در اين مصاحبه استاد به صورت اجمالي به مباحثي مانند: تاريخ اجمالي تطور علم کلام، روش مسايل کلامي، چهرههاي شاخص در مناظرات کلامي، آسيبشناسي کلام در حوزه امروز ميپردازد.
رهنامه: تاريخ اجمالي تطور علم کلام چيست؟
استاد: علوم اسلامي و به طور خاص علم کلام، ريشه در قرآن دارند و بخش زيادي از آيات قرآن راجع به مسائل اعتقادي است. پس تاريخ علم کلام در فرهنگ اسلامي به عصر بعثت پيامبر بزرگوار اسلام برميگردد. طبيعتاً هر علمي وقتي که مطرح ميشود، سير تکاملي خود را آغاز ميکند و بر اساس ضرورتها و نيازها و در پي علل و عواملي، رشد و گسترش يا رکود و افول دارد. علم کلام هم مثل همه علوم، تطورات تاريخي داشته است. روش علم کلامِ مستنبط از آيات قرآن، سيره و سنت پيامبر اسلام، عقلي و نقلي است. قرآن در مسائل اعتقادي، با مردم به روش عقلاني صحبت کرده است و گاهي استدلالها، نقلي محض است؛ يعني در جزئياتي از مسائل که اگر قرآن نميگفت، مردم نميفهميدند؛ براي مثال اصل معاد را با عقل ميفهميم. قرآن هم استنادات عقلي داده است؛ ولي جزئيات و مسائلي هست که عقل ما انسانها به آن نميرسد. پس روش مسائل کلامي از همان آغازِ تأسيس، بر دو رويکرد عقلي و نقلي استوار بوده است؛ هرچند در برخي از مدارس و در برخي از مقاطع تاريخي، يکي بر ديگري برتري داشته است. گاهي رويکرد نقلي قويتر و بيشتر بوده است و در بعضي از مواقع رويکرد عقلي مورد توجه قرار گرفته است. مدرسه بغداد عقل و نقل را دارد؛ اما در مدرسه قمِ شيخ صدوق، نقل بر عقل غلبه دارد. در مدرسه قم معاصر، عقل و نقل با هم است و ممکن است کشف و شهود هم وجود داشته باشد؛ بنابراين گاهي اين تعادل و همپايي خوب بوده است و گاهي کفهاي بر کفه ديگر ترجيح پيدا کرده است.
در مواردي که افراط و تفريط در جهان اسلام و در جهان تشيع به وجود آمده است، مشکلات و عدم پاسخگويي مناسب کاملاً ملموس است. يکي از عوامل انقراض معتزله رويکرد افراطي آنان به عقلانيت است. برعکس، يکي نشانهها و عوامل جمود اهل حديث، رويکرد افراطي آنان نسبت به نقل و بيتوجهي به عقل است. در تشيع اين تعادل حفظ شده است؛ ولي در برخي از مقاطع اصرار بر نصگرايي و استناد به نقل و بيتوجهي به عقل وجود دارد. در جهان امروز براي مخاطب داخلي و خارجي نميتوان فقط با آثار شيخ صدوق بهراحتي سخن گفت؛ زيرا او نقلگرا است؛ اما با آثار شيخ مفيد و سيد مرتضي پاسخگويي ميسر ميشود. به دليل اينکه هم به عقل و هم به نقل استناد کردهاند.
رهنامه: متکلمان شاخص شيعه و آناني که به نوعي نقطه عطف در تاريخ علم کلام محسوب ميشوند، چه کسانياند ؟
استاد: به نظر ميرسد منظور از نقطه عطف آن است که فردي توانسته باشد از نظر رويکردي، نگارش، تدوين متون و طرح آرا، فضايي جديد ايجاد کند. بر اين اساس است که ميتوان گفت مؤمن طاق، هشام بنحکم، حضرت عبدالعظيم حسني و فضل بنشاذان نيشابوري چهرههاي شاخصياند که بيشتر کارهايشان در مناظرههاي شفاهي با مخالفان است. مؤمن طاق مناظرهاي با يک عالم سني دارد. علامه مجلسي در بحار الانوار جلد 48 اين مناظره را آورده است. عالم سني ميگويد من به دلايلي ثابت ميکنم که افضل الناس بعد از پيامبر خليفه اول است و دلايل خود را ميآورد. حرف او که تمام ميشود، مؤمن طاق ميگويد من به حجت العقل و النقل ثابت ميکنم که إن افضل الناس بعد النبي علي بنابيطالب و اما در حجت النقل، آيات قرآن و روايات را مطرح ميكند و در حجت العقل استدلال عقلي ارائه ميكند. تعبير حجت العقل و النقل هم در روايات و منابع آمده است.
هشام بنحکم نيز مناظرههاي زيادي دارد. هشام در مناظره با عمرو بنعبيد، براي اثبات امر امامت در بصره در حضور جمع زيادي در مسجد، به دليل نقلي استناد نکرد و گفت چشم داري؟ گوش داري؟ بيني داري؟ اينها مرکز فرماندهي و مرکز ثقل ميخواهند که همان قلب است و از اين راه نياز به امام را ثابت كرد، با استدلالي عقلي و محکمهپسند. هشام اين مناظره را براي امام صادق(عليه السلام) گزارش كرد و امام خوشحال شد؛ بنابراين افراد شاخص در زمان ائمه بودند؛ اما با توجه به در دسترسبودن ائمه، نبايد دنبال نقطه عطف بود؛ اما در عصر غيبت تا به امروز چند نقطه عطف در تاريخ علم کلام وجود داشته است.
نقطه عطف اول، نوبختيها بهويژه ابومحمد و ابوسهلاند كه در قرن سوم و چهارم ميزيستند. نوبختيها در مدرسه بغداد بودند. اين خاندان و به طور خاص اين دو نفر در کلام شيعه از جهات و مباحث مختلف، با رويکرد عقلي و نقلي و مقداري با غلبه عقل، خدمتهايي کردند؛ البته آراي شاذي هم دارند. آراي شاذ آنان متأثر از غلبه روش عقلي و عدم استفاده همزمان از نصوص بوده است؛ ولي در عين حال نوبختيها جزو نقاط عطف کلام شيعهاند و لذا شيخ مفيد در کتاب اوائل المقالات اثباتاً و نفياً آراي نوبختيها را در معرض ديد ديگران قرار ميدهد.
الهیات اجتماعی ای که علامه طباطبایی تاسیس کرد و توانست تشیع را به جهان معرفی کند، باید در حوزه های علمیه دنبال شود.
نقطه عطف دوم شيخ صدوق است که در قم به دنيا آمد؛ ولي براي زندگي به ري هجرت کرد. مرحوم شيخ صدوق کلام نقلي و نصگرايي شيعه را سامان داد. قبل از او مرحوم کليني و ديگران کارهايي کرده بودند؛ ولي آن کسي که کار را به اوج رساند، مرحوم شيخ صدوق بود. التوحيد، کمال الدين و تمام النعمه و الاعتقادات از آثار او است. نقطه عطف سوم مرحوم شيخ مفيد است. شيخ در بغداد زندگي ميکرد. ايشان عقلگرايي نوبختيها و نقلگرايي شيخ صدوق را تلفيق کرد و کلام ميانه را شکل داد.
نقطه عطف چهارم خواجهنصيرالدين طوسي است. خواجه همان مسير شيخ مفيد را ادامه داد، با اين تفاوت که کلام عقلي و نقلي شيعه را فلسفي کرد. کلام شيخ مفيد عقلگرايي است. کلام صدوق نصگرايي است و کلام خواجهنصير فلسفي است؛ يعني اينکه بر اساس مباني و مبادي و قواعد فلسفي، مباحث اعتقادي را تشريح و تبيين کرد؛ بنابراين ايشان کتاب تجريد را نوشت. دو مقصد در امور عامه و جواهر و اعراض و مقصد ثالث را به الهيات اختصاص داد. خواجه بر مبناي وجوبالوجود، 24 صفت سلبي و اثباتي را ارائه کرد. اين صفاتي که خواجه از وجوبالوجود تبيين کرده است، آيه قرآن و روايت نيز دارد که مرحوم علامه حلي در کشف المراد (شرح بر تجريد خواجه) آورده است.
نقطه عطف پنجم، ملاصدرا و مدرسه اصفهان با دو رويکرد حکمت متعاليه و روش عرفانيِ رجبعلي تبريزي است. ملارجبعلي تبريزي فلسفه خوانده است و کلام ميداند و از نظر رويکردي با صدرا مخالف است. صدرا روش فلسفي و ترکيبي دارد؛ ولي روش ملارجبعلي تبريزي عرفانيتر است. هر دو، شاگرد و کتاب و مقاله و رساله دارند. در مقطعي غلبه با قاضي سعيد قمي و ملامحسن فيض کاشاني است که شاگردان ملارجبعلياند و صدرا به فراموشي سپرده ميشود.
نقطه عطف ششم مدرسه تهران است. ملاعبدالله زنوزي و آقاعلي حکيم مؤسس از استادان مدرسه تهران در آن زماناند که بيشتر به سراغ نصوص، روايات و قرآن رفتند. ملاعبدالله زنوزي در لمعات الهيه که يک دور کلام فلسفي است، بيشتر به آيات و روايات استناد ميکند. نقطه عطف هفتم علامه طباطبايي است. علامه بر اساس ضرورتها و نيازهاي روز کلامي را درست کرد که رويکرد اجتماعي آن بيش از گذشته است. هنر علامه طباطبايي اين بود که فايده توحيد، معاد و معارف ديگر را در زندگي اجتماعي مشخص کرد و با اين کار الهيات اجتماعي را تأسيس کرد.
رهنامه: امروزه چطور ميتوان در حوزههاي علميه، نقطه عطف به وجود آورد؟
استاد: نقطه عطف را علامه طباطبايي به وجود آورده است و افرادي چون شهيد مطهري، آيتالله جوادي، آيتالله سبحاني، آيتالله مصباح آن را گسترش دادهاند و نيازي به نقطه عطف جديد نيست. علامه طباطبايي و شهيد مطهري بناي محکمي در الهيات اجتماعي گذاشتند. در جهانبيني آقاي مطهري کتابي به نام انسان و ايمان وجود دارد و آقاي مطهري پنجاه سال پيش نشان داده است که ايمان چه فايدهاي براي بشر دارد. اين مسير بايد ادامه پيدا کند و مباحث اعتقادي اجتماعي با پشتوانه عميق در جامعه مطرح شود.
رهنامه: موانع رسيدن به الهيات اجتماعي در حوزه علميه امروز چيست؟
استاد: نياز به بسط مباحث کلام در حوزه علميه امروز بيش از هر زمان ديگري احساس ميشود. الهيات اجتماعياي که علامه طباطبايي تأسيس کرد و توانست تشيع را به جهان معرفي کند، بايد در حوزههاي علميه دنبال شود. استادان بايد اهميت علم کلام را تبيين و طلبهها را به شرکت در مباحث کلامي تشويق کنند. يکي از مشکلات اصلي طلاب نداشتن استاد خوب است؛ زيرا استاد ضعيف، جذابيت و لذت درس را از بين ميبرد و مباحث خستهکننده ميشود. در سالهاي اخير مرکز تخصصي کلام اسلامي استادان زبدهاي تربيت کرده است. همچنين مجمع عالي حکمت اسلامي در کلام، فلسفه و عرفان درسهاي خوبي برگزار ميكند و استادان مجرب اين رشتهها را معرفي ميکند.
يکي ديگر از موانعي که براي تحصيل طلاب در علم کلام وجود دارد، فقدان متون درسي مناسب است. بسياري از متون درسي علم کلام، در دهههاي اخير نگارش شدهاند؛ اما کامل نيستند. يکي از آنها شيعه در اسلام علامه طباطبايي است. بعد از آن به ترتيب آموزش عقايد آيتالله مصباح، بدايه المعارف الالهيه آيتالله خرازي و محاضرات آيتالله سبحاني تدريس ميشود. بعد از اين کتاب، متن کلامي ديگري براي طلاب در نظر گرفته نميشود. اين کتابها با وجود محاسن زياد، معايبي دارند که بايد برطرف شود. مهمترين نقص اين کتابها در اين است که هيچکدام ريشه و نشانهها، چيستي، خدمات و اهميت علم کلام را ترسيم نميکنند. کتابها از مبحث توحيد شروع و با معاد تمام ميشوند. براي حل اين مشکل در کتابهاي قديمي، رئوس ثمانيه را مطرح ميکردند و وارد مبحث ميشدند. امروز اين روند قطع شده است و اين کتابها دچار خلأ شدهاند.
اشکال دوم متناسبنبودن کتابها با فضاي امروز حوزه و جامعه است. در واقع موقعيتي که اين کتابها در آن نوشته شدهاند با حوزه و جامعه امروز تفاوت دارد و بايد مسائلي از کتابها حذف و مسائل ديگري اضافه شود. علامه طباطبايي شيعه در اسلام را براي معرفي شيعه به مخاطب خارجي که آشنايي با تشيع ندارد، نوشته است. اين کتاب انصافاً مباحث لازم و عميقي دارد. هرچند سهولت قلم و فارسيبودن و برخي مباحث تاريخيِ سهل و نسبتاً تکراري، موجب بيتوجهي به آن مباحث عالي و عميق شده است، ميتوان آن را با انتخاب استاد متخصص و با چاشني تحليل حيات فکري ائمه، تقويت و جذاب کرد. آموزش عقايد بيش از سي سال پيش نوشته شده است و بايد متناسب با مسائل روز بازنويسي شود. بدايه المعارف درسهاي آيتالله خرازي است و کتاب درسي نيست و بايد کنار گذاشته شود. محاضرات کتاب خوبي است و نياز به اصلاح دارد. محاضرات در زماني خوانده ميشود که طلبهها بعد از گذراندن مقدمات در پي انتخاب مسير تحصيل خودند؛ بنابراين کتاب بايد مقدمه مناسبي داشته باشد که طلبهها با فوايد علم کلام آشنا شوند و در صورت علاقه در اين رشته تحصيل کنند.
اشکال سوم اين است که هيچکدام از کتابها طلبه را با تفکر رايج در جهان غرب و حتي در جهان معاصر اهلسنت آشنا نميکند. در کلامي که خوانده ميشود، تفکيک و تفاوت بين مکتب غرب و مکتب اسلام به طور مشخص شناخته نميشود. اين نيز خلأ ديگر کتابهاي درسي در علم کلام است که فقط نظر به تشيع دارد. دستكم کتابها بايد دورنمايي بدهند که در دنيا مطالبي مطرح است و بعد طلبه در پژوهشها و مراکز تخصصي آنها را بررسي کند. اين کتابها بايد به اين صورت اصلاح و تکميل شوند.