
گفتوگوي رهنامه پژوهش با حضرت آيتالله حاج مير سيد محمد يثربي
رهنامه: در خدمت حضرت آيتالله يثربي، يکي از ثمرات شجره طيبه علامه وحيد بهبهاني (ره) هستيم تا با ايشان درباره سيره عملي و علمي علامه مجدّد، گفتوگو کنيم. لطفاً در آغاز، مقداري درباره شجره علمي و نسب ايشان، صحبت بفرماييد.
ـ بنده ابتدا از حضور شما تشکر ميکنم. فصلنامه شما در نشر و اشاعه نام بزرگاني ميکوشد که حقوق زيادي در حق عالم تشيع دارند که از اين نظر جاي بسي شادماني است و بنده اين کار شما را ميستايم.
آن گونه که در کتابهاي تراجم و سيره، ثبت و ضبط شده، علامه مجدد، فرزند آقا محمد اکمل است و با سيزده ـ چهارده واسطه، به شيخ مفيد (ره)، متصل ميشوند. مرحوم آقا محمد اکمل، از استوانههاي علمي و مشايخ اجازه اعلام بوده و سلسله اجازه بسياري از علما به آقا محمد اکمل ميرسد و از طريق ايشان، به علامه مجلسي (ره) متصل ميشوند.
ايشان داماد مرحوم ملاصالح مازندراني، صاحب حاشيه بر معالم بوده و او نيز داماد مجلسي اول است. از اين رو، مرحوم وحيد (ره) در مؤلفاتشان از ملاصالح مازندارني و مجلسي اول، به جدّ، و از مجلسي دوم، صاحب بحارالانوار، به خال، يعني دايي، تعبير ميکنند. به هر ترتيب، خاندان وحيد، بيت ريشهداري است و دستکم در سه قرن گذشته، منشأ آثار و برکات فراواني براي جهان تشيع بوده است.
رهنامه: آن گونه که برخي گفتهاند، علامه وحيد در دورهاي از زندگي و سير علمي خود، به مسلک اخباريگري پايبند بودند و بعدها به اين استدلال ميرسند که روش اخباريون، راه به جايي نميبرد. اين ماجرا مربوط به چه دورهاي از حيات ايشان ميشود؟
ـ بنده اولين بار است که ميشنوم ايشان در دورهاي، به اين مسلک ملتزم بودهاند. ايشان تربيت شده مکتب اصفهان بودند و در مکتب اصفهان، برخي اعلام، مانند مرحوم مجلسي، به اخباريگري بيميل نبودند، ولي اصولاً مکتب اصفهان، مکتب اخباري به شمار نميآيد و فقهايي که در اين شهر ميزيستند و اثرگذار بودند، مانند مرحوم محقق کرکي و بزرگان ديگري که در آن مکاتيب تربيت شدند، مانند صاحب ذخيره و…، نقطه مقابل اخباريها بودند.
پس از اين دوره نيز مرحوم وحيد در رويداد حمله افغانها، به همراه پدرشان به بهبهان مهاجرت، و به اين دليل، به «بهبهاني» شهرت پيدا ميکنند. در مرحله بعد نيز به حوزه نجف ميروند. البته مدتي هم در بروجرد بودند که در محضر مرحوم سيد محمد طباطبايي، شاگردي ميکنند. به همين دليل، به ظاهر اين نسبت، نسبت درستي نيست. وقتي ايشان قوت علمي مييابند و مصلحت ميبينند به عتبات مهاجرت کنند و وارد کربلا شوند، دوره اوج اخباريها و سيادت صاحب حدايق بود. آنها حوزهاي گرم و شاگردان بسياري داشتند، مانند مرحوم کاشف الغطا، مرحوم ميرزاي قمي صاحب قوانين، مرحوم حاج ملا مهدي نراقي.
در اين موقعيت بود که مرحوم وحيد، فرصت را مغتنم شمردند و گفتوگوهاي فراواني در رد اخباريگري و اثبات روش اجتهادي، با صاحب حدايق انجام دادند که به گرايش شاگردان زبده صاحب حدايق، به مرحوم وحيد و مکتب فکري او انجاميد و حوزه تازهاي بنا نهاده شد که حوزه با برکتي است. از اين رو، هر يک از تربيتشدگان مرحوم وحيد، در بلاد و حوزههاي گوناگون، نقشي اثرگذار دارند و منشا آثار فراواني هستند.
ايشان کاشف الغطا و بحرالعلوم را به نجف، صاحب رياض را که دامادشان بوده به کربلا، آقازادهشان، مرحوم آقا محمدعلي را به کرمانشاه، ميرزاي قمي را به قم، سيد دلدارعلي هندي را به هندوستان، حاج ملا مهدي نراقي را به کاشان، سيد شفتي را به اصفهان و…، روانه ميکنند. در نتيجه، مکتب فکري مرحوم وحيد ـ که همان احياي اصول در روش اجتهادي است ـ به همت شاگردان زبده ايشان گسترش مييابد.
رهنامه: ايشان دو مهاجرت مهم داشتند. بخشي از تحصيلاتشان در نجف بوده است و از آنجا به بهبهان تشريف ميآورند و دوباره به سمت کربلا هجرت ميکنند.
ـ البته تحصيلات ايشان، بخشي در اصفهان و بخش ديگر، در نجف بوده است. ايشان در بهبهان، در محضر والدشان بودند. بعد هم در بروجرد، خدمت ابوالزوجهشان، حضور داشتند و افتخار مصاحبت با بيت عريق سادات طباطبايي بروجرد را پيدا ميکنند که آقا محمدعلي از آن خانم است و نسل مرحوم وحيد از ايشان بيشتر باقي مانده است. ايشان در کربلا اقامت زيادي نداشتند. از اين رو، ابتدا از اصفهان به بهبهان و از آنجا به کربلا رفتند و باز به اصفهان برگشتند. افزون بر اين، سيري علمي هم در بلاد داخل کشور داشتهاند.
رهنامه: آيا انگيزه ايشان از مهاجرت به بهبهان و کربلاي معلي، مبارزه با گسترش و نفوذ اخباريگري در اين مناطق بوده است يا اينکه انگيزههاي ديگري هم داشتهاند؟
ـ به ظاهر انگيزه اصلي، همان مبارزه بوده است. البته کتاب «مرآت الانوار»، به صورت دقيق اين موضوع را بيان کرده است. مهاجرت نخست ايشان به بهبهان، مربوط به حمله افغانها، در پايان عصر صفويه و پيش از دوره افشاريه است. در اين هجوم، عالمان شيعه در تنگنا هستند و گروهي براي در امان ماندن از افغانها، به شهرهاي ديگري، کوچ ميکنند. مرحوم آقا محمد اکمل نيز به همراه خانوادهشان، به بهبهان که شهر دوردستي بود، پناه ميبرند، ولي بازگشت دوباره مرحوم وحيد به بهبهان، به همان دليل است که شما گفتيد.
رهنامه: ايشان بيست سال در بهبهان سکونت داشتند، سپس به کربلا مهاجرت کردند. برخي گفتهها، علت مهاجرت ايشان از بهبهان به کربلا را مسئلهاي اخلاقي برشمردهاند. واقعيت چيست؟
ـ خانها و صاحبان قدرتهاي محلي آن زمان، از ايشان در صدور حکمي ـ که ظاهراً خلاف شريعت بوده است ـ مطالباتي داشتند که ايشان زير بار آن حکم نرفتند و قهراً از بهبهان مهاجرت کردند. اين موضوع ثبت شده است.
رهنامه: روشن است که مجادله ايشان با جريان اخباري بر سر اجتهاد و فهم دين بوده است. از نگاه ايشان، ويژگيهاي اجتهاد چه بوده که سبب اصطکاک شديد با اخباريون شده است؟
ـ در ميان فقها، سه مکتب فقهي وجود دارد: مکتب اعتدال، مکتب اخباريگري و مکتبي که بنده به متحررون نامگذاري کردهام؛ يعني همان فقه پويا و فقه آزادانديشان. عدم تقيّد به قيود و حريمها.
مکتب مرحوم وحيد در تقابل با هر دو مکتب اخباريون و آزادانديشان، قرار دارد. مکتب ايشان از يک نظر، نقطه مقابل جمود و تحجر اخباريگري است. آنها هيچ نوع اجتهاد، تأمل و تعمقي را در مباني و منابع علمي، مانند آيات کريمه يا روايات، قائل نبودند و خود را تابع نص ميدانند. معلوم است که اگر ما بخواهيم چنين مسيري را بپذيريم، چه حادثهها و پيامدهايي را به دنبال خواهد داشت. تعارضهايي که در روايات ديده ميشود و مخصصهايي که نسبت به عمومات وجود دارد، به درمان نياز دارد، حال آنکه به طور کلي، مکتب اخباريگري با اصول و قواعد اصولي موضع دارد.
در میان فقها، سه مکتب فقهی وجود دارد: مکتب اعتدال، مکتب اخباری گری و مکتبی که بنده به متحررون نام گذاری کرده ام؛ یعنی همان فقه پویا و فقه آزاداندیشان.
مرحوم وحيد، فقه شيعه را از اين مصيبت نجات داد و اگر ايشان حضور نداشت، معلوم نبود در برابر اين انديشه، فقه شيعه چه سرنوشتي پيدا ميکرد. ايشان مباني اصولي را تنقيح کردند و نياز ما را به دانش اصول و اينکه هر فقيهي که بخواهد در احکام و منابع شرعيه تفقه داشته باشد، از علم اصول و علم رجال بينياز نيست، به تفصيل در کتاب فوائدالحائريه، بيان فرمودند و در رساله ديگري ـ که ما بعدها به آن دسترسي پيدا کرديم ـ به طور مفصل، نياز به علم اصول را بيان فرمودند.
از جهت ديگري نيز در قبال مکتب آزادانديشي (متحررون) است که شايد ريشهاش در مکتب اصفهان و نيز آراي مرحوم محقق اردبيلي باشد. اگر مؤلفات مرحوم وحيد را ملاحظه بکنيد، ايشان نسبت به هر دو گرايش، سخت موضع گرفتند و تأليفاتي نيز دارند. براي نمونه، ايشان در مقابل امين استرآباديِ اخباري، صاحب فوايدالمدنيه، «فوايدالحائريه» را تأليف ميکنند و در قبال کار رجالي استرآبادي، تعليقه بر رجال را مينويسند و نياز به علم رجال را تبيين ميکنند.
همچنين در برابر متحررون، بر کتاب «مفاتيح الشرايع» فيض، شرح مينويسد و بعد بر «مجمعالفايده» محقق اردبيلي، کفايه سبزواري، ذخيره سبزواري، تعليقه ميزنند که متأسفانه به تعليقه ايشان بر کفايه دسترسي پيدا نکرديم.
ايشان به مخاطره اين دو مکتب، يعني تفکر اخباريگري و انديشه آزادانديشي (متحررون) اهتمام داشتهاند، به ويژه آزادانديشي به اين معنا که خارج از چارچوب و قواعد حرف زدن و اينکه خودمان را آزاد بدانيم تا هر طوري با مسائل و منابع، روبهرو بشويم.
همان طور که ميدانيد، براي دسترسي به محصولي، ضرورتهايي وجود دارد که بايد به آنها توجه شود. براي نمونه، ما اگر بخواهيم حکمي از احکام الهي را به دست بياوريم، بايد آن را تحت ضوابطي استخراج بکنيم. اگر خودمان را از همه قيود رها ببينيم، شايد به نفي حکم بينجامد، حال آنکه چنين چيزي در شرع مقدس نيست. بنده در مقدمه شرح مصابيح، اين سه مکتب را تبيين، و دقيقاً مباني ايشان را تنقيح کردهام؛ هم مواضعي که ايشان نسبت به اخباريها داشتند و هم مواضعي که نسبت به مقدس اردبيلي و جريان عقلگراي آزادانديش داشتند.
مرحوم وحيد با اينکه به قداست و عظمت مقدس اردبيلي، فوقالعاده احترام ميگذاشتند، ولي ضمن حرمتگذاري، نقد علمي هم دارند. اين هم درسي براي ما طلبههاست تا هر کسي که ميخواهد براي سلف علمي خويش، اظهارنظر و نقدي داشته باشد، همراه با جسارت و توهين نباشد. براي نمونه، ايشان پيش از نقد آراي مقدس اردبيلي، از او اين چنين ياد ميکنند: «من چه بگويم در مورد کسي که بارها به محضر امام زمان (عج) شرفياب شده و ملائکه خادم ايشان بودند و…». پس از اذعان به اين مطالب، نقد علمي و مستدل خود را بيان ميکنند.
بنابراين، ايشان با دو انديشه روبهروست که هر دو انديشه را براي بقاي مباني علمي شيعه، مخاطرهآميز ميدانند.
رهنامه: جنبه علمي ايشان براي طلبهها پوشيده است، به گونهاي که معمولاً مرحوم وحيد را معارض با اخباريها ميشناسند.
ـ اين نکته بسيار مهم است. خدمتي که ايشان در اين مسير انجام داده، بسيار گستردهتر و مهمتر از کاري است که در برابر اخباريون انجام دادند. از اين رو، نبايد فعاليتهاي علمي ايشان را به مقابله با اخباريون منحصر کرد، بلکه اين بزرگوار، پايهگذار مکتب بسيار پرباري در مسير اجتهاد است که يکي از جهات آن، رويارويي با افکار اخباريگري است.
رهنامه: با وجود اين، به چه دليل ايشان در زمينه اخباريها شهرت دارند؟
ـ به اين دليل که معارضه ايشان با اين جريان، به گونهاي بود که ابهت و هيمنه اخباريها، شکسته و بساط اين انديشه، برچيده شد. اساساً حضور ايشان در کربلا، به عنوان حوزه ثقل اخباريها، سبب شد علامه بحراني، صاحب حدايق، از مباني اخباريت، رجوع کرد و شايد اشتهار معارضه ايشان با اخباريها از اين نظر بوده است که بزرگترين شخصيت عالم اخباري را در زمان خودش تحت تأثير قرار داد و مسيرش را عوض کرد.
رهنامه: به نظر ميرسد بهتر است براي اينکه به درستي عظمت کار علامه وحيد پي ببريم، مباني اخباريون را مرور کنيم. لطفاً به صورت مختصر، قدري درباره مباني اين جريان فکري توضيح بدهيد.
آنچه در اين مجال و به طور اجمال ميتوان اشاره کرد، بيان نوع نگرش اخباريون به ظواهر قرآن و برداشت از آن و نوع نگرش آنها به سنت است.
يکي از مهمترين و مخاطرهآميزترين مباني اخباريون، باور به عدم حجيّت ظواهر قرآن است. اينان براي اين باورشان، دلايل گوناگوني ذکر ميکردند که يادآوري برخي از آنها ضروري است:
آنها ميگويند:
1ـ رواياتي داريم که به صراحت، فهم و معرفت قرآن را مختص به اهل بيت عصمت و طهارت (ع) ميداند و استفاده از مفاهيم کتاب وحي، در انحصار آن حضرات است.
2ـ همچنين روايات مستفيضهاي وارد شده است که از تفسير به رأي، نهي فرمودهاند و هر نوع برداشت از ظواهر کتاب وحي و قرآن کريم، تفسير به رأي است. از اين رو، ظواهر قرآن حجت نيست.
3ـ دلايل گوناگوني وجود دارد که از عمل به مفاد ظن، منع و نهي ميکنند، مانند آيه شريفه که ميفرمايد: «وَإِنَّ الظَّنَّ لاَ يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً». (نجم: 28) اين منع از متابعت ظنون، شامل ظواهر آيات الهي هم ميشود. همين مسئله سبب عدم حجيت ظواهر کتاب است.
4ـ اجمالاً معلوم است و علم اجمالي داريم که رواياتي وجود دارد و از طريق اهل بيت (ع) به دست ما رسيده است که عمومات کتاب را مقيد کنند يا تخصيص ميزنند.
وجود اين گونه روايات، مانع از استناد به ظواهر کتاب ميشود. همان گونه که ملاحظه ميکنيد اخباريها، با اين گونه استدلالها، يکي از منابع مهم ادله احکام، يعني «کتاب» را از دور استنباط و اجتهاد و تفقه، خارج ميکنند و اين يکي از مخاطرات بزرگي است که مباني فقه شيعه را تهديد ميکند.
یکی از مهمترین و مخاطره آمیزترین مبانی اخباریون، باور به عدم حجیت ظواهر قرآن است.
مرحوم علامه وحيد (ره) در پاسخ به اين گونه استدلالها برآمده و به زيبايي و با بياني روشن، به تصحيح آنها پرداختهاند. ايشان به صورت اجمال چنين ميگويند: «اولاً بعضي از استدلالهاي اخباريون، ناظر به نفي هر گونه ظهوري براي آيات شريفه کتاب الهي است، يعني اينکه اصلاً و اساساً قرآن ظاهري ندارد و امکان استدلال به آن وجود ندارد.
چنين مسئلهاي مخالفت و منافات با اعجاز فصاحتي و بلاغي قرآن دارد؛ زيرا اگر کتاب وحي غير قابل فهم براي غير معصوم باشد و غير از معصومان (ع) کسي نتواند آن را درک کند، ديگر دليلي براي تحدّي قرآن و اثبات اعجاز آن نميماند، در صورتي که خداوند تبارک و تعالي در قرآن، در مراحل مختلف تحدّي فرموده است. البته تذکر اين نکته ضروري است که مکتب فکري علامه وحيد (ره) منکر وجود مراتب مختلف در فهم معاني والا و متعالي آيات شريفه قرآن نيست. واضح است که فهم و معرفت تمام قرآن، اعم از محکم و متشابه، مجمل و مبين، ناسخ و منسوخ و شئون بسيار ديگر آن، منحصر به مقام عصمت و طهارت است و اين نواهي که در روايات شريفه وارد شده، ناظر به همين است که کسي بخواهد بدون استمداد از اهل بيت پيامبر (ص) که همان اهل بيت وحي هستند، متشابه و مجملات قرآن را در بيان احکام استفاده کند يا حتي با کمک استحسانها و قياس براي رسيدن به اهداف خود به آيات الهي، تمسک بجويند.
افزون بر اين، روايات ديگري وارد شده است که شامل تعليم کيفيت استدلال به ظواهر قرآن هستند. همچنين روايات متواترهاي در دست داريم که مسلمانان را تشويق و سفارش به رجوع به قرآن ميکنند و از آنها ميخواهند که اعمال خويش را با مضامين آيات الهي، منطبق کنند، مانند حديث معروف ثقلين.
همچنين تفسير به رأي استفاده از ظواهر کتاب نيست، بلکه به معناي حمل الفاظ کتاب و آيات شريفه آن بر خلاف ظواهر آن است، مانند اينکه يک لفظ مجمل را به يکي از معاني احتمالي، حمل کنند و بخواهند نتيجه بگيرند.
ضمن اينکه علم اجمالي به مقيد و مخصص هم موجب عدم حجيت ظواهر کتاب نيست؛ زيرا با مراجعه به روايات و منابع روايي و تفحص در هر موردي که گمان وجود مقيد و مخصص ميرود، علم اجمالي، منحل، و باب اتکا به ظواهر کتاب، باز، و راه آن هموار ميشود.
در نهايت، نهي از تمسک به ظنون و متابعت از گمان، اولاً درباره امور اعتقادي و اصول دين است، و ثانياً همه علماي اصولي، ظنون غير معتبر را حجت نميدانند و به آن اتکا نميکنند. به همين دليل، به هر ظني که دليل معتبري براي حجيت داشته باشد، توجه ميشود.
با توجه به اين مطالب، حاصل زحمات ايشان تولد مکتب تازهاي در برابر تفکر جامدي است که براي اهل تأمل و تفکر، زمينه رجوع به قرآن کريم باز شده است.
يکي ديگر از باورهاي مخاطرهآميز اخباريون، چگونگي رجوع به سنت و احاديث ائمه هدي (ع) است. در يک کلام ميتوان گفت که واقعاً اخباريون در اين زمينه افراط دارند. آنها بر اين باورند که همه روايات وارده، بدون شک قطعي است و به علم رجال براي تعيين صحت و عدم صحت سند آنها، هيچ نيازي نيست.
براي پي بردن به استدلالهاي اخباريون در اين زمينه، همان گونه که علامه وحيد (ره) عمل کرده است، ميتوان با مراجعه به «فوائد المدنيّه» فاضل استرآبادي، نکاتي را دريافت.
اينان ميگويند: چون همه احاديث بدون استثنا قطعاً از ناحيه معصومين (ع) صادر شدهاند، به ملاحظه و بررسي سند آنها نيازي نيست. به همين دليل، به علم رجال هيچ نيازي وجود ندارد و تمام احاديث ما به همراه قرائتي هستند که باعث يقين انسان به صدور آنها از معصوم (ع) ميشود.
اجمال قرائن از اين قرارند:
وثاقت همه روات حديث را ميتوان به وسيله قرائن مختلف احراز کرد، حتي اگر در عقيده يا در عمل فاسد باشند.
وضعيت روايات و احاديث به گونهاي است که در امر قطعيت صدور از معصوم (ع) به يکديگر معاضدت ميکنند.
شماري از راويان حديث از اصحاب اجماع هستند و از همين طريق، بسياري از روايات و اسناد آنها، تصحيح، و قطعيت صدور آنها معلوم ميشود.
از طريق معصومين (ع)، توثيقات خاصي نسبت به برخي روات صادر شده است. مثلاً ايشان در حق برخي راويان، فرموده است: «امناء الله في أرضه». از همين قرينه نيز بسياري از روايات قطعيالصدور خواهند بود.
در پاسخ اين کلام و اصولاً نياز به علم رجال و بررسي سند احاديث و روايات، مرحوم علامه وحيد، رساله اجتهاد و اخبار را به رشته تحرير در آورده و به طور تفصيلي به چنين ادعاهايي، پاسخ فرموده و اثبات کرده که به طور يقين، يکي از علوم مورد نياز فقيه، آشنايي با علم رجال است.
با توجه به اینکه ایشان احیاگر علم اصول و استفاده از قواعد آن در مسیر اجتهاد و تفقه بوده اند، ابتکارات بسیاری در علم اصول دارند.
ايشان يادآور شدهاند که چه بسا روات احاديثي که وضّاع و کذّاب بودن آنها به اثبات رسيده، افزون بر اينکه قرينه بودن آنچه استرآبادي به عنوان قرينه ذکر کرده است، به بررسي و نقد و تحليل نياز دارد. همچنين از معصومين (ع) درباره برخي راويان، لعن و نفرين صادر شده و در اين زمينه توقيعاتي از آن حضرات در دست است.
با وجود اين، چگونه ميتوان ادعا کرد که همه روايات قطعيالصدور از معصوم هستند؟ همين مسئله سبب ميشود در استفاده از منابع شرعيه، باب عقل گشوده، و دور جديدي براي عقل در اين گستره ايجاد شود.
رهنامه: يعني ميفرماييد پيش از ايشان، عقل، يکي از منابع استنباط نبوده است؟
ـ نميگوييم مطلقاً اين معنا وجود نداشته است. اصول پيش از مرحوم علامه، خيلي بسيط است. براي نمونه، «معارج الاصول» محقق يا «مبادي الاصول» مرحوم علامه، از يک جلد محدود خارج نميشود. چنانکه کتابهاي اعلام از شيخ طوسي، مرحوم مفيد، سيد مرتضي و…، به مباحث اصولي به صورت اجمال ميپردازد تا به مرحوم وحيد ميرسد. شاگردان ايشان مباني مرحوم وحيد را به تفصيل کار کردند. ميرزاي قمي، قوانين را کار کردند و بعد مکتب شريف العلما در کربلا بوده که مرحوم شيخ انصاري در آنجا بزرگ شده، و سپس شيخ اعظم و کاري که انجام داده است.
اينجاست که ميتوان فهميد، چه خدمت بزرگي مرحوم وحيد در احياي جايگاه عقل در منابع ما انجام داده است. ايشان رساله مستقلي به نام حسن و قبح عقلي در کتاب «فوايد الحائريه» دارد که حمله شديدي به اشاعره کرده است که حسن و قبح ذاتي را براي افعال قائل نيستند. از اين رو، جايگاه عقل را تحکيم ميکند.
رهنامه: با اين وصف، مرحوم وحيد بايد نوآوريهايي در علم اصول و استنباط احکام داشته و به شيوه کاملاً بديع، مرزهاي دانش اصول را گسترش داده باشند. در صورت امکان، مقداري اين جنبه از حيات علمي ايشان را واکاوي کنيد.
با توجه به اينکه ايشان احياگر علم اصول و استفاده از قواعد آن در مسير اجتهاد و تفقه بودهاند، ابتکارات بسياري در علم اصول دارند. آن گونه که ما در مؤسسه تفحص کردهايم، به اين موارد ميتوان اشاره کرد:
ايشان نخستين کسي است که براي اثبات برائت شرعيه به قاعده «قبح عقاب بلا بيان»، تمسک، و برائت عقلي را تأسيس ميکنند.
ايشان براي اولين بار، براي اثبات اصل برائت به آيات قرآن استدلال ميکنند.
براي اثبات برائت شرعيه، افزون بر رواياتي که در اثبات آن به طور معمول استفاده ميشده است، روايات ديگري را اضافه، و به آنها استناد ميکنند.
در باب استصحاب، دو نوآوري دارند. تقسيم جديدي براي استصحاب ارائه ميکنند که محل نظر و اختلاف اعلام قرار ميگيرد. ابتدا استصحاب را به دو قسم اصلي تقسيم ميکنند که عبارتند از:
الف) استصحاب متعلق حکم شرعي،
ب) استصحاب نفس حکم شرعي.
قسم دوم را نيز تقسيم ميکنند که عبارتند از:
الف) استصحاب اثباتکننده حکم شرعي براي موضوعي غير معلوم باشد،
ب) عکس اول، يعني استصحاب اثباتکننده يک حکم شرعي براي موضوعي معين و معلوم که تحقق آن مجهول و مبهم باشد.
در بحث استصحاب، دليل جديدي به نام «استقرا» احداث ميکنند که مرحوم شيخ انصاري (ره) در رسائل بدان تمسک ميجويند.
همچنين در تعارض ادله و نصوص نيز ابتکارات راهگشا و کارسازي دارند. در تعارض بين يک روايت و يک قاعده قطعي عام، قاعده را بر نص مقدم ميدارند.
ايشان رسالهاي با نام «الجمع بين الأخبار» تأليف ميفرمايند که مسلک ايشان در اين رساله چنين است که «جمع بر ترجيح مقدم است»، يعني در برخي موارد که ادله و نصوص با يکديگر تنافي بدوي دارند، ابتدا تا جايي که امکان دارد بايد بين اين ادله جمع کرد و در صورتي که چنين امکاني از بين رفت، به ترجيح يک طرف روي آورد. به همين جهت، شماري از روشهاي جمع بين روايات را بيان کردهاند.
بنا بر آنچه مرحوم شيخ انصاري (ره) در تقريرات به ايشان نسبت دادهاند، در بحث مقدمه واجب، براي نخستين بار اين بحث را مطرح ميکنند که «اگر به وجوب مقدمه قائل شويم، در مواردي که مقدمه حرام باشد، اجتماع امر و نهي لازم ميآيد و يکي از موارد اجتماع امر و نهي مقدمه محرّمه خواهد بود».
البته اين مسئله از کلمات خودِ مرحوم علامه در رساله اجتماع امر و نهي هم استفاده ميشود.
ايشان براي اولين بار ميان امارات و اصول، تفاوت قائل ميشود و اين تفاوت و افتراق را يادآور ميشوند.
يکي ديگر از ابتکارات ايشان، تنقيح و روشنسازي مجراي برائت و احتياط است. اين کار را با ايجاد تفاوت بين شک در اصل حکم و تکليف و شک در مکلّف به، انجام ميدهند.
البته ايجاد دو اصطلاح جديد با نام «ادله اجتهادي» و «ادله فقاهتي» هم به ايشان نسبت داده ميشود.
رهنامه: همان طور که پيشتر فرموديد، علامه مجدد در دو جبهه افراط و تفريط، به مبارزه علمي ميپرداختند. پس از پرداختن به بحث اخباريون، لازم است درباره جريان آزادانديش هم بحث شود. جريان آزادانديش چه ويژگيهايي داشت؟ مگر نه اينکه آقاي وحيد، بحث عقل را توسعه دادند و آزادانديشي نيز مبتني بر عقل است؟
ـ بله، کاملاً آزادانديشي مبتني بر عقل است، منتهي در چارچوب ضوابطي که دارد. ما نميتوانيم اين قدر به عقل استقلال بدهيم که خودش مشرع بشود؛ خودش از قِبَل شارع جعل حکم، و به اسم شرع بخواهد تأسيس حکم بکند.
مخاطرات متحررون و آزاد و بيقيدانديشان، کمتر از مخاطراتي نبود که اخباريون براي مباني فقه شيعه ايجاد ميکردند، اگر خطرشان بيشتر نباشد.
براي آشنايي بيشتر با اين اصطلاحي که به کار برديم، مختصري توضيح ميدهيم تا شبههاي نماند.
اين گروه با برخي عناوين نو و گاهي فريبنده، از چارچوب قواعد مسلّم و مقبول، خارج ميشوند و به همين واسطه، در احکام قطعي و مسائل اساسي، تغيير ايجاد ميکنند.
براي نمونه، با عنواني برّاق و شيرين، با نام «مقتضيات زمان و مکان»، تمام احکام شريعت مقدس را به صورت مطلق، تغيير و تبديلپذير ميدانند.
اينان بر اين باورند که با توجه به گذشت زمان و مکانهاي گوناگون، ممکن است واجبي حرام يا حرامي واجب شود؛ چرا که هر زمان و هر مکاني، اقتضائات خاص خود را دارد.
در مکتب علامه وحيد (ره) و مکتب مقبولي که امروزه در طريق استنباط احکام شرعي انجام ميشود، کاملاً مقتضيات زمان و مکان مورد توجه است، اما بايد توجه داشت، قوانيني که از ناحيه مبدأ همه کمالات صادر ميشود، نميتواند ناقص باشد؛ زيرا ناقص بودن قوانين با کمال حکمت مبدأ، منافات دارد.
همچنين تغيير و تبديل در قانون، کاشف از نقصان قانون و مقنن است. بنابراين، در قوانين و احکام الهي، تغيير و تبديل راه ندارد، چون نقصي ندارد.
پس هيچ فقيهي با توجه به فرض بقاي موضوع و مبادي اساسي حکم نميتواند هيچ کدام از احکام الهي را تغيير بدهد يا مبدل کند، ولي اثري که مقتضيات زمان و مکان در اين مکتب دارند، عبارتند از:
تبدل موضوع: در طول زمان يا در مکانهاي مختلف ممکن است، موضوعي تغيير بيابد. بر اين اساس، حکم آن هم تبديل ميشود. بسيار واضح است تا زماني که مايعي خمر است، تمام تصرفات در آن از قبيل نوشيدن و خريد و فروش حرام است، ولي اگر به سرکه تبديل شود، حکم آن نيز فرق ميکند.
کشف ملاکات احکام: عالمان اماميه بر اين باورند که احکام شرعي، تابع ملاکها و مناطهاي واقعي، و قائل به حسن و قبح ذاتي اشيا هستند. آنها با توجه به اين دو عقيده معتقدند که احکام شرعيه، تابع ملاکات واقعيهاند.
حال اگر شارع، در جايي ضمن بيان حکم ملاک و مناط آن را هم بيان کرد، تعميم حکم به هر موردي که داراي آن ملاک باشد، بلامانع است و اگر موضوعي ملاکش را از دست داد، طبيعتاً حکم آن نيز تغيير خواهد يافت.
تحول در طرق اجتهاد: مقتضيات زمان و مکان سبب ميشود علما دائماً در مبادي اوليه استنباط احکام، تجديد نظر کنند و در صورت تمهيد مقدمات مسلّم تغييري در آنها به وجود آورند.
بنابراين، نميتوان به بهانه تغيير مقتضيات زمان يا مکان، در متون ادله هيچ گونه تغيير و تبديلي را پذيرفت و در احکام الهي هيچ تضييع و توسعهاي ايجاد کرد. گاهي در عصر اخير ميبينيم که برخي با استفاده نادرست از برخي آيات شريفه و روايات، اين باب را باز کردهاند که «ان الله ليس بظلام للعبيد؛ خدا ظالم نيست». پس اينکه ديه زن نصف مرد باشد، ظلم است و در نتيجه، قائل به برابري ديه زن و مرد ميشوند و روايات تنصيف را کنار ميگذارند. اين روش اجتهاد، خروج از قواعد و چارچوب است.
براي نمونه، درباره بلوغ دختران استدلال ميکنند که چهطور کودکي نه ساله ميتواند در گرما روزه بگيرد؟ اينکه ما با مجموعه ادله عاطفي بخواهيم حکم الله را تحت تأثير قرار بدهيم، خارج از چارچوب است. ما ديوارها و حريمهايي در دين داريم که نبايد شکسته بشود و اين جزو قواعد قطعيه ماست.
مرحوم وحيد در رويارويي با اين جماعت نيز اهتمام فراواني داشتند. تفحص و جستوجوي ما نشان ميدهد که رويارويي ايشان با جريان آزادانديش، شديدتر از اخباريون بوده، به گونهاي که گاهي کلمات و تعابيري که در ردّ اين جريان به کار بردهاند، خيلي تند است.
اينکه بياييم باب زمان و مکان را باز بگذاريم، به گونهاي که احکام الله را تغيير دهد، به هيچ وجه امر مقبولي نزد مکتب اعتدالي فقهاي ما نيست. بله، ممکن است گاهي زمان و مکان مغير موضوع باشد، ولي اينکه بگوييم موضوع در همان موضوعيتش مانده، مع ذلک حکم عوض شود؛ چنين چيزي پذيرفتني نيست.
رهنامه: اينکه اصلي را بر اساس اصول، تأسيس بکنيم، سپس قرآن و سنت را با آن اصل تطبيق بدهيم، از مصاديق خروج از چارچوب شريعت نيست؟
ـ ما اصلي بر خلاف قرآن و سنت تأسيس نکرديم. اصل ما مأخوذ از قرآن و سنت است. اصولي را که بر اساس آن بايد حرکت بکنيم، از کتاب و سنت استفاده کرديم.
در برخي موارد، محقق اردبيلي روايت صحيحهاي را اخذ، و از روايت مشهور اعراض کرده است. مرحوم وحيد به اين شيوه نيز سخت ميتازد و براي فهم اجماع اصحاب موضوعيت قائل است.
ايشان به صاحب ذخيره و صاحب مدارک، حملات شديدي دارند، چون اين بزرگان، مستقيم يا غير مستقيم تربيت شده مکتب مرحوم اردبيلي هستند.
مرحوم وحيد، کتاب «شرح مفاتيح» را در فقه نوشته است. استاد فقيه و برجسته، مرحوم آقاي ميرزا کاظم تبريزي(ره) ميفرمودند: «اگر کتاب شرح مفاتيح مرحوم وحيد تکميل ميشد، صاحب جواهر، جواهر را نمينوشت».
برجستگي کار ايشان در اين است که در مسيري که حرکت کردند، هيچ کجا نديديم که از دليل، تخلف کرده باشند.
برخي گمان ميکنند، مرحوم وحيد تنها مدافع شهرت بوده است. ايشان به شهرت و اجماعات، اهتمام دارد، ولي اين گونه نيست که به صرف شهرت کنند و به دليل توجه نداشته باشند. براي نمونه، در بحث مستحقين زکات، ايشان به آنچه اعتقاد دارد و موافقت با شريعت يافته فتوا ميدهد، ولو اينکه مخالف با جمع فقها باشد. اين گونه نيست که هر جا فقها اشتهاري دارند، ايشان آن را تقويت کرده باشند. معمولاً ادله را با مشهور همراه ميبينند، ولي اگر در مسئلهاي ادله با مشهور مخالف بود، ادله را ترجيح ميدهند. اين روش از برجستگيهاي کار مرحوم وحيد به شمار ميآيد.
کتاب «شرح مفاتيح» آخرين کتاب علمي ايشان است که در نود سالگي آن را نوشتهاند. ايشان در اين سن و سال، به ظرايفي در کتب توجه داشته است. در اين کتاب، درباره برخي اعلام و بزرگان، بر اين باور است که اينها در مبادي ادب عربي، دقت ضعيفي داشته، لذا دچار اشتباه شدهاند. ايشان موارد اشتباهي را از کتاب ذخيره، بيان، و با تحقيق ادبي بسيار دقيقي، اثبات ميکنند که صاحب ذخيره، احاطه بر ادب عربي نداشته و اين اشتباهها از اين ناحيه نشأت گرفته است.
درباره برخي ديگر از بزرگان و اعلام، معتقد هستند که اينها عرفياتشان، ضعيف بوده است. براي نمونه، فتواي محقق در معتبر درباره زکات سائمه را نقد ميکنند و ميفرمايند که ايشان به عرفيات توجه نفرمودند.
خلاصه ايشان در اين کتاب به ظرايف عجيب و غريبي توجه ميفرمايند که از کسي در اين سن و سال، شگفتانگيز است.
رهنامه: حضرتعالي ميفرماييد، مرحوم وحيد مکتب جديدي را تأسيس کرده است. همچنين ايشان اخباريون را کنار گذاشتند و علم اصول را زنده کردند. با اين اصول، تأسيس مکتب کردند يا مروج مکتب خاصي بودند؟
ـ درباره مرحوم وحيد ميشود از تعبير مؤسّس بهره برد، کما اينکه از ايشان با عنوان علامه مجدّد و مؤسس تعبير ميشود. همچنين ميشود ايشان را احياگر و مروج ناميد. در آن زمان، هر دو مکتب نوانديشي و اخباريگري، در تقابل با يکديگر، آرام آرام رشد کرده بودند. به گمان من، اخباريها مولود همين نوگرايي برخي اعلام و بزرگان بودند.
مرحوم محقق اردبيلي در پايان قرن دهم و ملا امين استرآبادي، در قرن يازدهم ميزيستند. اين تندرويهاي مکتب نوانديش، مولودش مکتب اخباريگري بود و آنتي تز نوانديشي، به شمار ميآمد.
مرحوم وحيد با هر دو مکتب، روبهرو شدند و بنيان جديدي را پيريزي کردند که ريشه در مواريث گذشتگاني چون شيخ مفيد و شيخ طوسي و… داشت.
رهنامه: مرحوم وحيد افزون بر جنبههاي علمي، از نظر اخلاقي نيز ممتاز بودند. لطفاً درباره جنبه اخلاقي ايشان نيز صحبت بفرماييد.
ـ ايشان جزو نوادر است. با توجه به اهتمام به کار علمي، در ملکات نفساني و فضايل اخلاقي، يا بيبديل يا کمنظير و مثالزدني است. ايشان نسبت به تعبديات و تهجد، اهتمام ويژهاي داشت. نقل ميکنند آقازاده ايشان مرحوم آقا محمدعلي، به فرمان پدر از کربلا به ايران ميآيد و مدتي در کرمانشاه بودند و ظاهراً در سفري به کربلا بر ميگردند. پدر ملاحظه ميکنند که ساعت تهجد آقازادهشان، کم شده است. براي همين، ايشان سخت معترض ميشوند که چرا ساعت تهجدت، کم شده است؟ اين حکايت نشان ميدهد که اهتمام به نماز شب و امور معنوي، جزو سيره مستمر ايشان بوده است.
يکي ديگر از موردهاي مهم، علقه فوقالعاده ايشان به حضرات معصومين(ع) به ويژه به سيدالشهدا (ع) بوده است و آنچه در حالات ايشان يافتيم يا کتبي نقل شده يا از پدران شنيديم، اين است که در مدت طولاني حضور در کربلا، هر روز که براي درس مشرف ميشدند، کفشداري حرم سيدالشهدا (ع) را با محاسنش جارو ميکردند، سپس وارد حرم ميشدند. اين نشانه معرفت ايشان نسبت به مقام عصمت سيدالشهدا (ع) است.
آيتالله العظمي وحيد خراساني (حفظه الله) قصهاي را به اين مضمون نقل ميکردند که روزي يکي از مرتاضهاي هندي به کربلا آمده بود. عدهاي در صحن دورش جمع شده بودند و هر کس سؤالي از او ميکرد و پاسخ ميشنيد. نزديک نماز بود که ديدند حال اين آقا منقلب ميشود و به جهات مختلف نگاه ميکند تا اينکه در باب القبله، نگاهش متوقف شد. برگشت و گفت: اين آقا کيست؟ گفتند: علامه وحيد، مرجع شيعيان است. گفت: اين مطالبي که ميگوييد، من درک نميکنم، ولي آنچه ميفهمم اين است که وقتي قدم به صحن گذاشت، تمام ارواح در صحن برايش خضوع کردند. بالاخره شخصيتي که به چنين جايگاهي ميرسد، بدون مقدمه و بدون تهذيب نبوده است.
در آن زمان، براي حوزه و مراجع تقليد، چنين مکنت و اعتباري که در حال حاضر وجود دارد، نبوده است. ميگويند مرحوم ميرزاي قمي، دچار فقر مفرطي بوده است. مرحوم وحيد، صوم و صلاه استيجاري ميپذيرفت و پولش را به شاگردش ميداد و خود در انجام عمل مباشرت ميفرمود.
جدّ ما، مرحوم آيتالله حاج آقاي عبدالله آل آقا، نقل ميکرد، در سفري که به عتبات مشرف شدم، وقتي خدام حرم متوجه شدند که من نوه وحيد هستم، بسيار تکريم کردند. رئيس الخدام گفت: برويم خانه جدتان را ببينيد که يکي از خدمه ساکن آن است. خانهاي که مجموعش پنجاه متر نبود؛ يک اتاق طبقه زير، يک اتاق طبقه رو و يک آشپزخانه! اين خانه مرجع تقليد شيعه بوده است. معلوم است با اين سبک و سياق زندگي کردن، بايد به چنين کمالات روحي و موفقيتهاي بزرگ علمي نيز دست يابد.
رهنامه: نکته عجيبي درباره ايشان نقل شده است. ايشان در سالهاي پاياني عمر شريفشان، به ظاهر از همه اشتغالات تحصيلي دست کشيدند و تنها به تدريس شرح لمعه، بسنده کردند.
ـ مرحوم وحيد در باقي بودن ذاکره خود شبهه ميکنند. اولين کاري که انجام ميدهند اين بود که تقليد را به شاگردان خود ارجاع ميدهند. نجف اشرف را به کاشف الغطا، کربلاي معلي را به صاحب رياض، ايران را به شاگرداني که در نقاط مختلف داشتند، از جمله کاشان را به ملا مهدي نراقي، کرمانشاه را به فرزندشان آقا محمدعلي، هندوستان را به سيد دلدار علي و… . پس از واگذاري مرجعيت، تدريس خارج را هم که شأن مرجعيت است، کنار ميگذارند و شرح لمعه تدريس ميکنند. بعضي از اعلامي که جزو تلامذه ايشان بودند، مانند مرحوم حاج ملا احمد نراقي، ظاهراً در شرح لمعه آقا ميآمدند و شاگردهاي بزرگ ايشان هم تبرکاً مينشستند.
رحمت خدا برجناب محمد امین استرآبادی