شما اینجا هستید: رهنامه پژوهش » آرشیو مجلات / ش 3+4 » بررسی ملاک ها و آسیب های استادی در حوزه علمیه در گفتگو با حمید ملکی

 

رهنامه: ما در اين شماره از نقش استاد در تربيت علمي و اخلاقي طلبه‌ها سخن مي‌گوييم و علت انتخاب اين موضوع هم احساس‌آسيبي است که در اين زمينه مي‌شود. با توجه به اين مطلب، اولين سؤال ما از شما اين است که استاد در تربيت علمي و اخلاقي طلبه‌ها چه نقشي دارد و جايگاه، کارکرد و وظيفه او در تعليم و تربيت چيست؟ 

استاد: بسم الله الرحمن الرحيم. از شما تشکر مي‌کنم که به اين موضوعات کليدي، حساس و مهم مي‌پردازيد. اميد است که بتوانيد اين مسئله را به‌طور عميق‌تر و جامع‌تر پي‌گيري کنيد و به سمت طراحي سازوکاري در جهت تحقق آن، پيش برويد و با کشف علت‌هاي اين آسيب، مسئولان مربوط را در جريان قرار دهيد تا وضعيت کنوني بهبود يابد.

به‌نظر من، هشتاد درصد کسب موفقيت مدارس علمي در راستاي مأموريت خويش، بسته به اساتيد و مربيان است و بيست درصد ديگر، مربوط به مديريت، امکانات و ابزار است. البته افراد ديگري هم که دست‌اندرکارند، اين تجربه را تأييد مي‌کنند.

پيامبر اسلام(ص) در حديثي فرمود: «أدّبني ربّي»؛ بنابراين بايد بدانيم که اولين مربي خداست و دومين مربي هم انبيا هستند. شاگردان انبيا علما و مروجان علوم ديني و وحياني هستند.

علم وحياني، در بردارنده برنامه سعادت دنيا و آخرت است. در علم کلام، درباره ضرورت وحي مي‌گوييم: انسان براي آخرت خلق شده است، نه براي دنيا. ابزار شناخت آخرت و کشف رابطه بين اعمال دنيا با عالم آخرت هم عقل و حس و تجربه نيست، بلکه وحي است و ما حامل اين علم الهي هستيم. پس اولين انتظاري که از اساتيد مي‌رود، اين است که خودشان اين علم را چشيده باشند و در رفتار و گفتارشان ظاهر شده باشد که: «از کوره همان برون تراود که در اوست».

شايد اولين اشکال در عدم تأثيرگذاري محسوس اساتيد بر طلبه‌ها اين است که اساتيد هنوز به مقام استادي نرسيده، استادي مي‌کنند. در منية‌المريد اين تعبير هست که اولين شرط استاد بودن اين است که «أن لاينتسب للتّدريس حتّي تکمل أهليّته».

استادي تنها عنوان نيست، بلکه مقام است؛ به عبارت ديگر: استاد کسي است که در فرامين الهي خيس بخورد و به مرحله باور برسد. اگر باور حاصل شد، نگاه، حرکات و اشارات چنين استادي، در کلاس به طلبه‌ها درس مي‌دهد.

رهنامه: استاد هم بايد وجهه علمي داشته باشد و هم اخلاقي. از نظر علمي، بايد متخصص در علم باشد و از نظر اخلاقي هم به گفته شما بايد سجاياي اخلاقي در وي رسوخ کرده باشد. اساتيد پيشين حوزه اين‌چنين بوده‌اند، ولي به‌نظر مي‌رسد اساتيد امروز ما چنين ويژگي‌هايي را ندارند؟

استاد: وقتي کسي که درمقام استادي قرار مي‌گيرد، شايستگي آن مقام را ندارد، خيلي از مسائل را رعايت نمي‌کند؛ مثلاً تواضع ندارد و به علمش مي‌بالد. اين طلبه، از استاد خود، علم را همراه با تکبر مي‌آموزد و همان را آموزش مي‌دهد.

رهنامه: يعني اساتيد ما از جنبه اخلاقي، از گذشته ضعيف‌تر شده‌اند!

استاد: دليلش اين است که با آنها کار نشده است. همان طور که مي‌دانيد، متربّي به‌طور غيرمستقيم از مربي خود، در خصلت‌ها، رفتار، نوع نگاه، حرف زدن و حتي گاهي تن صدا  اثرمي‌پذيرد. حالا اگر استادي نامنظم باشد و مثلاً وقت طلبه‌ها براي او اهميت نداشته باشد. اين خود نمونه ظلم است. چگونه استاد مي‌تواند با ظلم، انسان کامل تربيت کند.

استادي که قبل از کلاس، طرح درس خويش را آماده نکند و به شيوه‌هاي تسهيل و تسريع آموزش و تفهيم، نينديشد، بي‌تقواست و شاگردان اين استاد، هم از جهت علمي عقب مي‌افتند و هم به‌طور صحيح ‌تربيت نمي‌شوند. درحالي‌که استاد مي تواند با رفتارش به طلبه، تعهد و حس مسئوليت بياموزد. بنابراين، روشن است که چرا اساتيد امروز، اثرگذاري اساتيد ديروز را ندارند؛ زيرا:

«ذات نايافته از هستي بخش    کي تواند که شود هستي بخش»

رهنامه: آيا اساتيد گذشته، به‌طور ذاتي از اساتيد امروز بهتر بودند يا اينکه علت ديگري موجب پايين آمدن سطح علمي و اخلاقي اساتيد امروز شده است؟

استاد: بيش از بيان علت عرض کنم که ما اين مطالب را از حيث موجبه جزئيه مي‌گوييم. اين‌طور نيست که هيچ‌کدام از اساتيد ما موفق نيستند، بلکه مثلاً از بين صد و پنجاه استاد مدارس، دست‌کم پنجاه استاد مؤثر و موفق داريم. بنده اين را به تحقيق عرض مي‌کنم.

نکته ديگر اين که در زمان قديم، حوزه آموزش کلان نداشته و به صورت کلان اداره نمي‌شده است؛ مثلاً در هر استاني يک مدرسه علميه بوده و سالانه، به تعداد انگشت‌شماري طلبه، وارد آن مي‌شده است و اساتيد، به راحتي طلبه‌ها را زير پر و بال خود مي‌گرفتند. ولي حوزه‌هاي علميه کنوني، همدوش آموزش عالي‌اند. الآن نه تنها در استان‌ها، بلکه شهرستان‌ها و حتي در برخي روستاها مدارس علميه وجود دارد؛ يعني پس از انقلاب، با رو آوردن مردم به مسائل و علوم اسلامي، نياز به توسعه حوزه احساس شد.

اولین اشکال در عدم تاثیرگذاری محسوس اساتید بر طلبه ها این است که اساتید هنوز به مقام استادی نرسیده، استادی می کنند. استادی یک عنوان و حال نیست یک مقام است.

رهنامه: به‌نظر شما سيستم کلان، ضعف است يا قوت؟

استاد: اصل آن قوت است، اما در اداره آن ضعف داريم.

رهنامه: چرا سيستم کلان را قوت مي‌دانيد؟

استاد: به دليل پاسخگويي به نيازها. آيا اين عدم تناسب نيست که در کشوري با حدود 75 تا 80 ميليون نفر جمعيت، مثلاً بيست هزار طلبه داشته باشيم.

رهنامه: پس جايگاه «يکي مرد جنگي به از صد هزار» چيست؟ کسي مثل شهيد مطهري، مي‌تواند شهري را جواب ‌دهد که هزار نفر ديگر نمي‌توانند کار او را انجام دهند.

استاد: قطعاً شهيد مطهري نمي‌توانست جوابگوي يک شهر باشد؛ چون يک شهر نيازمندي‌هاي متفاوتي از روحاني دارد؛ مثلاً هر مسجدي نياز به يک امام جماعت فاضل دارد که از احکام و عقايد و… بگوييد.

رهنامه: حرف شما درست است. اما من مي‌گويم که وجود صد آدم فاضل، بهتر است از صد هزاري است که در مسجد، موجب بدبيني مردم شوند.

استاد: تعداد طلبه‌هاي فاضل ما، نسبت به قبل از انقلاب، بيشتر است.

رهنامه: از نظر کيفي مي‌فرماييد يا کمي؟

استاد: هم از حيث کيفي و هم کمي؛ مثلاً علماي قديم ما کمتر در مورد نحله‌ها، فرقه‌ها و مسائل روز اطلاع داشتند، ولي اکنون طلبه‌هاي به اين مباحث مسلط هستند؛ چراکه بخشي از حاکميت امروز در دست روحانيت است و بايد پاسخگو باشد.

رهنامه: بنابراين شما مي‌فرماييد که به‌ دليل نيازهاي افزايش يافته، بايد از چارچوب گذشته بيرون آمده، فضا را گسترده‌تر مي‌کرديم؟

استاد: احسنت!

رهنامه: ولي شما کلان‌بودن را به عنوان ضعف مطرح کرديد.

استاد: از حيث علمي و پاسخگويي به سؤالات مردم، قوت است. اما از حيث معنوي و صاحب نفس بودن، عقبيم.

رهنامه: پس شما رابطه استاد و شاگرد را از حيث علمي، مطلوب مي‌دانيد.

استاد: در بعضي مدارس، بله! در حوزه قم، قطعاً مطلوب است.

رهنامه: پس چرا بسياري از طلبه‌ها به شرح و تلخيص بسنده مي‌کنند و سرکلاس حاضر نمي‌شوند.

استاد: اين ديگر مربوط به بحث انگيزه مي‌شود.

رهنامه: اگر استاد با شاگردش رابطه برقرار کند، قطعاً شاگرد هم سرکلاس شرکت مي‌کند.

استاد: اتفاقاً مشکل همين جاست؛ اساتيد يک بعدي عمل مي‌کنند؛ چراکه در درس خود تخصص و دانش دارند و به خوبي آن ارا ارائه مي‌کنند، ولي در شيوه و روش تدريس، ضعف دارند. ازاين‌رو لازم است به آنها آموزش مهارت تدريس داده شود تا بتوانند با ساده‌ترين بيان و کوتاه‌ترين زمان، مطالب درسي را ارائه کنند.

نقطه ضعف ديگر اساتيد ما حس مسئوليت، سوز و گداز و و قت گذاشتن براي طلبه است. در آداب‌المتعلمين آمده است که وقتي استاد متوجه غيبت يکي از طلبه‌ها مي‌شود، بايد با بردن نامش، از احوال او جويا شود. اگر مريض است، به عيادت او برود. اگر مشکلي دارد، برطرف سازد. اينها مواردي از دلسوزي ويژه استاد نسبت به طلبه است که متأسفانه الآن وجود ندارد.

نیاز به آموزش مهارت تدریس داریم تا اساتید بتوانند با ساده ترین بیان و در کوتاه ترین زمان مطالب درسی را ارائه کنند.

امروزه، حوزه مانند دانشگاه شده است که استاد درس خود را ارائه مي‌کند و مي‌رود و کاري به دانشجو ندارد؛ چراکه دانشگاه، دانش‌محور است؛ يعني «إنما عليک البلاغ» است. ولي حوزه تربيت‌محور بوده است؛ يعني «يزکّيهم و يعلّمهم» است. تزکيه و تعليم بايد با هم باشد و ما اکنون در پرورش، مشکل داريم.

نکته ديگر، مسئله معيشت است. اگر استاد بخواهد حس دلسوزي و مسئوليت داشته باشد، وقت زيادي بايد صرف کند. از طرف ديگر، تأمين زندگي او بسته به تعداد تدريس‌هايش است. الآن حق‌التدريس ساعتي هزاروچهارصد تا دوهزار تومان است و استادي که روزي سه کلاس دارد، مثلاً شش هزار تومان مي‌گيرد. درحالي‌که مزد روزانه يک کارگر ساده، پانزده هزار تومان است. پس موضوع معيشت و مشکل مالي مسئله مهمي است.

در زمان قديم سطح توقعات توده مردم پايين و زندگي‌ها ساده بود. زندگي يک روحاني با عموم مردم تقريباً يکسان بود. ولي الآن سطح توقعات و مطالبات بالا رفته است. بچه يک روحاني هم مدرسه مي‌رود و دوست ندارد که از بچه‌هاي ديگر ضعيف‌تر باشد. پس اين روحاني نسبت به خانواده و فرزندان خود، مسئول است. از اين‌رو زمان زيادي را براي حل مشکلات روزمره خويش صرف مي‌کند و نمي‌تواند در مسائل تربيتي چندان به طلبه‌ها رسيدگي کند. بنابراين همه مشکلات از سوي اساتيد نيست. در واقع همه مشکلات جامعه با صدها مسئله ديگر، درهم تنيده است.

رهنامه: اگر جداگانه به جنبه علمي و اخلاقي نظر کنيم، شما مي‌فرماييد که در جنبه علمي، بيشتر اساتيد ما از جهت دانش مطلوبند، ولي از حيث روش‌هاي آموزشي، به دليل کمبود آشنايي، ضعف دارند.

استاد: جا دارد اساتيد ما آموزش ببينند که روش‌مند شوند و با دانش روز آشنا گردند.

رهنامه: پس کم‌رنگ شدن ارتباط بين طلبه‌ها و اساتيد فقط مربوط به بخش دانش آنها نيست و ممکن است به روش‌ها يا جنبه‌هاي ديگر مربوط باشد که به نظر مي‌رسد اين مشکل، از معيشت اساتيد و نداشتن جذابيت لازم در ارائه درس آنها باشد.

استاد: احسنت!

رهنامه: آيا نکته ديگري در ايجاد اين مشکل دخيل هست؟ زيرا فرموديد يکي از دلايل کم‌شدن اين رابطه، کلان شدن حوزه است. چه ارتباطي بين اين دو بحث وجود دارد؟

استاد: ما مي‌خواهيم اساتيدي پرورش دهيم که بتوانند طلبه‌ها را از هر سه حيث دانش، روش و بينش بپرورانند. اگر تعداد اساتيد نسبت به طلبه‌ها متناسب باشد، قابل دسترسي است؛ در غير اين صورت،‌ اين مسئله تحقق‌پذير نيست.

رهنامه: يعني شما مي‌فرماييد، مثلاً پيش از اين صد استاد داشتيم که براي طلبه‌ها کفايت مي‌کرد، ولي الآن، به دليل افزايش ناگهاني طلبه‌ها کمبود استاد داريم.

استاد: بله. يعني الآن سلايق حاکم شده است ، نه يک روش پخته سلف که به صورت يک قاعده و سنت درآيد و اساتيد با عبور از اين فيلتر، راه و رسم ارتباط با طلبه، مشاوره دادن به او و تأثيرگذاري بر طلبه را بياموزند.

رهنامه: پس شما از دو حيث به بحث کلان شدن مي‌پردازيد: يکي نداشتن استاد کافي و ديگر، نداشتن فرصت لازم براي پروراندن طلبه‌ها.

استاد: البته اين بحث چند سال پيش مطرح و تصويب شد که براي حوزه‌ها مرکز تربيت مدرس تأسيس شود. همچنان که در دانشگاه، براي معلم‌ها و مربي‌ها فيلتر تربيت معلم قرار داده‌اند.

نقطه ضعف دیگر در اساتید ما کمبود حس مسئولیت، سوز و گداز و وقت گذاشتن برای طلبه است.

رهنامه: شما در بحث اخلاقي فرموديد: چون اساتيد ما استاد صاحب نفس نديده‌اند، خود نيز نمي‌توانند چنين باشند. آيا در اين زمينه نکته ديگري وجود دارد؟

استاد: نکته ديگر بحث جوّ است. در فضاي کلان، همه در تدريس غيرفني سبقت گرفتند؛ غير فني يعني اينکه استاد، شايستگي مقام تدريس را نداشته باشد و فقط از بعد علمي برخوردار باشد. فيلتري هم براي بار آوردن اساتيد، از حيث اخلاق، رفتار و مهارت تدريس و دانش، آن‌گونه که در منية‌المريد نوشته شده است، وجود نداشته باشد.

رهنامه: اين مسئله که با گذشته حوزه سازگاري ندارد. در گذشته همه اجازه تدريس داشته‌اند و بهترين‌ها بالا مي‌آمده‌اند. درحالي‌که فيلترها اجازه ورود به حيطه تدريس را به همه افراد، نمي‌دهند.

استاد: در گذشته، يک استاد تأثيرگذار وجود داشته که طلبه‌ها را تحت تاثير قرار مي‌داده است؛ مثلاً خود من، يک سال طلبه مدرسه آقاي مجتهدي بودم. آقاي مجتهدي به تنهايي ضعف‌هاي ديگران را پوشش مي‌داد و شاگرد، به استادي که مثلاً صمديه درس مي‌داد، فقط به عنوان طلبه‌اي که صمديه مي‌داند، نگاه مي‌کرد و فقط به آقاي مجتهدي نگاه جامع داشت؛ يعني طلبه بايد در مجموعه‌اي تربيت شود که در آنجا دست‌کم يک استاد جامع وجود داشته باشد؛ به تعبيري، اين استاد قله رفيع علمي و اخلاقي است، درحالي‌که تپه‌ها و دشت‌هاي ديگري هم در آنجا هست.

رهنامه: خوب! اين مسئله با فيلترگذاري چگونه سازگار است؟ چون با فيلترگذاشتن فقط افراد خاصي اجازه تدريس خواهند داشت و بقيه فرصت تدريس را پيدا نمي‌کنند و شرايط آزاد براي رشد همه وجود نخواهد داشت.

استاد: اينکه امام و مقام معظم رهبري بارها ‌فرمودند: «چرا بزرگان حوزه، هجرت نمي‌کنند» يک واقعيت است. اگر هر يک از مراجع و بزرگان بروند و مدرسه‌اي را کنترل کنند و شاگردان خود را اساتيد دروس مختلف قرار دهند، طلبه‌ها هم يک قله را در نظر مي‌گيرند و مي‌بينند و هم از اساتيد بهره مي‌برند. در اين صورت، اخلاق و عرفان را از آن استاد جامع مي‌آموزند، نه از اساتيد درس‌ها.

مثلاً آقاي مجتهدي مي‌فهميد کدام يک از شاگردان مي‌تواند سيوطي را خوب تدريس کند و به او فقط اجازه تدريس سيوطي را مي‌داد. پس قله‌ها نبايد يک‌جا جمع شوند، بلکه بايد پراکنده شوند تا طلبه‌هاي مختلف الگو داشته باشند.

رهنامه: آيا در نظام موجود، طلبه‌اي که بتواند الگو باشد، رشد مي‌کند؟ وقتي به جاي استاد، سيستم تصميم بگيرد. وقتي طلبه مي‌بيند که شهريه او را سيستم، به جاي استاد، توزيع مي‌کند. وقتي حتي تعيين محدوده امتحان او هم به اختيار سيستم است، آيا نظام آموزشي جديد حوزه که شبيه نظام دانشگاهي است، باعث تضعيف رابطه بين استاد و شاگرد نمي‌شود؟

استاد: من در جواب به اين سؤال، نظر شما را به واقعيت‌هاي خارجي توجه مي‌دهم. آمار ارائه شده، نشان مي‌دهد که اوائل سال تحصيلي، حدود دوازده هزار نفر، در مدرسه گلپايگاني در حال تحصيل بوده‌اند که اواسط سال، به سه ـ چهار هزارنفر، کاهش يافت. مي‌دانيد چرا؟ چون نظام وجود ندارد؛ يعني هرکس بخواهد سرکلاس مي‌رود و هرکس نخواهد، نمي‌رود. بنابراين در اين سيستم، استاد انگيزه پژوهش‌محوري پيدا نمي‌کند.

رهنامه: در گذشته هم وضع همين بوده، اما شاگردان با اساتيد ارتباط داشته‌اند.

استاد: اتفاقاً مي‌خواهم بگويم که همه طلبه‌هاي گذشته هم موفق نبوده‌اند. اشتباه بزرگ ما اين است که فکر مي‌کنيم حوزه در گذشته سرشار از موفقيت بوده، بلکه گذشته هم مي‌توانسته خيلي بهتر باشد. اگر در قديم هم نظم و پيگيري و مطالبه وجود داشت، خيلي از انرژي‌ها تلف نمي‌شد.

رهنامه: من نمي‌گويم که در گذشته عمر کسي تلف نمي‌شد، اما آيا در سيستم موجود، مي‌توانيم مثلاً رابطه‌اي همچون رابطه امام و شاگردانش بيابيم. در اين سيستم، همه مسائل شاگرد، به غير استاد ارتباط داده مي‌شود؛ يعني استاد در امتحان، شهريه و… دخيل نيست.

استاد: شايد سيستم ايرادهايي داشته باشد، ولي نمي‌توان گفت که علت جدايي استاد از شاگرد، سيستم است؛ زيرا اين‌طور نيست که سيستم موجود، دست استاد را بسته باشد. زمينه ارتباط استاد با شاگرد در خارج از وقت آموزشي فراهم است. هم‌چنين اساتيدي غير از اساتيد درس، مي‌توانند به عنوان مشاور، چند ساعت در روز با طلبه رابطه داشته باشند.

رهنامه: آيا حوزه الآن مي‌پذيرد که استاد به شاگردي اجازه اجتهاد دهد؟ آيا حوزه اين اجازه را به استاد مي‌دهد که طلبه‌اي را در يک درس تأييد کند؟ يا در پرداخت شهريه، نظر استاد براي حوزه اهميت دارد؟

استاد: مقام معظم رهبري هم به اين فرمايش شما اشاره کرده‌اند که «سيستم حوزه‌ها بايد به همان سيستم قبل بازگردد.» ولي اين هم هست که اگر حوزه نظام‌مند نباشد، اصل حوزه زيرسؤال مي‌رود.

رهنامه: مؤثربودن استاد، در نظام آموزش و مجموعه حوزه با نظام‌مند بودن آن، منافات ندارد!

استاد: في‌الجمله اين را مي‌پذيريم که بايد به اساتيد اختياراتي داده شود.

رهنامه: پس سيستم ما نقص دارد و ما مي‌توانيم يک ريشه اشکالات را به خود سيستم هم برگردانيم!

استاد: قطعاً نقص دارد؛ چون اين سيستم طراحي شده ماست و همواره بايد اصلاح و بازسازي شود و هيچ‌کس نمي‌تواند اشکال سيستم را نفي کند؛ چون فقط قرآن بي‌اشکال است. حتي نمي‌توان گفت که قانون اساسي هيچ اشکالي ندارد.

با تدریسی که ساعتی هزار و چهارصد یا نهایتاً دو هزار تومان است به ازاء روزی سه کلاس شش هزار تومان حق التدریس دارد در حالی که مزد یک کارگر روزی پانزده هزار تومان است پس موضوع معیشت و مشکل مالی مسئله مهمی است.

اين مسئله هم بايد توجه شود که جهان به يک دهکده تبديل شده و هجمه دشمنان پس از انقلاب نسبت به اسلام، هزار بار افزوده‌تر شده است. اينترنت، تلويزيون و دانشگاه، تأثيرخود را نه تنها بر روي طلبه‌هاي جوان، بلکه بر روي اساتيد هم مي‌گذارد.

رهنامه: برخي آقايان مي‌فرمودند: در صورت ناديده‌گرفتن نقش استاد در تربيت علمي و اخلاقي، استاد با سي‌دي، نوار و شرح، تفاوتي ندارد.  تربيت علمي، منتقل کردن پشتکار، صبر و آزادانديشي در علم است و تربيت اخلاقي، مانند ياد دادن و تواضع و معنويت و…، ولي برخي اساتيد معتقدند: خاصيت علوم حوزوي اين است که بدون استاد و کلاس، به هيچ وجه انتقال‌پذير و فهميدني نيست.

استاد: ما قائل به تفصيل هستيم و معتقديم برخي از علوم، از طريق سي‌دي و نوار انتقال‌پذيرند؛ براي مثال، مکالمه عربي و ادبيات عرب، با ابزار آموزشي غير از استاد هم انتقال مي‌پذيرد. ولي برخي علوم، مانند فلسفه و عرفان، آن هم در رده‌هاي عالي، فهميده نمي‌شود. چون هنگام مطالعه ممکن است سؤال‌هاي زيادي براي شخص مطرح شود که اگر استاد به‌ آنها پاسخ ندهد، طلبه پرورش پيدا نمي‌کند و اگر سؤال باقي بماند، موجب درگيري و مختل شدن ذهن شاگرد مي‌شود. پس  در دروسي مثل تفسير، کلام يا فلسفه که داراي بحث‌هاي بسيار پيچيده و دقيق هستند و ممکن است طلبه اشتباه برداشت کند و به انحراف رود، قطعاً به استاد نياز است. البته به‌طور قطع، در دروس ديگر هم استاد، مفيدتر از شرح وسي‌دي و… است.

رهنامه: شايد همين نگاه استاد و شاگرد به هم، از حيث اخلاقي مؤثر باشد.

استاد: اين مسئله از جهت علمي ثابت شده که مثلاً وقتي انسان مي‌خندد، هفده عضو از اعضاي چهره او فعال مي‌شود و پيام‌رساني مي‌کند؛ وقتي اخم هم مي‌کند، به همين صورت است؛ يعني خود نگاه، سکوت و لبخند زدن و اخم، پيام‌رساني مي‌کنند.

رهنامه: آيا مي‌توان ويژگي‌هاي استاد خوب را برشمرد؟ و اينکه استاد خوب، به چه صورت با طلبه و شاگردش ارتباط برقرار مي‌کند؟

استاد: در منية‌المريد سي شرط براي رابطه استاد و شاگرد ذکر شده که اگر مايل باشيد، من تيتروار برخي از آنها را بيان کنم. يک سري از اين ويژگي‌ها به خود استاد برمي‌گردد که عبارتند از:

اوّل، تعهد و تخصص استاد نسبت به علمي است که درس مي‌دهد؛ به تعبير شهيد ثاني، استاد بايد اهليت پيدا کرده باشد.

دوم اينکه براي خدا درس دهد، نه مثلاً براي شهرت، مقام و… .

سوم اينکه عامل به علم خود باشد. اگر بيماري ببيند پزشک خود سيگار مي‌کشد و او را از کشيدن سيگار باز مي‌دارد، اثر منفي مي‌گذارد. يا اينکه استادي شاگردانش را به نظم امر کند، درحالي‌که خود منظم نيست.

ويژگي چهارم، حسن خلق است؛ تعبير منية‌المريد اين است: «زيادة حسن الخلق و تمام الرّفق و بذل اوسع في تکميل نفسه». دغدغه اصلي‌اش در کلاس، کامل کردن خويش باشد، نه ديگران.

پنجم، اگر در کلاس حس کرد که شاگردي نيت خوبي ندارد، صرف اين احساس، او را از تحصيل منع نکند، بلکه تلاش کند نيت شاگرد خود را اصلاح کند. در واقع نسبت به طلبه خوش‌گمان باشد.

خصوصيت ششم، «بذل العلم عند وجود المتعلم» است. برخي در ارائه علم و آگاهي خود به شاگرد، بخل مي‌ورزند. درحالي‌که «زکاة العلم أن تعلّمهُ عباد‌الله».

هفتم اينکه حق‌گو باشد. اگر قبلاً حرفي را گفته و سپس فهميده که اشتباه کرده، بگويد که من اشتباه کردم و بدين وسيله شجاعت حق‌گويي و حق‌طلبي را به طلبه‌ها بياموزد. اين کار باعث مي‌شود، طلبه آزادانديش بار بيايد، نه مقلد.

طلبه باید در مجموعه ای تربیت شود که آنجا یک استاد به عنوان قله وجود داشته باشد.

اينها نکاتي درباره ويژگي‌هاي شخصيتي استاد بود. اما چند نکته هم درباره اين است که استاد چه کند تا تاثيرگذار باشد:

اوّل اينکه براي تعليم آدب و سنت‌ها شيب کندي در نظر داشته باشد و توقع نداشته باشد که زود آنها را ياد بگيرند.

دوم اينکه «أن يرغّبهم في العلم»، به آنها انگيزه‌بخشي کند و رغبت در علم را در وجود طلبه‌ها ايجاد کند؛ مثلاً از علماي آن علم ياد کند. ويژگي‌هاي آن علم را بيان کند. نقش آن علم را نسبت به علوم ديگر مطرح کند و در اين زمينه‌ها مثال بزند تا طلبه احساس کند که در مسير درست حرکت مي‌کند و بيراهه نمي‌رود.

سوم اينکه آنها را از اخلاق بد و رذائل، آگاه و دور کند؛ مثلاً اگر رفتار بدي در کلاس اتفاق ‌افتاد، او با نگاه، ناپسندبودن آن را متذکر شود. متأسفانه گاهي در کلاس حرکات و گفتار ناشايستي اتفاق مي‌افتد و استاد نيز با آن همراهي مي‌کند و اين به معناي تأييد آن کار بد است.

چهارم اينکه خود را برتر از شاگردان نداند. در قرآن آمده است که: «واخفض جناحک لمن اتّبعک من المؤمنين». بال رحمتت را بر روي کساني که از تو پيروي مي‌کنند، بگستران و با آنها با تواضع رفتار کن. روايتي هم از حضرت عيسي(ع) نقل است که آن حضرت به حواريون فرمود: «اگر از شما خواهش کنم انجام مي‌دهيد؟ همه گفتند: بله! حضرت فرمود که ساق پاهايتان را بالا بزنيد تا من پاي شما را بشويم. آنها اصرار کردند که ما بايد پاي شما را بشوييم نه شما. ولي حضرت نپذيرفت.» استاد هم نسبت به شاگرد بايد اين چنين باشد؛ زيرا که تواضع يکي از عوامل ارتباط استاد با شاگرد است. ولي استاد متکبر، شاگرد را نسبت به علم و استاد بي‌علاقه و بي‌انگيزه مي‌کند؛ زيرا مي‌بيند استاد عالم شده، ولي متکبر است؛ به تعبيري علم براي او تکبر آورده است. درحالي‌که در روايت است که: «ثمرةالعلم التواضع».

پنجم اينکه استاد بايد فضاي کلاس را با نشاط کند و هنگامي که مي‌بيند شاگردان خسته شده‌اند، قصه يا حکايتي تعريف کند. از طلبه‌ها احوال‌پرسي و دلجويي کند. اسم طلبه و حتي شهر او را ياد بگيرد.

ششم اين است که استاد، شاگرد را کنترل کند و از زياده‌روي يا کم‌کاري او جلوگيري کند؛ يعني استاد «اسدّ المتعلّم أن يشتغل بغير الواجب قبل الواجب» باشد. مراقب باشد که طلبه، هر کاري را به موقع و در زمان خودش انجام دهد؛ به عبارت ديگر: به طلبه‌ها برنامه دقيق و صحيح دهد. خيلي از طلبه‌ها در حال تحصيل، مشغول به کارهاي ديگري هستند. درحالي‌که نه نياز دارند و نه ضرورت دارد.

هفتم اينکه بهترين روش را براي آموزش ياد بگيرد که مطلب سنگين را با روش مناسب به طلبه بفهماند.

اين امور کلي و مهمي است که اگر اساتيد به آنها توجه کنند، بسيار تأثيرگذار است. اگر بخواهم مطالب را جمع‌بندي کنم، آنها را در چهار يا پنج عامل معرفي مي‌کنم:

اول اينکه استاد بايد متخصص باشد؛ يعني در رشته‌اي که تدريس مي‌کند يک سر و گردن از ديگران بالاتر باشد تا اعتماد شاگردانش را جلب کند.

دوم اينکه متخلق هم باشد؛ يعني انسان دوستي، دلسوزي، تواضع، گذشت، صداقت و حق‌گويي داشته باشد.

سوم اينکه نسبت به شاگرداني که تحت نظارت او هستند، احساس مسئوليت داشته باشد. ممکن است کسي اخلاق فردي را دارا باشد، ولي از اخلاق اجتماعي بي‌‌بهره باشد. احساس مسئوليت به معناي داشتن اخلاق اجتماعي است.

نکته چهارم اينکه به قدر کافي زمان داشته باشد تا بتواند براي طلبه‌ها وقت بگذارد که مشکلات معيشتي و مالي، در اينجا مورد توجه قرار مي‌گيرد.

پنجم اينکه آموزش او روش‌مند باشد.

اگر استادي اين پنج ويژگي را دارا باشد، شاگردان بي‌انگيزه و بي‌علاقه را نود درصد علاقه‌مند، متخلق و با انگيزه تربيت مي‌کند.

به نظر من، براي حصول اينها بايد کلاس‌هاي ويژه‌اي، به صورت آموزش ضمن خدمت، به شکل حضوري يا غيرحضوري، براي اساتيد برگزار گردد تا آنها را به روز نگه‌دارند و بدين وسيله، مانع درجا زدن يا عقب‌گرد اساتيد شوند، وگرنه اساتيد ما فسيل مي‌شوند و از بين مي‌روند.

با اين آموزش‌ها بسياري از اساتيد مي‌فهمند که هزار روش و راه نرفته وجود دارد که آنها تنها يک روش را تجربه کرده‌اند و مي‌فهمند که مسئله مشاوره، سليقه نيست، بلکه يک تخصص است. بايد انواع مشاوره‌هاي علمي، اخلاقي و… آموزش داده شود. حداقل نتيجه اين است که هرکسي در وادي‌اي که تخصص ندارد، وارد نمي‌شود. اينکه گفته‌اند: «لا أدري نصف العلم» اشاره به همين مسئله است. هرکس بگويد من همه چيز مي‌دانم، جاهل است.

با آموزش اين پنج مسئله، بسياري از مشکلات حل مي‌شود و مشکلات مربوط به جوانب، مانند مشکلات مالي، سيستم و تهاجم فرهنگي، به عهده مسئولان خاص خودش است.

رهنامه: طلبه‌ها، چه ملاک‌هايي را براي انتخاب بهترين استاد بايد در نظر داشته باشند؟

استاد: همين پنج ملاک که عرض کردم. ولي اگر استادي همه ويژگي‌ها را نداشت، بنده تعهد را بر تخصص مقدم مي‌دانم. چون ممکن است مانند سامري، با روش و شيوه‌اي، مطلب اشتباهي را به ديگران القا کند. ولي اگر استاد تخصص نداشته باشد، ولي متخلق باشد، مي‌توان با مباحثه و مراجعه به شرح‌ها، ضعف علمي استاد را جبران کرد. شرکت در کلاس اين استاد هم ارزش‌مند است؛ زيرا ما علم را براي اخلاق مي‌آموزيم. در حديثي اميرمؤمنان (ع) مي‌فرمايد: «الناس ثلاثه: عالم ربّاني، متعلّم علي سبيل النّجاة و…»

پس علم براي نجات است، نه براي مدرک يا شهرت و اگر علم باشد، ولي در مسير نجات نباشد، مضر است: «رُبّ عالم قد قتله جهله»

رهنامه: دو عامل مسئوليت‌پذيري و وقت‌گذاري را چطور اولويت‌بندي مي‌کنيد؟

استاد: بعد از اخلاق، تخصصي را مقدم مي‌دانم. متخلق مقدم است، مشروط بر اينکه تخصصي نسبي داشته باشد تا طلبه بتواند با تلاش و فعاليت بيشتر، آن کاستي را جبران کند. اگر متخلق، هيچ تخصص نداشته باشد، مصداق آن حديث است که فرمود:  «مرا دو گروه کشته‌‌اند: عالم متهتک و جاهل متنسّک»، بنابراين طلبه‌ها بايد در انتخاب استاد، به اين ويژگي‌هاي پنج‌گانه توجه داشته باشند.

رهنامه: اگر نکته خاص ديگري داريد، بفرماييد.

استاد: پيشنهاد من اين است که همايش‌هاي متعددي در اين خصوص برگزار شود. اين همايش‌ها مي‌‌تواند تخصصي هم باشند؛ مثلاً همايش گروه ادبي يا اخلاق يا فقه و… که از زبان خود آنها آفات‌ طلبه‌ها و اساتيد بررسي شود و نتيجه آن را به مقاله تبديل و منتشر کنند.

ما باید بین مطالبات طلاب و مطالبات اساتید از یکدیگر، ارتباط و تعامل ایجاد کنیم.

از طرفي کارهاي پژوهشي انجام شود و نظر طلبه‌ها در خصوص اساتيد و ايرادهاي آنها جمع‌گردد و آنها را در معرض يک تضارب آرا قرار دهيم تا در آخر به يک جمع بندي برسيم.

به نظر من، گاهي افراد دچار جهل مرکب مي‌شوند و متوجه مسئوليت سنگين خود نيستند. ما بايد بين خواسته‌ها و نيازهاي طلبه‌ها و مطالبات اساتيد، ارتباط و تعامل ايجاد کنيم. در غير اين صورت پيشرفت نخواهيم کرد. اين پژوهش‌ها مي‌تواند به منشوري براي کارهاي بعدي تبديل گردد تا بدين صورت، ما به اساتيد گذشته، نزديک شويم. اساتيدي که فقط براي خدا درس مي‌خواندند و فقط براي خدا تدريس مي‌کردند. هيچ منافاتي ندارد که شخص حقوق بگيرد و براي خدا درس بدهد. ما بايد براي خدا درس بخوانيم، نه براي اجتهاد. فرق حوزه و دانشگاه تا به حال اين بوده که در حوزه، هدف، درس خواندن براي خدا تعريف شده است.

بايد جلوي اين گسلي را که دارد اتفاق مي‌افتد، بگيريم. اگر اتفاق افتد، اعتماد مردم به روحانيت از دست مي‌رود و روحانيت ديگر عامل قدرت در مقابل استکبار نخواهد بود؛ به خلاف دانشگاه‌هايي که با هر نظام و حکومتي سازگاري دارند و مردم نيز هيچ‌گاه از اساتيد دانشگاه طرفداري نمي‌کنند.

رهنامه: اين هم درخور تأمل است که برخي علماي امروز، قابليت‌هايي دارند که علماي گذشته نداشتند. همچنين  در فضايي زندگي مي‌کنند که با فضاي گذشته قابل قياس نيست.

استاد: بله، من هم در صحبت‌هايم به اين مسئله اشاره کردم. منتها آنچه دغدغه همه اساتيد است، مسئله نفس است. داراي چشم ملکوتي بودن است؛ زهد است. زهد به معناي داشتن چيزي نيست، بلکه به معناي نداشتن حرص و ولع است.

پاسخ دهید: