شما اینجا هستید: رهنامه پژوهش » آرشیو مجلات / ش 1 » مواخذه مع الغیر
مواخذه مع الغیر | حسن مقدمی شهیدانی
443 بازدید

 

نکته اول:

ضمن عرض خدا قوت به تمام عزيزان که در جريان نوپاي آموزش پژوهش محور فعالند به دلايلي که در ادامه مي‌آيد بر آن شدم که بعنوان يکي از کساني که در مسير سير علمي و تربيتي آينده‌ام و قهراً در مسير مورد طراحي شما قرار دارم، اندر احوالات اين طرح نو، نکاتي را بيان کنم. تا در اين روزهاي نان به نرخ قلم خوردن هم از قافله نويسندگان و نظريه‌پردازان عقب نمانده باشم و هم حرفهايي بزنم که شايد واگويه صداهاي خاموش حنجره‌هاي بسياري از جنس خودم باشد. علي اي حال، آنچه در مورد طرح آموزش پژوهش محور به نظرم مي‌آيد در چند نکته خلاصه مي‌شود. نکته اول بديهي است هر اصلاحي لوازمي دارد بايد آنها را پذيرفت و ابزاري مي‌خواهد که بايد آن را مهيا کرد و ارکاني ميخواهد که بايد در نظر آورد. باز بديهي است که در حوزه‌هاي علميه اين ارکان اساتيد، طلاب و مجريان امور هستند که اين مجريان نيز به دو دسته عمده‌ي فکري و اجرايي تقسيم مي‌شوند. آنچه به نظر مي‌رسد تحول در حوزه ها بطور عام و خصوصاً در امر تحول آموزش حوزه، توجه کافي به ارکان اين تحول بنيادين نشده و نمي‌شود در واقع اگر بخواهيم واقع‌بينانه نگاه کنيم تنها گروهي که تحول را شروع کرده‌اند مجريان امر ـ آن هم در سطح بسيار محدود ـ هستند که البته اين حرکت مبارک ـ و البته آرام ـ هم با الهام از گفتمان‌سازي‌ها و مطالبات مقام معظم رهبري بوده است.

لذا در صورتي که در ادامه کار به 2 رکن اصلي ديگر ـ اساتيد و طلاب ـ توجه نشود و همراهي آنها جلب نشود اين طرح هم مانند هر طرح نو ديگر مورد بي مهري جريان سنتي حوزه قرار مي گيرد که به دليل تجربه‌هاي ناقص و خاطرات ناخوشايند از طرحهاي ناقص، پيشاني اين طرح را هم به نيت دفاع از سنتهاي البته گرانمايه و اصيل حوزوي، خونين خواهند کرد.

نکته دوم: از کجا شروع کنيم؛

معلوم است که اولين گام در همراه کردن طلاب و اساتيد (مراجع علمي) تغيير ديدگاه آنها نسبت به امر مورد نظر است. چه اينکه تا نگاه افراد به امري رنگ ضرورت به خود نگيرد، تحرکي در درون آنها ايجاد نخواهد شد و اقل امر آن است که نسبت به همه تحرکات و تحولات تازه لا بشرط و بي‌تحرک خواهند بود و نتيجه آن مي‌شود که هر کسي به راه خود مي‌رود و جريان مذکور هم يا ايجاد نمي‌شود و يا در حد يک جريان ناچيز و ضعيف باقي خواهد ماند. لذا هر گونه تحولي و مخصوصاً تحول آموزشي در حوزه‌ها، ابتدا بايد با تحول در ديدگاه ارکان اصلي حوزه اعم از اساتيد و نخبگان و طلاب باشد و اين تحول جز با گفتمان تازه ايجاد نخواهد شد. کاري که در سيره عملي رهبري معظم انقلاب از مسائل سياسي و اجتماعي گرفته تا مسائل اخلاقي و فرهنگي، به خوبي ديده مي‌شود.

نکته سوم: شعارهايي که باورمان نشده‌اند؛

مشکل دوم شعارزدگي بيش از حد است. به طوري که گاهي آنقدر يک مفهوم اصيل و يک ضرورت بحق، شعارگونه مطرح مي‌شود که از مفهوم اصلي خود خالي مي‌شود. و راز اين شعارزدگي يکي عدم باور ضرورتها و دغدغه‌هايي است که شعارش را مي دهيم و ديگري عدم تناسب عمل‌گرايي و شعارهايمان است چه اينکه همزمان با گفتمان‌سازي و طرح شعارها، زمينه‌هاي اجرايي و عملي طرح‌ها هم بايد فراهم گردد.

نکته چهارم: جزيره‌هاي جدا از هم؛

گذشته از بي‌ارتباط بودن ارکان اصلي تحول آموزش و عدم تبادل نظر فعالانه با آنها، خود متوليان امر هم ارتباط منسجمي با هم ندارند به طوري که هنوز هم ارگان‌ها و افراد فکري و فرهنگي که بايد جريان‌ساز و جهت‌دهنده تمام فعاليتهاي افراد اجرايي باشند، خود دنباله‌رو مجريان هستند يا اصلاً در مسيري جداگانه و در جزيره‌اي دور افتاده از جريان معمول، به کارشان مشغولند. حال اينکه ارکان فکري و فرهنگي که جداي از يدک کشيدن اين نام بايد فرهنگ‌سازي، دغدغه آفريني، جهت‌دهي به فعاليتها و در نهايت عمل آفريني را دنبال کنند، از نفوذ در پستوي انديشه مجريان حوزه عاجز مانده‌اند که البته يکي از ريشه‌هاي اين عجز، عدم تفوق فکري و علمي تحول آفرينان است چه اينکه اگر اين جماعت در انديشه و طرح قوت کافي را داشته باشند، ديگران قهراً به همراهي محکوم مي‌شوند.

نکته پنجم: کار در سکوت؟!

هر گاه سخن از طرحي نو به ميان مي‌آيد و حرف از حرکت تازه‌اي به ميان مي‌آيد، چرايي اين جريان تازه مورد سؤال مخاطبان و همه افرادي که به نحوي با آن درگير هستند قرار مي‌گيرد. لذا صاحبان و متوليان طرح نو و جريان‌سازان اولين گامشان بايد ابهام‌زدايي از برنامه‌ها و تبيين ضرورتها، چشم‌اندازها، راهبردهاي کوتاه مدت و بلند مدت و هر آنچه در ترسيم راه نو ضروري است باشد.

در تمام اين چند سالي که حضرت آقا و ديگر بزرگان علم و دين مطالباتي را از گروه تحول داشته‌اند (که بهتر است بگويم گروه تحول بر مبناي مطالبات آنها شکل گرفته است)، فضاي عمومي حوزه‌ها از اساتيد و طلاب و متوليان اجرايي، عملاً از برنامه‌ها بي اطلاع هستند و طبيعي است که نه تنها همراهي و حمايت آنها جلب نمي‌شود که در دراز مدت بي اعتمادي و سوء ظن آنها را به دنبال خواهد داشت.

نکته ششم: سيستم سنتي و نقد منصفانه؛

هر جا سخن از راه تازه، انديشه نو، برنامه جديد و در يک کلام هر جا سخن از تحول مطرح باشد، از لوازم آن نقد سيستم گذشته و آسيب‌شناسي تفکرات و عملکردهاي سيستمي گذشته است. حال که بنا به نياز زمان و ضرورت تحول نظام آموزشي، حرکت تازه‌اي آغاز شده است خوب است که به مسأله نقد سيستم سنتي و آسيب‌شناسي روشهاي آموزشي مرسوم حوزه، توجه وافي بشود تا اوّلاً ناکارامدي تام و تمام سيستم قبلي ثابت شود و ثانياً ضعفها برجسته‌سازي گردد و ثالثاً معلوم شود که در ترکيب اين دو انديشه و روش، طرح تحول کدام نقص را پر مي‌کند و کدام خطا را اصلاح مي‌کند و کدام خسارت را بر مي ‌دارد.

نکته هفتم: صدا به جاي چهره!

با توجه به همه‌گير شدن انواع رسانه‌ها و افزايش امکانات ديجيتالي و افزايش اشتغالات فکري و عملي طلاب، زمينه براي عدم شرکت مستقيم در کلاس‌ها فراهم است و استادِ معظم، آقاي CD روز به روز کلاسهايش شلوغ‌تر مي‌شود، حال اين سؤال مطرح است که طرح جديد اين نقيصه بزرگ را چگونه پوشش خواهد داد و خلاء علمي طلاب را چگونه پر خواهد کرد. در آخر گفتني است، دردها و دغدغه‌ها و پرسشهايي از اين دست، کم نيستند و نگارنده‌هايي چون بنده هم بسيارند، لذا خوب است فضاي گفتگو را نبنديم.

پاسخ دهید: