
آیتالله شیخ مرتضی حائری (فرزند آیتالله شیخ عبدالکریم حائری یزدی) از قول پدر بزرگوارش مینویسد: «محمد جعفر یک روز به خانة همسر دومش رفت، در خانة او مشغول نماز یومیة خود شد، آن همسر از شوهر قبلی خود دختر یتیمی داشت. برای اینکه خانه را برای شوهرش خلوت کند، دختر یتیمش را از خانه بیرون فرستاد، در حالی که هوا سرد بود و آن دخترک میلرزید و میگفت: «مادر! من در این هوای سرد کجا بروم؟» این منظره عاطفة مرحوم محمد جعفر را به جوش آورد. بسیار ناراحت گردید و پس از نماز، عقد همسر دومش را فسخ کرد و مهریه را به او پرداخت و با خدای بزرگ چنین مناجات کرد: «خدایا! من برای پیدا کردن فرزند دیگر ازدواج نمیکنم که موجب آزردگی کودک یتیم گردد. تو اگر بخواهی قدرت داری از همان همسر اولم به من فرزند بدهی. اگر هم نخواهی خود دانی. خدایا! این امر موکول به توست. اگر میخواهی از همان همسر اول فرزندی بده میخواهی نده. از این ماجرا و دعا چندان نگذشت که همسرش باردار شد و پس از مدتی فرزند پسری چشم به جهان گشود و نام او را عبدالکریم نهادند».
دوران کودکی عبدالکریم در روستایی که فاقد هرگونه مکتبخانه و محل تحصیل بود سپری میشد. او شش سالگی را پشت سر گذاشته بود. که یکی از بستگان آیتالله حائری از اردکان به مهرجرد آمده بود با دیدن عبدالکریم دریافت که او برای تحصیل، استعداد فوقالعادهای دارد و از پدر و مادر او خواست که عبدالکریم را برای تحصیل با خود به اردکان ببرد. شیخ میرجعفر پس از جلب رضایت والدین، عبدالکریم را به اردکان برد و در منزل خود سکنی داد و به مکتبخانهی میرزا علی اصغر مجدالعلمای اردکانی صاحب هدایة المهدویت فرستاد. بدین ترتیب نخستین هجرت عبدالکریم آغاز گردید و روزها به مکتبخانه میرفت. در آنجا پس از یادگیری خواندن و نوشتن، نصاب الصبیان و علم صرف را نزد مجدالعلماء اردکانی و دیگران فراگرفت. او شبهای جمعه برای صلة رحم، از اردکان به مهرجرد میرفت و شب شنبه به اردکان باز میگشت و با رنج و کوشش فراوان به تحصیل ادامه میداد. در حدود ده سال داشت که با درگذشت پدر مهربانش روبهرو گشت. داغ فوت پدر بر روحیة او تأثیر گذاشت و همین باعث شد که مدتی نزد مادر دلسوختهاش ماندگار شود و وقفهای در تحصیل او ایجاد گردد. در اواخر قرن سیزدهم هجری قمری شهر یزد، حوزه پر رونقی داشت. پنج مدرسه علوم دینی در این شهر، بخش عمدهای از دانشجویان علوم اسلامی را در خود جای داده بود و دانشمندان بزرگی که تربیت یافتة حوزة پر آوازهی نجف و شاگردان شیخ مرتضی انصاری و میرزای شیرازی بودند، در آنجا به تدریس علوم مختلف اسلامی اشتغال داشتند. در میان مدرسههای مختلف علوم دینی، مدرسهی بزرگ و زیبای محمد تقی خان که دروس سطح و خارج درآنها تدریس میشد از معروفترین آن مدارس به شمار میرفت. عبدالکریم کم و بیش دربارهی محیط علمی شهر یزد شنیده بود و میدانست که آنجا مرکز خوبی برای ادامة تحصیل است. عشق او به تحصیل، وی را بر آن داشت که از مهرجرد به یزد مهاجرت کند، ولی تنهایی مادر به او اجازة چنین کاری را نمیداد، ولی آرام آرام مادر را راضی کرد. عبدالکریم که در این هنگام نوجوانی تازه به حد بلوغ رسیده بود، با بدرقهی اشک و دعای خالصانة مادر، به سوی یزد حرکت کرد. عبدالکریم جوان، پس از ورود به دارالعبادة یزد در مدرسه محمد تقی خان حجرهنشین گردید و با انگیزهی فراوان مشغول به تحصیل شد. او در حوزة علمیة یزد در محضر درس حاج میرزا سید حسین وامق و آقا سید یحیی مجتهد، که از اساتید علمی بودند، بهرة فراوان برد و دروس مقدمات حوزوی و مبادی فقه و اصول را فرا گرفت. در سال 1294ه. ق. عبدالکریم جوانی 18 ساله بود. او شنیده بود آیتالله فاضل اردکانی در کربلا کرسی درس دارد. عشق فراوان به امام حسین و انگیزهی بسیار برای طی نمودن مدارج علمی موجب شد تا عزم خود راجزم کند تا به همراه مادر به کربلا مهاجرت کند. وقتی به کربلا رسید، پس از زیارت مرقد مطهر اباعبدالله الحسین (ع) و شهیدان کربلا، در کربلا سکنی گزید. او در کربلا در مدرسة علمیة حسن خان به محضر استاد بزرگ آیتالله ملاحسین اردکانی، معروف به فاضل اردکانی راه یافت. شرح لمعه و قوانین و … را در محضر ایشان فرا گرفت و چند سال در کربلا ماندگار شد و به تحصیل سطوح پرداخت و پایههای فقه و اصول را به طور تحسین برانگیزی فرا گرفت. بعد از چند سال، با راهنمایی استاد، قصد حوزة علمیة سامرا نمود.
آقای فشارکی به باطن پاک و آینده درخشان آقای حائری پی برده بود. از این رو در میان شاگردان، عنایت خاصی به آقای حائری داشت.
آیتالله شیخ مرتضی حائری در اینباره مینویسد: مادر مرحوم پدرم در کربلا بود، نظر به این که با آیتالله فاضل اردکانی همشهری بودند، گاهی به خانهی ایشان رفت و آمد مینمودند. آیتالله فاضل اردکانی توسط مادر پدرم پیام فرستاد که به آقای شیخ عبدالکریم حائری بگو: نزد من بیاید. در آن هنگام پدرم حدود بیست سال داشت. پدرم با دریافت پیام، نزد ایشان رفت. آقای فاضل پس از گفتاری به آقای شیخ عبدالکریم فرمود: «شما باید برای ادامهی تحصیل به سامرا بروید». آنگاه آیتالله فاضل اردکانی در ضمن نامهای برای آیتالله العظمی سید محمد حسن شیرازی در مورد آقای شیخ عبدالکریم سفارش نمود، و از میرزای شیرازی خواست که از حمایت خود در مورد آقای حائری دریغ نفرماید. آقای شیخ عبدالکریم همراه مادر از کربلا به سوی سامرا هجرت نمودند. وقتی به آنجا رسیدند، آقای حائری به خدمت آیتالله العظمی میرزای شیرازی رحمهالله رسید و نامهی آقای فاضل اردکانی را به ایشان داد. ایشان پس از خواندن نامه، خطاب به آقای شیخ عبدالکریم حائری فرمود: «آقای فاضل راجع به شما طوری نوشته است که من به شما اخلاص پیدا کردم. شما خودتان ماه رمضان مهمان ما باشید و در همین خانهی ما به سر برید. پس از ماه رمضان حجرهای در مدرسه برای شما فراهم میکنم. اما مادر شما در خانهی ما باشد تا هنگامی که شما ازدواج کنید». پدرم شیخ عبدالکریم میفرمود: من هنگام افطار به خانهی میرزای شیرازی نمیرفتم… سحرها به منزل ایشان میرفتم. پس از خوردن سحری و نماز در سردابی که ظاهراً در حسینیة مرحوم میرزای شیرازی وجود داشت، میرفتم و در آنجا استراحت میکردم. شیخ عبدالکریم حائری یزدی در سامرا از محضر میرزا ابراهیم محلاتی، آیتالله محمد تقی شیرازی (شیرازی دوم، صاحب حکم جهاد علیه انگلیس) و شهید شیخ فضل الله نوری بهره بردند و سطوح عالی را به اتمام رساندند و در درس خارج اصول آیتالله سید محمد طباطبایی فشارکی اصفهانی و خارج فقه آیتالله شیرازی بزرگ شرکت نمود تا به اجتهاد نایل آمد. فرزند ایشان در اینباره مینویسد: «شاید مرحوم والد سیزده سال در سامرا اقامت نمودهاند، و شاید ده سال به درس خارج میرفتهاند. در درس خارج بیشتر از محضر آیتالله سید محمد فشارکی رحمةالله علیه استفاده کردهاند.
آیت الله العظمی میرزا محمدتقی شیرازی، مقلدان خود را در احتیاطات به آیت الله حائری ارجاع می داد.
ایشان همراه استادش آیتالله فشارکی در درس میرزای شیرازی (صاحب فتوای حرمت تنباکو) شرکت مینمودند. مرحوم والد میفرمودند: مرحوم میرزای شیرازی در طول سال بیش از دو یا سه ماه درس نمیگفتند. بین آیتالله شیخ عبدالکریم حائری و استادش آیتالله سید محمد فشارکی، علاقهی خاصی وجود داشت. آقای فشارکی به باطن پاک و آیندة درخشان آقای حائری پی برده بود. از این رو در میان شاگردان، عنایت خاصی به آقای حائری داشت. پس از ارتحال میرزای شیرازی بزرگ در 24 شعبان سال 1312 هـ . ق. آیتالله شیخ عبدالکریم حائری، همراه استادش آیتالله فشارکی به نجف اشرف مهاجرت نمود، تا از درس آیتالله سید محمد کاظم یزدی (صاحب عروهالوثقی) در فقه و از درس آیتالله محمد کاظم خراسانی معروف به آخوند خراسانی در اصول، استفاده نماید.
آقای حائری در کنار این دو درس همچنان از درس استاد خود، آیتالله فشارکی استفاده مینمود و این روال حدود سه سال تا پایان عمر آقای فشارکی ادامه داشت. آیتالله حائری در سه سالی که در نجف بود، با فرزند مرحوم حاج آقا محسن اراکی، به نام حاج آقا مصطفی (پدر مرحوم آیتالله حاج آقا حسن فرید) در درس آقای فشارکی آشنا میشود. این آشنایی به رفاقتی صمیمانه تبدیل شد و موجب شد که در سال 1313 هـ . ق. آیتالله حائری همراه حاج آقا مصطفی، برای انجام مراسم حج به مکّه، مشرّف شود.
شیخ عبدالکریم در یکی از سفرهای زیارتی به کربلا، متوجه حوزة علمیة کربلا شد که بعد از ارتحال آیتالله فاضل اردکانی رو به سردی نهاده و بیرونق شده است. لذا برای رونق این حوزه از نجف اشرف مهاجرت کرد و در کربلا ساکن شد. به همین جهت ملقب به حائری گردید و در مدت کمی حوزة علمیة کربلا را رونق داد. ایشان در آن زمان از مجتهدان برجسته بود، به طوری که استادش آیتالله العظمی میرزا محمدتقی شیرازی، مقلدان خود را در احتیاطات، به آیتالله حائری ارجاع میداد. مرحوم علامه آقا بزرگ تهرانی مینویسد: «من در زمان استادم آیتالله میرزا محمد تقی شیرازی شنیدم که ایشان بعد از رحلت آیتالله یزدی (صاحب عروهالوثقی) از مرحوم آیتالله حاج شیخ عبدالکریم حائری خواسته بود که از کربلا به نجف اشرف بازگردد، تا او را به عنوان مرجع تقلید تعیین نماید، ولی قبل از انجام این خواسته، آیتالله میرزا محمد تقی شیرازی در سال 1338 هـ . ق. از دنیا رفت. مرحوم میرزای شیرازی کراراً احتیاطهای خود را به آیتالله حائری ارجاع میداد، تا آنجا که یکی از تجّار صالح تبریز از میرزا میپرسد: اگر بنا بود خودتان از کسی تقلید کنید، چه کسی را انتخاب میکردید؟» میرزا در پاسخ میفرماید: از آقای حاج شیخ عبدالکریم تقلید میکردم. مرحوم شیخ عبدالکریم در این دوره از عمر پر برکت خویش، با حضور در کربلا رونق دوبارهای به حوزة علمیة آن شهر داد و پس از سالها بار دیگر در کربلا بحثهای علمی شکل گرفت. در این مدت آیتالله حائری درس خارج فقه و اصول را برگزار میکرد. در اواخر سال 1332 هـ . ق. که ماجراجویی انگلیس در عراق شدت گرفت و دامنة آشوب به شهر کربلا نیز کشیده شد به دعوت مردم اراک، عازم ایران شد. ایشان ظاهراً قبل از سفر به کربلا و رحلت مرحوم آخوند خراسانی یکبار هم به اراک رفته بود و اینبار برای دومین مرتبه به سمت اراک راه افتاد. مرحوم آیتالله سید احمد زنجانی در اینباره مینویسد: «آیتالله شیخ عبدالکریم رحمةالله علیه در سال 1318 به ایران هجرت نمود و در سلطان آباد (اراک) اقامت گزید و در آنجا به تدریس پرداخت. سپس در سال 1324 هـ . ق. به خاطر انقلاب مشروطیت، از ایران به نجف اشرف هجرت کرد، ولی چون هوای سیاست نجف با مزاج او سازش ننمود، به کربلا هجرت نمود و در آنجا اقامت کرد و مشغول تدریس و تألیف کتابِ نفیس «دُررالاصول» شد و کتاب صلوة را نیز در همانجا تألیف کرد و بعد در قم آن را تدریس و تهذیب نموده و چاپ و منتشر نمود، تا این که در سال 1332 در اوایل جنگ بینالملل، به اراک مراجعت نمود و در آنجا به تدریس و تربیت شاگرد پرداخت.
فعالیت علمی آیتالله حائری، اراک را تبدیل به یک شهر علمی کرد و به تدریج آن شهر را در ردیف نجف و کربلا قرار داد، تا جایی که امام خمینی رحمةالله علیه که قصد داشت برای ادامة تحصیل از خمین به اصفهان برود، آوازة حوزة علمی آیةالله حائری او را به اراک کشاند. حاج شیخ عبدالکریم حائری تا سال 1340 هـ . ق. به مدت هشت سال در اراک اقامت نمود و به تدریس و پرورش شاگرد پرداخت. ایشان مدتی بعد به زیارت امام رضا (ع) مشرف شد. در ایاب و ذهاب، چند روزی در قم توقف نمود و ضمن زیارت حضرت معصومه (س)، مدرسه فیضیه و دارالشفاء را از نزدیک دید. آن مدرسه پر شور و رونق علمای سلف، تبدیل به مخروبه و محل اسکان گدایان و دیوانگان و انبار مغازهداران شده بود. بعد از آن مکرر به اطرافیان میفرمود: «چه میشد اگر حوزهی علمیه قم سر و سامانی میگرفت». در این اقامت کوتاه، علمای قم از وجودش بهرهمند شدند و خواستار ماندن ایشان در قم شدند. بعد از بازگشت از سفر مشهد، نامهی آیتالله سید محمد تقی شیرازی که حاکی از ضرورت وجود آیتالله حائری در عتبات بود را دریافت نمود. ایشان در جواب نامه نوشت: «شما به ایران بیایید تا با تشکیل حوزه در سیر سریع ایران به سوی تباهی وقفهای ایجاد کنیم» ولی میرزای شیرازی به خاطر کهولت سن نپذیرفت. مؤسس حوزة علمیه قم پس از دعوت علما و مردم شهر قم در اواخر زمستان 1300 هـ . ش (22 رجب 1340 هـ . ق) دعوت مردم قم را اجابت نمود و در میان انبوه جمعیت استقبال کننده وارد شهر قم شد. تاسیس حوزة علمیة قم چیزی بود که زمزمه آن، قرنها پیش از حوزة علمیة نجف شروع شده بود و ریشه در روایات معصومین علیهمالسلام داشت. امام صادق (ع) در قرن دوم هجری به یاران خود دربارهی شهر قم و مرکزیت این شهر برای دانش اسلامی چنین فرموده بود: زود باشد که کوفه روزگاری از مومنان خالی گردد و دانش در آن ناپدید شود … و در شهری که آن را قم گویند ظاهر شود و معدن اهل علم و فضل شود. اوایل بهار 1301 هـ . ش. پس از دو ماه اقامت آیتالله حائری در شهر قم، در منزل آیتالله پایین شهری جلسهای از طرف علما، بازاریان و کسبه تهران تشکیل شد که بزرگانی از فقهای قم، مثل آیتالله بافقی، آیتالله کبیر و آیتالله فیض در آن حضور داشتند. در این جلسه، گفتگو پیرامون حوزهی علمیهی قم ساعتها به درازا کشید و در نهایت مدیریت این امر به آیتالله حائری محول شد. همهی علما و بزرگان علم و معرفت در سپردن این امر مهم به آیتالله حائری اصرار کردند و نیز بسیاری از بازاریان و کسبه در تأمین مالی حوزه اعلام آمادگی کردند. آیتالله حائری ابتدا بر این عقیده بود که بزرگان قم خود این کار را انجام دهند و از عهدهی این امر خطیر نیز بر خواهند آمد. اما چون اصرار فراوان علما را مشاهده کرد، تکلیف را بر عهدهی خود ثابت دید و این نکته را بیان فرمود: استخاره خواهم کرد تا بدانم آیا صلاح است در قم بمانم و به فضلا و محصلین که در اراک انتظار بازگشت مرا دارند، بنویسم که به قم بیایند یا نه. وی صبح روز بعد، پس از نماز صبح در حرم حضرت معصومه (س) به دعا و نیایش نشست و به قرآن روی آورد. ایشان وقتی به قرآن استخاره کرد این آیه آمد: «… وآتونی باهلکم اجمعین» که این آیه زیبا و مناسب حال، باعث شد موسس حوزه علمیه قم، در این امر خطیر مصمّم شود و سپس شاگردان خود را از اراک به قم فراخواند.
فعالیت علمی آیت الله حائری، اراک را تبدیل به یک شهر علمی کرد و به تدریج آن شهر را در ردیف نجف و کربلا قرار داد.
با اقامت گزیدن آیتالله حائری در قم، بنیان حوزهی علمیه قم نهاده شد و با گامهای بزرگی که ایشان برداشت، این حوزه به تدریج رشد کرد و در ردیف بزرگترین حوزههای علمیه جهان تشیع قرار گرفت. آیتالله حائری در دوران زندگی پربار خود علاوه بر خدمات بسیار ارزشمند فرهنگی و اجتماعی به اسلام و تألیف آثار قلمی مهم، در مکتب خود، فرزانگان و اندیشمندان بزرگی را تربیت کرد که از آن میان میتوان از آیتالله العظمی امام خمینی، آیتالله العظمی گلپایگانی، آیتالله العظمی اراکی، آیتالله العظمی مرعشی نجفی و صدها فرزانهی دیگر نام برد. یکی از خصوصیات بارز آیتالله حائری که سایر خصوصیات اخلاقی او را تحتالشعاع قرار میداد، زهد و سادهزیستی و زندگی بیآلایش او بود. پایبندی او به زی طلبگی تا پایان عمر، از او تندیسی از زهد ساخته بود. در مقام زهد ایشان همین بس که امام خمینی (ره) وقتی به یاوه گوییهای پسر رضاخان پاسخ میدهد، با اشاره به زهد آیتالله حائری چنین میفرماید: «ما مفتخوریم؟ … مایی که مرحوم حاج شیخ عبدالکریم ما از دنیا میرود و همان شب آقازادههای ایشان شام شب ندارند».
از خصوصیات بارز آیت الله حائری که سایر خصوصیات اخلاقی دیگر او را تحت الشعاع قرار می داد، زهد و ساده زیستی و زندگی بی آلایش او بود.
در جای دیگر حضرت امام (ره) در خصوص زندگی زاهدانه استاد معظم خود فرموده است: «جناب استاد معظم و فقیه مکرّم حاج شیخ عبدالکریم یزدی حائری که از سال 1340 تا سال 1355ه.ق. ریاست تامه و مرجعیت کامله شیعه را داشت، همه دیدیم که چه سیرهای داشت. با نوکر و خادم خود هم سفره و هم غذا بود و روی زمین مینشست». از دیگر ویژگیهای روحی آیتالله حائری برخورد خوب ایشان در معاشرت با مردم بود. ایشان با مردم با مهربانی و ملایمت رفتار میکرد و در برخورد با طلاب جوان، حال و روحیهی آنها را مراعات مینمود و همواره چهرهای بشاش داشت. گاهی در دمادم سحر برای سرکشی و شناخت طلاب پرکار و سحرخیز راهی مدارس میشد و در رفع مشکلات مالی و رفاهی آنان تلاش میکرد. بارها میشد که به صاحبان مغازههای اطراف حرم مراجعه میکرد و بدهی طلابی که از آنها جنس نسیه میبردند را ادا میکرد. صبر و بردباری یکی از خصوصیات روحی آیتالله حائری در مقابل مشکلات بود. ایشان در اوایل شکلگیری حوزه در مقابل حوادث و مسائل سیاسی که مصادف با روی کار آمدن رضاخان پهلوی و ماجرای کشف حجاب بود، همواره صبر و بردباری را پیشهی خود ساخت وبرای حراست از حوزة علمیة که انهدام آن در رأس توطئه دشمنان دین بود، تلاش بسیاری نموده و همواره میفرمود: من حفظ حوزة علمیه را اهم میدانم». آیتالله حائری در ماجرای کشف حجاب و کشتار در مسجد گوهرشاد حال و روز خوشی نداشت و این اندوه را تا پایان عمر در دل داشت.
هنگام سحر برای سرکشی و شناخت طلاب پرکار و سحرخیز راهی مدارس می شد و در رفع مشکلات مالی و رفاهی آنان تلاش می کرد.
در این رابطه مرحوم حجتالاسلام فلسفی مطلبی را از مرحوم میرزا محمد تقی اشراقی نقل میکند که خلاصه آن چنین است: «طلاب، مردم و بعضی از مدرسین ناراحت بودند که چرا آیةالله حاج شیخ عبدالکریم حائری به رضاخان تلگراف نمیزند. یک روز قبل از ظهر به منزل حاج شیخ رفتم و دیدم که تکیه به دیوار داده و روی آجر زمین نشسته و پایش را دراز کرده و عمامهاش هم افتاده است. از یکی پرسیدم چه شده است؟ گفت: عدهای به اینجا آمدند و حاج شیخ را مورد حمله و اهانت قرار دادند و جملههای خیلی بدی گفتند که چرا ایشان به رضاخان تلگراف نمیزند و اعتراض نمیکند. نزدش نشستم. دلداریش دادم تا قدری سر حال آمد. گفتم بفرمایید برویم منزل ما که امروز ناهار را آن جا بمانید و کمی استراحت کنید. ایشان هم برای اینکه از آن محیط خلاص شود و باز افرادی نیایند و مزاحم شوند، قبول کرد، و در سرداب منزل ما قدری استراحت کرد. بعد از ناهار هم در همانجا خوابید. پس از ساعتی کنار دیوار حیاط، فرش پهن کردم و پشتی نهادم. وقتی که او بیدار شد عرض کردم: از آن هوای گرفتهی سرداب بیرون آیند و در حیاط، در هوای آزاد بنشینند. آمد و نشست. من بودم و حاج شیخ. وقتی دیدم از آن حالت قبل از ظهر بیرون آمده، گفتم: حاج شیخ! شما آقا هستید، عالم هستید، آیتالله و مرجع تقلیدِ مسلمین هستید. وضع و شرایط کشور، طوری است که باید تلگراف کنید و یا حیثیت شما را با تهمت زدن آلوده میکنند. حاج شیخ گفت: به نظر من تلگراف کردن برای این کار مثل این است که کسی خودش را به چاه بیندازد. من میدانم که ضرر دارد. گفتم با اینکه میدانید باید این کار را بکنید. مرحوم حاج شیخ بنابر عادت هنگامی که فکر میکرد پنجهاش را داخل محاسنش میکشید. پس از چند لحظه گفت: خیلی خوب، کاغذ و قلم بیاورید. من هم آوردم. حاج شیخ کلمه به کلمه میگفت و من مینوشتم، بعد هم امضا کرد. بخشی از متن تلگراف آیت الله حائری که در تاریخ 11 تیرماه 1314 خطاب به رضاخان مخابره کرد، چنین بود: «اوضاع حاضر که بر خلاف قوانین شرع مقدس و مذهب جعفری علیه السلام است، موجب نگرانی داعی و عموم مسلمین میباشد. حتم و لازم است که جلوگیری فرمایید… امید است رفع اضطراب این ضعیف و عموم ملت شیعه بشود». آیت الله حائری در ماجرای کشف حجاب، به عنوان اعتراض درس خود را تعطیل کرد و نماز جماعت خود را ترک نمود و این امور نشان میداد که ایشان با شیوههای مختلف نارضایتی و اعتراض خود را آشکار میکرد.
آیت الله حائری در ماجرای کشف حجاب، به عنوان اعتراض درس خود را تعطیل کرد و نماز جماعت خود را ترک نمود.
آیتالله حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی پس از یک عمر تلاش و تحمل رنجها و مشکلات صبح هفدهم ذیقعده 1355 هـ . ق. مطابق با 1315 شمسی دار فانی را وداع گفت و در جوار مرقد مقدس حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها به خاک سپرده شد. بر خلاف میل رضاخان و حضور ماموران که میخواستند مانع باشکوه برگزار شدن مراسم تشییع ایشان بشوند، پیکر ایشان در میان انبوه مردم عزادار به حرم حضرت معصومه (س) منتقل شد و آیت الله سید فخرالدین قمی بر جنازه ایشان نماز خواند و سپس جنازه مطهّر را در مسجد بالاسرِ مرقد منوّر حضرت معصومه (س) به خاک سپردند.