند، جانی بر جانت نخواهند گذاشت.
مرحوم شاهآبادی، علت عرضه امانت خداوند به انسان و عدم ودیعه گذاشتن آن به دیگر مخلوقات را وجود فطرت میداند و میفرماید: «خدای عالی درباره لیاقت و قابلیت انسان و کفایتهای شایسته او، به دو ویژگی انسان استدلال میفرماید که عبارتند ازظلومیت و جهولیت. ظلومیت، همان پایین کشیدن نفس از مرتبه خودمختاری در کشور پهناور زندگی انسان و قراردادن آن تحت فرمانروایی عقل است که این، نهایت درجه عدالتی است که انسان میتواند درباره نفس اماره به عمل آورد تا آن را به درجه نفس مطمئنه برساند؛ زیرا چنین شیوهای، مطابق خواست فطرت است؛ جهولیت آن است که سالک در طریق سلوکش، هنگامی که مرحله ظلومیت را پشت سر گذاشت و نفس را از سرکشی بازداشت، زمام فرمانروایی را به دست باکفایت عقل بسپارد».
حی و حیات را به وضوح میتوان از تکتک ظهور این کلمات دید و رایحه خوش ماندگاریاش را استشمام کرد و حضور این استاد فرزانه را در پیچ وخم هر یک از این کلمات که طریقاند، به الیالله به عینه دید که دست در دستت میگذارد و تو را از پیچ و تاب توهمات و آفات زندگی میرهاند و خبرت میدهد که آنچه از مبدأ فیاض الهی دریافت کردهای، معدوم نخواهد شد و آفات زندگی، جایگاهی در بهشت است.
در لحظات آغازین کتاب، درخواهی یافت که این رشحات را با چشم سر خواندن، کفایت نمیکند و چشم دل باید گشود تا شیرینیاش بر جانت بنشیند.
پینوشتها:
[1]. شذراتالمعارف، ص 5
[2]. همان
[3]. همان، ص 6
[4]. همان، ص 5 و 6
[5]. همان، ص 130
[6]. رشحات البحار، ص 81
[7]. همان، ص 156
[8]. همان، ص 191
[9]. همان، ص 198
[10]. همان، ص 273
[11]. بحارالانوار، ج 64